"متن خوانی و گفتگو پیرامون کتاب"
📚 «دربارۀ علم»
اثر دکتر #رضا_داوری_اردکانی
👤ارائه:حمید محمدی
🔹جلسه بیستم و هفتم
پنجشنبه ۲۰ دی ماه ۱۴۰۳
ساعت: ۱۵:۳۰
🔸 مقاله این هفته:
«وضع علم در ایران»
📍مکان:سرای هنر و اندیشه (سها)
🔻جلسه به صورت حضوری برگزار میگردد.
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
@soha_sima
81.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 مستند «طلیعه طاهر»،
روایتی از زندگی #استاد_طاهرزاده
💡 این مستند، چهارمین قسمت از فصل دوم مجموعه «آئینه عمر» است که از شبکه چهارم سیما پخش شده.
لینک دانلود با کیفیت بالا🔻
https://www.aparat.com/v/xxu5yl4
@matalebevijeh
@forsat_soha
مهندس نجات بخش و مهندس جهانی_01.mp3
37.76M
🎙«گفتگوی دانشجویی پیرامون ما و دانشگاه و آینده علم و فناوری و صنعت»
👤با حضور مهندس نوید نجات بخش و مهندس جهانی
🏔مدیر شرکت های دانش بنیان بهیار صنعت سپاهان و آهار
⏱زمان:۱۰۴ دقیقه
📆جمعه، ۵ بهمن۱۴۰۳
🔸اردوی تشکیلاتی مشهد مقدس
جامعه اسلامی دانشجویان
دانشگاه صنعتی اصفهان
#جامعه_اسلامی_دانشجویان
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
حاج آقای نجات بخش.mp3
37.42M
🎙«گفتگوی دانشجویی پیرامون زیارت و گذر از دوگانگی ها و یگانگی با حقیقت»
👤با حضور حجت الاسلام
امیر نجات بخش
⏱زمان:۷۷ دقیقه
📆جمعه، ۵ بهمن۱۴۰۳
🔸اردوی تشکیلاتی مشهد مقدس
جامعه اسلامی دانشجویان
دانشگاه صنعتی اصفهان
#جامعه_اسلامی_دانشجویان
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
دکتر علیرضا شفاه.mp3
37.79M
🎙«گفتگوی دانشجویی پیرامون ما و آینده»
👤با حضور دکتر علیرضا شفاه
⏱زمان:۷۸ دقیقه
📆شنبه، ۶ بهمن۱۴۰۳
🔸اردوی تشکیلاتی مشهد مقدس
جامعه اسلامی دانشجویان
دانشگاه صنعتی اصفهان
#جامعه_اسلامی_دانشجویان
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
📚«مردی که از فراسوی باور ما میآمد...»
من که به قصد ترک فروتر مردمان روزگار خویش، تنگ امواج طاغی زیستن را انتخاب کرده بودم کلبهیی را خریدم که غبار پیر، پهنای پنجره هایش را پوشانده بود.
و چون کلبه از آن من شد، نخستین شدنم را در این یافتم که تیرگی هزار ساله از رخسار پژمردهی پنجرهها بزدایم. کهنهیی مرطوب طشتی آب نیم گرم، تیغی تیز اختیار کردم و به جان آن شیشه ها که دیگر جلای شیشگی از یاد برده بودند افتادم و از آن شکوفایی محقر، دریای محبوب خروشان پُر حباب خویش را نگریستم...
و ناگهان دیدم که مردی از دریا بر می آید بر دریا می آید ـ چون ایشان که در اسطوره های مهجور بر آب میرفتند - چون عیسای ناصری چون منصور حلاج و چون شیخ ما که نگاه خداوند بر اوست و اگر خواهد
چون قاصدکها به سیاحتی سبک بالانه می بردش...
گفتم مبارک باد این چشمه نوجوش، که به جانب باغ منهدم اندیشه هایم جاری ست تا این شتای دیرپای را به گلباران بهاران باقی بکشاند....
مرد از دریا برآمده گرچه بسیار پیر، اما تنومندترین انسانی بود که در همهی اعصار ذهن خویش میشناختم - قدرتمند با بازوان ستبر پیچیده سری برافراشته و نگاهی - خدای من! - نگاهی در هم کوبنده و مغلوب کننده...
پس در کلبه ام را کوفت - به استحکام و پا به درون کلبه ام نهاد، و نور کورم کرد و مرد گفت مردم حقیر را که خرسندانه از دریچه های محقر به جهان مینگرند دوست نمیدارم، این خیانتیست بزدلانه به چشم به حق رؤیت به توان شناگری دیدن. اما بیش از این، من ذات قناعت را دوست نمیدارم و قناعت کاران را که پست ترین مردم روزگار ما هستند؛ چرا که قناعت، این زمان، چیزی نیست الا نیم تشنه نگه داشتن اسبی که راهی دراز را به قصد خوب نوشیدن پیموده است.
