eitaa logo
دیوان فضل
275 دنبال‌کننده
333 عکس
259 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شب تاسوعا
دو چشم مست تو وقتی به ما نگاه انداخت بساط گریه ی ما را دوباره راه انداخت گریز روضه به عباس خورد و مرثیه خوان شرار شعله ی غم را به کوه کاه انداخت رسید روضه به آنجا که آب شد نایاب شکست بغض و نفس را به چنگ آه انداخت عطش که شرم نمی‌کرد تیر خواهش را به سوی حنجر اطفال بی پناه انداخت به ما سپرد عطش را خودش به علقمه رفت گرفت مشک و علم را به دوش ماه انداخت به سمت علقمه آمد علی تبار یلی که مرگ را به سراسیمه در سپاه انداخت به هر طرف که روان شد گریختند از او هراس را به دل خلق رو سیاه انداخت چنان شبیه علی تیغ زد که دشمن را میان ساقی و سقا به اشتباه انداخت نخورد آب که او را زلال آب فرات به یاد اصغر معصوم بی گناه انداخت دریغ و درد که تیری رسید و یوسف را به انزوای بدون امید چاه انداخت امان از آن دم تلخی که گفت اخا ادرک نگاه ملتمسش را به خیمه گاه انداخت
هدایت شده از شب تاسوعا
بند مدح و روضه کامل حضرت اباالفضل علیه السلام گريه كردم مُطَهّرم كردند پاكْ مانند ساغرم كردند اسم تو آمد و دلم پَر زد به گمانم كبوترم كردند با نگاهي ز چشم شهلايت خاكْ بودم ولي زرم كردند پدر و مادرم همان اول نذرِ اولاد حيدرم كردند تا كه گفتم مُحبِّ عباسم دلِ آلوده را حرم كردند شخص بي آبرو چنان من را پيشِ مردم چه محترم كردند شك ندارم كه اين محبت را به دعاهاي مادرم كردند سالياني است آبرو دارم ساليانيست نوكرم كردند يَابْنَ امُّ البنين دعايم كن باز در علقمه صدايم كن دست بر سينه رو به كرب و بلا السلام عليك يا سقا قمر خانوادة خورشيد صدقه دارد اين قد و بالا پسر چهارمِ امير حُنين دست بر سينة بني الزهرا چشم و ابروي تو سپاه حسين كاشف الكرب سيد الشهدا سيزده ساله فاتح صفين سومين بچهْ شيرِ ، شيرِ خدا ارمني ها مُريد نام تواند شاهدم سفره هاي تاسوعا نامِ تو هم رديف يا فَتّاح چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء تو كه هستي ، حسين هم آخر شد پناهنده بر تو عاشورا سايبانِ مُخَدّراتِ حرم پشتْ گرميِّ زينب كُبري إعطِني يا كريم ، انا سائل مستجيرٌ بِكَ ابوفاضل دست گيرِ همه خدايِ ادب دست پروردة امير عرب نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ سفره ات بهر سائلان پهن است صورتت شير و خالِ تو ، چو رطب مي كند زنده ياد حيدر را چين پيشاني ات به وقت غضب اسدالله كربلا ، عباس بِنِشين با وقار بر مركب قد كشيدي همينكه روي اسب لشكر كوفيان كشيد عقب مي شود روضه را تجسم كرد با كمي فكر ، رويِ اين مطلب تا تو بودي سفر به خير گذشت اي نگهبان محمل زينب تا تو بودي رباب اصغر داشت غرق بوسه سپيدي غب غب تا تو بودي نديد يك مادر طفلش از تشنگي كند لب لب تا تو بودي رقيه معجر داشت روي دوش تو خواب بود هر شب تا تو بودي كسي اجازه نداشت بزند چوب خيزران بر لب رفتي بر غرورها برخورد دست