یہ آرزوے قشنــگ(:♥️🙂
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/
@fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
کنج حرم کبوتر زخمی قلب من
تنها به انتظار طبیبی نشسته است
یااباعبداللهع...❤️🩹
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/
@fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
🌱✨🌱✨🌱✨
✨🌱✨🌱✨
🌱✨🌱✨
✨
📿#تسبیح_فیروزهای
صدای در ورودی اومد
هانا:_واااییی...بابا اومد، نیا بیرون باشه؟
_نترس آجی خوشگلم #توکلتبهخدا باشه
هانا:_من برم ببینم بابا چیکار میکنم
_برو عزیزم
صدای ضربان قلبم و میشنیدم.
" خدایا آرومم کن، خدایا خودت کمکم کن..."
صدای بلند بابا رو میشنیدم، که با چه سرعتی از پلهها بالا میاد.
در باز شد.
ایستادم.
بابا اومد جلو، یه سمت صورتم بیحس شد. اینقدر شوکه بودم که حتی اشک هم نریختم...
بابا:_معلوم هست این مدت کدوم گوری بودی؟ حیف اون پسر که میخواست با تو ازدواج کنه، لیاقتت همون آدمی بود که تا حالا باهاش بودی که!
_چقدر راحت به دخترتون ننگه بیعفتی
میزنین.
بابا:_خفهشو ، اگه میتونستم همین الان داخل باغ چالت میکردم تا هیچکس نفهمهچه بلایی سرت اومد، تکلیف تو هم
نوید مشخص میکنه، که چیکار باهات کنه نه من
بابا رفت و خودم و انداختم روی تخت.
و شروع کردم به گریه کردن، نفهمیدم کی خوابم برد، با صدای زنگ ساعت گوشیم
بیدار شدم، وقت اذان بود،
بلند شدم و آروم در اتاقمو باز کردم و رفتم سمت سرویس، وضو گرفتم برگشتم توی اتاقم.
نمازمو خوندم و سرمو گذاشتم روی خاک.
خاکی که انگار یه معجزه بود برای دردای درونم...
صبح با صدای باز و بسته شدن در ورودی
خونه بیدار شدم. از پنجره نگاه کردم بابا سوار ماشین شد و رفت.
منم لباسمو پوشیدم و چادرمو سرم کردم.
که چشمم به آینه افتاد.
رد انگشتای دست بابا رو صورتم بود.
چقدر کینه خوابیده بود زیر این دستها...
از اتاق پایین رفتم، هانا داخل آشپزخونه
مشغول خوردن صبحانه بود
هانا:_سلام، صبح بخیر
_سلام عزیزم، صبح تو هم بخیر
رفتم یه لیوان چای واسه خودم ریختم
که مامان هم بهم اضافه شد.
اومد سمتم و با نگاه کردن به صورتم، اشک تو چشماش جمع شد. نشستم روی میزو چاییم و خوردم.
مامان:_رها جان دانشگاه میری؟
_دیگه نمیرم، نمیخوام به خاطر من خیلیها
مجازات بشن
مامان:_پس الان کجا داری میری
_به دیدن یکی از دوستام
مامان:_کدوم دوستت؟
_شما نمیشناسینش، تو این مدت باهاش آشنا شدم، دختر خیلی خانمیه.
مامان:_باشه، رها امروز حتما بابات به نوید
میگه که برگشتی، مواظب خودت باش
_چشم، فعلا من برم
از خونه. زدم بیرون، گوشیمو از کیفم درآوردم شماره نرگسو گرفتم
_الو نرگس
نرگس:_سلام رها جان خوبی؟چرا گوشیت خاموش بود، دیگه کمکم ناامید شدم به زنده بودنت
_شرمنده ببخشید، یادم رفته بود گوشیمو
روشن کنم
نرگس:_خوب چیشد رفتی خونه؟
_الان کجایی؟
نرگس:_کانونم
_آدرسشو بده بیام پیشت
نرگس:_باشه حتما، الان برات پیامک میکنم، فعلا یاعلی
_خدانگهدار
سوار تاکسی شدم یه دربست گرفتم،رفتم سمت آدرسی که نرگس فرستاد.
رسیدم دم کانون. وارد کانون شدم.
یه عالمه بچه بودن که از چهرهاشون مشخص بود که یه مشکلی دارن.نرگس چقدرقشنگ به اون بچهها محبت میکرد.
نرگس با دیدنم اومد سمتم. با دیدن صورتم، سمتی که جای انگشتای دست بابام بود و بوسید
نرگس:_مشخصه از چهرهات که شب خوبی
نداشتی
_ولی در عوضش بادیدن تو و این بچهها الان خیلی خوبه حالم
نرگس:_جدی، پس هر روز بیا اینجا
_اینجا چیکار میکنین با بچهها؟
نرگس:_بازی، آواز میخونیم، و خیلی کارای
دیگه
_آواز؟ چهجوری؟ مگه میتونن یادبگیرن؟
نرگس:_باور کن رها، ذهن این بچهها خیلی
قویه، باید بدونی چهجوری باهاشون رفتار کنی. اینجوری میتونی بهشون کمک کنی
_میشه برام بخونن ببینم
نرگس:_حتما، اتفاقا بچهها داخل اتاق آوازن،،بریم اونجا
_بریم
وارد اتاق شدیم، تعدادی دختر و پسر، قدونیمقد ایستاده بودن. میخواستن شعر ایرانو بخونن....
