❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○•
💠رمان جذاب، پلیسی و امنیتی
💝 #پلاک_پنهان
💝قسمت ۱
ــ سمانه بدو دیگه
سمانه در حالی که کتاب هایش را در کیفش می گذاشت، سر بلند کرد و چشم غره ای به صغرا رفت:
ــ صغرا یکم صبر کن ،میبینی دارم وسایلمو جمع میکنم
صغراــ بخدا گشنمه بریم دیگه تا برسیم خونه عزیز طول میکشه
سمانه کیفش را برداشت و چادرش را روی سرش مرتب کرد و به سمت در رفت:
ــ بیا بریم
هر دو از دانشگاه خارج شدند،
امروز همه خونه ی عزیز، برای شام دعوت شده بودند، دستی برای تاکسی تکان داد، که با ایستادن ماشین سوار شدند،
سمانه نگاهی به دخترخاله اش انداخت، که به بیرون نگاه می کرد، او را به اندازه ی خواهر نداشته اش دوست داشت، همیشه و در هر شرایطی کنارش بود، و به خاطر داشتنش خدا را شکر می کرد.
صغرلــ میگم سمانه به نظرت شام چی درست کرده عزیز؟
سمانه ارام خندید و گفت:
ــ خجالت بکش صغرا تو که شکمو نبودی!!
ــ برو بابا
تا رسیدن حرفی دیگری نزدند
سمانه کرایه را حساب کرد و همراه صغرا به طرف خانه ی عزیز رفتند.
زنگ در را زدند،،
که صدای دعوای طاها و زینب، برای اینکه چه کسی در را باز کند، به گوشِ سمانه رسید،
بلاخره طاها بیخیال شد، و زینب در را باز کرد، با دیدن سمانه جیغ بلندی زد، و در آغوش سمانه پرید:
زینب ــ سلام عمه جووونم
صغرا چشم غره ای به زینب رفت و گفت :
ــ منم اینجا بوقم
وبه سمت طاها پسر برادرش رفت،،
سمانه کنار زینب زانو زد و اورا در آغوش گرفت و با خنده روبه صغرا گفت:
ــ حسود
بعد از کلی حرف زدن و گله از طاها، زینب از سمانه جدا شد، که اینبار طاها به سمتش آمد و ناراحت سلام کرد:
ــ سلام خاله
سمانه ــ سلام عزیزم چرا ناراحتی؟؟
طاهاــ زینب اذیت میکنه
سمانه خندید و کنارش زانو زد ؛
ــ من برم سلام کنم با بقیه بعد شام قول میدم مشکلتونو حل کنم!!
طاهاــ قول ؟؟
سمانه ــ قول
از جایش بلند می شود وبه طرف بقیه می رود
💝ادامه دارد..
💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده
https://eitaa.com/fgdbfc
❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○•
💠رمان جذاب، پلیسی و امنیتی
💝 #پلاک_پنهان
💝قسمت ۲
به بقیه که دورهم نشسته بودند نزدیک شد، صدای بحثشان بالا گرفته بود،
مثل همیشه بحث سیاسی بود، و آقایون دو جبهه شده بودند،
سید محمود،، پدرش،، و آقا محمد و محسن و یاسین یک جبهه،
و کمیل وآرش جبهه ی مقابل ..
سلامی کرد، وکنار مادرش و خاله سمیه و عزیز نشست و گوش به بحث های سیاسی آقایون سپرد.
نگاهی گذرایی به کمیل و آرش،
که سعی در کوبیدن نظام و حکومت را داشتند انداخت،
همیشه از این موضوع تعجب می کرد، که چگونه پسردایی اش آرش با اینکه پدرش نظامی و سرهنگ است، اینقدر مخالف نظام باشد
و بیشتر از پسرخاله اش که فرزند شهید است
و برادر بزرگترش یاسین که پاسدار است، به شدت مخالف نظام بود، و همیشه در بحث های سیاسی، در جبهه مقابل بقیه می ایستاد.
صدای سمیه خانم سمانه را، از فکر خارج کرد، و نگاهش را از آقایون به خاله اش سوق داد:
ــ نمیدونم دیگه با کمیل چیکار کنم؟چی دیده که این همه مخالفه نظامه.خیره سرش پسره شهیده .برادرش پاسداره دایی اش سرهنگه شوهر خاله اش سرهنگه پسر خاله اش سرگرده ،یعنی بین کلی نظامی بزرگ شده ولی چرا عقایدش اینجوریه نمیدونم!!
