eitaa logo
غزه آری کربلا گشته
123 دنبال‌کننده
99 عکس
204 ویدیو
0 فایل
🇵🇸 راه قدس‌ از کربلای غزه واگشته‌ #خبر #نگاره #غزه 📎 @fatherevayat سرای هنر و اندیشه(سُها)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. تصاویری از موشکباران سنگین تل آویو در اولین دقایق سال ۲٠۲۴ گردانهای قسام شاخه نظامی حماس تصاویری از موشکباران گسترده تل آویو در اولین دقایق سال نو میلادی را پخش کرد. 🇵🇸 @gaze_karbala
35.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. نسیم عشق دل دریایی ما را نیز به تلاطم کشانده است... سکون صفت مرداب است و حرکت نشانه حیات. این کدام نسیم است و از کدام جنت قدس وزیدن گرفته... هر چه هست طوفان نزدیک است. دنیا وارونه است و دیوانه‌ها و قداره بندها بر آن حاکمیت دارند اما چه غم که صالحین و مستضعفین وارث زمین خواهند بود و طلیعه آن از هم اکنون در انقلاب اسلامی ایران ظهور یافته است... 🎥...بشارت باران... @soha_sima @gaze_karbala
هدایت شده از نقطه‌ی جیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خبرنگار فلسطینی پس از جان‌باختن همکارش، روی آنتن زنده جلیقه خبرنگاری را کنار گذاشت 🔹‌️این خبرنگار گفت: این‌ها صرفا یک نماد هستند و بود و نبودشان فرقی ندارد و نمی‌توانند از جان ما در برابر حملات اشغالگران محافظت کنند! ما همه اینجا منتظریم نوبتمان برسد و یکی‌یکی به شهادت برسیم.
غزه آری کربلا گشته
🔴خبرنگار فلسطینی پس از جان‌باختن همکارش، روی آنتن زنده جلیقه خبرنگاری را کنار گذاشت 🔹‌️این خبرنگار
🖋 رفیق من پیش از آنکه پرکشد خبرنگار بود خبر چو طفل بود و او چو دایه‌اش خبر چو صید و او صبح و شب پیِ شکار بود نه یک خبرنگار دست چندم و نه یک رفیقِ نیمه راه برای من برادری قدیمی و رفیق روزگار بود رفیق بیست‌ساله‌ام خبرنگار بود سکوت تا که سایه‌وار می‌دوید میان کوچه‌ها درون خانه‌ها زبان که می‌گرفت بین ترس‌ها فلاش دوربین او چو مه‌شکن چراغِ شامِ تار بود الغرض خبرنگار بود و صید او خبر پرنده‌ی خیال و فکر او نداشت لانه‌ای مگر میانِ حادثه، خبر ذکر او خانواده‌اش گفته‌اند پیش از این صبح و شام وقت شام، درون رخت‌خواب بین خواب الهی الوطن و یا که یا وطن و یا وطن بگذرم حکایتی است اینکه عاقبت هرکسی به هر چه زل زده است شبیه و مثل آن، بلکه مثل سایه‌اش شده است حکایتی است گفته‌اند: دوست مثل یار می‌شود تکیه‌ی کلام و لحن او تکان دست‌ها و دست‌خط او مذاق او مزاج و حمل بر مبالغه اگر نمی‌شود چهره‌اش، راه رفتنش، سلیقه‌اش آه آدمی عجیب آفریده‌ای است! نقش‌ها پیش پای او و او خوب اهل بازی‌ است آب بیند او اگر عجب شناوری است شبیه هر کسی است جز خودش شبیهِ نقش‌هاست ! پشت هم راه می‌رود با خودش حرف می‌زند دائما نقشه می‌کشد نقشه‌های گونه‌گون و رنگ‌رنگ گاه شاعری است گاه شاهدی است بگذریم ... رفیق من عکس می‌گرفت متن می‌نوشت بین کار ناگهان گریه‌اش گرفت گفتمش که چیست ماجرا ؟ هیچ جز سکوت خیره مانده بود روی یک خبر خبر: باز هم شهید چشم‌های خیس اشک او پر از سوال خبر شهادتِ شهید و او خبرنگار داد زد: خبر! یا که نه گر چه او داد زد خبر ولی مراد او همان ای وطن خوب می‌شناسمش ای وطن ! چرا ؟ چقدر فاصله است بین ما؟ چرا مرا نمی‌برند مثل تو بروی دست‌ها؟ تن تو زخمی و هنوز سالمم وطن اگر که می‌روی ... درنگ کرد و باز گریه کرد گلوله می‌خوری و من ... لباس از تنش برون فکند و زد کلاه بر زمین و رفت و آخرش ... رفیق من شهید گشت و من خبرنگار ... خبر شهادت رفیق من درون خانه‌اش و یا همان وطن @gaze_karbala
