eitaa logo
گاه نوشته‌هایم
198 دنبال‌کننده
394 عکس
69 ویدیو
3 فایل
یک دوست یک پسر یک برادر یک همسر یک پدر یک صاحبدل از نوع محمدرجاء اینجا می‌شنوم: @MRAJAS اینجا از دیده‌ها و شنیده‌ها و فکرهایم می‌نویسم: https://eitaa.com/gahnevis
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
«یک روز قشنگ بارانی»؛ کتابی برای همه روزها 📚نه نام نویسنده را شنیده بودم، «اریک امانوئل اشمیت»؛ و نه نام مترجم را «شهلا حائری». نقاشی سبک کوبیسمِ روی جلد کتاب را هم دوست نداشتم ولی عبارت «چاپ هجدهم» مرا به درون کتاب کشید. چاپ اول کتاب برای سال ۱۳۸۶ بود و من در میانۀ شهریور ۱۴۰۲ کتاب را می‌خواندم. آدم کم‌صبری هستم و حرفی را که باید آخر بزنم در همین ابتدا می‌گویم: «اگر می‌خواهید داستانی بخوانید که در صفحه آخرش، شگفت‌زده شوید، این کتاب را بخوانید!» کتاب، مجموعه‌ای از پنج داستان کوتاه است. 1⃣ «یک روز قشنگ بارانی» اولین داستان این مجموعه است که به سرگذشت «هلن» می‌پردازد؛ کسی که در ایام جوانی ماجراهای عاشقانه بسیاری داشته است ولی هیچ‌کدام از آن ماجراها منجر به ازدواج نشد تا زمانی که به «آنتوان» رسید. هلن علی‌رغم لیست بلند بالایی که از معایب آنتوان در ذهن داشت اما او را عامل آرامش خود می‌دید. در نهایت با هم ازدواج می‌کنند و این ازدواج آغاز تحول زن می‌شود، تا آنجا که هلن از خود تهی می‌شود به یک آنتوان تبدیل می‌شود! 2⃣ «غریبه» دومین داستان این مجموعه است و در آن به غریبه شدن افراد از خود در سنین بالا می‌پردازد، اما پرداخت نویسنده چنان است که تا دو صفحه مانده به پایان داستان اصل ماجرا مشخص نیست. 3⃣ «اُودِت معمولی» داستان یکی از ما هزاران‌هزار آدم معمولی است که در مواجه با آثار نویسندگان، به یک تصویر ذهنی از نویسنده دست پیدا می‌کنیم ولی به محض تعامل مستقیم با آن فرد چهره، حقیقت نویسنده بر ما نمایان می‌شود. اودت یک بیوه کاملاً معمولی است ولی شرایطی را مهیا می‌کند که زندگی از هم فروپاشیده نویسنده بزرگ را سامان دهد. باید توجه داشت که برخی تصویرسازی‌های این داستان، خارج از عرف است. 4⃣ «تقلبی» داستان زنی به نام امه‌فاوار است که بعد از بیست‌وپنج سال رابطه با ژرژ، کنار گذاشته می‌شود. این مسئله، امه را بر آن می‌دارد تا تحمل دریافت محبت و توجه از دیگران را نداشته باشد لذا ابراز محبت دختر دانشجویی را که مستاجرش بود باور نمی‌کند! لذا امه درصدد انتقام از دخترک برمی‌آید. 5⃣ «زیباترین کتاب دنیا» آخرین داستان این مجموعه، زنان زندانی سیاسی را به تصویر می‌کشد که وجه مشترک همۀ آنها، داشتن فرزند دختر است. زنان زندانی، بر آن می‌شوند تا هرکدام طی نامه‌ای سه صفحه‌ای، برای فرزندانشان یادگاری از خود به‌جا بگذارند. در ابتدا در اختیار نداشتن مداد را مشکل اصلی می‌دانند اما پس از دست‌یابی به مداد با مشکل بزرگتر مواجه می‌شوند؛ آن هم اینکه «چه بنویسند؟» 📱🔊 گفتنی است نسخه صوتی این کتاب در برنامک‌ نوار و نسخه الکترونیک آن در برنامک طاقچه در اختیار علاقمندان است. *برنامک: فارسی‌شدۀ اپلیکیشن* بعدالتحریر: کتاب هدیۀ دوست عزیزم جناب جواهری بود. @hornou @mim_javaheri
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
