eitaa logo
فلسفه تابع وحی
261 دنبال‌کننده
41 عکس
41 ویدیو
71 فایل
معرفی اندیشه فلسفه تابع وحی (فتوح) ارتباط با مدیر کانال: @yahyaab
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد مفیدی- حقیقت الوجود.mp3
293.5K
حکایتی پیرامون عنوان حقیقه الوجود در روایات
تحول در علوم انسانی.pdf
313.6K
مصاحبه خانم دکتر جمیله علم الهدی پیرامون تحول در علوم انسانی که نکات خوبی در حوزه معرفت شناسی و مقایسه مفهوم و جایگاه «عقل» در وحی با عقل مدرن دارد. 📚کتاب «تحول در علوم انسانی»، انتشارات کتاب فردا- ج1
🔶شکوفایی عقل در پرتو وحی 🔸استاد خسروپناه تمدن مدرن مبتنی بر اصالت فاعل شناسا است ، چه از بدیهیات( پیشینی) شروع کند (دکارت) چه عقلانیت جان لاک (عقلانیت تجربی و پسینی) چه فلسفه استعلایی کانت (گزاره تحلیلی و ترکیبی هردو) و چه مکاتبی که مبتنی بر عقلانیت فلسفی نیستند و عرفی اند، همگی خودبنیاد است به این معنا که مبتنی بر وحی نیست. وقتی رسیدیم به وحی عقل منبعی هم منصبغ به صبغه وحیانی می شود، به قدرت درک و تولید جدید می رسد. 📚نشست علمی ظرفیت فلسفه در تمدن اسلامی؛ موسسه فتوح اندیشه، ۱۳۹۳/۰۲/۰۶ 🏠https://eitaa.com/fotoooh
🔻آشنایی با دیگر دیدگاه ها 🔶چرا اسلام منطق و برهان را معیار دعوت خود قرار داده است؟ 🔸استاد علی عابدی شاهرودی الف:اسلام، خود را مطابق با واقع و اخلاق و حکمت می‏داند، به این معنی که در قضایای توصیفی غیر ارزشی فقط به واقع نظر دارد.و اصول و مبانی آن در بخش متافیزیک با واقع متافیزیکی و در بخش تجربه با واقع تجربی و در بخش منطق محض با واقع منطقی مطابق می‏باشد.و در قضایای توصیفی ارزشی، با اخلاقیت محض که حقیقتی عینی و نفس الامری است تطابق دارد. و در احکام و قوانین فردی و جمعی، هم به واقع توصیفی ناظر است، هم به واقع اخلاقی محض، و هم به حکمت حقیقی * که عبارت است از جمع بین دو واقع توصیفی و اخلاقی و ادغام غایات استکمالی توصیفی در غایات استعلائی اخلاقی، آنگونه جمع و ادغامی که بدون اخلال به هیچ کدام از واقعها و نظامها یک نظام جمعی پدید آورد که در سایه آن هر چیز بتواند خاصیت خود و آثار آن خاصیت را بروز دهد و در عین حال بتواند بر کمال مطلوبهای اخلاقی (ایده‏آلهای اخلاقی)انطباق یابد و با این همه بتواند در نظام فردی و گروهی استکمالی جایگاه خود را نگهدارد. ب:اصل همه واقعیتها و اخلاقیتها و حکمتها خدا است.خدا هم پدید آورنده واقع امکانی می‏باشد و هم به عین موجودیت خویش ما به التقریر ماهیت اخلاق است، به حیثی که ماهیت اخلاق همانا عین نفس الامر کینونت صقع علم ربوبی است. افزون بر این، هم وجود اخلاق عام را به تجلی ایجادی در سراسر ممکنات بطور سرمدی ابداع می‏کند، به وجهی که وجود اخلاق بر وجود جهان ممکنات به دو گونه رتبی و نفس الامری تقدم دارد.هم همه جهانهای ممکن را از حیز امکان صرف بر دو بنیاد اخلاق و حکمت در حیز ایجاد و ابداع و اختراع و تکوین و خلق و تصویر و تطویر و انشاء و تحریک و تکمیل و قضاء و قدر و دیگر اسامی ایجاد و تقریر قرار می‏دهد.و هم همه کائنات را از پایانه امکان تا ستیغ هستی‏های فراسویی به دعوت تکوینی، یا به دو دعوت تکوینی و تشریعی همراه دعوت اخلاقیتی محض به سوی خود فرا می‏خواند. (*)این تفسیر از حکمت حقیقی الهی شاید برای نخستین بار است که در یک نوشتار بحثی ارائه می‏شود مبنای آن علاوه بر نظامهای وجودی و ماهوی عبارت از واقعیت خارجی داشتن اخلاقی محض است.این اخلاق در عین بساطت ثبوتی از عناصر و جهات گوناگون عینی فراهم می‏باشد. در نظام اخلاق الهی تقدم با حیث رحمت و مبدئیت اطلاق جود است که در ممکنات منشأ ظهور فتوت می‏شود فتوت در ممکنات بویژه در انسان همان طهور غیر مشروط اخلاق است که هنگام تضاد خواسته‏ها به عنوان ایثار بروز می‏کند اما رحمت و ماهیت آن و چگونگی بر وزش در انسان بر ضد قواعد روانشناسانه حاکم بر او از مقوله دیگری است بس عجب که شرحش بیاید. 📚مقاله: «جایگاه عقل در اصول امامیه»، مجله کیهان اندیشه » فروردین و اردیبهشت 1372 - شماره 47 (از صفحه 62 تا 77) URL : http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=163042 🏠https://eitaa.com/fotoooh