.
.
.
گفتم تو بیشک بزرگی؛ اما بزرگان ما پیش از تو ما را جز این آموخته اند.
مرد فریاد زد: هاه آیا ایشان، خود در تحویل سخنان باطل به انسان رسم قناعت را پیشه کرده بودند؟ به یاد بسپارید که من، حرص به باطل و حرام را تعلیم نمیدهم؛ نفرت از قناعت را می آموزم و پیش از من نیز بوده اند کسانی که چنین کردهاند؛ لیکن انسان شیفته دنائت بسیاری از سخنان بزرگان را به میل خویش تفسیر کرده است و این به راستی که مصیبتیست کوه آسا...
پس همآنگاه بود که دانستم او آن مرد از دریا برآمده - برای ویران کردن آمده است و اندیشیدم که من نخستین مُرید او خواهم بود و تنها مرید او ـ شاید و شاید عظمت یک مرید تک، به قدر عظمت مراد باشد؛ چرا که به حضور آن مراد - به عنوان مراد - معنا میدهد. مرد بالابلند آتش در چشم، ناگهان به جانب من چرخید با آن نگاه مغلوب کننده اش مرا نگریست - مدتها - و آنگاه گفت نه... یک مرید تنها در جهانی چنین پُر ازدحام دلیل حقارت مراد است و نرسیدن به پای آن قلهیی که هدف ماست، من، هیچ مرید نمیخواهم یا امتی را میطلبم یک امت تمام را؛ امّا از ارادت ایشان که استخوان در خاک می کنند و نگه میدارند بیزارم.
ای انسان یقین بدان که ثروت پرستان را هیچ میهنی نیست و مال اندوزان را وطنی و ملتی و امتی.
سود تنها وطن معتبر ثروت پرستان است؛ و هر جا که سود بیشتر وطن محبوب تر.
پس مرد از دریا برآمده پنجره کلبه ام را گل اندود کرد و گفت: جوان حصار را فروبگذار و با تمامی وسعتِ دید خویش بنگر؛ و به خاطر بسپار که قناعت دنائت است حتی قناعت در دیدن خوبیهای جهان همچنان که قناعت در عبادت چندان که در لحظه هایی از یاد ببری که سراپای وجودت پیوسته باید در عبادت باشد. بازی را با عبادت خوردن و نوشیدن را با عبادت نگریستن را با عبادت و راه رفتن و اندیشیدن را با عبادت در آمیز؛ خمیری یکپارچه از عبادت و غیر آن. این است آنچه من آمده ام تا به انسان تعلیم بدهم...
گفتم ای آقا! من کوچک توام. مرا به مُریدی خویش بپذیر و با من آغاز کن که مریدی چون من آسان به دست نمی آید. هم اکنون، لقمه نانی و قمقمهی آبی بر میدارم کوله بر دوش میاندازم و سر در پی تو مینهم. دیری نخواهد گذشت که مرا در انبوه مریدان خویش، غرق شده خواهی یافت.
من این درد را، که روزی در خیل عظیم مریدان تو، همچون غباری در هوا و قطرهیی در دریا باشم، دردمندانه به جان میپذیرم و تن میسپارم به این عذاب که فشار شیفتگی مریدان تو دَمادَم عقب براندم و
عقب بنشاندم تا آنجا که از خاطر مبارکت رخت بربندم...
مسئله من، دیگرگون شدن جهان است نه مقامی منیع در این دگرگونی داشتن...
من برای سرباز بودن تربیت یافته ام، نه فرمانروایی کردن.
مردِ تنومندِ آتش در چشم، در کلبهام را - که دیگر کلبهی من نبود - گشود و فرمود: دشوارترین و دردبخشترین سفرها را، اینک، آغاز میکنیم...
«✍سه دیدار، نادر ابراهیمی»
#دهه_فجر
#ایام_الله_انقلاب
#ما_و_انقلاب_اسلامی
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
#سلوک_ذیل_شخصیت_امام_خمینی
@forsat_soha
#باز_نشر
🎙«ما و انقلاب اسلامی»
بازخوانی و نگاهی دوباره
به رخدادِ تاریخیِ انقلاب اسلامی
با نظر به سر آغاز و اکنون و افق و آینده پیش روی نسل ما
📆 بهمن ماه ۱۴۰۲
📍سرای هنر و اندیشه (سها)
#دهه_فجر
#ایام_الله_انقلاب
#ما_و_انقلاب_اسلامی
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
#باز_نشر
گاه رفتن بهتر از ایستادن است
ایستادن پشت در بسته
ایستادن بر حال و اکنون و گذشته
_____&
امید و انتظار
دو بال حرکت های ماست
و کسی که این دو را ندارد
به کجا میخواهد برود؟
میخواهم کمی بی غرض بنویسم و
رو راست با شما.
