eitaa logo
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
391 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
41 فایل
کانال رسمی مجموعه فرهنگی جهادی فطرس (دخترانه)🌱 برای دختران نوجوان و جوان ادمین @Mobinaa_piri شماره کارت برای کمک های مومنانه 5892_1014_8433_1869 💳 به نام مسعود رحیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام کاربران بزرگوار فطرس ..😍🤚 به مسابقه قرآنی امروز خوش اومدین😄🌹 سوال اول؛ 🦋سوره ای که همنام یکی از فروع دین است چه نام دارد..؟؟ سوال دوم؛ 🦋چند سوره قرآن با (انا) شروع میشود..؟؟ لطفا هنگام پاسخ گویی به سوالات مسابقه اسمتون رو هم بفرمایید.. 🌺@F_nasiriy
•°~😂🗳 یکی میگه‌‌برید‌تو‌خیابون‌راحت‌باشید😐😂 یه نفر دیگه میگه‌ازدواج‌کنید‌مسکن‌و‌شغل‌از‌ما •یکی‌دنبال‌استفاده‌ابزاری‌از‌دخترانه یکی‌دنبال‌حل‌کردن‌‌مشکلات‌اصلےجوانانه• ✨ #😅😅😅 🌺 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ذیقعده شد و 🎊بهـار ایران آمـد 🌸در مشهد و قم 🎊دو گنج پنهـان آمـد 🌸در روز یکم 🎊کریمـه آل رسول 🌸در یازدهم 🎊شـاه خراسـان آمـد 🌸میلاد حضرت 🎊معصومه سلام الله علیها 🌸و روز دختـر 🎊برشما خوبان خجسته و مبارک 🥰 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟 توصيه من به خواهران و دختران عزيزم...💕😊 📝 رهبر انقلاب: توصیه من به خواهران و دختران عزیزم این است که معلومات و آگاهیهایتان را بیشتر کنید.😊 💠 ، ، ، ، ورود به مسائل مورد ابتلای روز و اهتمام به کارهای دینی، جزو وظایف حتمی و مسلّمی است که امروز زنان کشور باید مثل مردان، خود را موظّف به انجام آنها بدانند. 😃 🔺شما هستید که فرزندان صالح میپرورید و همسران خود را برای ورود به میدانهای مثبت، تشجیع میکنید. 😄 🔅 بسیاری از زنان، شوهرانِ خودشان را میکنند و آنها را از مشکلات دنیا و آخرت نجات میدهند. 😁 کار و تلاش و آگاهی و موضعگیری او، چنین ارزشی دارد. ۷۵/۶/۲۸ 🤩😍🤩 🌹 💕@fotros_dokhtarane 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
سلام کاربران بزرگوار فطرس ..😍🤚 به مسابقه قرآنی امروز خوش اومدین😄🌹 سوال اول؛ 🦋سوره ای که همنام یکی
سلام و عرض ارادت رفقای جان ...🤚☺️ اول از همه میلاد با سعادت حضرت معصومه رو به محضر امام زمان و همه ی شما عزیزان دل تبریک میگم ..🌹🌺🌺🦋🦋 پایان مسابقه قرآنی اعلام میشود..🤚 جواب صحیح؛ ۱_سوره حج ۲_ چهار سوره؛فتح ،نوح، قدر، کوثر تبریک میگم به ۱۴ نفری که جواب صحیح ارسال کردند👏👏🌹🌹 و تبریک میگم به دو نفری که به قید قرعه از بین ۱۴ نفر،، برنده ۵۰۰۰ شارژ شدند..😍✅ ۱_ فاطمه احمدی✨ ۲_زهرا قطبی✨ 🇮🇷 @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
سلام و عرض ارادت رفقای جان ...🤚☺️ اول از همه میلاد با سعادت حضرت معصومه رو به محضر امام زمان و همه
🌹😍 اسامی برندگانی که جواب صحیح رو ارسال کردند..؛👏👏 🌹سودابه یوسفی 🌹زهرا صادقی 🌹فاطمه ساجدی 🌹مریم حاجیان 🌹فرزانه یوسفی 🌹زهرا فرجی 🌹مریم نعمتی 🌹فرزانه کیخا 🌹مهناز نعلبندی 🌹ربابه یوسفی 🌹زینب اکبری 🌹گلچین یوسفی ❤️ @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