🔶بررسی ادعای فاقد موضع گیری قبلی بودن فیلسوفان 🔸استاد محمدتقی سبحانی اینکه فیلسوفان (بدون موضع گیرى قبلى) و (به صورت آزاد) بحثهاى عقلى خود را مطرح مى کردند, ابهام دارد. بر فرض که این سخن را در باب حکماء مشاء بپذیریم, ولى به هیچ وجه بر اشراقیان صادق نیست. وقتى شیخ شهاب و ملاصدرا خود مکرّر گزارش مى دهند که این حقایق را از طریق مشاهده عرفانى یافته اند و سپس به جامه برهان درآورده اند, چطور مى توان گفت بدون هرگونه موضع پیشینى به تحقیق آزادانه عقلى پرداخته اند؟ اینکه کسى موضع پیشین خود را از متون دینى بگیرد یا از شهود عرفانى, از این جهت چه فرقى مى کند؟ به علاوه اگر این سخن در حق فلاسفه یونان و یا فیلسوفان اولیه مسلمان صادق باشد, مسلماً در باب حکماى متشرع و محدّث و مفسّرى چون میرداماد و ملاصدرا نمى توان گفت که در شروع به فلسفه همه عقاید و یافته هاى خویش را به یکسو نهاده و آزادانه به استدلال پرداخته اند. از آن طرف متکلمان معتزلى در استفاده از عقل بى تقیّدتر و آزادتر از پاره اى مکاتب فلسفى بوده اند; تا بدانجا که آنان را نخستین فیلسوفان مسلمان و طلایه داران فلسفه اسلامى نامیده اند. به هر حال این برداشت از فلسفه و این گونه مرزبندى میان کلام و فلسفه, نه جامع است و نه مانع. البته بگذریم از این نکته که اساساً استدلال کردن به دور از هرگونه موضع قبلى, سخنى درون متناقض (Paradoxical) است. 📚نقدی بر کتاب مدخل و درآمد علم کلام، آیینه پژوهش 1373 شماره 25 🏠https://eitaa.com/fotoooh
🔸🔸🔸 نظریه «فلسفه تابع وحی» معتقد است «فلسفه» همواره صبغه ایمانی دارد و فیلسوف، فهم خود را از انسان و هستی مستدل کرده و لباس عقلانی به آن می پوشاند، در حالیکه این فهم از انسان و هستی، برآمده از مناشیء متعددی است که با حب و بغض ها و گرایشات و ارزش های فیلسوف درآمیخته است. به منظور تحلیل فلسفه صدرایی از این زاویه، این یادداشت👇از آقای حسن انصاری تقدیم می شود.
🔷ملاصدرای اخباری 🔸به مناسبت یکم خرداد؛ روز بزرگداشت ملاصدرا (در پنج فرسته) 🔰فرسته‌ی اول در این یادداشت، مکاتبه‌ی مفیدی را که مع الواسطه بین استاد حسن انصاری و استاد هادی مکارم پیرامون «گرایش ملاصدرا به اخباری‌گری» پدید آمده را از نظر می‌گذرانیم. در کل، من این مکاتبه را یک یادداشت واحد می‌بینم که نه جدلی، بلکه حاوی نکات «تاریخ حدیثی» برای بهره‌مندی دانشیان است. ✍️استاد حسن انصاری فلسفه از ابن سینا تا ملاصدرای اخباری ملا صدرا چرا اصول کافی را شرح و تفسیر کرد؟ فلسفه و دانش کلام نظری مستقل از حدیث و اخبار در تمدن اسلامی زاده شد و بالید. ابن سینا در بحث های فلسفی سخنش ناظر به تأویل احادیث نبود. او نظرش به تأویل قرآن هم نبود. اسماعیلیه البته از این شیوه بهره می گرفتند و می دانیم که کسانی مانند ابو سلیمان منطقی سجستانی این شیوه آنان و اخوان الصفا را مورد انتقاد قرار می دادند و به استقلال فلسفه از دین البته با تفسیری که از این استقلال اراده می کردند باور داشتند. نخستین گرایش در تشیع به تفسیر احادیث با بهره گیری از مباحث نظری در سید حیدر آملی دیده می شود که البته تنها از ابن عربی بهره مند بود و احادیث را با چاشنی مبانی نظری ابن عربی تفسیر و تأویل می کرد. بعداَ ابن ابی جمهور احسایی هم کم و بیش همین شیوه را داشت. البته ابن ابی جمهور با وجود اعتقاد به اجتهاد و لزوم وجود مجتهد و با وجود پذیرفتن مبانی اصولی، در بسیاری از مبانی اصولی نظراتش با اخباری های بعدی بی شباهت نبود. در عصر صفوی و با برآمدن گرایش اخبار و احادیث نوعی مقابله با دانش سنتی علم کلام از یک سو و مقابله با فلسفه از دیگر سو که از پیش از دوران صفوی مقدمات آن فراهم آمده بود در میان عالمان شیعی رو به رشد نهاد. چندین راه حل در برابر این گرایش رو به رشد از سوی عالمان دوره صفوی پیشنهاد شد که در اینجا تنها به مورد جریان ملا صدرا و ملا محسن فیض می