خودمانیم ما یا در پی سودا و غرض خود هستیم
یا که هم درد دوست داریم
و با این درد،حرکت میکنیم تا بیابیم و بنویسیم و بسازیم
اما ما خانه هایمان خراب است
و جایی برای سکنا و پناهِ ندانم هایمان نداریم
و هرکس را میابیم
غریبه و نا آشنای خود میبینیم.
هروز میخوابیم و بلند میشویم و گاه خسته و ملال این هروزگی جان ما را به ستوه می آورد و خشم و دشمنی و هیاهو بِراه می اندازیم تا کمی ملال و تکرار جان های ما آسوده بگیرد.
ما در نسبتی که نیافتیم با یکدیگر به جنگ بر می آییم و با یکدیگر به دشمنی و اختلاف بر می خیزیم و دست بر آنچه نداریم میگذاریم و بر سرش با یکدیگر گریبان
مال من است،مال من است می گیریم.
ما خسته ایم و از خستگی یکدیگر نمیپرسیم؛که چرا خسته ایم؟
و از چه روست که با یکدیگر توان گفت و گو و گشایش امور همدیگر را نداریم؟
ما نمی پرسیم
چون بی تعلقیم به داشته هایمان
که اگر تعلقی در میان داشتیم
به عاقبت و سرنوشت دوستان و کار ها و امور و داشته هایمان فکر میکردیم
و از گزند آفات و بیماریهای روزگار به فکر نگهداری و پاسبانی از یکدیگر و حاصل امورمان بر می آمدیم
و از خود میپرسیدیم،
و در این پرسش آینده دیگر پیش چشمانمان می نشست و در تکاپوی رسیدن به این آینده میگذشتیم و ایثار و محبت و دوستی و اخلاق را دوباره معنا میکردیم.
چرا که از عاقبت خود میهراسیدیم و به مرگ می اندیشیدیم و در اندیشه مرگ در پی یافتن چیز ها بر می آمدیم و به غایت و معنای و امور و کار های خود می اندیشیدیم.
ما متعلق به جهان بی تعلق تکنیک و تکنولوژی و مصرف هستیم
و معلوم نیست که جانمان در افق کدام آینده است و عزم و اراده های ما به کجا میرود.
اما در پی کورسو نوری عزم و اراده ای در جانمان یافتیم
و بعد در غروب سیل همه جانبه ملزومات و ضرورت های جهان جدید به گِل نشستیم
و چون بچه ای بی مادر در پی شیرخشک و شیر نا مادری،به گریه و غربت و گوشه نشینی نشستیم.
ما همه سرباز بودیم و در کلام و سخن پیری از سرزمین دیگر نقش و جایگاه خودمان را یافتیم و طمع و حرص و حسادت و دروغ را کنار گذاشتیم و در پی سرباز بودنمان عزمی در میان داشتیم و همه چیز را در پرتو نورِ سخن و وجود و بودش میافتیم.
اما او از میان رفت و سرباز دیگر بر مسند این کشتی نشست و فرزندان دیگر در این کشتی چشم گشودند و خود را میان سوراخ ها و عیوب این کشتی به آب افتاده یافتند و مجال یافتن و پرسیدن از غایت ساختن این کشتی و این راه را نیافتند.
ما همه بازیگریم و گاه قصه و داستان های خود را فراموش و سرگردان در صحنه این نمایش میگردیم،اما چَشمِ پُرسش و دوباره یافتن داشته هایمان و جایگاه امور و کارها را نمی یابیم و سرگردان تر با ملال و غربت به عالم و آدم دشنام می دهیم.
ایام ما به چند گونه رخ نمایانند و مینمایند
۱_ایام معمول و مرسوم
که اَیامِ تکرار و ملال و آسودگی ما است
که مردمان در پی روزمرگی و چرخیدن چرخ زمین می زیند و گاه سختی و گاه آسودگی
در زندگی خود میابند،ایام هرروزی ماست.
