🌱پس باید تلاش کنیم این زنجیرها رو از دست و پای فکرمون باز کنیم
وقتی زنجیرها رو باز کنیم میتونیم سوال بپرسیم😃
قبلا این مسئله رو گفتیم
که هر چقدر که میتونید سوال بنویسید.. سوال هایی که در گذشته و حال داشتید و ذهنتون رو درگیر کرده
و حتی سوال های جدید طرح کنید🧐
✨بعد از طرح سوال
🔻حذف پیش فرض رو کار کردیم،
با اضافه کردن
اگربه سوالاتمون.. 🔻و بعد عمق بخشی به سوالات که سوالایی که تو دل سوالمون بود رو بیرون ریختیم.. ✔️حالا میرسیم به ادامه روند کار با سوال که مرحلهی تنظیم سوال یا همون دسته بندیه👇 #در_جستجوی_گنج 🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
سوالات رو به شکلهای مختلف میشه دسته بندی کرد..
مثلا میتونین
سوال هاتون رو در این دسته بندی قرار بدین👇
✅ انسان
✅ هستی
✅ خدا
✅ روابط انسان
🔸و بعد در مرحلهی بعد که اولویت بندی هست، بررسی میکنیم کدوم دسته مهم تره و اول باید به اون رسیدگی کنیم..👌
پس برید سراغ دسته بندی سوالاتتون تا ادامه ماجرا😊
#در_جستجوی_گنج
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
گنج پنهان
🔰داستان تصمیم سرنوشت ساز 🔸 #قسمت_نهم: ✅ #تصمیم_سرنوشت_ساز: باز با خودم درگیر میشم: من کی ام؟!!
🔰داستان تصمیم سرنوشت ساز
🔸 #قسمت_دهم:
#تصمیم_سرنوشت_ساز:
آرش با خنده میاد سمتم و میگه: ببخشید از بچه های کلاسم بود، به کلی یادم رفته بود باشگاه دارم...
با من میای بریم؟
باشگاه تیراندازیه،تو هم که هدف گیریت عالیه، البته وقتی یه کم چاشنی عصبانیت داشته باشی. هه...
اصلا حس و حالش نیست
بدنم حسابی له و کوفته است نیاز به استراحت دارم...
با تکون سر میگم نمیام....
-باشه مرد خسته، مثل اینکه کوه کندی...
پس مزاحمت نمیشم. من رفتم...
یهو بر میگرده و میگه:
راستی! شمارتو بهم بده...
از اونجایی که خیلی از دیدنم خوشحال شدی، باز میخوام بیام پیشت...هه...
دست میکنم تو جیبم و تنها کارتی که از شرکت دارم رو میدم بهش...
نگاهی به کارت میندازه و میگه:ااا،این شرکت بابات بود که؟! رسید به تو؟!! چطوری ادارش میکنی؟ چیزی از کارش بلدی؟!!هه...
-دلش خوشه، نمیدونه الان دیگه هیچی ندارم... هیچ هیچ، پوچ پوچ...
-اصلا شاید کار شرکت بهت زیادی فشار آورده که به این روز افتادی..
تو همیشه به تیپ و قیافت میرسیدی و نمیذاشتی خش به لباست بیفته... موهاتو که دیگه نگو، هه... اما حالا نشونی از اون آدم نیست...
_راست میگه، من عوض شدم...
دیگه هیچی برام رنگ و بوی قبل رو نداره... برای چی و کی به خودم برسم؟!!
همیشه دوست داشتم جلوی بقیه شیک به نظر برسم، یه عمری برای تعریف و تمجید دیگران زندگی کردم، اما الان دیگه این چیزا برام اهمیتی نداره...
-باشه پس من میرم...
یه مشت به شونم میزنه و میگه: میبینمت رفیق... مواظب امید باش...
مواظب امید باشم؟!! امید!!! مواظب خودم باشم یا امیدم؟!! امید به چی؟!! به کی؟!!
با رفتنش حس تنهایی میکنم، تنها بودن و هجوم سوالات و درگیر شدن ذهنم...
گرچه وقتی بود هم تو افکار خودم بودم اما لااقل با حرف زدنش کمی منو از افکارم بیرون میاورد...
رو نیمکت دراز میکشم و چشمام رو میبندم تا یه کم استراحت کنم..
نوشته ی تیشرت اون مرد دوباره میاد جلوی چشمم، "تو کی هستی؟"
باز این سوال بی جواب...
اصلا چه سوالیه؟
خب من، همینم. امید
البته امید ناامید...یه آدم شکست خورده . یه آدمی که همه چیزشو از دست داده و دلیلی برای زندگی کردن نداره...
اصلا چرا باید خودمو بشناسم؟
شاید پیرمرد جوابشو بدونه، باید پیداش کنم...
💢 ادامه دارد...
https://eitaa.com/ganj_penhan
Story5.mp3
7.81M
🎧#داستان_صوتی
✨تصمیم سرنوشت ساز
🔻"قسمت نه و ده"🔻
نظرتون؟👇
📮https://harfeto.timefriend.net/16497500922347
🍃༺ @ganj_penhan ༻🍃
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
سلام دوستان
عصر جمعتون بخیر و خوشی🌸
🔺خب بعد از اینکه سوالاتمون رو دسته بندی کردیم. ↪️
می رسیم به "اولویت بندی"
💭حالا به نظر شما کدوم دسته تو اولویته برای دسته بندی؟
#در_جستجوی_گنج
منتظر جوابهاتون هستیم😊👇
https://harfeto.timefriend.net/16497500922347
گنج پنهان
سوالات رو به شکلهای مختلف میشه دسته بندی کرد.. مثلا میتونین سوال هاتون رو در این دسته بندی قرار ب
دسته بندی ها رو یادتونه دیگه...
اگه یادت نمیاد، این پیام رو ببین😊☝️
لطفا همه جواب بدید.
کار داریم باهاش...
اگه علت انتخابتون رو هم بگید، عالی میشه🌹😊