هدایت شده از نقطه‌ی جیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر شهید حزب‌الله: پسرم را به حضرت زهرا سپردم ▪️پدر شهید: مانند مولایش، سرش از تن جدا شد 🔹خبرنگار تسنیم در لبنان با حضور در خانه «شهید بلال عبدالله ایوب» با مادر، خواهر و بستگان وی گفتگو کرد. در این پرتره، تصاویر اختصاصی از سخنان پدر شهید در زمان تدفین و هم‌چنین وصیت‌نامه تصویری شهید منتشر می‌شود. 🔹«شهید بلال عبدالله ایوب» (علی حیدر) از ساکنان روستای یحفوفا در منطقه «بقاع» لبنان است که در تجاوزات اخیر رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان شهید شد. 🔹این فیلم با تأکید مادر شهید آغاز می‌شود: من جان فرزندم را به حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت زینب کبری (س) تقدیم کردم. 🔹مادر شهید در مورد نحوه شهادت فرزندش می‌گوید: یکی از همرزمان، تعریف می‌کرد؛ پسرت در درگیری‌های مرزی با اشغالگران در حال امدادرسانی و مداوای رزمنده‌ای بنام «حلانی» بود که خبر می‌رسد چند نفر را اشغالگران مجروح کرده‌اند. بلال بعد از پانسمان اولیه حلانی، دوستانش را رها می‌کند تا به کمک رزمندگانی برود که زخمی شده‌اند. او یکی از مجروحین را به آمبولانس می‌آورد؛ اما این آخرین صحنه حیات بلال بود همین جا شهید شد.
غزه آری کربلا گشته
مادر شهید حزب‌الله: پسرم را به حضرت زهرا سپردم ▪️پدر شهید: مانند مولایش، سرش از تن جدا شد 🔹خبرنگا
🖋 دیشب نمی‌دانم و یا شاید پریشب بود به‌سوی خانه‌مان می‌رفتم و جای خیابان کوچه‌ها یا هر چه نامش جاده یا راه است در فکرهایم غوطه‌ور بودم گهگاه برق یک اندیشه چون لبخند بر کنج لب‌هایم می‌آمد پدید و می‌درخشیدند چشمانم راه روشن بود و مقصد پیش از این گفتم بسوی خانمان تنها میان فکرهایم راه می‌رفتم دلم گرم از تماشای دوباره دیدن لبخند مادر بود بسان آبشاری بین آغوشش فرو می‌ریختم در بین دستانش گرم می‌کردم دستان سرد و صورت یخ‌کرده‌ام را سلام ای نازنینم ای‌فدایت جسم و هم‌جانم ای فدایت جان و هم عمرم کجا بودی ؟ چرا دیر آمدی!؟ گفتم: نمی‌دانم دلم پیش تو بود اما از این دوری پشیمانم راستی مادر ! جان مادر؟ چرا این برگ زرد خانه‌مان کوچک قناری این خوش‌آواز و قرین زندگانی‌مان رها کرده سرودش را نمی‌‌خواند چرا دیگر سرود دل‌نشینش را؟ و مادر گفت با صدایی غم‌گرفته: دیشب یا پریشب گربه‌ای انگار نشانش داده با نفرت تیزیِ دندان نیش و پنجه‌‌هایش را و از جایی نمی‌دانم کجا جستی زده چالاک و محکم بروی لانه‌اش کوبیده دستش را و آن کوچک قناری آن زردرو آن باتب‌آلوده جسته از سویی به سویی از قفس کوبیده خود را بر در و دیوار از بس که ترسیده زبان‌بسته زبانش بند آمد خدا داند که می‌خواند دگرباره و شاید هم فرامُش کرده این جامانده طفلک [این جدا افتاده از جفتش ] سرود و ناله‌ روز جدایی را حزین‌آواز تلخی را که یادش بود بسان نغمه‌ای شیرین درون گوش ما می‌ریخت و می‌لغزید گام هوشمان انگار ؛ یکی جام می از یک کهنه خمّ چند ساله بیاد یک غمی بی‌انتها نوشیده‌ایم و می‌ربود از یادمان این زندگانی را راستی این زندگانی گفتم ای مادر ؟ نه نام این نه زندگی این نیست مادر جان! کجا کی دیده‌ای که مردمان از صبح تا شام بسان مرغکی لکنت گرفته سخت ترسیده می‌کوبند خود را بر در و دیوار پس از لختی نمی‌خواند کسی آواز غربت را نمی‌گرید کسی بر حال خود دیگر همه در فکر خویشند و نمی‌خواهد کسی جام محبت را کجا دیدی؟ حواست هست ؟ [مادرم می‌گفت] گفتم گوش من با توست ! بخوان مادر ! بخوان آواز تلخت را سرود و قصه‌های قبل خوابت را و مادر گفت با چشمانی پر از حیرت و یا شاید کمی ترسیده و شاید کمی نفرت نم اشکی دوید از گوشه‌ی چشمش و بغضی چون کلاف درد می‌لرزاند آهنگ کلامش را : نمی‌شوید خمار خواب‌ها را آب کجا کو آن کسی که زنده بر عشق است همه سر در گم و پوچند و می‌کوبند از سر حسرت دست‌ها را روی دست و گاه بر سر نمی‌میرد کسی دیگر همه بازیگران نقش امواتند نمی‌خواهد کسی بازنده‌ی این زندگی باشد نشان از زندگانی نیست دردی نیست بسان باغ پاییزی همه بی‌برگ و بی‌بارند به‌سوی غمگنک مرغ سراپازرد و تب‌آلوده رفتم بخوان [بر زیر لب گفتم] نمی‌خوانی چرا دیگر؟ مگر کار تو خواندن نیست ؟ و آن ترسیده باز از ترس می‌کوبید تن زار و نحیفش را به هرجا بر در و دیوار زبانم بند آمد عقب رفتم میان فکرهایم می‌دویدم باز غافل از در و دیوار باز پیش مادرم رفتم چرا مادر؟ بگو این گربه‌ی شوم از کجا آمد! بگو مادر ترا من می‌دهم سوگند و مادر گفت با لبخند و با سوگند: بباز این زندگانی را ! یکی جام عسل در دست و جامی شیر هم در دست دیگر گیر عسل را مرگ پندار و دیگر صبر این دو را با هم بیآمیز و بسان شهد شیرینی به‌کامت ریز و از آن سیر نوش و مبر از خاطرت فرزند من! ای پاره‌ی جانم مبر از یاد! ترا من می‌دهم سوگند که هر جا می‌روی هرگام از این‌دو سیر باشی بنوش این طینت پاک شهادت را بباز این زندگانی را که هرکس خواست تا پیروز آن باشد درنگی کرد و ساکت ماند نشانم داد با گوشه‌ی ابروش گربه‌ای تاریک را دیدم که خود را چابک و چالاک بروی یک قفس انداخت @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازگشت گسترده فلسطینی‌ها به شمال نوار غزه 🔹الجزیره: اشغالگران با استفاده از اقداماتی مانند انتشار گاز مایع، سعی دارند مانع بازگشت فلسطینی‌ها به شهر غزه و شمال باریکه شوند. 🖋 مثل کربلا ها ! باز هم میان جاده‌ها مثل اربعین نیست این لحظه‌های جاودانه‌ی زندگی ؟ کوله‌باری بدست مرد و زن کودک و جوان سایه‌ها ولی همآهنگ و هم‌صدا و یک‌دلند سایه‌ی قدم زدن سوی قتله‌گاه گوشه‌ای دست و پاست گوشه‌ای تلّ خاک و خواهری که هنوز روی آن ایستاده است بازهم قطار و قافله مردمان خسته از سکه و طلا ولی عاشق لحظه‌ای که جان طلا شود چشم‌های خیسِ اشک از (خوشا وصال) لحظه‌های ناب دست‌های باز لحظه‌های دست‌ساز @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اگر پیامبر اکرم امروز زنده بود چه می کرد؟! 🔸آیت الله شهید مرتضی مطهری 🔹همه ما مسئولیم... 🆔 http://eitaa.com/farhangiesadrbazar
غزه آری کربلا گشته
🔺اگر پیامبر اکرم امروز زنده بود چه می کرد؟! 🔸آیت الله شهید مرتضی مطهری 🔹همه ما مسئولیم... 🆔 http