پردازم و مابقی را در نوشته ای دیگر به بحث خواهم گذاشت. ملاصدرا با وجود ‌آنکه شاگرد میرداماد بود و فلسفه مشایی را به درستی خوانده بود مخالفتش با استاد در پاره ای از مسائل مهم فلسفی تنها در چارچوب مخالفت در تعدادی از مبانی فلسفی قابل تحلیل نیست. ملا صدرا پروژه تازه ای را پیشنهاد می کرد که با دیدگاه مذهبی کلی او که اخباری گری یکی از مهمترین عناصر شکل دهنده آن بود هماهنگ بود. او با نقد فلسفه ابن سینا و تبیین مبانی اصالت وجود نظراً راه را برای تئوریزه کردن مبانی توحیدی جدیدی در تشیع هموار می کرد که در گسستی نه تنها با کلام شیعی قدیم که مورد انتقاد اخباریان بود قرار داشت بلکه با فلسفه ابن سینا و شارحان مشایی او هم که همزمان مورد انتقاد اخباریان شیعه قرار داشتند در گسست بود. او در واقع راه حل را در تداوم مسیر سید حیدر آملی و ابن ابی جمهور می دانست که در مجموع در تلفیق مکتب فلسفی اشراقی با مکتب شاگردان ابن عربی و وحدت وجود او در قالب جدیدی با عنوان حکمت متعالیه عرضه شد. البته حکمت متعالیه، عرفان ابن عربی نبود. مکتبی فلسفی بود با مختصاتی که می توانست عقبه آن را تا ابن سینا هم پیوند دهد اما آنچه ملا صدرا از حکمت متعالیه خود می خواست در واقع ارائه مکتب تنزیهی جدیدی بود که آن را متفاوت با مکتب کلام شیعی- معتزلی قدیم از یک سو و مکتب فلسفی سینوی از دیگر سو نشان دهد. او این مکتب تازه را در واقع مکتب معارفی امامان شیعه و تفسیر حقیقی و توحیدی از کلمات و احادیث آنان فرا می نمود. بدین جهت نیازمند بود تا هم تفسیر قرآن بنویسد و هم کتاب هایی در شرح اخبار و احادیث و از همه مهمتر شرح و تفسیری بر اصول کافی. ملا صدرا که در فقهیات به مکتب اخباری دلبسته بود در فلسفه هم نظراً و عملاً جریانی التقاطی میان فلسفه و اخبار را پیشنهاد می کرد. از نظر او معارف تنزیهی اهل بیت که در احادیث توحیدی شیعه بازتاب یافته است نه با کلام قدیم شیعه که متخذ از معتزله بود هماهنگ است و نه با فلسفه ابن سینا که بیشتر در میان سنیان و اشعریان متأخر شارحانی پیدا کرده بود. او حکمت شیعی را حکمت متعالیه ای می یافت که گرچه اصطلاحات و مبانی و رویکردهای کلی بحثی خود را از فلسفه وام گرفته است اما تفسیرش از این نکته آن بود که در نهایت حرف های حکما در تفسیری که او از سخنان حکمای قدیم به دست می داد به همان ریشه ای بر می گردد که آبشخور اصلی احادیث اهل بیت است. چرا که در نهایت منبع هر دوی حکمت یونانی قدیم و حکمت نبوی یک چیز بیش نیست و همه از سرچشمه نبوت و ولایت و علم قدسی و شهودی برخوردار است. از دیدگاه او ابن عربی به چنین منبع علمی مستقیماً دسترسی داشت و سخنان او نمی بایست با سخنان حکما و ائمه شیعه مخالف باشد. @tavanerejal
🔷ملاصدرای اخباری 🔸به مناسبت یکم خرداد؛ روز بزرگداشت ملاصدرا (در پنج فرسته) 🔰فرسته‌ی دوم حکمت متعالیه ملا صدرا در واقع ارائه تفسیری از فلسفه بود که بتواند این سازگاری را نه تنها ایجاد کند بکه آن را به عنوان تنها مکتب معارفی ائمه شیعه که مکتبی تنزیهی است معرفی کند. کلید معما را هم در ارائه دیدگاه و نظریه وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت و تبلور این نظریه در انسان کامل در مقام امام و ولایت او می دید. از دیدگاه او شریعت و فلسفه و عرفان تنها با همین مکتب تنزیهی قابلیت سازگاری می یابند. ملا محسن فیض، شاگرد ملا صدرا دقیقاً همین رویکرد را داشت. او که یک اخباری تمام عیار بود فلسفه و حکمت را از منظر چشم یک اخباری می دید. در طول دوره قاجار همه پیروان ملا صدرا کم و بیش همین رویکرد را نسبت به اخبار داشتند و به همین دلیل هم به شرح و تفسیر احادیث می پرداختند. تفسیر آنان از احادیث که در ده ها و بل صدها رساله و کتاب در شرح و تفسیر کافی و دیگر کتاب های حدیثی و یا شرح و تفسیر احادیثی خاص ارائه شده برخاسته از همین دیدگاه تأویلی ملا صدرا بود که فلسفه را مستقل از حدیث نمی دید و در حقیقت فلسفه را تأویل حقیقی احادیث امامان می دانست. این شارحان عملاً فلسفه حقیقی