eitaa logo
قهرمانشهر
344 دنبال‌کننده
318 عکس
181 ویدیو
1 فایل
قهرمانشهر رسانه حسینیه هنر کرمانشاه ما در اینجا از کرمانشاه، برای تمام ایران🇮🇷 می‌گوییم ارتباط با ادمین @ghahremanshahr
مشاهده در ایتا
دانلود
قهرمانشهر
📣 #اطلاعیه | *نوبت شاعران* 💢 *فراخوان شعر شهدای خدمت* ▪️در پی شهادت رئیس جمهور گرامی و گروه همراهشا
نوحه کردی در شهادت آیت‌الله رئیسی.mp3
4.01M
📜 نوحه کُردی در سوگ شهید جمهور ابراهیم رئیسی و شهیدان همراه- شعر چهارم عزا عزاس له ایران، شینه براس لَه ایران سلطانه قلبه مردم، یه عاشوراس لَه ایران چَمَر بِژَن وَه گه وورا، جهان بای وه تماشا کشه و کیووه، بِلرزی طوفان بِچو وه دریا بِژَن بِژَن خَمینِم، تا بُغضه دل له چه و بای له په ی چَن گُل رنگینم، تا وّرزَقان بِکه م وُای چَمَر بِژَن خووَّرآواس، تا آسمان بوواری آگر چیه له دنیا، تا سَیل بِکه ی شکاری په ی خادمه خراسان، بژن وخته ژنینه شهیدی راه قرآن، نیه له ی سر زمینه رئیس چیه له کیسم، کوره ئرای گلاره بژن تا خاص بگیره م، یه رسمه کورده واره سَی ابراهیم عزیزم، مهاجره چه شاری بیلا ئِراد بِسوزه م، مسافری، زَواری خدا حافظ دلاووه ر، وی سرزمینه نیوره ئرای وطن مانگ و خوه ره، چیده ن وی راه دیوره شین و گرمه شینه ت، خوه یشکه یل وه بغضه دل که ن برایل چمر ژنینه ت، پای عکسد ریژه گل که ن زرین سواراره دینم، اوخر خیرت وه رضوان جمهوره لای جمینه م، رفیقه شای خراسان کرماشان راد ژنینه، چمر علم وه سوزان تا کربلا چنینه، داخد له دل، وه قرآن ✍🏼 شاعر: احترام یاربیگی 🎤 نوحه با صدای: حسین آزادی 📲 @ghahrmanshahr
هدایت شده از شيخ يوسف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با قیافه‌ی هیکلی و درشتی که به سن پانزده شانزده ساله‌اش نمی‌خورد کنار دوستش که البته خیلی ترکه‌ای و لاغر بود به دیوار تکیه داده بودند. بچه‌های مسجد نورالحسین مشغول پخش شربت و خرما بودند و سرشان حسابی به موکب‌شان گرم بود. این دو تا رفیقِ چاق و لاغر هم آنها را سوژه کرده بودند و از آنطرفِ خیابان بهشان می‌خندیدند. رفتم جلو گفتم: «میای مصاحبه؟» دوست لاغرش کم‌رو بود و خیلی طفره رفت، اما اون قبول کرد. توی همان چند دقیقه فهمیده بود داریم در مورد شهادت آیت‌الله رئیسی مصاحبه می‌کنیم. اول به شوخی گفتم: «امشب توی اخبار شبکه یک نشونتون میده‌ها.» کمی جا خورد. گفتم: «شوخی کردم. واسه کانال خودمونه.» همان اول کار به خودم گفتم: «این تیریپِ لاتی و خنده‌های ریزی که این دو تا دارن، معلومه چیزی از این مصاحبه در نمیاد. ایسگامو نگیرن خوبه» گفتم: «اولش اسمتو برام بگو و بعدش در مورد اتفاقی که برای آقای رئیسی افتاد صحبت کن؟» گفت: «اسمم ابوالفضله و کلاس دهمم. وقتی آقای رئیسی گم شد...» ادامه‌ را در کلیپ بشنوید... 📲 @ghahrmanshahr 👇👇👇👇👇👇 🆔 @yousof_ahmadi
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜شعر فارسی-کُردی شاعر کرمانشاهی در سوگ شهادت آیت‌الله رئیسی- شعر پنجم ✍🏼شاعر: بهجت میری 📲 @ghahrmanshahr
قهرمانشهر
📣 #اطلاعیه | *نوبت شاعران* 💢 *فراخوان شعر شهدای خدمت* ▪️در پی شهادت رئیس جمهور گرامی و گروه همراهشا
📜 اشعار شعرای کرمانشاهی در سوگ شهادت آیت‌الله رئیسی- شعر ششم چه شد که میز خدمت را رها کردی! چرا در زیر بارانی! چرا سردی! «گلستان و لرستان و شبی کرمان» نکردی شانه را خالی به نامردی تو بودی یار محرومان! ولی انگار! قرارت نیست؛ دیگر برنمیگردی! تو قران را، سپاه کربلا را هم سپر بودی! نشان دادی که یک مردی! پلاک خادمی تو شهادت شد از امشب خالی از هر خستگی، دردی! پناهت داده آقا در خراسانش مبارک‌باد این رزقی که آوردی ✍🏼 شاعر: محنا امیری 📲 @ghahrmanshahr