🖋 نوشتن زوری نمی‌شود همانطور که هر کار دیگری و ما صبح تا شب تقلا می‌کنیم تا کمی خود را خوشحال یا دین‌دار یا بهر معنی خوش‌بخت بدانیم دیدیم که تا همین دو هفته پیش چقدر پوچ بودیم و امروز فارغ از دست و پا زدن برای خوب بودن زنده ایم حالمان بد باشد یا خوب مهم نیست اینکه گناهکاریم یا هر چه اصلا مهم نیست آنچه که داریم خوبی است غم و شادی زشت و زیبا لباس آینده گذشته همه از زندگیمان رخت بسته است حواشی رفته اند و در متن قرار گرفته‌ایم عزیزان هیچ‌یک از این روزها را فراموش نخواهم کرد و به خودم خواهم گفت دست و پا نزن فقط منتظر باش منتظر باش تا خدا بیاید و مرزها با آمدن او پیدا شوند بعد از آن هر چه خواهی باش بدون او نه کفرت جهنمی‌ات می‌کند و نه عبادتت شهادت بتو می‌بخشد @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازگشت گسترده فلسطینی‌ها به شمال نوار غزه 🔹الجزیره: اشغالگران با استفاده از اقداماتی مانند انتشار گاز مایع، سعی دارند مانع بازگشت فلسطینی‌ها به شهر غزه و شمال باریکه شوند. 🖋 مثل کربلا ها ! باز هم میان جاده‌ها مثل اربعین نیست این لحظه‌های جاودانه‌ی زندگی ؟ کوله‌باری بدست مرد و زن کودک و جوان سایه‌ها ولی همآهنگ و هم‌صدا و یک‌دلند سایه‌ی قدم زدن سوی قتله‌گاه گوشه‌ای دست و پاست گوشه‌ای تلّ خاک و خواهری که هنوز روی آن ایستاده است بازهم قطار و قافله مردمان خسته از سکه و طلا ولی عاشق لحظه‌ای که جان طلا شود چشم‌های خیسِ اشک از (خوشا وصال) لحظه‌های ناب دست‌های باز لحظه‌های دست‌ساز @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختران در دنیای جدید از مادری گریزانند و این شیر دختر غزّه از مادرانگی حرف می زند و می گوید : فرزندانی به دنیا خواهیم آورد که شجاع ترین و قوی ترین مردان خواهند بود. عجب چشمان نافذی دارد، انگار صدای خمینی کبیر به گوش جانش رسیده که «همیشه با بصیرت و با‏ چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید، لحظه ای‏‎ ‎‏آرامتان نمی گذارند» . عجب کلام محکم و نافذی ، گویی حاج قاسم است که در زبان این شیر دختر غزه می گوید بمب های شما از دستان ترسو و بزدل شما همچون آب فرود می آید و‌ ما نمی ترسیم. حتی آوینی هم اینجا به سخن می آید « دشمن با اينكه بارها تجربه كرده است كه با آهن نمي‌تواند بر ايمان ما غلبه كند، اما چاره‌اي ندارد جز اينكه از همين طريق عمل كند. اگر انسان از مرگ نترسد ديگر دشمن را بر او تسلطی نيست، ما از مرگ نمی ترسیم که مرگ ما شهادت است و شهادت حیات عند ربّ» @gaze_karbala
50.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹مورد هدف قرار دادن یک ماشین زرهی متعلق به اشغالگران صهیونیست با موشک های ضد زره کورنت در شمال شرقی بیت لاهیا. @gaze_karbala
غزه آری کربلا گشته
🔹مورد هدف قرار دادن یک ماشین زرهی متعلق به اشغالگران صهیونیست با موشک های ضد زره کورنت در شمال شرقی
ولی ما تانک که می‌زنیم در انتظار الله اکبر نشسته‌ایم! تا ببینیم الله اکبر هایمان با آتش چه می‌کنند ؟ راستی با الله اکبر تا کجا می‌توان رفت؟ خدا بزرگ‌تر است باز هم خدا بزرگ‌تر است خدا را هرچه و هرکجا دیده‌ایم باز بزرگ‌تر است تا بی‌نهایت فقط گفتم باید دید و بود چقدر مرد راه رفتنیم فکر کنید لابلای اوهاممان از خدا حسین‌بن علی میان دو انگشت را باز کند و چیزی را نشانتان دهد بی‌خیال همه‌چیز نمی‌شوید و هرچا داشتید را رها نمی‌کنید و قدم در راه جدیدی نمی‌گذارید؟ خدا بزرگ‌تر است تا آنجا که از او جدا باشی مگر اینکه مثل حسین با او یکی و یگانه شوی تا حیرت @gaze_karbala
غزه آری کربلا گشته
🔹مورد هدف قرار دادن یک ماشین زرهی متعلق به اشغالگران صهیونیست با موشک های ضد زره کورنت در شمال شرقی