را تفسیری نظری از سخنان مکتب شارحان ابن عربی در قالب سخنان و اصطلاحات فلسفی می دانستند و اصالت وجود را مقدمه ای برای وحدت وجود ابن عربی می دیدند. در این میان البته کسانی مانند آقا علی مدرس و یا علامه طباطبایی و دکتر مهدی حائری یزدی با وجود اینکه معتقد به فلسفه ملا صدرا بودند اما تلاششان این بود که آن را مستقل از این گرایش غالب قرار دهند. عده ای هم راه حل مقابله با این گرایش را بازگشت به فلسفه سینوی دیدند و نظراً با بسیاری از آرای ملاصدرا مخالفت کردند؛ مانند میرزای جلوه. بنیادی که ملا صدرا در اخباری کردن فلسفه گذاشت بعدها مورد انتقاد عده ای قرار گرفت. در این میان عده ای با وجود انتقاد از مبانی نظری ملا صدرا در بحث های مختلف و از آن جمله اصالت وجود اما عملاً شیوه تئوریک او را در تلفیق میان اخبار با سخنان حکمی و عرفانی در مجموع و یا در مقام عمل می پذیرفتند و بدین ترتیب تأویل گرایی در اخبار و احادیث در مقام ارائه مکتبی جدید در مباحث الهیات عملاً به کار گرفته شد. نمونه اعلای این شیوه را باید شیخ احمد احسایی دانست که با وجود مخالفت با سخنان ملا صدرا عملاً همین شیوه او را با نتایجی متفاوت دنبال کرد؛ موضوعی که در دنباله مقالات من درباره شیخ احمد احسایی ان شاء ‌الله بیشتر مورد بحث قرار خواهد گرفت. @tavanerejal
🔷ملاصدرای اخباری 🔸به مناسبت یکم خرداد؛ روز بزرگداشت ملاصدرا (در پنج فرسته) 🔰فرسته‌ی سوم ✍️استاد هادی مکارم خوب بود، جناب آقاي دکتر انصاري ابتدائا تعريف خود را از اخباريگري ارائه مي کردند. رجوع به اخبار و بهره گيري از اين منبع غني در استخراج معارف، بر خلاف آنچه در بين عوام و متشبهين به علما معروف شده اخباريگري مصطلح نيست. وجه مميزه اخباريان و اصوليان، استنباط مسائل نظري و حل مشکلات علمي با استفاده از اخبار اهل بيت نيست؛ چرا که در اين امر هر دو گروه اصولي و اخباري مشترکند. کدام اصولي را مي توان يافت که قائل باشد من در کشف معارف و استنباط مطالب از رجوع به اخبار اهل بيت بي نيازم و عقل من به تنهائي براي حل تمامي معضلات بسنده است؟ همچنين عدم اهتمام به تعقل و ستايش بي عقلي، تهمتي است که بر علماي محقق مدقق اخباري زده شده. کدام عالم اخباري از به کار بردن تدقيقات عقلي در حل مسائل و مشکلات علمي استنکاف ورزيده و آن را مذموم دانسته؟ روشن است که ما به الامتياز اين دو دسته در شيوه استنباط احکام فرعي فقهي، از ادله عقلي و احاديث و رواياتي است که حجيت آن برايشان اثبات شده است. البته علما در شمول حجيت عقل صرف در مسائل جزئي و نيز در تشخيص مصاديق احاديث صحيح العمل و نيز در ضوابط و اصول تشخيص حجيت آنها، با هم متفاوتند و هر يک به اجتهاد خود عمل ميکند. لذا ايجاد دوگانه اخباري اصولي به معنايي عامتر از روشهاي بررسي فروع فقهي، و تعميم آن به مباحث کلامي فلسفي اعتقادي، و سپس نتيجه گيري اينکه اخباريان در طول قرون اوليه به واسطه اخباريگري مخالف کلام و فلسفه بوده اند، چندان دقيق نيست. اخباريان بسياري بوده اند که خود در زمره متکلمين و فلاسفه محسوب مي شدند و آثار مکتوب متعددي از خود به جا گذاشته اند. تأليفات کلامي فلسفي مرحوم ملا امين استرآبادي از آثار حديثي فقهي او بيشتر است. حتی فوائد مدنيه بيشتر کتابي کلامي است تا اصول فقهي. مخالفين فلسفه در دوران صفويه هم از هر دو دسته اصولي و اخباري بوده اند و غالبا متکلم بوده اند نه ضد کلام. موافقين فلسفه در آن دوره هم تعلق به هر دو دسته داشته اند. ملا صدرا و برخي شاگردان او اخباري بوده اند و بسياري ديگر از شاگردان و موافقين حکمت متعاليه اصولي. نمي توان حکمت متعاليه را تفکري ملازم با اخباريگري فقهي دانست. (البته تعبير اخباريگري فقهي مسامحي است و براي توصيف، نه اينکه اخباريگري غير فقهي هم داشته باشيم) مخالفت شيخ احمد احسائي با ملاصدرا، اتفاقا از باب داخل کردن معارف افرادي غير از معصومين و مزج آنها با اقوال معصومين است. يعني ايراد اصلي او (فارغ از صحت و سقم اين ايراد) اين بوده که چرا در مقابل مکتب کامل معارفي اهل بيت از سخنان ديگران که موضع مخالف با اهل بيت دارند، استفاده شده و تفکر صاف و زلال علوي با افزودن مطالب انحرافي و ناصحيح کدر گرديده است. @tavanerejal