🌨هوالقاضی‌الحاجات🌨 #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_صد_بیست_پنج به قنواء گفتم:( الآن خانوادهء ابوراجح و م
💓هوالجاوید💓 🌠🌜 ریحانه به پدرش خیره شد و گفت: طنابی به گردنش انداختند .سوار بر اسب ،او را به دنبال خود کشیدند.🚶🏿‍♀ وقتی این صحنه را برای خودم مجسم می کنم، نزدیک است دیوانه شوم و یا از هوش بروم. خودم را به جای حضرت زینب ،دختر بزرگ علی بن ابی‌طالب می گذارم که در خانه شان را آتش زدند😨. مادرش فاطمه، دختر پیامبر را مجروح کردند و به او سیلی و تازیانه و به گردن پدرش، علی، ریسمان انداختند و به سوی مسجد کشیدند.وقتی یقین داریم خدا شاهد است و امام زمان، خود را در غم و اندوه مان شریک می داند، تسکین پیدا می کنیم !😢😱 انگار ریحانه این حرف‌ها را زد تا به مادرش آرامش بدهد .روحانی که گوشه اتاق ،مشغول نماز بود، پس از سلام دادن گفت: شاید طبیب میخواهد ابوراجح را معاینه کند. بهتر است برای ساعتی به اتاق کناری بروید.☺️✨ فراموش نکنید اگر ابوراجح بیهوش نباشد، از شنیدن آه و ناله شما بیشتر رنج می برد. 🙂💔 ریحانه و هم مادرش به کمک عمه حباب و همسر صفوان با اکراه برخاستند و به اتاق کناری که با پرده ای از اتاق ابوراجح جدا شده بود، رفتند.😕❣ پدر بزرگ دو ساعتی خوابیده بود _. تو هم برو استراحت کن. روز غم انگیزی پیش رو داریم. خدا به همسر و دخترش صبر بدهد!😞 پیش از آنکه به اتاقم بروم، به ابوراجح نزدیک شدم. از خستگی و ضعف ناچار بودم به اتاقم بروم و ساعتی بخوابم. میترسیدم صبح با صدای ناله و شیون ریحانه و مادرش بیدار شوم و ببینم پارچه ای روی ابوراجح کشیده اند !افسوس خوردم که چرا بلافاصله پس از دیدن مسرور در دارالحکومه و شنیدن حرف های رشید، باقنوا نزد حاکم نرفتم تا کار ابوراجح به اینجا نکشد. باور نمیکردم به آن سرعت مجازاتش کنند و به سوی مرگ بفرستند ! نمی دانستم پس از درگذشت ابوراجح چه سرنوشتی در انتظار ریحانه است.😐 لب‌هایش را مرطوب کردم. چند قطره آب ،در دهانش فشردم.💦 دست سردش را در دست گرفتم. سرم را بیخ گوشش بردم، و آهسته گفتم: ابوراجح !صدایم را میشنوی؟ یادت هست سرنوشت اسماعیل هرقلی را برایم گفتی؟ او در شرایطی بود که هیچ طبیبی نمی‌توانست کاری برایش بکند .گفتی که امام زمان ❤️ او را شفا داد؛ 😊 چنان که هیچ علامتی از آن جراحت باقی نماند و همه طبیبان حله و بغداد تصدیق کردند که همچون معجزه‌ای تنها از پیامبران ساخته است. حالا تو در شرایطی سخت تر از وضعیت اسماعیل هستی! هیچ کس نمی‌تواند کاری برایت بکند. تو که بارها از امام زمانت برایم حرف زدی ،خوب است حالا از او بخواهید از مرگ نجاتت دهد. 🌤️ قطره اشکی 💧 از پایین چشمش به پایین لغو و به پایین افتاد. با چشمان اشکبار، شانه اش را بوسیدم و برخاستم.🌄 از ابوراجح که فاصله گرفتم و به طرف پدربزرگم رفتم، ریحانه و مادرش بار دیگر آمدند و کنار ابوراجح نشستند. ریحانه ،طوری که طبیب بیدار نشود، آهسته به من گفت: از گوشه پرده دیدم با پدرم صحبت می‌کردید. 🙄 مادرش پرسید: به او چه گفتید؟ _ یک روز برای دیدن ابوراجح به حمام رفتم. آنجا نبود. به مقام امام زمان❤️ رفتم🌸. او را کنار قبر اسماعیل هرقلی پیدا کردم.