🖋 این اولین تصویری است که از مجاهدت مردان جنگجوی مقاومت فلسطین گذاشتم. من همه‌ی این فیلم‌ها را چندبار و چندبار مثل بهترین برنامه‌ی تلویزیونی می‌بینم. تلویزیون ما البته خانه‌ی بی‌صفایی است که فقط گاهی به ظاهرش می‌رسند تا کسی نگوید این خانه ویرانه شده است. خانه‌ای که جانت با اهالی‌اش پیوندی نداشته باشد هیچ‌گاه فکر سر زدن آن بخاطرت خطور نمی‌کند. و اگر آشنا به آن پا بگذارد دلهره داری که حقش در آنجا ضایع و پایمال ملاحظات و تشریفات آن شود. تصویر حججی را یادتان هست که انگار بهترین کارگردانان و بازیگران عالم جمع شده بودند تا یک نمای کربلایی بسازند و همه‌چیز سر جایش بود! آن فیلم به اصطلاح سینمایی ها در (نمی‌آمد) مگر با آنکه همه غرق نقش خود شوند و همه‌چیز جز نقش خود را از یاد ببرند! تماشاچیان فیلم هم مردمانی که یکسره زندگی‌شان با فیلم پیوند دارد و پایان فیلم می‌تواند پایان زندگی آن‌ها را دگرگون کند غفلت ما از سینما به غفلتمان از حیات تصاویر و صحنه‌ها بر می‌گردند. تصاویر درون قصه‌ها زنده می‌شوند و جان می‌گیرند و راه می‌روند و ما منتظر سرنوشت فرم‌ها می‌نشینیم. کسی که قصه‌ی روزگار را نفهمد مشغول احیای اموات می‌شود و سعی می‌کند تصاویرش را زیر دستگاه اکسیژن زنده نگه دارد. نفس‌های مرده زیر دستگاه نفس نیست کش دادن سرنوشت مرده ای است که همه می‌دانند آینده‌ای در این جهان نخواهد داشت! کش دادن جان کندن است! مثل قصه‌های فیلم سازان ما و مخاطبان به انتظار قصه‌ای که پایانش را می‌دانند نمی‌نشینند و قصه و فیلم هر دو در یاد هیچ‌کسی نیستند تا ماندگار شوند! می‌گویند یاد، یاد ازلی است و هرچه ماندگار است به آن یاد بر می‌گردد! من یادی جز غصه‌ی غربت نمی‌شناسم و هر قصه‌ای می‌خواهد بماند باید در این یاد بماند غریبی به ندای غریبی خود پاسخ بلی داد ولی تاب بلای خود را نیاورد و دل به چیز دیگری بست پس از او دور افتاد و باز بخود آمد و در این به خود آمدن آنقدر آه و ناله کرد تا آنکه باز به او رسید. قصه‌های روزگار همگی به این قصه باز می‌گردند و راز ماندگار بودنشان در این است و اگر ما دل به قصه‌ی دیگری بدهیم و پیوندمان را از آن جدا کنیم بیشتر به تصاویر مرده‌ای می‌مانیم که تقدیرمان مرگ و فراموشی خواهد بود و چنین سرنوشتی را تعداد تغییر نخواهند داد! ما از صحنه‌های راهپیمائی و تظاهرات تصاویر خوب نمی‌گیریم و به آن دل نمی‌بندیم چرا که نمی‌دانیم چقدر مردممان مشتاق هرباره دیدن این تصاویراند! به همین دلیل هم فیلم خوب نمی‌سازیم و آن‌ها را دست کم می‌گیریم و در سالن پخش فیلم با جفنگ‌هایمان سر کارشان می‌گذاریم تا پول بیشتر گیرمان بیاید! و دردا که اگر دردی داشتیم بهتر می‌نوشتیم و می‌ساختیم و از کار خود غافل نمی‌شدیم فیلم‌سازان بزرگ جهان اما از عداد اینان نیستند با آنکه فیلم‌های آن‌ها جهانی شد و فیلم هیچ‌یک از فیلم‌سازان ما نه به گرد سادگی فیلمشان و نه به پیوند عمیق فیلمشان با جان‌ها نمی‌رسند واگرنه جهانی نبودند! و مردمان هم چندین و چند بار به تماشای آن نشسته‌اند سینما قصه می‌خواهد و قصه جایی بیرون از ما نیست! و کسانی که درون قصه‌ای نیستند ناچارند قصه‌ی دیگران را تعریف کنند تا قدری بتوانند از هوای آنها نفس بکشند یا هم به حرف‌های مفت پشت سر این و آن و روزگار می‌افتند! قصه‌ی روزگار پیش چشم ماست اگر آن‌را با توجیه‌ها و بهانه‌جویی هایمان دور از چشم نمی‌انداختیم. قهرمان قصه کسی است که مرد باشد و مردانه پایش بایستد و هرچند مثل مهدی باکری غریب و تنها بیافتد مردانه با غربت و تنهایی اش صفا کند و بماند! اینها اقتدا به چه کسی می‌کنند که اگر همه‌ی جماعت به یکسو بروند آن‌ها باز می‌مانند و سر در چاه زلال گفت و شنود با خود می‌کنند ؟ ماهم همگام با تکبیر مردان مقاومت هنگام اصابت و انفجار تکبیر می‌گوئیم و از جان شاد می‌شویم و گویا آن کار بدست ما ببار نشسته است! راستی قصد من از شروع متن نوشتن درباره سینما نبود آمدم تذکر آوینی به خودمان را باز بنویسم! آوینی می‌گفت پناه دشمن توپ و تانک و بولدوزر هایش است انگار که ماشین‌ها سوار آدم‌ها هستند و آدم هیچ نیست! و با تصویر نشانمان می‌داد که چگونه با انهدام و آتش یک تانک اهالی ابرهه پا به فرار گذاشتند دشمن غاصب اگر ده برابر دشمن بعث دل به تانک ها و آهن قراضه‌هایش نسپرده باشد کمتر از آن دل‌سپرده نیست! @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبحان‌الله (جمیل صبر تو بوده‌ ست) گفت [ پنهانی ] به زمزمه در گوشم پیر کنعانی @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب درباره سرنوشت جنگ در غزه به اسماعیل هنیئه چه گفتند؟ ☫به جمع سربازان گمنام بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3617980416C11748e2114
غزه آری کربلا گشته
رهبر انقلاب درباره سرنوشت جنگ در غزه به اسماعیل هنیئه چه گفتند؟ ☫به جمع سربازان گمنام بپیوندید👇 htt
🖋 این را نگذاشتم که خیال خود را راحت کنم نه! زندگی من مثل دشمن با اعداد و ارقام سر و کار دارد و روال پیدا می‌کند غزه پیروز است ... و زندگی من راهی به آن پیدا نمی‌کند چرا که نمی‌دانم اگر با اعداد و ارقام و مناسبات امروز سر نکنم قرار است چه‌کار کنم ؟ غزه چطور پیروز می‌شود و این پیروزی چگونه در افق دید رهبرمان مسلم است؟تا من هم از آن پس منتظر شکست حتمی و غیر قابل جبران نباشم؟ و پیروزی را در امروز ببینم @gaze_karbala
. شهادت صالح العاروری معاون دفتر سیاسی حماس چند ساعت قبل از سالگرد شهادت شهید سلیمانی 🖋 چه داستان عجیبی روایت شب اوست چه حول چه قلیانی روایت تب اوست عروج ها یکی یکی تمام با دم نو زمان دست بسته ولی جام جم نو سرور آمدن و رفتنی چنان آید ندای رخصت و دیدار به گمان آید شب نوی هلال تو چه ماه کاملی است خود همین جنون ما چه نوع عاملی است؟ چو در شب وصال خود شکار ها داری به چشمه سار شهادت چه قطره ها جاری 🇵🇸 @gaze_karbala
37.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.... 🍃 راوی گوید : به علی (ع) گفتند خیلی برای او بی تابی کردی !! ، فرمود : دیگر مثل او را هرگز نخواهم دید...خدا مالک را بیامرزد! اگر کوه مى بود، قلّه اى دست نیافتنى و دور و بلند مى نمود! و اگر سنگ مى بود، صخره اى سخت مى نمود! آفرین بر مالک! مالک که بود؟! آیا زنان، مانند مالک را مى زایند؟! آیا در روزگار ما چون مالک هست؟؟ و اینجا ، سال ۱۴۴۱ هجری قمری ، « علیِ » دیگری عزادارِ « مالکِ » خود شد. نگذاشته بود اشکِ مولایش را حرامیان ببینند، نمی دانست که بالای سَرش با اشک چشم «اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا » ، می خواند ، می خواند و می گرید و می گریاند یک امّت را. شاید فقط علی ها ، مالک ها را می شناسند ، « تو » حاج قاسمی ، همان که من هنوز نمیشناسمش... @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🖋 مرحبا به غیرت تان آری همین است تنها راه، صحنه را خالی نکردن غزه همه ی امید صهیون را با همین حربه به خاکستری