eitaa logo
گنج کاغذی
323 دنبال‌کننده
673 عکس
136 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
👧👦 🖊نوشته ی : مجموعه کتابهای آفتاب، حاوی قصه های شیرین و دلنشین از چهارده معصوم✨ (علیه السلام) است. ✅ این مجموعه مصور🏞 است و برای گروه سنی «ب» و «ج» مناسب می باشد. کتاب 📒گردنبند عجیب، از این مجموعه، داستانی از زندگی سلام الله علیها ✨ می باشد. این کتاب، داستان گردنبندی📿 است. که حضرت در راه خدا به یک نیازمند دادند. پیرمرد وارد مسجد🕌شد وبه طرف پیامبر صلی الله وعلیه وآله✨ رفت، سلام کرد وگفت: _ای رسول خدا !✨ من پیرمردی فقیر وگرسنه ام، چند روز است که غذا🥘 نخورده ام . پیامبر(ص)✨ از دیدن او غمگین شد فکری🤔 کردوگفت: من چیزی ندارم که به تو بدهم. ولی تو رابه خانه ی🏠 کسی می فرستم که نزد خدا وپیامبر، عزیز😍 است. ادامه دارد... 📲 @ganjekaghazi
دوستان و همراهان عزیز سلام😊🙌 باسرچ های زیر به مطالب کانال راحت تر دسترسی پیدا کنید. 🗣 📚کتاب های بزرگسال: 🧑🏻👩🏻 👧🏻👦🏻 ♨️ 3⃣ 💽 ۱۴+۱ ☺️ 📩
کتاب گردنبند عجیب : داستان شیرینی از مادرِ مهربانی ها از زبان گردنبند ایشان کتاب نویسنده: غلامرضا آبروی انتشارات: نشر حضور معرفی: مادر منشأ محبت است، و حضرت فاطمه ما در تمام ما نوجوان و جوان امروز بی پناه و سرگردان است چون مادر حقیقی خود را نمی شناسد و از محبت او به خود بی خبر است اگر در کودکی او را با حضرات معصومین آشنا کنیم منبع و ملجأ خوبی را به او معرفی کرده ایم این کتاب داستان شیرینی از مادرِ مهربانی ها حضرت زهراست که از زبان گردنبند حضرت روایت شده است… خلاصه: مجموعه کتابهای آفتاب، حاوی قصه های شیرین و دلنشین از چهارده معصوم✨ (علیه السلام) است. کتاب 📒گردنبند عجیب، از این مجموعه، داستانی از زندگی حضرت فاطمه سلام الله علیها ✨ می باشد. این کتاب، داستان گردنبندی📿 است که حضرت در راه خدا✨ به یک نیازمند داد. بریده کتاب: پیرمرد وارد مسجد🕌شد و به طرف پیامبر صلی الله وعلیه وآله✨ رفت، سلام کرد وگفت: _ای رسول خدا!✨ من پیرمردی فقیر وگرسنه ام، چند روز است که غذا🥘 نخورده ام . پیامبر(ص)✨ از دیدن او غمگین شد فکری🤔 کرد و گفت: من چیزی ندارم که به تو بدهم. ولی تو رابه خانه ی🏠 کسی می فرستم که نزد خدا و پیامبر، عزیز😍 است…. بریده کتاب(۲): فقیر به طرف مسجد رفت و دوباره خدمت پیامبر رسید اما اینبار چهره اش غمگین نبود، با لبخند مرا به پیامبر نشان داد و گفت: ای رسول خدا! دختر شما این گردنبند را به من بخشید تا بفروشم. اشک در چشم های پیامبر جمع شد، اما فقیر نمی دانست که آن اشک، اشک خوشحالی است. بریده کتاب(۳): من که از دوری فاطمه دلم گرفته بود، خوشحال شدم.
هدایت شده از گنج کاغذی
دوستان و همراهان عزیز سلام😊🙌 باسرچ های زیر به مطالب کانال راحت تر دسترسی پیدا کنید. 🗣 📚کتاب های بزرگسال: 🧑🏻👩🏻 👧🏻👦🏻 ♨️ 3⃣ 💽 ۱۴+۱ ☺️ 📩