داستان شفا یافتن اسماعیل هرقلی را به دست امام زمان برایم تعریف کرد. حالا که گمان کردم صدایم را می‌شنود😢🌱.آن حکایت را یادش آوردم و گفتم:( وضعیت تو از وضعیت اسماعیل بدتر است و هیچ طبیبی نمی‌تواند کاری کند.خوب است از امام زمانت بخواهی به تو کمک کند و از مرگ نجاتت دهد! :)✨ ریحانه اشک روی گونه اش را پاک کرد و گفت:( پدرم عاشق امام‌زمان(عج) است.شما چه اندازه آن حضرت را می‌شناسید و دوست دارید؟)😄🍓 سوال ریحانه تا حدی گیجم کرد.گفتم:( من‌که شیعه نیستم.) _اگر امام زمان(عج)را باور ندارید،چرا از پدرم خواستید به آن حضرت متوسل شود؟☺️✊🏿 ریحانه چنان باهوش بود که با این سوال زیرکانه، مرا به دام انداخت.صادقانه گفتم:(من به‌قدری ابوراجح را دوست دارم که دلم می‌خواهد به هرصورتی‌که ممکن است،نجات پیدا کند.)😞💞 مرد روحانی که نماز دیگری را تمام کرده بود،گفت:( حکایت های مربوط به کمک امام زمان(عج) به شیعیان آن‌قدر زیاد است که برای هرفرد عاقل،شکی باقی نمی‌گذارد که ایشان زنده‌اند و حجت خدا در زمین هستند. ماجرای اسماعیل هرقلی،قطره‌ای است از دریاست. خوش‌به‌حال اسماعیل که چشمش به جمال امام زمان(عج)روشن شد!♥️ آن حضرت بسیار زیبا و دوست داشتنی‌اند.مردی از علی‌بن‌ابی‌طالب خواست که حضرت مهدی(عج)را توصیف کند.ایشان فرمودند:(او در اخلاق،آفرینش و زیبایی،شبیه‌ترین مردم به رسول خداست.)تمام خوبی‌ها و زیبایی‌ها درآن حضرت جمع است.)😍🌸 پدربزرگ به من گفت:( توبهتراست بروی و استراحت کنی.)☘️ ترک ابوراجح و ریحانه در آن شرایط برایم سخت بود،اما به حرف پدربزرگ گوش کردم و به اتاق خودم رفتم.در بستر دراز کشیدم.دلم پر از آشوب بود. فکرش را نمی‌کردم ریحانه را در‌خانه‌ءمان،آن‌قدر از نزدیک ببینم🙂💞 ❤️@fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬تقدیم به دختران عزیز 🎁 🌸 سوال یک دختر نوجوان از آقا ❓ چه‌کار کنم تا برای کشور مفید باشم؟ 🎀 تقدیم به دختران عزیز 🎀 ┄┅═✧☘️ 🌸☘️✧═┅┄ @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
💓هوالجاوید💓 #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_صد_بیست_شش ریحانه به پدرش خیره شد و گفت: طنابی به گردنش انداخت
🎀هوالشافی🎀 🌠🌜 دلم پراز آشوب بود.فکرش را نمی‌کردم ریحانه را در‌خانه‌ءمان،آن‌قدر از نزدیک ببینم🙂💞 ؛آیا دیگر ریحانه را خوش‌حال خواهم دید؟فردا چه روزی خواهد بود؟ سعی کردم بخوابم.روز سختی را پشت‌سر گذاشته‌بودم.دیگر مطمئن بودم که بدون او نمی‌توانم زندگی کنم.شنیده بودم اقوام مادر ریحانه در در بصره زندگی می‌کنند😇💙.اگر ابوراجح از دنیا می‌رفت،خانواده‌اش،حمام و خانه‌ءشان را می‌فروختند و به بصره می‌رفتند؟شاید هم ریحانه در حلّه با حماد یا جوان دیگری ازدواج می‌کرد و شوهرش ادارهء حمام و زندگی‌آن‌ها را دردست می‌گرفت.💆🏻♥️دراین صورت، من باید از حلّه می‌رفتم.بدون او امّا به کجا می‌توانستم بروم؟در همین فکرها بودم که پدر بزرگ با چراغ روغنی که در دست داشت،وارد اتاق شد.🔥✨ در بسترم نشستم.پدربزرگ آمد کنارم نشست. گفت:( می دانم ریحانه را دوست داری.