همکارم بود. برای «زیارت قبول گفتن» رفتم پیش‌اش. چهره‌اش کمی آفتاب سوخته شده بود. کلمات را مزه‌مزه کردم. داشتم سبک‌سنگین می‌کردم کدام‌شان را بگویم که با چشم نم‌دارش پرسید: «تا حالا رفتی؟» انگار دکمه توقف‌ام را زده باشند؛ نفس‌ام حبس شد؛ خون‌‌ در رگهایم غلیظ شد. به سختی روی صندلی جابجا شدم. کلمات در دهانم زنجیر شده بودند. تنها توانستم سری تکان بدهم یعنی «نه!» اشک‌هایش جاری شدند. سرش را از سر تاسف تکان داد. فقط توانست بگوید: «برو‌! حتما برو!» دو برگ دستمال کاغذی، پردۀ سفیدی شد میان من و چشمه جوشان چشمانش. نامحرم بودم؛ حتی برای دیدن اشک‌های یک زائر. @gahnevis
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
اولین بار است بر سر دو راهی «باهوش» و «دیوانه» بودن ایستاده‌ام؛ ببخشید! من باهوشم یا دیوانه؟ ترجمه حمیدرضا آتش برآب، یادداشت مترجم، ص۱ @gahnevis
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 ۲۱ شهریور سالروز تولد دنیایی شهید سید مرتضی آوینی گرامی باد. ♦️جوهر این قلم و نوای این صدا از کجاست که با مخاطب چنین می‌کند؟
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
فاطمه از اندوهِ پدر بر روی درافتاد و از هوش بشد. حسن و حسین روی بر روی مصطفا نهادند و زار زار بگریستند. گفتند:«ای پدر، ما بی تو چون توانیم بودن؟ نیز ما را که نوزاد که غمگسار ما تو بودی و پشت و پناهِ ما تو بودی؟ چرا ما را می یتیم کنی؟» و یاران حاضر آمدند به بالین رسول. ، ص۱۰۹۲ @gahnevis
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
نگاهشان که کردم، خوانده‌هایم را بسیار کمتر از نخوانده‌ها یافتم؛ و یک سئوال در مورد خوانده‌ها، درست شبیه توپ پاس‌کاری تیم اسپانیا از این‌ور مغزم به آن‌ور مغزم می‌رفت؛ . . چقدرش علم نافع بوده‌است؟ @gahnevis
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
همسایه اول و دوم با هم ساعت ۷، وارد ساختمان شدند. همسایۀ اول راس ساعت ۸، برای همسایۀ دوم، کاسه آش نذری بُرد. همسایۀ دوم راس ساعت ۹، شعار علیه باورهای همسایۀ اول سر داد.
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
به نظر شما ، تا فردا ساعت ۹:۳۰ که برنامه شروع می‌شود، چند بار دیگر این پیام را برایم می‌فرستد؟ @gahnevis
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
monday-Ludovico Einaudi.mp3
11.49M
نام قطعه دوشنبه است، اما من چهارشنبه گوش گرفته‌ام. همان چهارشنبه‌ای که اولین و آخرینْ چهارشنبۀ ۲۹ شهریور ۱۴۰۲ است. مخاطب خاص‌الخاص! شهریور برایم یعنی تو؛ یعنی با تو بودن؛ یعنی ما شدن. خودخواهم! ولی چه کنم؟ باش که بودنم را معنا می‌دهی. @gahnevis
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
Abdolreza Helali - Beiat (320).mp3
2.43M
با پسر کلاس اولی‌ام، در مسیر مدرسه‌اش بودم. پشت یک ماشین نوشته شده بود: «غدیر، حقیقت جاری تاریخ.» بلند خواندم. پسر مکثی کرد و شعر بالا را زمزمه کرد. پشت چراغ قرمز آهنگ را پیدا کردم و با هم خواندیم. «آقا جان! هستید، هر چند من کورم اما این کور شفا از شما می‌خواهد.» @gahnevis
۳ مهر ۱۴۰۲
⚠️این نوشته، به هیچ وجه تبلیغاتی نیست⚠️ تابستان ۱۴۰۱ دورۀ خلاق را شروع کردم. با استادیاری که بعدها آشنایی‌ام با او برایم برکات بسیار داشت و دارد و ان‌شاءالله خواهد داشت. از خدا می‌خواهم اگر وارد این دوره شُدید، استادیاری همراهتان شود که بعداً دوست و دستگیرتان باشد. https://b2n.ir/d61524 @gahnevis
۳ مهر ۱۴۰۲