eitaa logo
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
586 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
بسم‌رب‌‌الشهدا🌱 ‍ ‍‍ گروه‌ پژوهشی فرهنگی‌ خط‌ مقدم ‍ ‍ شهید‌آوینی؛ ای‌شهید‌!ای‌آنکه‌بر‌کرانه‌ی‌ازلی‌و‌ابدی‌وجود‌برنشسته‌ ای‌،دستی‌برار،و‌ما‌قبرستان‌نشینان‌‌عادات‌سخیف‌را‌نیز؛از‌این‌منجلاب‌بیرون‌کش!🌷 ارتباط‌ با‌ ادمین‌کانال👇🏻 @ghayeb_313 @aslani70
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 💠 ⚫️ رسيدن کاروان اسرا به مدينه بشير بن حَذلَم مي گويد: وقتى نزديك مدينه رسيديم حضرت زين العابدين عليه السلام پياده شد و پس از اينكه خيمه‏ هاى خود را بر سر پا كرد زنان را پياده نمود. بعد به بشير فرمود: خدا پدر تو را كه شاعر بود رحمت كند. آيا تو بر گفتن شعر قادرى؟ گفتم: آرى. يا ابن رسول اللَّه، من نيز شاعرم. فرمود: وارد مدينه شو و خبر شهيد شدن را بده. من بر اسب خود سوار شدم و آن را راندم تا وارد مدينه گرديدم. هنگامى كه بر در مسجد پيغمبر خدا🕌 رسيدم صدا بگريه بلند كردم و اين شعر را سرودم: اى اهل مدينه (نام مدينه قبلا: يثرب بوده است) جا ندارد كه شما در مدينه بمانيد. حسين مقتول شد! اين اشکهاى من است كه فرو مي ريزند؛ جسم مقدس امام حسين در كربلا غرقه به خون است و سر مباركش بر فراز نيزه دور ميزند! بشير ميگويد: 📌سپس گفتم: اين على بن الحسين است كه با عمه‏ ها و خواهرانش نزديك شما بر در دروازه مدينه وارد شده ‏اند. من فرستاده آن حضرت مي باشم، آمدم تا شما را از مكان آن بزرگوار آگاه نمايم. هيچ زن پرده‏ نشين و محجوبه‏ اى نبود مگر اينكه از مكان خود خارج شد. هيچ روزى نظير آن روز به مسلمانان نگذشت... بشير ميگويد: عموم مردم بر من سبقت گرفتند و متوجه حضرت سجاد(عليه السلام) شدند. بخدا قسم اگر پيامبر خدا آن طور كه به اين مردم درباره ما سفارش كرده راجع به كشتن ما توصيه ميكرد اينان بيشتر از اين به ما ظلم نمي كردند و ما را نمى ‏كشتند... 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• •🌱• سَنگَرَٺ‌خالۍنیسٺـ...!!✨ توخودَت‌عشقۍوڪارَت‌هم‌عشق!! توخودَت‌بوۍبهارۍو دلم‌مَستِ‌تو‌اسٺ!! عاشقم!!عاشقِ‌لبخندِ‌تواَم‌تابہ‌ابد!!♥️ حال‌ڪه‌آرام‌گرفتۍبہ‌پیشِ‌ارباب!! توبگو!!توبگو!!من‌چہ‌کنم!! بادلِ‌ویرانہ‌ی‌خود؛ازفِراقَت‌سردار؟ 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گروهک منافقین خلق که در این روزهای آشفته‌بازار خوب ماهیگیری میکند بد نیست یکبار دیگر این سخنان طوفانی امام را بشنوند 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
زائرای اربعین عاشقای کربلا.mp3
4.56M
زائرای اربعین عاشقای کربلا 🎤 سیدرضا نریمانی 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