دختر بی‌نظیری است،اما باید بپذیری که این عشق بی سرانجام و آزار دهنده است.🙂🖤ما با شیعیان حله برادریم.ولی دو برادر هم گاهی با هم فرق هایی دارند و هر کدام در خانهء خودشان زندگی می‌کنند. دوست داشتن ریحانه نباید باعث شود که به تشیع گرایش پیدا کنی😉💫. از چنین چیزی وحشت دارم!در باغچهء خانه خودت آنقدر گل‌های زیبا هست که به گل باغچهء همسایه کاری نداشته باشی.مثلاً این قنواء با چه عیبی دارد؟به زیبایی و ملاحت ریحانه نیست،اما می تواند همسر خوبی برایت باشد :)🎊 کار امروزت فوق‌العاده بود.به تو افتخار می‌کنم. نمی‌دانستم اینقدر شجاعی!اگر به توصیهء من پنهان شده بودی،ابوراجح را اعدام کرده بودند و تو و خانواده اش حالا تحت تعقیب بودید.همه به‌خاطر داشتن نوه‌ایی مثل تو به من تبریک گفتند🙈💞. من هم به تو تبریک میگویم و خداراشکر می‌کنم که این ماجرا به خیر گذشت و تو دیگر مجبور نیستی از من دور شوی و به کوفه بروی. نمی دانم شاید این معجزهء عشق است.)🌹♥️ احتیاج داشتم با یکی درددل کنم.خوش‌حال بودم که پدربزرگ آمد و سرصحبت را باز کرد.گفتم:( من هم خداراشکر می‌کنم که شما را دارم!گاهی دلم می‌خواهد با یکی حرف بزنم.برای همین گاهی به سراغ ابوراجح می رفتم.او سنگ صبور من بود.به حرف هایم گوش می‌کرد.با من حرف می‌زد.سعی می‌کرد کمکم کند.☺️🔥 _بیچاره حالا خودش بیشتر از همه به کمک احتیاج دارد! _نه،پدربزرگ!کسی که وضعش از همه بدتر است،منم.اگر ابوراجح بمیرد،ریحانه دیر یا زود ازدواج می کند و به زندگی اش مشغول می‌شود. همسر ابوراجح با دیدن اولین نوه‌اش دوباره لبخند می زند.این من هستم که باید با درد هایم بسوزم و بسازم.هیچ‌کس هم نمی‌تواند کمکم کند.😔💔 _باور کن حاضرم تمام هستی ام را بدهم تا تو دل‌شاد و سعادت‌مند باشی.حاضرم ریحانه را در کفه‌ای از یک ترازو بگذارم و در کفهء دیگر،طلا و جواهرات بریزم تا او به همسری تو درآید.افسوس که من و ثروتم نمی توانیم در این‌باره کاری کنیم!🤥🤔چه روز شومی بود آن روز که از تو خواستم از کارگاه به فروشگاه بیایی.کاش ریحانه و مادرش هرگز تصمیم نگرفته بودند از مغازهء ما گوشواره بخرند!اگر او را پس از سال‌ها ندیده بودی،چنین نمی‌شد. اندیشیدم: ریحانه حالا در خانهء ما،کنار بستر پدرش نشسته گوشواره‌هایی را که من ساخته‌ام به گوش دارد.چقدر به او نزدیکم و او چقدر از من دور است.😶🚶🏿‍♀ _احساس ناتوانی و سرشکستگی می‌کنم وقتی می بینم نمی‌توانم تو را از رنجی که می‌کشی نجات دهم.😢🌱 سرم را روی شانه اش گذاشتم. _ناراحت نباش پدربزرگ! بهتر است به خدا توکل کنیم. ابوراجح در آن اتاق در حال احتضار است و همسر و دخترش از این مصیبت، بی‌تابی می‌کنند خوب نیست من اینقدر خودخواه باشم .😒 سرم را به سینه‌اش فشرد و گفت:( حق با توست تو را به خدا می سپارم و خوشبختی‌ات را از او می‌خواهم.امیدوارم قبل از مردنم،تو را خوشحال و سعادت‌مند ببینم!)😄✨ 💞این داستان ادامه دارد...💞 🍪با ما همراه باشید🍪 🍭@fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️♨️⁉️ 💥 فعالیت های گسترده و موفق آبراهام رایس رئیس جمهور سوئد!😱 یک کلیپ متفاوت!😉 🗳| 💐| ‌ 🎞| برای دوستتم بفرست ✅👌 ••🌸🌸🌸🌸🌸🌸•• اولی ها و ╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮ http://eitaa.com/fotros_dokhtarane ╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🌷🥀 هرچه می‌کشد اسلام از منیت ماست 😔 حسین جان به کف و جان نثار می‌خواهد ✊ که هرچه می‌کشد اسلام از جهالت ماست 😔 علی بصیرت عمار وار میخواهد.. ✌️🙂 🌷@fotros_dokhtarane
