eitaa logo
گنج کاغذی
323 دنبال‌کننده
673 عکس
136 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان و همراهان عزیز سلام😊🙌 باسرچ های زیر به مطالب کانال راحت تر دسترسی پیدا کنید. 🗣 📚کتاب های بزرگسال: 🧑🏻👩🏻 👧🏻👦🏻 ♨️ 3⃣ 💽 ۱۴+۱ ☺️ 📩
📖 📕 🔖 🌀 📚 اگر دلت می‌خواهد نوجوانی متفاوتی داشته باشی🤩، از همه دوستانت سر شوی و همه حسرت تورا بخورند🤓  از توسری خوردن بیرون بیایی وبرای خودت آقایی کنی😎   دست از سر این کتاب برندار... 📝خلاصه: داستان بچه‌های یک محله است که بینشان اتفاقاتی می‌افتد و قهرمان داستان پسر 15 ساله‌ای که درگیری‌ها و خواسته‌ها و قلدری‌ها و شیطنت‌های خاصی دارد. ترس‌ها و مبارزه‌ها و تو سری خوردن‌ها و دعواها، قد علَم کردن‌ها و سرآخر دور شدن از خانواده و بسیجی سمج و تخسی که در جبهه به زور خودش را جا می‌دهد و کل خلقش عوض می‌شود. 📲 @ganjekaghazi
گنج کاغذی
📖 #معرفی_کتاب 📕 #مترسک_مزرعه_آتشین 🔖 #نوجوان 🌀 #نوجوان_رمان 📚 اگر دلت می‌خواهد نوجوانی متفاوتی داشت
📖 😉 ✂️برشی از کتاب: هنوز از پیچ کوچه نگذشته ام که گلوله‌ی برفی میخورد پس گردنم .برق از چشمانم می‌پرد کیفم را در پنجه میفشارم و میگویم : مگه مرض داری دیوونه؟ غلام چشم می‌دراند. -  مث این که تنت میخاره غلام. -   ی ی ی ...چه غلطا! نکنه تو میخوای تنمو بخارونی؟ -  آره من. -  باشه پس بریم پشت خط اینجا مردم سوامون میکنن. به پشت خط می‌رسیم .ناگهان لگد محکمی به کمرم می‌خورد و با کله توی برف  می افتم .کیفم را می‌اندازم و زودی بلند می‌شوم . به غلام حمله می‌کنم .کمرش را می‌گیرم و با آخرین توان بلندش می‌کنم ومی‌کوبمش زمین . غلام به موهایم چنگ می‌زند و با مشت به صورتم می‌کوبد. چند مشت به پک و پهلویش میزنم . می‌زندم زمین و مهلت بلند شدن نمی‌دهد. می‌نشیند روی سینه ام و چپ و راست مشت می‌کوبد به سر وصورتم .دستم به تکه سنگی می‌گیرد .محکم به زانویش می‌کوبم . از درد نعره می‌کشد. می افتد کنار .جوی خون از دهان و دماغم شره می‌رود. خون را که می‌بینم دیوانه میشوم... بعثیه شنیده بود ایرانیا آیه وجعلنا می‌خونن از چشم دشمن ایمن می مونن رفت و به سختی اون آیه رو حفظ کرد .چند روز بعد یک تانک ایرانی به بعثیه حمله کرد بعثی زرنگی کرد آیه وجعلنا رو خوند تا راننده تانک کور بشه. قدرت خدا همین طوری شد و راننده ایرانی اونو ندید و زیرش کرد. 📲 @ganjekaghazi