فرحناز دست خواهرش را می گیرد وآرام دستش را نوازش می کند؛
ــ غصه نخور عزیزم.نمیشه ڪه همه مثل هم باشن،درست میگی کمیل تو یک خانواده مذهبی و نظامی بزرگ شده، و همه مردا و پسرای اطرافش نظامین، اما دلیل نمیشه خودش و آرش هم نظامی باشن،
ــ من نمیگم نظامی باشن ،میگم این مخالفتشون چه دلیلی داره؟؟الان آرش می گیم هنوز بچه است تازه دانشگاه رفته جوگیر شده.اما کمیل دیگه چرا بیست و نه سالش داره تموم میشه. نمیدونم شاید به خاطر این باشگاهی که باز ڪرده باشه ،معلوم نیست ڪی میره ڪی میاد..!
ــ حرص نخور سمیه.خداروشکر پسرت خیلے #باحیاست، #چشم_پاڪه، #نمازو #روزه اشو میگیره،خداتو شڪر ڪن.
سمیه خانم آهی میکشد و خدایا شکرت را زیر لب زمزمه می ڪند.
سمانه با دیدن سینے مرغ های به سیخ ڪشیده در دست زهره زندایی اش، از جایش بلند مے شود، و به ڪمڪش مے رود .
کمیل مثل همیشہ کباب کردن مرغ ها را به عهده می گیرد، و مشغول آماده کردن منقل مےشود،
سمانه سینی مرغ ها را کنارش می گذارد:
کمیل ــ خیلے ممنون
سمانه! خواهش میڪنم" آرامی زیر لب مے گوید،
و به داخل ساختمان، به اتاق مخصوص خودش و صغرا، که عزیز آن را برای آن ها معین ڪرده بود رفت.
چادر رنگی را از ڪمد بیرون آورد،
و به جای چادر مشڪی سرش کرد، روبه روی آینه ایستاد، و چادر را روی سرش مرتب کرد.
با پیچدن بوی کباب، نفس عمیقے کشید، و در دل خود اعتراف کرد که کباب هایی که کمیل کباب مے کرد خیلے خوشمزه هستند،
با آمدن اسم کمیل ذهنش، به سمت پسرخاله اش ڪشیده شد
💝ادامه دارد..
💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده
💠 https://splus.ir/roman3133
❂◆◈○•------------💠-------------❂◆◈○•
هدایت شده از عشاق الحسین (محب الحسین)
5138168600.mp3
1.14M
🔰روز چهارشنبه روززیارتی
🌸 امام کاظم علیه السلام
🌸 امام رضا علیه السلام
🌸 امام جوادعلیه السلام
🌸 امام هادی علیه السلام
#التماس_دعا🤲
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
May 11
هدایت شده از مرکز تخصصی امربه معروف 💕 (موسسه موعود)
tahrir16_1.mp3
18.6M
🤩 مـــــــژده 🤩 مــــــــژده 🤩
📣📣📣 انتشار بـــــرای اولین بــــار
🔻محصول جدید آموزشی🔻
#تحریر_الوسیله_امام_خمینی_ره☺️
#استاد_علی_تقوی
#صوتی
#جلسه_16
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده
╔═💎💫═══╗
@aamerin_ir
╚═══💫💎═╝
به کانال آمرین بپیوندید👆
❓علت اینکه پیامبر می فرمایند وای بر فرزندان آخرالزمان چیست؟
✅بر اساس روایات در آخر الزمان برخی والدین در تربیت دینی فرزندان خود کم کاری می کنند، از همین رو پیامبر(ص) فرمودند:
وای بر فرزندان آخرالزمان از روش پدرانشان! ...چیزی از فرائض دینی را به آنها یاد نمی دهند و اگر فرزندان خود از پی فراگیری بروند منعشان می کنند... .