۲_ اما گاه صحنه نمایش به هم خورده و
اتفاق و واقعه و جنگ و زور و ستم و استعمار و استکبار و گاه سخن و ایثار از خودگذشتگی مردی بزرگ پتک وار و تکاندهنده ما را از روزمرگی برون
و ما را سَوا و غربالِ آزمونِ بودن یا نبودن در این صحنه میکند.
و در این میان نقش و معنای جمعی ما رقم می خورد و ما را در پی تغییر دگرگونی و ساختن و جنگیدن میبرد و گاه در این میان قهرمانان و منتظران و درد مندانِ صاحب خرد و عزم
نقش تاریخی خود را میابند و صحنه ها خلق می کنند و وجود هایی را متجلی و نمایان می کنند که نمایشگر نقش های گمشده ما هستند.
آری با آنها ما راهِ بنا و اساسِ نظم و مناسبات جدید خود را میابیم.
به قول حافظ:
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
انقلاب اسلامی ما نیز مجال دوباره ساختن و تفکر و تامل بر آینده و عالم دیگر بود
و هر چشمی مجال یافتن آن آینده را نیافت و آنچه هست و بود را محدود کوته نظری خود دید و یافت.
۳_اما وقت دیگر
ایام یاد است.
دوباره یافتن غایت هر آغاز
و تجدید عهد و پیمان و میثاق ما با ایام آغازین هر راه و تاریخ.
ایام الله دهه فجر
ایام یاد و تجدید و پرسش دوباره ما با این راه است و دوباره یافتن نقش تاریخی مان در این کشتی به آب افتاده با نظر به صیرورت حقیقی تاریخمان در پرتو آینه
سخن و اثر و شهادت
طلایه داران این راه که سعی بر حراست و نگهداری و روایت این راه کردند.
ما فرزندان دهه سوم این راهیم
و جز در نظر و توجه
به رخداد گونگی و تاریخی بودن انقلابمان
در تامل و پرسش دوباره از این انقلاب و دگرگونی،نمی آییم و محرمِ راز و سِر حضور در این راه نمی شویم
باید چشم چُشست و چشمی دیگر یافت و در آینه نور سخن و اثر بزرگان این راه
عزم و اراده خود را برای تحول دیگر بیازماییم.
من و انکار شراب اين چه حکايت باشد
غالبا اين قدرم عقل و کفايت باشد
تا به غايت ره ميخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غايت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نياز
تا تو را خود ز ميان با که عنايت باشد
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاريست که موقوف هدايت باشد
من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ
اين زمان سر به ره آرم چه حکايت باشد
بنده پير مغانم که ز جهلم برهاند
پير ما هر چه کند عين عنايت باشد
دوش از اين غصه نخفتم که رفيقی میگفت
حافظ ار مست بود جای شکايت باشد
_________
امید به دوباره یافتن و دیدن
آنچه داریم و آنچه باید با تذکر به راز طلوع این ایام با عزم های بلند یکدیگر بسازیم و تغییر دهیم.
#دهه_فجر
#ایام_الله_انقلاب
#ما_و_انقلاب_اسلامی
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
ما و انقلاب اسلامی.mp3
33.05M
#باز_نشر
🎙«ما و انقلاب اسلامی»
نشست اول:
🔹پیرامون بازخوانی و نگاهی دوباره
به رخدادِ تاریخی انقلاب اسلامی در افق و آینده پیش روی نسل ما
📆دوشنبه،۲۳ بهمن ۱۴۰۲
📍سرای هنر و اندیشه
#ما_و_انقلاب_اسلامی
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
@soha_sima
ما و انقلاب اسلامی جلسه دوم.mp3
22.42M
#باز_نشر
🎙«ما و انقلاب اسلامی»
نشست دوم:
🔹پیرامون بازخوانی و نگاهی دوباره
به رخدادِ تاریخی انقلاب اسلامی در افق و آینده پیش روی نسل ما
🔸ما و آینده
👤 حجتالاسلام نجات بخش و متقی
📆سه شنبه،۲۴ بهمن ۱۴۰۲
📍سرای هنر و اندیشه
#ما_و_انقلاب_اسلامی
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
ما و انقلاب اسلامی جلسه سوم.MP3
43M
#باز_نشر
🎙«ما و انقلاب اسلامی»
نشست سوم:
🔹پیرامون بازخوانی و نگاهی دوباره
به رخدادِ تاریخی انقلاب اسلامی در افق و آینده پیش روی نسل ما
🔸ما و گام دومِ انقلاب اسلامی
سینما،خانواده،تفکر
👤سید رسول فاطمی
📆 چهارشنبه،۲۵ بهمن ۱۴۰۲
📍سرای هنر و اندیشه
#ما_و_انقلاب_اسلامی
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha