eitaa logo
-گِرھ کلمـٰاٺ✨
38 دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
0 فایل
"کلماٺ در هم گرھ مے خورند و وصف می کنند، طُ را .. و جز طُ، نیافتم کسی تا در وصفش، ؏-شق؛بگویم..!♥} گوشِ جآݩ؛ @Ammajj کپی با حفظ لینک کانال اشکالی ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
-گداے عشق شما،در حوالے شهرم کوچھ نگاهتاݩ چقدر جا دارد ..🥀؟ {ح*ج}
-گِرھ کلمـٰاٺ✨
-امروز هم مثل روز های دیگر از خواب که بلند شدم اول به پرچمتان نگاه کردم، ساکت و آرام بود حتی تکان
-امروز هم بہ تو سلام می کنم؛ به امیدِ چهره اے کہ به من، لبخند زند ..🦋 صبحت بخیر،آقاے من🌿(((: 💙
-پیچ رادیو را کہ می چرخانم، صداے گویندھ با کمے خش خش، بلندتر مے شود. صدا آشفتہ است و خستہ انگار کہ دیشب را تا صبح، بیدار ماندھ.. پردھ را کھ کنار می زنم، گرگ و میش آسمان، نگاهم را می گیرد ..🌗 همان موقع،گویندھ شروع به گفتن مے کند حِزنی که در صدایش است، خودنمایی می کند؛ _امروز،یک جمعہ ے پاییزیسٺ🍁 هواے دݪ،ابرے☁️ دریاے ذهن،مواج !🌊 تاریخ،متوقف شدھ ! و ساعٺ....... ساعٺ بھ وقتِ چشم انتظارۍ است ..'💔 _شنوندگانِ عزیز! اینجا،حواݪۍِ دلتنگے ..🌺 سرشار از عطࢪِ نرگس ..🌷 و جهاݩ...در اظطرارِ آمدنِ موعود ..🍃 💙 🌸 {بہ قلمِ؛ آمـٰاج '' ح*ج} _هدیہ به امام زماݩ{عج}
-می گویند: گاهے باید رها کرد باید نخواسٺ باید گُریخٺ..🍃 از انتظار هایي کہ آدم را پیر و شکستہ مے کنند..🌿 -مے گویم: مݩ شکستہ مێ شوم پیر مێ شوم، اما،،،،، بہ انتظار مێ نشینم آمدنٺ ࢪا...🦋 💙 🌻 {ح*ج}
-آمدنٺ ࢪا، انتظار مے کشم ..''🦋 💙 {ح*ج}
‌-قطراٺِ باران که فرود مے آیند یادِ اشک هاے تو می افتم..💔 که می چکد..دانہ دانہ و بہ ما یاد آورد مے شود: موعود...منتظر ما اسٺ🕊 کہ این دݪ را بسازیم و بسوزانیم، این همہ نقطہ ؎ تاریک را..🥀 💙 {ح*ج}
-برا؎ من،برا؎ تو برا؎ دردهایٺ برا؎ مـٰا برا؎ این همہ تنهایي، اِے کاش خدا کارے کنھ ..🌿🌚 🦋 ‌🌸 {ح*ج}
-عصر جمعہ،می نشنم بر پا؎ صحبتِ گریہ هایم، و قصھ ی دلتنگی شان را، به رشتھ تحریر در می آورم. هیچکس به من نگفت برای سرباز شدن در راهٺ، و برای دیدار با تو، باید همہ ی نقاطِ تارکِ این دل را، سوزاند.و من هربار،با دیدن ردِ سیَھ که می افتد به دفترِ اعمالم،با خجالٺ و شرم، همنشین می شوم...💔 مݩ سوزاندن بلد نبودم و هیچکس به من نگفت، برای سوزاندنِ هرچہ سیاهیسٺ، تنها یک توبھ لازم است....! و بعد از آن،هیچکس به من نگفت که شکستنِ عهدم با خدا، تیشہ اے می شود، براے ضربه زدن،،،به رشتہ باریکِ بین مݩ و ٺو..💔)))))): 💙 {بہ قلمِ؛آمـٰاج '' ح*ج} _هدیہ به امام زماݩ{عج}
-تو بهارے،تو بهارے با سبزتریݩ جوانھ ها، تو بهارے،با گلگوݩ ترین درخت ها،🌱 و با لطیف تریݩ نسیم ها... نسیم هایے کہ مے آیند و غباࢪ از برگِ دݪ،مے رُبایند.. اصلا شاید همیݩ حالا هم برای خانھ نکانے دیر باشد. باید بر پنجرہ ؎ چشماݩ، حریرِ عفاف بیافکنیم.. خانھ دݪ را بہ نوࢪِ ایماݩ، آذیݩ ببندیم و بر کدورٺ ها، زلالِ توبھ بپاشیم.. خیالماݩ را از صندوقچھ تجملاٺِ دنیا،برداریم و علف هاے هرزِ غیبٺ را با دستِ خیر،از زمینِ زباݩ، جدا کنیم. باید بے درنگ، خانھ تکانے کنیم. قطعا بهار، در راه اسٺ....☁️🌸 💙 🌱 {بہ قلمِ؛ آمـٰاج '' ح*ج} _هدیہ بہ امام زماݩ{عج}
-هر شب به ماھ نگاه می کرد.🌘 روزی که ابر ها آمدند، و جلوے ماھ را گرفتند،☁️ او دیگر نفس نکشید...🖤)): آخر جانش به جانِ ماھ بند بود..! 🌙 {ح*ج}
-از روی پل، نگاهش را به خیابانِ سرمازده دوخت . از مردم و دغدغه هایشان تنها خستگی را می فهمید. از روزی که تصمیم گرفت فکر و ذهنش را در صندوقچه ای مخفی کند، مثل یک تکه سنگ،نسبت به اتفاقات زندگی اش بی تفاوت شد...🖤 اتفاقاتی که مثل سنگ ریزه های ریز و درشت، آن هارا کنار میزد و راهش را باز می کرد. نه از آن ها میترسید، نه عکس العملی نشان میداد، و نه حتی آن هارا سنگ ریزه حساب می کرد. از روزی که برف آمد اما او نبود، احساساتش مثل دانه های برف پایین ریختند و پس از مدتی نه چندان سخت، خورشیدِ روحش آن ها را سوزاند و با خاکسترِ شفافش، جانش را شست از هرچه که دغدغه وصف شد. و روحش را پیوند زد با هرچه بی تفاوتیست...💔))))): 🌊 🍁 بہ قلمِ؛ آمـٰاج '' {ح*ج}