🔷ملاصدرای اخباری 🔸به مناسبت یکم خرداد؛ روز بزرگداشت ملاصدرا (در پنج فرسته) 🔰فرسته‌ی چهارم ✍️استاد حسن انصاری نکته نخست که باید توضیح دهم این است که من در آن نوشته قصدم تبیین چگونگی مواجهه ملاصدراست با موج اخباری گری از یک سو و مخالفت با دانش های عقلی از دیگرسو. ملاصدرا که دلبسته و دانش آموخته فلسفه مشایی بود راه حل را در بومی کردن فلسفه می دید در تشیع. می دانیم که در تشیع تا قبل از میرداماد عملاً فلسفه چندان در بدنه اصلی تشیع وارد نشده بود (خواجه و علامه با ترکیب فلسفه و کلام قدم نخست را در این زمینه برداشتند). بومی کردن فلسفه در تشیع به نحوی که پس از آن فلسفه بخشی از نظام آموزشی طالب علمان دینی شود بر اثر راه حلی بود که ملا صدرا و برخی مانند او در تلفیق فلسفه و اخبار و به تعبیر دقیقتر رویکرد تأویلی نسبت به احادیث از یک سو و فلسفه را برخاسته از علوم خالص و قدسی انبیاء دانستن که حکمای قدیم یونان بدان دسترسی داشتند ارائه دادند. البته رویکردهای ملاصدرا در آن یادداشت مد نظر بود و الا برخی دیگر راه حل هایی با اندکی تمایز پیشنهاد کردند. ۲- اصولیان شیعه به تدریج منطق ارسطویی را قبول کردند اما نسبت به اصل فلسفه موضع آنان یکسان نبود. بسیاری از آنان همچنان با فلسفه مشکل داشته و دارند (نمونه اش شهید ثانی است). اخباریان هم با وجود آنکه اصل را بر اخبار و احادیث می دانستند اما اگر مانند ملاصدرا و یا ملا محسن به فلسفه و علوم عقلی دلبسته می شدند می بایست راه حلی برای تبریر آن می یافتند. بنابراین من مخالفت و یا موافقت با فلسفه را به بحث اخباری گری و یا اصولی گری فرو نمی کاهم. ۳- اما در مقابل این نکته را باید تذکر دهم که مقصود من از اخباری گری، مطلق اخباری گری است که ریشه آن بسی کهنتر از دوره ملا امین استرابادی است. در این تردید نیست که اهل اخبار از دوران شیخ صدوق و بعد از او با فلسفه و کلام ورزی مخالف بوده اند. بسیاری از اخباریان به معنای اخباری گری عصر ملا امین هم همچون اسلافشان مخالف فلسفه بوده اند. البته تعدادی از آنها با مباحث کلامی و فلسفی آشنا بودند. خود ملا امین با کلام و فلسفه آشنا بود و رساله هایی هم در این زمینه ها نوشت منتهی روشن است که او با وجود این آشنایی با رویکرد فلسفی و کلامی در فهم دیانت و اعتقادات مخالف بود. همه ادعای او هم این است که منبع اصلی معارف دینی احادیث امامان است و نه مباحث نظری. این در حالی است که متکلمان و اهل فلسفه تا قبل از تشدید موج اخباری گری از اینکه در مباحث اعتقادی صرفاً به بحث های کلامی و فلسفی بپردازند ابایی نداشتند. مگر علامه در آثار کلامی خود مانند شیخ صدوق و علامه مجلسی عمل می کرده است؟ ۴- بنابراین وقتی سخن از اخباری گری می رود تنها ناظر به اخباری گری در عصر ملا امین نیست که بیشتر شیوه برخورد با احادیث فقهی و مسئله اجتهاد بود بلکه اخباری گری به معنای عام آن مقصود است که مخالفت با کلام و فلسفه و دانش های عقلی عنصر مهم در آن بود. ۵- هدف نوشته من تبیین چگونگی بومی شدن فلسفه است در تشیع. یعنی کسانی مانند ملا صدرا به جای اینکه این منازعه را به نفع یکی از دو طرف احادیث و یا فلسفه و به ضرر دیگری کاهش دهند تلاش کردند صورت مسئله را پاک کنند. آنها فلسفه را تفسیر احادیث می یافتند و احادیث را با فلسفه به تأویل می بردند. بنابراین از نقطه نظر رویکری که او اتخاذ کرد دیگر نه جای مخالفت اصولیان با فلسفه باقی ماند و نه اخباریان. فلسفه با اخبار و احادیث اهل بیت توافقی تمام می یافت و دیگر چه جای مخالفت با فلسفه باقی می ماند؟ فلسفه زان پس نه دانشی بیگانه که راهی برای فهم عمق معارف امامان شیعه قلمداد می شد. @tavanerejal