نا امیدی نشاند به جوری که تمام گرگ صفتی نه، گرگ هم، خجالت می کشد؛ تمام رذالت را به صحنه آورد که غزه از پا در بیاید اما دید نیروی ایمان چیزی است که حتی برایش غیر قابل تصور است. چقدر زیبا الگوی غزه در شهادت شهدای گلزار حاج قاسم در ولادت مادر به صحنه آمد. ترسوی رذلی که خواست بر کوس جنگ بنوازد و محاربه با ایران را آغاز کند؛ اما غافل است از چشمان تیزبین و مدبری که با خرد تاریخی اش این چنین ناخدایی تاریخ انقلاب را بر دوشش کشیده تا به انقلاب مهدی فاطمه "سلام الله علیهما" برساند. 🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🖋 می شنوی چه می گوید؟؟ چقدر این جمله به گوشِ تاریخ آشناست ؛ می گوید «من جز زیبایی نمی بینم» !! این همه داغ!! زیباست؟؟ آری ، انگار می شود فراتر از نگاه های مهجور و آیینه های قیراندود فطرت بشر غربی به ماجرا نگاه کرد. آن وقت است که سخت ترین روزِ تاریخ یعنی عاشورای سال ۶۱ (ه.ق) می شود زیباترین پرده از نمایشی که تاریخ به خود دید ؛ آن هم از زبان شیرزنی می شنوی که دردانه ی خلقت است و عزیزترین های خلقت را در مسلخِ کربلای عشق دیده و باز می گوید « ما رأیتُ إلّا جَمیلاً » مرحبا به تو مَرد ، مرحبا که با همین یک جمله دشمنِ روسیاه را از این که هست روسیاه تر کردی . پ.ن : ایشون آقای سلطانی نژاد هستند که ۹ تن از عزیزانشون را در حادثه ی کرمان از دست دادند. 🇵🇸 @gaze_karbala
غزه آری کربلا گشته
. 🖋 #م_گودرزیان می شنوی چه می گوید؟؟ چقدر این جمله به گوشِ تاریخ آشناست ؛ می گوید «من جز زیبای
. 🖋 گفت ای زیبای پر خون تو را می خوانمت از کنون با درد و دیوان سرور میخوانمت آری از بحر بلا یک قطره را نوشاندی ام از تمام آن نهان روز می پوشاندی ام آن که قاسم بود نامش با قسم پیدا بشد هر که مجنون جنونش بود هم لیلا بشد ما رایتا جز به آغوش همان قاسم شتافت؟ تا جمیلا راه جنت ذو الجناحی چون بتاخت حال زیبایم نما ای زندگی مرگ گون با جنون با درد آغشته نما این وصل خون 🇵🇸 @gaze_karbala
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویر دستِ یکی از شهدای حادثه ی تروریستی کرمان که با خالکوبی نوشته بود : بر نارفیقان شرم باد. 🇵🇸 @gaze_karbala
غزه آری کربلا گشته
تصویر دستِ یکی از شهدای حادثه ی تروریستی کرمان که با خالکوبی نوشته بود : بر نارفیقان شرم باد. 🇵🇸 @
. 🖋 اصلا رفیق تویی ، خودِ خودت ، آه که چقدر دم از رفاقت زدند نارفیقان و موقع پیکار گم و گور شدند. چه دلی برده بودی از حاج قاسم که شدی مهمان مادرِ هستی ( روح مطهر شهیدان انشاءالله میهمان بانوی دو عالم و مادر شهیدان حضرت صدیقه‌ی طاهره(س) است."رهبر معظم انقلاب" ) چه خوش رفیقی بودی که خریدارت شدند و حاج قاسم در آغوشت کشید و ایول گفت به این همه مردانگی و رفاقت که تو داشتی. چه عجیب است که موتورسواران که می گفتند با کفش می ایستادند برای نماز را می خرند و چه عجیب تر که مقدس نماهایی مثل « سلیمان صرد خزاعی » جا می مانند از قافله ی تاریخ... بیا قلم ، بیا و بنواز این همه زیبایی و حیرت را.. 🇵🇸 @gaze_karbala
غزه آری کربلا گشته
تصویر دستِ یکی از شهدای حادثه ی تروریستی کرمان که با خالکوبی نوشته بود : بر نارفیقان شرم باد. 🇵🇸 @