‌࿐☀️○ 🌺 ‌○☀️࿐ 🌱 🌸حضرت داوود علیه السلام ای آنکه بدی و گناه کاشته‌ای خار درو خواهی کرد! ❗️از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو 📙نهج الفصاحه،ص۵۹۷ 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 🦋 •┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••┈• «مواظب منم منم کردن هامون باشیم» 🌷 ❓ازش پرسیده شد چی میشه بعضی ها تو مسیر انقلاب می شن می کنن می درخشن ولی یه دفعه با مغز می خورن زمین و چپ می کنن؟ ⚠می گفت: همه ی انحرافات و ماجراها از اون لحظه ای شروع میشه که طلبکار می شی ، وقتی به جای خدمت به مردم طلبکار شدی و خودت رو کسی دونستی و نظر من نظر من راه انداختی آغاز پایان شما خواهد بود. و غرور و منم آدم تا قعر جهنم میره. 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
📿 ‌‌‌‌‌‌‌┄✦🍀✦༻‌﷽‌༺‌‌‌✦🍀✦┄ ڪجاست شکننده ابهت و عظمت تجاوز ڪاران؟ ڪجاست ویران ڪننده ی بناهای شرڪ و نفاق؟ 🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 ✍اربعینامه/قسمت اول: در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آنست که مجنون باشی کوله ام 🎒چنان سنگین بود که موقع راه رفتن تعادلم را از دست می دادم و از پشت می افتادم زمین‌.به دور از چشم مادر نایلون بزرگ شکلات و آجیل را از کوله در آوردم و زیر مبل پنهان کردم. به نجف که رسیدیم از دیدن تعداد زائرانی که در پیاده روها خوابیده بودند تعجب کردم‌. با خودم گفتم: خدا را شکر که ما در هتل جا رزرو کردیم. پدر یکی از شاگردان سابق سهامدار هتلی در نجف بود.وارد هتل که شدیم متین به استقبالمان آمد.دلم می خواست زودتر اتاق را تحویل بگیریم و کوله را زمین بگذارم و بخوابم.جویای اتاق که شدیم متین گفت: شرمنده.بابام ایرانه.هتل هم جا نداره. _یعنی چی؟ مگه نگفتی جا حله بیایین؟ _ شرمنده.عراق هم دو سه روزه گرد و غبار و طوفان شن شده خودمم فردا شاید برگردم ایران! هر چی می گفتیم حرف خودش را می زد.کوله را در آوردم و همانجا روی زمین نشستم.طبیعتا باید از دستش عصبانی می شدم اما نمی دانم چرا خنده ام گرفته بود.در نهایت گفتیم لااقل نیمی از وسایل کوله هایمان را اینجا بگذار تا موقع برگشت تحویل بگیریم.قبول کرد و ما بخشی از لباسها و وسایلمان را داخل نایلون ریخته و به خیال اینکه آنها را مرتب داخل کمد می گذارد تحویلش دادیم اما در کمال تعجب دیدیم دریچه ای که شبیه دودکش بود از روی دیوار برداشت و نایلون را روی خاک و سنگها گذاشت.گفتم خب قید لباسها را هم باید بزنیم. نهایتا ما را فرستاد به سوئیتی در شارع الرسول که دوستانمان که زودتر از ما رسیده بودند آنجا مستقر شده بودند.دو تا اتاق بود که خانمها در یک اتاق و آقایان در اتاق دیگر مستقر بودند.من که بدون پیش زمینه قبلی از پیاده روی اربعین و خیلی یکدفعه ای آمده بودم به خودم گفتم : یک امشب را سخت بگذرون عوضش فردا میری کربلا یک هتل خوب! صبح خانمها گفتند: بریم زیارت حضرت علی علیه السلام. سوئیت دو در خروجی داشت و دری که کفشهایمان آنجا بود بسته بود و خانمها گفتند: بدون کفش می ریم! یا خدا...کجا؟ چجوری؟ جمعیت بود که روانه حرم می شد.ما لای جمعیت گیر کردیم و به ناچار برگشتیم. 📌این درس اول بود: رویارویی با اتفاقات غیر منتظره، دور شدن از راحتی و تعلقات و حرکت در راهی متفاوت. 🖤صلی الله علیک یا اباعبدالله🖤 🖋 رستمخانی 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
💫 💫 ثواب قرائت این بخش هدیه به دو شهید بزرگوار 🌹 🌹 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