🔷ملاصدرای اخباری 🔸به مناسبت یکم خرداد؛ روز بزرگداشت ملاصدرا (در پنج فرسته) 🔰فرسته‌ی پنجم ۶- چنین نیست که ملا صدرا از آغاز اخباری باشد و بعد اهل فلسفه شود. او آنگاه که حکمت متعالیه خود را عرضه می کرد پروژه اش ناظر به آنچه گفتیم بود. ملا صدرا در اصل دانش آموخته فلسفه بود. آنگاه با توجه به بی اعتنایی عمومی اهل فلسفه نسبت به فقیهان مخالف فلسفه نسبت به علوم فقیهان بدبین شد. او علوم عقلی و معارفی را بسی بالاتر از دانش فقیهان می دانست. علوم عقلی را قطعی و دانش فقیهان را برخاسته از ظنون می یافت. این دیدگاه که اهل فلسفه معمولاً بدان تمایلی داشته اند او را دلبسته ملا امین استرابادی کرد که به دلیلی دیگر دانش فقیهان مجتهد را یکسره ظنی یافته بود. ملا صدرا این سخن را پسندید اما نه عیناً به همان سبب و یا انگیزه که ملا امین دانش فقیهان مجتهد را ظنی می دانست. ملا صدرا به سبب فلسفه، اخباری گری را به عنوان گرایشی بر علیه فقیهان مجتهد برگزید. تا همین امروز هم معمولاً چنین بوده است که اهل حکمت فقیهان را چندان عزیز نمی دارند و علومشان را فروتر از علوم اهل فلسفه می شمارند. پروژه او هم در اصل برای حفظ فلسفه و حکمت بود در تشیع و راه حل را در اتخاذ رویکردی ضد اجتهادی بر علیه فقیهان مخالف با فلسفه و ارائه نوعی اخباری گری تأویلی فلسفی می دید که امامان را در اوج معرفت حکمت متعالیه قرار می داد. او مکتب خود را بدین ترتیب نه فلسفه که حکمت خواند. حکمت همان علم امامان بود که ریشه اش قدسی، شهودی و برگرفته از آبشخور انبیاء بود. استدلالات فلسفی فیلسوفان هم چیزی جز راهی برای کشف آن حکمت متعالیه نبود. فقه اجتهادی برای ملا صدرا چیزی جز پاره ای از علوم اهل ظاهر نبود. او اهل باطن بود. 🔹️تکمیلی ✍استاد هادی مکارم مدعاي حقير در آن تعليقه را، مي توان در اين دو گزاره خلاصه کرد: ۱. ايجاد دوگانه اخباري اصولي به معنايي عامتر از آنچه در بررسي طرق و روشهاي استخراج احکام فروع عملي فقهي، مرسوم است؛ و تعميم آن دو گانگي به مباحث کلامي، فلسفي و اعتقادي، چندان دقيق نيست. به گمان من اخباريان (از آن حيث که اخباريند) با عقل و تفکر فلسفي، به طور مطلق عناد و مخالفتي ندارند، بلکه آن را مقدمه شناخت خدا و رسول و امام و صفات آنها و نيز از ابزارهاي مهم براي درک و فهم آنچه از آنها نقل شده مي دانند. معارضه آنها با استعمال عقل در استخراج فروع فقهي است، و اين اختصاصي به زمان خاص ندارد. مشي آنها در همه دورانها همين بوده است. لذا عرض شد مناسب است جناب استاد انصاري تعريف مورد نظر حضرتشان در باب اصطلاح اخباريگري را شفافتر ارائه فرمايند. البته ايشان در اين فرسته اخير بيان فرموده اند: "بنابراین من مخالفت و یا موافقت با فلسفه را به بحث اخباری گری و یا اصولی گری فرو نمی کاهم"، که حق هم همين است. ۲. نمي توان حکمت متعاليه را تفکري ملازم با اخباريگري فقهي دانست. شواهد تاريخي در باره اصحاب اين نحله فکري فلسفي، گواهي مي دهند که از ميان پيروان هر دو گروه اخباري و اصولي، عده اي به آن مکتب تعلق خاطر دارند. @tavanerejal
🔶 انصراف «حجت» به «ائمه معصومین (ع)» و نه عقل 🔸 شهید صدر (ره) كما أنّه لا يردّ عليه ما أورده الميرزا «قده»، من أنّ الوصول أو التبليغ من الحجج متحقّق، لأنّ العقل هو أيضا حجّة، لأنّه الرّسول الباطني فإذا استفاد الحكم من الدليل العقلي فيكون قد وصل إليه من قبل الحجّة، فهذا لا يردّ أيضا، و ذلك لأنّ الكلام ليس في لفظة حجّة و مدلولها العقلي كي يقال: بأنّ مفهوم حجّة ينطبق على الدليل العقلي و العقل، و إنّما الكلام في الحجج الأئمّة عليهم السّلام المعصومين كما هو منصرف اللفظ، فإنه منصرف إلى الأئمة المعصومين عليهم السّلام. 📚 بحوث في علم الأصول، ج‏8، ص: 317 🏠https://eitaa.com/fotoooh