. 🖋 باز هم دست تاب تماشا نداشتم همانطور که دل رها کردن آن‌را باز هم این مهیب پرسشی که رهایت نمی‌کند : دست چرا می‌ماند و یگانه می‌شود؟ راز این دست‌ها چیست ؟ دستی که جای آن‌که بگیرد و از دست دهد خود را می‌بخشد دست بخشنده اما نه چیزی را دستی که بخشندگی است و اگر نگاهش کنی بجای الرحمن الرحیم می‌بینی دستی که مثل شگفتی نمی‌توانی نزدیکش شوی و بسان راز می‌ماند دستی افتاده و دستی با کلمات بلندش کرده است و گرد و خاک از کلمات زدوده است دست باوفا مثل دست ابالفضل می‌ماند و دست از وفا بر نمی‌دارد و باوفا می‌ماند وفی یعنی پای‌کار ماندن مثل وفای به عهد و دست باوفا خود را از هرچه خالی کرده و چنگ از دامن بر نمی‌دارد راستی همه شهادت طلب شدیم ولی دست مانا مانده‌ی شهید می‌گوید هنوز دلش پیش رفیقش مانده شاعرانه می‌خواند: دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید و گرچه جانش ز تن در آمده ولی هنوز طلب و تمنایش تمام نشده و دستش هیچ‌وقت و هیچ‌گاه کامروا نمی‌شود و نمی‌شود و نمی‌شود کامروا وقتی می‌شود که دست اندر دامن یار چنگ زده است ولی ما آرزوی بی‌جهت می‌کنیم ما یاری نداریم وقتی بمب ها می‌ترکیدند هراسان بودم تا آنکه چشمم به دوستانم افتاد و دور هم جمع شدیم آن لحظه می‌خواستم باز هم پیش هم بمانیم برهر حالی ویروس ترس از تنهایی من مثل کروناست با این تفاوت که برای علاجش جای دوری و فرار از خویشان می‌خواهم به دامنشان چنگ بزنم تنها مردن هیچ کیفی ندارد کاظمی می‌خواست برود چون از درد یار شهیدش به خود می‌پیچید و دوری را تاب نمی‌آورد آخر هم نزدیک دریا پیش مهدی در آتش سوخت حاج قاسم عزیز می‌خواست برود چرا که تاب دوری احمد نداشت و آرزو و خواسته اش از احمد این بود : مرا هم با خودت ببر! و می‌گفت اگر از خدا چیزی بخواهم این است مرا زودتر به او ملحق کن حاج قاسم هم دست برنداشت و بدون دست رفت و با دست ماند راز این دست‌ها چیست ؟ امام حسین معصوم عزیز شهیدمان چه چیزی را بر آنها فاش کرد ؟ شاید بهشت جایی بجز میان دو انگشت او نباشد و بهشت را برای دیگران بجای گذاشت ... و اگر حسین نباشد بهشت جز باغ بی‌روحی پر از دار و درختِ بی‌بار نیست راستی پیامبر هم کف دست کارگر را بوسید و ما هم با تماشای دست کودکان یا پیرها و پدر و مادرمان می‌بینیم که چقدر بوسیدنی هستند خدایا راز دست چیست ؟ رازش را به ماهم بگو و دست‌هایمان را باغ‌های پرثمری کن که دیگران از آن میوه می‌چینند و به سوی تو می‌آیند و از گوش می‌گذرند و تکبیره‌الاحرام می بندند و مشت می‌شوند و می‌شکنند و پهن می‌شوند و نوازش می‌کنند و می‌گیرند و امانت‌دار می‌مانند و باوفا داری‌شان چنگ می‌زنند چه نخل‌هایی که کاشته می‌شوند و بی‌سر می‌افتند و چه هسته‌های خرمایی که در کف دست مولاعلی نخلستان می‌شوند دست هر چه هست ان‌شاالله دست علی باد که هر مرتبه باز و بسته شد در ثنای آن خدا زبان باز کرد و آیه گفت ! چه موقع بخشش چه موقع کشتن و چه وقتی که روی چشمها‌ی مبارکش قرار گرفتند و حجاب چشم‌های نامحرم گریه‌های او شدند او که می‌گفت و می‌خواند: (بی‌دست‌ترین مردمان کسی است که از بدست آوردن برادران عاجز است و عاجز تر و بی‌دست‌تر از او آنکه نمی‌تواند دوست‌را نگه دارد و داشته باشد) ظاهرا که نگهداری ساده‌تر از ساختن است و دست بی‌امانت ناامید از به دست آوردن دو بیت از سید شهاب‌الدین موسوی تقدیم به ابالفضل و ابالفضلی‌ها دستت به آب لب نزد و لب به آب ، دست حیران نهاده‌ای به لب انگشتِ آب را از ساحلِ تو آب، عطشناک می‌رود در حسرتِ لب تو طمع، کشت آب را حق علی 🇵🇸 @gaze_karbala