🌷🥀🌷 او دختری مهربان😊 دلسوز و دانش آموزی نمونه و موفق و درسخوان📝بود. هرگز در ادای تکالیف واجب دینی، کوتاهی نمی‌کرد و مستحبات را تا جایی که می‌توانست، به جا می آورد 😊🙂. در کار های هنری چون خطاطی✒️ طراحی🏝️گلدوزی 🃏نگارش مقاله📝 اداره برنامه های فرهنگی مدرسه🏛️بسیار موفق بود💪. وبسیاری از برنامه های فرهنگی، اجتماعی و حرکت های سیاسی مدرسه برعهده اوبود. 😊😌 در برخورد با دانش آموزانی که 🧕تحت تاثیر تبلیغات گروهک های منحرف 😈قرار گرفته بودند، بسیار مهربان 😊، باحوصله و دلسوز بود و از فرط مهر و دوستی، 😊🙂 آن هارا به خود جذب می‌کرد.. 🙂🌷🥀 ١۴ساله 🌷@fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🥀🌷 دختری باایمان و تقوا 🙂😌 دختری که در ١۴ سالگی خود را به معشوقه خود رساند 🙂و به شهادت رسید.. 🙂😌 ١۴ساله 🌷@fotros_dokhtarane
😁 دو تا از بچہ هاے گردان، غولـے را همراه خودشان آورده بودند و هاے هاے مـےخندیدند. +"این ڪیہ!؟" -"عراقے" +"چطورے اسیرش ڪردید؟" مـےخندیدند. -"از شب عملیات پنهان شده بود. تشنگے فشار آورده با لباس بسیجےها آمده ایستگاه صلواتـےشربت گرفتہ بود،پول داده بود!"🤣🤣 اینطورے لو رفتہ بود، بچہ‌ها هنوز مـےخندیدند...😅 ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ📻🌿'' @fotros_dokhtarane 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | رهبر انقلاب، امروز: ها در واقع با رای دادن خود جشن تکلیف سیاسی می گیرند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 💐| ‌ 🗳در 💻 @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
🎀هوالشافی🎀 #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_صد_بیست_هفت دلم پراز آشوب بود.فکرش را نمی‌کردم ریحانه را در‌خانه
🌍هواافاتح🌎 🌠🌜 به او خیره شدم و گفتم:( خواهش می‌کنم از مردن صحبت نکنید!ابوراجح را که دارم از دست می‌دهم.دیگر غیر از شما کسی را ندارم.شما باید آن‌قدر زنده بمانید تا نوه‌های‌تان را تربیت کنید و زرگری و جواهرسازی به آنها یاد بدهید:))🌸 پدربزرگ خندید و گفت:( من که خیلی دلم می‌خواهد،باید دید خدا چه می‌خواهد.😄🍓 _دیشب همین جا در خواب دیدم که من،شما ،ابوراجح،ریحانه و مادرش میان باغی زیبا نشسته‌ایم و از هر دری حرف می زنیم و می خندیم.بیدار که شدم،با خودم فکر کردم:چقدر از آن خواب و رویا فاصله دارم😔! کاش هیچ وقت از آن خواب بیدار نمی‌شدم!چقدر وحشت دارم از ساعتی که بیدار می‌شوم!روز سختی را پشت سر گذاشتیم.خدا می‌داند چه روزی را پیش رو داریم.😉💞 پدربزرگ برخاست و گفت:( روز سختی را با سربلندی،پشت سر گذاشتی.سعی کن بخوابی.امیدوارم فردا را هم با سربلندی پشت سر بگذاری!زندگی به من یاد داده که صبر،داروی تلخی است که بسیاری از مصیبت‌ها و رنج ها را مداوا می‌کند🙂✨.