🔶نقل تأثیرپذیری اخباری گری از موج فلسفه حسی 🔸شهید مطهری (ره) يادم هست در تابستان سال 1322 شمسى كه بروجرد رفته بودم و آن وقت هنوز مرحوم آيت اللَّه بروجردى اعلى اللَّه مقامه در بروجرد بودند و به قم نيامده بودند يك روز سخن از همين فكر اخباريين شد. ايشان در ضمن انتقاد از اين فكر فرمودند كه پيدايش اين فكر در ميان اخباريين اثر موج فلسفه حسى بود كه در اروپا پيدا شد. اين را من آن وقت از ايشان شنيدم، بعد كه به قم آمدند و درس اصول ايشان به اين مبحث يعنى مبحث حجيت قطع رسيد من انتظار داشتم دوباره اين مطلب را از ايشان بشنوم ولى متأسفانه چيزى نگفتند. الان نمى‏دانم كه اين فقط حدسى بود كه ايشان ابراز مى‏داشتند يا مدركى داشتند. من خودم تاكنون به مدركى برنخورده‏ام و بسيار بعيد مى‏دانم كه اين فكر حسى در آن وقت از غرب به شرق آمده باشد. ولى از طرف ديگر ايشان هم بى‏مدرك سخن نمى‏گفتند. اكنون متأسفم كه چرا از ايشان استفسار نكردم. 📚مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏20، ص: 170 🏠https://eitaa.com/fotoooh
🔶نقدی بر نقل مرحوم بروجردی در تأثیرپذیری اخباریون از موج فلسفه حسی 🔸شهید صدر (ره) و قد نقل عن السيّد البروجردي «قده» قوله: انّ هذه النزعة الّتي ظهرت على أيدي الإخباريين- من عدم التعويل على الدليل العقلي و حصر المعرفة بالحس- يحتمل أن تكون قد تسربت إليهم من الاتجاه و النزعة التجريبية و الحسية في الفلسفة الأوروبية، لأنّ هذه النزعة الإخبارية كانت قد ظهرت عقيب تلك النزعة التجريبية الحسية، فكما أنّ تلك النزعة رفضت العقل و حصرت المعرفة بالحس، فالأخباريون، و بالخصوص المحدّث الأسترآبادي «قده» كذلك فعلوا. و هذه الملاحظة رغم حسنها و معقوليتها بحدّ ذاتها، إلّا أنّها على فرض صحة صدورها عن البروجردي «قده»، فهي غير تامة، فإنّه قد أشرنا في محله من كتابنا «المعالم الجديدة» بأنّ هذا الاتجاه الممثل للنزعة الحسية التجريبية جاء بعد اتجاه الإخباريين و الأسترآبادي «قده» بمائة سنة تقريبا، فإنّ الأسترآبادي «قده» عاش في أوائل القرن الحادي عشر، بينما هذه المدرسة الحسية الأوروبية عاشت في أواخر القرن الثاني عشر، و من هنا يحتمل أن تكون أفكار الأسترآبادي «قده» و مدرسته هي الّتي تسربت إلى أوروبا و المدرسة الحسيّة فيها، و كل هذا حكم على فرض أن نتعامل مع مدّعيات الأسترآبادي «قده» على أساس أنّ مدرسته هذه تمثل نزعة حسيّة. إلّا أنّ هذا الافتراض غير واضح من كلماته، و إن كان يقول بأنّ الحس معتبر، و انّ العلوم العقلية الّتي تكون موادها حسيّة هي الثانية معتبرة، إلّا أنّه مع هذا ليس واضحا أنّ غرضه نفس غرض المدرسة الحسيّة الأوروبية، بل الظاهر أنّ غرضهم كان حصر المعرفة بالدليل الشرعي اللفظي و إلغاء حجيّة الدليل العقلي، سواء كان عقليا قبليا، أي غير مستمد من التجربة و الاستقراء، أو عقليا بعديا، أي مستمدا من التجربة و الاستقراء، و هذا يكفي بمدرسة الإخباريين بعدا عن المدرسة الحسيّة التجريبيّة الّتي ألغت العقل القبلي و حصرت المعرفة بالدليل الحسي الاستقرائي، بينما الأسترآبادي ألغى القبلي و البعدي و اعترف بالشرعي على أساس أنّه محسوس، و هذا اعتراف منه بالحس بالجملة لا بالحس الّذي تتبناه المدرسة الحسيّة الأوروبية. 📚بحوث في علم الأصول، ج‏8، ص: 325 🏠https://eitaa.com/fotoooh
با وجود اهمیت عقل و بار معنایی مثبت آن، امروز در این که کدام جامعه و کدام الگوی زندگی عقلانی است اختلاف وجود دارد. الگوی مدرنیته، که بر بام عقلانیت نشسته، سایر الگوهای زندگی را «افسون‌زده» و بالمآل غیرعقلانی ارزیابی می‌کند. در عین حال در درون گفتمان مدرنیته اجماع وجود ندارد. از این رو، در باب عقلانیت مفاهیم زیادی تولید شده است که هر کدام درصدد رفع کاستی‌های دیگر مفاهیم است. هابرماس، به‌عنوان آخرین فیلسوف مشهور مدرن، مدرنیته‌ی متأخر را، همانند وبر، گرفتار عقلانیت صوری می‌داند و به عبارتی آن را ناعقلانی ارزیابی می‌کند و معتقد است که برای خروج از ناعقلانیت، عقلانیت ارتباطی باید جایگزین عقلانیت صوری شود. حال سؤال این است، آیا عقلانیت ارتباطی برساخته‌ی هابرماس می‌تواند الگوی مطلوبی برای جوامع اسلامی باشد؟ برای پاسخ‌دادن به این سؤال، به نظر می‌رسد منطقی‌ترین روش این باشد که یک مسلمان ــ با فرض التزام به اسلام ــ درصدد برآید «عقلانیت نصّ‌محور / قرآن‌محور» را بازسازی کند و با توجه به این نوع عقلانیت (یعنی عقلانیت وحیانی) به این پرسش پاسخ بدهد.