#پارت_بیستم
🌱✨🌱✨🌱✨
✨🌱✨🌱✨
🌱✨🌱✨
✨
📿#تسبیح_فیروزهای
نرگس:_سلام بچهها،واسه رهاجون شعریکه یاد گرفتین و میخونین؟
بچهها:_بهههههله
شروع کردن به خوندن، صدای دلنشینی داشتن، ولی یه چیزش کم بود،یه چیزی که به بچهها بیشتر انرژی بده واسه
خوندن.
بعد از تمام شدن شعر، شروع کردم به دستزدن، اینقدر خوشحال بودم که نمیدونستم خوشحالیم و چهجوری ابراز کنم.
نرگس:_خوب از دستزدنت پیداست که خیلی خوشت اومد نه؟
_دقیقأ، عالی بود،دست همهتوندردنکنهکه به این بچههاکمک میکنین.
نرگس:_خوب بریم دفتر بشینیم صحبت کنیم
_باشه
وارددفترکانونشدیم
_نرگس تو اینجا چه سمتی داری؟
نرگس:_عرضم به حضورتون، اینجانب رییس این کانون هستم
_جدی؟
نرگس:_نه موشکی
_دیونه، پس چرا زودتر نگفتی،؟
نرگس:_خوب اینقدر از غصههات گفتی که
پاک مغزم هنگ کرده بود یه مدت
_پس اون چند روزی که خونتون بودم، نیومدی کانون!
نرگس:_به خاطر تو مرخصی گرفتم،بعدش هم که رفتیم شلمچه.
صدای در اتاق اومد
نرگس:_بفرمایید
در باز شد. و آقا رضا وارد شد. از جام بلند شدم
_سلام
آقارضا:_علیک سلام، ببخشید بعدا مزاحم
میشم
نرگس:_نه داداش بیا داخل، چیزی شده؟
آقارضا:_وسیلههای بازی رو واسه بچههاآوردیم، کجا بزاریم؟
نرگس:_عع، قربون دستت ببر داخل سالن بزار، الان چند نفرو میفرستم بیان کمکت
آقارضا:_باشه، فعلا بااجازه
_به سلامت
_نرگسی، منم برم، مثل اینکه سرت شلوغه
نرگس:_کجا میخوای بری، بمون یهکم ازتبیگاری بکشم بعد برو
_از همین الان رییسبازیت شروع شد که
با نرگس رفتیم سمت سالن، چند تا خانم هم اونجا بودن
نرگس:_سلام بچهها معرفی میکنم رهاجون،دوستم. رها جون، زهرا خانم، مریم خانم، مرضیه خانم از بهترین همکارام
با خانوما احوالپرسی کردم
نرگس:_خوب بچهها، اینا رو ببرین داخل چند تا اتاق بزارین مرتب کنین واسه بازی بچهها
نزدیکای ظهر بود که کارا تمام شد.
صدای اذان کل کانون شنیده میشد.به اتفاق نرگسو خانمهای دیگه رفتیم سمتنمازخونه و نماز خوندیم. بعد از نماز به اصرار نرگس ناهارو پیشش خوردم و خداحافظی کردم.
از کانون زدم بیرون که آقا رضا رو دیدم. نزدیک هم شدیم،برای چند ثانیه چشماش دوخته بود به صورتم،
چادرمو گذاشتم روی صورتم،تا رد پنجهها کمتر دیده بشه.
-بااجازهتون
آقارضا:_اگه بخواین میرسونمتون؟
_نه خیلی ممنون جایی کار دارم
آقارضا:_پس در امان خدا
رفتم سمت بازار و برای خودم یه سجاده با یه چادرنماز سفید با گلای صورتی خریدم.
#پارت_بیستیکم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 سَلامٌ عَلی قَلبِ زِینَبِ الصَّبور ...
سلام بر آن قلب بی قراری که
مولا دست روی آن گذاشت و
یک سال و نیم بی صدا تپید ...
💔 وفات شهادت گونه و جانسوز جبل الصبر ، عقیلة العرب، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) تسلیت باد.
امشب شهادت نامه ی عشاق امضا میشود 🥀
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/
@fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- برتر ِزینب ⁶⁹ ⛓ 🫀
#حضرتزینب #کربلاییحسینسیبسرخی
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/
@fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لرزه بر پیڪره ےشام می افتد وقتے
چادر فاطمه را بر سرخود می پوشد
بی سَبَب نیست عَدو ازسخنش میترسد
زینب است،خون علے در رگ او میجوشد👌
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/
@fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
نماهنگ ام البکا.mp3
1.4M
مادر نزاییده همتای زینبو
هر کس نمیفهمه فتوای زینبو
#حسین_ستوده
#جدید
#استودیویی
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/
@fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
حسین ستوده (1).mp3
8.94M
حسین_ستوده
شلوغه قتلگاه .. 😭❤️
#امام_حسین
#حسین_ستوده
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/
@fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
30.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به وقت سلام
اسلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام.
التماس دعای خیر یافاطمه الزهرا سلام الله علیها
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎/
@fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن
4_5999142291065802679.mp3
6.09M
اومده بسوزونه زنای شامی رو...❤️
#حسین_ستوده
#شور
➥︎ 𝒉𝒕𝒕𝒑𝒔://𝒆𝒊𝒕𝒂𝒂.𝒄𝒐𝒎
@fkmFmk┃):مـجـنـوט الـحـسـیـن