من در مرگ پدرت صبر کردم.تو هم باید صبر کردن را یاد بگیری و می‌دانم که می‌‌توانی.) _من نمی‌توانم در این شهر بمانم و در آینده شاهد ازدواج ریحانه باشم می خواهم به جایی بروم که دیگر نامی از حله نشنوم. شاید در این صورت بتوانم زنده بمانم و صبر کنم لبخند تلخی به لب آورد و گفت:( با هم از حله می‌رویم و هر وقت تو بگویی به حله برمی‌گردیم.)😌✊🏿 پس از رفتن او،سعی کردم بخوابم.هر لحظه منتظر شنیدن فریاد و شیون ریحانه و مادرش بودم .امیدوار بودم قبل از آن‌که خوابم ببرد،اتفاقی نیفتد.نمی‌دانستم ابوراجح تا چه مدت دیگر، می‌توانست مقاومت کند😢.حسرت روزهایی را خوردم که به دیدنش می رفتم و از هر دری صحبت می‌کردیم. هم نمی توانستم ریحانه را به دست آورم و هم داشتم ابوراجح را از دست میدادم.نفهمیدم کی بخواب رفتم.😥🌱 _هاشم!هاشم!🤥 از خواب پریدم.ریحانه در کنار بسترم نشسته بود. پدربزرگم چراغ در دست،کنارش ایستاده بود. برای لحظه ای در فکر و ذهنم گذشت که ای کاش بیدار نشده بودم!آیا ابوراجح از دنیا رفته بود؟ اما پدربزرگ داشت می‌خندید.🤥😁 _ بیدار شو فرزندم! چشم‌هایم را مالیدم.نه اشتباه نکرده بودم.پدربزرگم داشت بی‌صدا می خندید.به ریحانه نگاه کردم،لبخند می‌زد و از شادی اشک می‌ریخت.چقدر لبخندش زیبا بود🤗☺️!آرزو کردم کاش زمان می‌ایستاد تا اوو همچنان با لبخند امیدآفرینش نگاهم کند! ریحانه بی‌آن‌که لبخند پرمهرش را پنهان کند گفت:( تو واقعا بیدار شده‌ای.)😃😀 _اما شما دارید می‌خندید.خوشحال هستید.مگر می شود؟! _می بینی که. _حال پدرتان چطور است؟ _حالش کاملاً خوب است.همان‌طور که در خواب دیده بودم.😋🔥 دراز کشیدم و گفتم:( حالا دیگر مطمئن شدم که دارم خواب میبینم.دلم میخواهد این خواب خوش، چند ساعتی ادامه پیدا کند.مدت‌ها بود کابوس می‌دیدم.خداراشکر که یک‌بار هم شده،دارم خواب های قشنگ میبینم!فقط میترسم یکی بیاید و بیدارم کند.)😕❤️ پدربزرگ دستم را گرفت و کشید. برخیز!از خستگی داری مهمل می‌گویی. مجبورم کرد بنشینم.،ریحانه با پشت انگشت، اشکش را پاک کرد و گفت:( برخیزید برویم تا با چشمان خودتان ببینید؛هرچند باورکردنی نیست!)☺️🌱 ایستاد.از اتاقی که ابوراجح در آن بود،صدای صلوات به گوش رسید.پدربزرگ دوباره دستم را کشید و کمکم کرد تا بایستم.فکرم از کار افتاده بود.😱🔥مرتب سر تکان می‌دادم و به ذهن فشار می‌آوردم تا بفهمم خوابم یا بیدار.🙃 💓این داستان ادامه دارد...💗 💖برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل‌الله تعالی و فرجه‌الشریف صلوات💖 💓اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💓 💝با ما همراه باشید💝 👑@fotros_dokhtarane
28.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من رای اولیم☺️ اين اولين باري است كه‌ مي‌تواني خود را در سرنوشت مملكتي كه از آنِ توست سهيم كني و انديشه ات را در برگه رأي نمايان سازي. ✅👌 اولين حضورت مبارك باد.🌺 💐| ‌ 🇮🇷@fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این‌جمعھ . . جمعه‌ انتظار ، انتخاب‌ و‌شاید انتقام‌ باشد اےمنتظرِمنتقم🖐🏿:) جانمانے🌱'! -حاج‌حسین‌یکتا @fotros_dokhtarane ✌️🏻