نامحرمان به معجر خورد واي از لحظه اي كه غوغا شد رفتي و در خيام بلوا شد دختري مشك آب دستت داد بر دعا دست عمه بالا شد سايه ات بين نخلها گم شد پسر فاطمه چه تنها شد تا رسيدي كنار نهر فرات علقمه در مقابلت پا شد تا قيامت خجل ز لبهايت خنكي هاي آب دريا شد جانب خيمه راه افتادي فكر و ذكرت لبان آقا شد در كمينت چهار هزار نفر تيرها در كمان مهيّا شد قدُّ و بالات كار دستت داد چند صد تير در تنت جا شد بي هوا دستِ راستت افتاد دست چپ هم شكارِ اعدا شد حرمله در شكارِ چشم آمد هدفش چشم هاي شهلا شد نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد تا پرش بين ديده ات جا شد خواستي تير را برون بكِشي گردنت خم به سوي پاها شد از سرِ تو كلاه خود افتاد يك نفر با عمود پيدا شد آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت تا سر چينِ ابرويت وا شد واي بي دست بر زمين خوردي سجده گاه تو خاكِ صحرا شد تيرهايِ كمي فرو رفته خوب بر جسمِ اطهرت جا شد بعدِ سي سال يا اخا گفتي عاقبت مادر تو زهرا شد دورتر از تنت حسين افتاد همه ديدند قامتش تا شد گفت عباس خيز و كاري كن رويِ لشگر به خواهرم وا شد دَمِ خيمه زمان غارت ها سرِ يك گوشواره دعوا شد سند ارث بُردن از زهرا با كف پا به چادر امضا شد پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس سيلي چند بي سر و پا شد...
هدایت شده از شب تاسوعا
دل بـــه دریـــا زد و دریـــای دعا پشـــت سرش یـارب او را بـــه سلامـــت برســـان از ســـفرش مـــاه اگـــر رفـــت کواکـب هـــمه سـرگردان اند مـــاه رفـــت از حـــرم و اهــل حـــرم منتظرش عهد کـــرده ست و مـهم نیست اگر در مـــیدان لشـــکری عهد شـــکن حلقه زند دور و برش چه تـــرک ها کـــه عـــیان بود به روی لـــب او چه شـــررها که نهان شــعله کشید از جــگرش آســـمان تـــیره شـــد از تـــیر بـــه آنـــی، امـــا این علمدار حسـین است، چه باک از خطرش؟ دسـت عــباس در آخـــر گـــره از کـــار گـــشود کـــه یـــدالله عــلی بـــوده و این هم پســـرش دســـت در آب فـــرو بـــرد و خـنک بـــودن آن آتــــش بـــیشـــتـری زد بـــه دل شـــعـله ورش گفت ای آب تو اینجایی و عالم تشنه است؟ غرق در جوش و خروشت شده ای! کو ثمرش؟ خاک هم خاک به سر ریخــت از آهی که کشید آب هـــم آب شـــد از دیـــدن چشـــمان تـــرش آمـــد از علقمه بـا دســـت پـــر امـــا افســـوس چـــه امـــید اســـت بـــه دنـیا و قضا و قدرش رفـــت از دســـت دو دسـتش، مگر از پا افتاد؟ گـــفت ای نفــس غمی نیست به دنـدان ببرش از چه خم شد؟ به گــمانم که کمی چشمانش... ناگهان آه‌...چـه گـویم کـه چـه آمـد بـه سرش؟ حکم جان داشت در آن غائله آن مشک، چطور آن ســر و چشــم و دوتا دست نگردد سپرش؟ چـــه غـــریبانه زمـــین خورد به یاری حســین چـــه دلـــیرانه وفـــا کـــرد بــه عــهد پـــدرش آســـمان تـــاب نیـــاورد و ز غــم خـــون بارید چــون که می دید چه ها کرده زمین با قمرش آبـــرو یـــافـــت ابالفضـــل اگـــر از مــادر خود بـــر جـهـــان فخــر کــند ام بنیـن بـــا پســرش یـــا اخـــا گـــفت ولـــی بی رمـــق و آهـســـته مــی رود بـــاد بـــه خـــیمه برســـاند خـــبرش