📙جامع الاخبار/ص106
مهدویون 🌿
🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌷 #جلسه_۱_سیاست_های_زنانه : مقدمه و تعیین مسیر این کارگ
🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌷
جلسه_۲: #سیاست_های_عروس_در_نگاه_توحیدی
باید بدانیم، آدم های اطراف ما، انسان هایی هستند با سطح هوشی و سطح دانایی های متفاوتی و نباید از همه ی افراد، توقع یک رفتار را داشت. دانستن این قضیه، خیلی از مشکلات را حل می کند ✅
🔸 عروس با سیاست چگونه است؟
۱. یک عروس با سیاست، حسن ظن دارد: ما نمی توانیم، وارد خانواده ی همسرمان شویم، امّا سوء ظن داشته باشیم. خداوند در قرآن می فرمایند: ِانَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ بعضی از ظن ها گناه هستند. باید تلاش کنیم، حسن ظن را جایگزین سوء ظن کنیم. حسن ظن تمرینی است و با یکی دو بار حاصل نمی شود، مدام باید تلاش کنیم 🌷
شاید عده ای بگویند، این حسن ظن به نوعی حماقت و سادگی است. امّا این حرف کسی است که فقط نگاه زمینی به قضایا دارد. ما روایت داریم «مومن تا جایی با مردم راه می آید که عده ای او را ساده لوح فرض می کنند» چرا؟ چون به دنبال تیز بازی و زرنگ بازی نیست. چون نگاهش با بقیه فرق می کند ❌
مثال بزنیم: مادر شوهرم، لباس هایش را شبیه من می خرد 🤔
نگاه منفی: مادر شوهرم با من رقابت می کند 😏
نگاه مثبت: مادر شوهرم ذوق می کند، من عروسشان شدم، جوان شده و به خودش می رسد. چه خوب 😍
مثال: مادر شوهرم امشب، سرد برخورد کرد.
گمان منفی: از من خوشش نمی آید و تحویلم نمی گیرد 😕
گمان مثبت: شاید امشب سرش درد می کند یا قبل از ما با کسی بحثی کرده. در عوض می گویم، امشب حال ندارید، من کارهایتان را انجام می دهم 😊
🔸مومن عذر تراشی میکند و حسن ظن دارد. قبل از اینکه شیطان، کینه ی سوء ظن را در دلش بکارد، خودش توجیه می کند، به بهترین شکل ممکن. شیطان قدم به قدم وارد می شود. گاهی از طریق حساسیت ایجاد کردن در ما، ما را وسوسه می کند و با همین قدم های کوچک، به قدم های بعدی راه می یابد، ما باید جلویش را بگیریم ❌
باید بدانیم: هیچ وقت برای حرکت و تغییر دیر نیست. اگر فکر می کنیم از سنّ ما گذشته، سرعت مان را بیشتر می کنیم که زودتر برسیم. نباید بگذاریم شیطان در ما حسّ ناامیدی القا کند. و باید بدانیم این حسن ظن آناَ به وجود نمی آید و به تمرین زیاد نیاز دارد.
۲. یک عروس موحد، از فرق گذاشتن بین عروس ها نمی رنجد، چون معتقد است عزت و ذلّت دست خداست.
با عزت های ظاهری دنیا، کسی عزیز خدا نشده و با ذلّت های ظاهری دنیا، کسی ذلیل خدا نشده. مثلا اگر جاری ما ظاهر بهتری دارد، یا جهاز بهتری داده یا از خانواده ی سرشناسی است که باعث فرق گذاشتن خانواده همسر ما شده، ما خودمان را از این مقایسه نجات می دهیم (با اصلاح نگاهمان). هرچند که مقصر، رفتار اشتباه اطرافیان باشد ✅
اینکه عده ای می گویند: همه کار برای مادر شوهرم می کنم ولی جاریم را بیشتر احترام می کنند. این جمله ی یک زن توحیدی نیست. یک زن موحد می گوید مگر من کمک کرده ام که دیده شوم؟ کسی که باید میدید دید «ان العزه لله جمیعا» 🌷
بسیار هست که خدا ما را با آدم های قدر نشناس زندگی مان امتحان می کند و زمینه ی رشد ما را فراهم می کند. کسی که عزت و ذلّت را در بندگان می بیند، خدا هم او را رها می کند با همان بنده ها. پس باید مراقب باشیم که عزت را از چه کسی طلب می کنیم. هر چه بیشتر از اطرافیان مان متوقع می شویم، بیشتر به حال خود رها می شویم ❌
باید بدانیم که ما ربات نیستیم که برآشفته نشویم یا ناراحت و دلگیر نشویم، اما به قول آیت الله قاضی: ما همه ی بغض ها، ناراحتی ها و دل شکستگی هایمان تا الله اکبر نمازمان هست. الله اکبر که گفتیم همه دردها و رنجهایمان می رود. چون می دانیم خدا بزرگتر است از همه کس و همه چیز و اوست که دست گیری می کند از ما 😊
۳. زن با سیاست موحد، کسی است که همسر را چند شبانه روز تنها نمی گذارد ،حتی یک شب❌ حالا یا به بهانه ی دیدن خانواده ی خود یا موارد دیگر. اولویت باید زندگی خودم باشد بعد خانواده ام. مگر ضرورتی باشد و با صلاح و مشورت خانواده 🌷
@Mehrvarzan_group