هدایت شده از کانال پیمان رکن الدینی
🔰نسبت فلسفه اسلامي با وحي(نسبت شاگرد و معلم) 🔻عقلِ تحت تربیت وحی به فلسفه اسلامی می رسد. اين فرآيندي تكاملي و زماني و داراي درجاتي از رشد است. در فقه هم همينطور است، با وجود اينكه فقه مسير تكاملي را طي نموده است و به شيخ انصاري رسيده است ما باز ميگوييم فقه، فقه اهل بيت و قدماي از اصحاب است در حالي كه در زمان قدماي اصحاب، فقه شيخ انصاري را نداريد و حتي اگر دست به مقايسه بين متون و استدلالهاي فقه قدما با شيخ انصاري بزنيد، فقه قدما را كودكانه مي يابيد. امروزه به ندرت به فقه قبل از صاحب جواهر مراجعه مي كنيد. 🔻فلسفه هم تحت تربيت است. اينطور نيست كه اگر فلسفه، فلسفه اسلامي باشد همه چيز آن مطابق با نظر معصوم باشد، همانطور كه در فقه هم همينگونه است، در فقه در فلان مطلب بدنبال كشف نظر معصوم هستيم، فلسفه هم مسير تكاملي خود را مي پيمايد و شاگردي وحي را ميكند. شاگرد به سخن استاد متعبد نمي شود نمي گويد چون استاد گفته است اين حرف درست است بلكه تحت تعليم استاد، حقانيت حق را مي فهمد. تعبد به سخن استاد با تحت تعليم استاد بودن متفاوت است، نسبت فلسفه با وحي هم نسبت تعليم استاد به شاگرد است. 🔻در فلسفه اسلامي اين فرآيند تعليم پذيري از ابتدا آغاز شده است و فیلسوفان اسلامی توجهشان به اين است كه نبي گرامي اسلام چه از حوزه معارف را داراي اهميت مي شمرد. مركز معارف فلسفي اسلام، مركز معارف قرآن بوده است و حكما متحمل زحمات زيادي شده اند تا فلسفه را در مسير فلسفه توحيدي قرار دهند. 🔻اين یک پروژه ي فلسفي است كه از بوعلي آغاز شده و حركت كرده و با صدرا رشد نموده است و اي بسا پس از ملاصدرا به ياري خداوند اين معارف و تفكر فلسفي، رشد عقلي و تداوم داشته باشد. 🔻بطور مثال در مورد شناخت واجب، قرآن راه هايي را در پيش روي ما قرار داده است. وقتي به سراغ آيات تكويني و ممكنات و مخلوقات مي رويم راهي مشاهده ميگردد كه در فلسفه از ابتدا بوده و در اديان ديگر هم وجود داشته و اختصاصي به قرآن ندارد. و يا راه ديگر، بحث از آيات انفسي و رسيدن از شناخت باطن از راه شناخت نفس انسان است اما راه سوم كه اختصاص به قران و اسلام دارد، شناخت خداوند از طريق شناخت خودش مي باشد. 🔻شاهديم كه فلاسفه اسلامي راه سوم را پروژه قرار دادند و دچار زحمات فراوان شدند تا به اين مطلب دستري پيدا كنند و ما صورتي از شاگرديِ فلسفه نزد قران را به وضوح مي بينيم. و همه در تلاش و تفكر اند تا اين راه را بفهمند و تحت تعليم او به رشد و تكامل برسند. 🔻پس محور معارف فلسفه اسلامی توحید است. این مابه الامتیاز فلسفه اسلامی است. فيلسوف وقتي فيلسوف اسلامي است كه شاگرد وحي باشد و اين در طول تاريخ اتفاق افتاده است و سعي نموده اند همه اين راه ها را براي شناخت خداوند طي كنند. 🔹درس فلسفه استاد کرمانشاهانی 📝تقریر: پیمان رکن الدینی @law_Philosophy
گزارشی از درس گفتارهای «نسبت اراده و معرفت» که عمدتاً به بحث «اراده و فاعلیت» پرداخته شد. این جلسات در سال 1396 در فرهنگستان علوم اسلامی برگزار شد:
این جلسات یک دوره آموزشی مستدل در تفاوت سه رویکرد فلسفه و عرفان و منظر وحی پیرامون هستی شناسی و انسان شناسی و از جمله تفاوت مبنای علیت و فاعلیت است. لینک صوت جلسات: radio.isca.ac.ir/genre/درسگفتارها/درسگفتار-سرشت-جهان-و-سرنوشت-انسان؛-از-م/ لینک تصویر جلسات: https://www.aparat.com/v/W8xem?playlist=214295
اراده و معرفت- جلسه 3.docx
27.2K
دیدگاه امامیه در تحلیل از «اراده» مبتنی بر معارف اهل بیت (ع)
اراده و معرفت- جلسه 3.pdf
431.9K
دیدگاه امامیه در تحلیل از «اراده» مبتنی بر معارف اهل بیت (ع)