هدایت شده از شب تاسوعا
زمزمه روضه ( شب تاسوعا) تقدیم به حضرت عباس علیه السلام *** شبِ تاسوعا رسیدو ، دوباره دلم غمین شد / نوکرا شب عزای ، پسرِ امّ بنین شد / اشکِ شوقه توی چشمام، چونکه زنده ام هنوزم/ می تونم برا ابالفضل، شب تاسوعا بسوزم / چه خوبه نفس هنوز هست، که بگم یه یا ابالفضل/ خیلی کار دارم من امشب، توی روضه با ابالفضل/ چه خوبه هنوز می تونم، از چشام گریه بگیرم / همه آرزوم همینه ، شب تاسوعا بمیرم / توی سال خدا می دونه، شبِ حاجتام همینه/ آخه سفره دار امشب، مادرش امّ بنینه/ نه فقط امّ بنین که، می رسه مادرِ سادات / می شینه میونه روضه، برای دادن حاجات / می دونم هر کسی اینجاست ، تو دلش یه دردی داره/ فاطمه هیچ کیو امشب، دستِ خالی نمی زاره/ هیچ کسی با دستِ خالی، به خدا نمی ره امشب/ هر کسی مریض آورده، شفاشو بگیره امشب/ می دونم حالِ دلت رو، که شده مستِ ابالفضل/ الهی که دستتونو ، بگیره دستِ ابالفضل/ دستی که برا امامش، توی کربلا قلم شد / همونی که وقتی ارباب، اونو بوسید پرِ غم شد/ حالا شد دلت مهیا، برای روضه ی سقا/ روضه ای که شد شروعِ، غربتِ حسینِ زهرا / تا ابالفضلو حسین داشت، کم نداشت هیچی سپاهش/ چشمِ بد نگاه نمی کرد، به خدا به خیمه گاهش / همه دلخوشیِ ارباب، به همین برادرش بود / دید غمِ برادری رو ، که تمومِ لشکرش بود/ تا شنید از توی میدون، ناله ی ادرک اخاشو/ اومد و نشست کنارش، پاک می کرد خونِ چشاشو/ پاشو ای علم به دوشم ، پاشو که غریبم اینجا/ فدای سرت ابالفضل، اگه آب ها ریخت رو خاکا/ خیالت راحت عزیزم، دیگه هیچ کی آب نمی خواد/ پاشو که نفهمه دشمن ، داداشت از نفس افتاد / پاشو که اگه نباشی، میره خیمه ها به غارت/ تو دلت میاد ابالفضل، خواهرم بره اسارت / **** رضا یزدی اصل
هدایت شده از شب تاسوعا
«««: یاقمربنی هاشم(ع) :»»» قطره ای اشک تو یک دریا عطش هرم لبهای تو یک صحرا عطش در نگاه گرم تو حس میشود یک جهان ایثار ، یک دنیا عطش ساقی دریادلان کاری بکن میکند در خیمه ها غوغا عطش آمده تا عشق را پرپر کند در هوای ظهر عاشورا عطش تا نبینی عاشقان را تشنه کام آمدی دریای غیرت تا عطش تا کویر خشک لبهای تو دید سوخت چون خورشید سرتا پا عطش تشنه بیرون آمدی تا از فرات بی تو دارد آب هم حتی عطش کاش دریای خروشان فرات از خجالت آب میشد یا عطش رفتی و بعد از تو ای راز رشید میزند آتش جگرها را عطش بی تو ای سقای مستی آفرین علقمه شد بزم غم ، سقاعطش آسمان را دود می بیند حسین بسکه دیده زاده زهرا عطش بعد تو روح بلند عاطفه قطره قطره آب میشد با عطش جرعه ای امروز در کامم بریز تا نگردد قسمتم فردا عطش ** اسماعیل پورجهانی (جهانی) قم
هدایت شده از شب تاسوعا
باز دارند به چشمان ترم میخندند برغم تو که شکسته کمرم میخندند تکیه گاه منی و بال و پرمن هستی همه اینجا به من و بال و پرم میخندند سر روی خاک نهادی و همه شیر شدند گرگ هایی که چنین دور و برم میخندند ای علمدار حرم ، بعد تو لشکر دارند بر من و زخمِ به روی جگرم میخندند رفتنت کار مرا سخت به هم پیچیده همه دارند به زن های حرم میخندند
هدایت شده از شب تاسوعا
یوسف ما تک و تنهاست خدا رحم کند چقدر گرگ به صحراست خدا رحم کند موجی از نیزه و خنجر به سوی علقمه رفت نوح ما در دل دریاست خدا رحم کند شور چشم اند و دل اهل حرم شور زند بس که او خوش قد و بالاست خدا رحم کند چقدر کرده کماندار کمین و از دور قد عباس هویداست خدا رحم کند هدف خنجر و شمشیر و سنانی که زنند نکند پیکر سقاست خدا رحم کند نکند دست علمدار ز کار افتاده؟ که چنین هلهله بر پاست خدا رحم کند چه بلایی شده نازل که پدر گریه کنان دست بر دامن زهراست خدا رحم کند خصم خندد به پدر چشم عمویم روشن این چه هنگامه و غوغاست خدا رحم کند کار عباس تمام است و دگر کار همه خواندن فاتحه ی ماست خدا رحم کند
هدایت شده از شب تاسوعا
نوحه شهادت حضرت عباس علیه السلام علمدارنیامد توفان غم آمد زره و، ماه نیامد ازسینه برون غیرغم وآه نیامد جزخون دل وناله ی جانکاه نیامد دل رفت زکف دلبرو دلدار نیامد «ای اهل حرم میر وعلمدار نیامد» فریاد غمی، ازطرف علقمه آمد گویا غم دیگربه سراغ همه آمد ناگاه که عطر نفس فاطمه آمد فریاد برآمد گُل ایثار نیامد ای اهل حرم میر وعلمدار نیامد طفلان مصیبت زده با همهمه گریند با زینب ماتم زده وفاطمه گریند دور وبر گهواره ی اصغر همه گریند مرهم به دل خسته وغم بار نیامد ای اهل حرم میر وعلمدار نیامد اورفت ودل مازغمش تاب ندارد این باغ دگریک گُل شاداب ندارد ازبعد عمو دل هوس آب ندارد افسوس که آن محرم اسرار نیامد ای اهل حرم میر وعلمدار نیامد افسوس که غم دردل ما حجله ی غم بست افسوس که پشت پدرم خم شدوبشکست آمد خبراز علقمه سقا شده بی دست سقای حرم جانب گلزار نیامد ای اهل حرم میر وعلمدار نیامد برروی زمین تا که دو دست و علم افتاد آتش به دل اهل حرم از ستم افتاد وقتی به روی خاک ،ستون حرم افتاد غم بردل ما آمد وغم خوار نیامد ای اهل حرم میر وعلمدار نیامد
هدایت شده از شب تاسوعا
داغ گران ميان غُربت وغم بي برادرم كردند كنارت ای گل پرپر چه پرپرم كردند به جای آن كه رسد مرهمی به زخم دلم چقـدر هلهله برديدة ترم كردند كجاست دست علم گيرتو علمدارم چه با اميروسپه دار لشگرم كردند پس ازشهادت اكبر ،كنارپيكرتو اسير پنجه ی درد مكررّم كردند زبارداغ گرانت شكسته شدكمرم به جسم پرپرتو چون برابرم كردند نديده بود كسي اين چنين شكسته مرا كنون نظر به دل درد پرورم كردند همين كه چشم به چشم تودوختم ديدم ميان موجه ی غم ها شناورم كردند حضور فاطمه درعلقمه گواهی داد كه خون به جان ودل پاك مادرم كردند خلل نيافته ره درعقيده ام هرگز اگرچه بعد تو بی يارو ياورم كردند نوشت كلك «وفایی»كه باشهادت تو شبيـه آينه های مكدّرم كـردند
هدایت شده از شب تاسوعا
داغ گران ميان غُربت وغم بي برادرم كردند كنارت ای گل پرپر چه پرپرم كردند به جای آن كه رسد مرهمی به زخم دلم چقـدر هلهله برديدة ترم كردند كجاست دست علم گيرتو علمدارم چه با اميروسپه دار لشگرم كردند پس ازشهادت اكبر ،كنارپيكرتو اسير پنجه ی درد مكررّم كردند زبارداغ گرانت شكسته شدكمرم به جسم پرپرتو چون برابرم كردند نديده بود كسي اين چنين شكسته مرا كنون نظر به دل درد پرورم كردند همين كه چشم به چشم تودوختم ديدم ميان موجه ی غم ها شناورم كردند حضور فاطمه درعلقمه گواهی داد كه خون به جان ودل پاك مادرم كردند خلل نيافته ره درعقيده ام هرگز اگرچه بعد تو بی يارو ياورم كردند نوشت كلك «وفایی»كه باشهادت تو شبيـه آينه های مكدّرم كـردند
هدایت شده از شب تاسوعا
ماه هاشمی بیا خورشید ، ماه هاشمی تو نظر خورده عمود آهنین بر روی فرق این قمرخورده به دیدارم که می آیی به پیش چشم خونبارت «توسروی راتجسم کن که ازهر سو تبر خورده» چه خاری سد راه من شده بر دیدن رویت همین تیری که از ره آمده بر چشم تر خورده چودستم اوفتاد از تن نیامد کار از دندان به جای مشک آب ،این تیر بر روی جگرخورده دو پهلوی شکسته نقش بسته در نگاه من یکی از تو شکسته و یکی ضربه ز در خورده چنین پیداست از بانگ حرامی های درمیدان برای حمله سوی خیمه ها زنگ خطر خورده «وفایی»قدروشوکت بیشتر دارد صف محشر ازاین خوان مصیبت هرکسی غم بیشتر خورده
هدایت شده از شب تاسوعا
خدای اخلاص ای جهان ریزه خور خوان عطایت عباس وی صفای همه عالم ز صفایت عباس پای تا سر همه عشقي و خدای اخلاص عشق از شوق زند بوسه به پایت عباس همه خوبان جهان محو عطایت شده‌اند ای فدای تو و احسان سخایت عباس پدر فظل و عطا و کرم و جود توئی این همه قدر و بها داده خدایت عباس زاده ام البنین تو و بلکه زهرا جای مادر ز وفا کرده صدایت عباس تو گرفتی ز علی منصب سقایی را آفرین بر تو و بر عهد و وفایت عباس آب شد آب ز لعل تو و شرمنده فرات عشق و ایثار شده رمز بقایت عباس زده آتش به دلت العطش اهل حرم شده شرمنده ز تو شرم و حیایت عباس دامن علقمه گلگون شده از خون سرت تا که شد نقش زمین قد رسایت عباس روز محشر به مقامت شهدا غبطه خورند ای همه عالم و آدم به فدایت عباس پر پرواز تو را داده خدایت به جنان ای که مانده به زمین دست جدایت عباس شده احسان به تو مجنون و به عشق تو اسیر میزند مرغ دلش پر به هوایت عباس ازحسین عرب نژاد مداح وشاعر اهل‌بیت (احسان) رباعیات ای همه عشق و شور یا عباس وی ادب را ظهور یا عباس ای همای سعادت و احساس وی خدای شعور یا عباس دریای ادب را گوهری یا عباس خورشید وفا را قمری یا عباس در وادی عشق و شور و اخلاص و عمل تو بر همگان تاج سری یا عباس ای مظهر ایثار و شهامت عباس ای معنی غیرت و شجاعت عباس از داغ تو بشکست دل و پشت حسین ای حامی مکتب و ولایت عباس از حسین عرب نژاد( احسان )