قهرمانشهر: مجموعه «تاریخ شفاهی مدیران»| نوبت اول| گفتگو با دکتر محمدطیب صحرایی؛ استاندار کرمانشاه| سه‌شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳| با موضوع دولت سیزدهم و شهید رئیسی ✅ برای دیدن این مصاحبه به لینک زیر مراجعه نمایید لینک آپارات https://www.aparat.com/v/llz73k7 📲 @ghahrmanshahr
قهرمانشهر
📝روایت شهید جمهور 🔹 محورها ۱.شهادت دعا و نذورات قبل از شهادت عکس العمل نسبت به پیام رهبری واکنش هنگا
⭕️ لباس سیاه 📜 صبح دوشنبه با روزهای دیگر خیلی فرق کرد. قبراقی همیشگی را نداشتیم. هرکدام از بچه‌ها که می‌آمدند سرکار، همدیگر را بغل می‌کردند و بهم امیدواری می‌دادند. سکوت سنگینی فضای دفتر را گرفت و هرکس توی حال و هوای خودش بود. دست و دل کسی برای کار نمی‌رفت. یک چشم به صفحه کامپیوتر و چشم دیگر زوم روی صفحه گوشی. سوالی که مدام بین بچه‌ها رد و بدل می‌شد: «چی شد؟ چیزی از آقای رییسی اعلام نکردن؟» خبرها را که خواندیم برایمان مسجل شد، وقتی اینقدر طول کشیده حتما کار بیخ پیدا کرده‌. هرچی جلوتر رفتیم، کانال‌ها شروع کردند به گذاشتن پیام تسلیت. هیچ جوره توی کتمان نرفت. منتظر اعلام خبر سلامتی حاج آقا بودیم و به این امید چشم از زیرنویس شبکه خبر برنداشتیم. دلمان مثل سیر و سرکه می‌جوشید. قطع و وصل اینترنت هم این وسط شده‌بود بنزین روی آتش. راس ساعت ۸ که هشدار خبر فوری زده‌شد، حسی بهم گفت: «حتما میخوان چیزی بگن، خدا به خیرش کنه!» (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ) انگار آب سردی روی تنمان ریختند. مات و مبهوت بهم خیره بودیم. از سنگ دیوار حرف در آمد، ولی از ما نه. فضای دفتر داشت خفه‌مان می‌کرد. پوریا رو کرد سمتم و گفت: «به نظرت جایی تجمع می‌زارن؟» چیزی که از فضای مجازی دستگیرمان شد، مراسم ساعت ۱۰:۳۰ در مسجد جامع بود. با سامان و پوریا راه افتادیم. لحظه‌ی آخری که در پارکینگ را بستم، صدایی به گوشم خورد: «وایسین منم میام!» رویم را که برگرداندم چشمم به محمد هادی خورد. با پای آتل گرفته و عصا زیر بغلش لنگان لنگان سمت ما می‌آمد. سد راهش شدیم ولی فایده نداشت. حرف، حرف خودش بود. فقط روی دست و پایش نیفتادیم که بهش بفهمانیم اذیت می‌شود. چهارنفری حرکت کردیم. وسط راه سامان به پوریا گفت: «یه سر بریم خانه پیرهن سیامه بپوشم.» ✍🏼 📲 @ghahrmanshahr
دو ویژگی مشترک شهدا.mp3
3.68M
+ بالگرد پیدا شده، الآن همه داریم سمت بالگرد حرکت می‌کنیم. مضطرب از خواب پریدم. شب قبلش تا ساعت 2 پیگیر اخبار بودم. به زور خودم را جمع و جور کردم و از جایم بلند شدم. چشمم که به لباس تن برادرم افتاد، باتعجب پرسیدم: «سیاه پوشیدی؟ هنوز چیزی اعلام نکردن.» با ناراحتی گفت: «تو فضا مجازی خبر شهادتشون پخش شده.» مات و مبهوت به چشمانش خیره شدم. همان لحظه یاد مصاحبه دو سال پیشم با یکی از جهادی‌های زمان جنگ افتادم: «شهداء با همه تفاوت‌هایشان، دو ویژگی مشترک دارند..» ادامه را در صوت بشنوید 📲 @ghahrmanshahr
⭕️ مردِ بزرگِ دیگری پر کشید! 📝صدای بالای تلویزیون و دلهره همسرم نگرانم کرد چه خبری شده بود؟ نمیدانم شاید زلزله یا سیل یا اینکه دوباره مردم مظلوم غزه ... - خانم! + بله! - ظاهراً بالگرد آقای رئیسی فرود اضطراری داشته ! - میگن آسیب دیدن... با تعجب خیره شدم مگه همین صبح نبود که آقای رئیسی برای افتتاح سد رفت؟! مگه میشه؟ یعنی چی!؟ فقط به دعا و صلوات و صدقه پناه بردم ان شالله راهگشا باشد و خبر سلامتیش را بدهند مگر می‌شود؟! به این آسانی‌ها که نیست اصلا به دلم بد راه ندادم مدام پای تلویزیون منتظر خبر خوش بودم ... تمام شب اخبار را چک می‌کردم ولی باز... داد از خبرهای دم صبح ... حاج قاسم... سید... چه خبرهای غم‌انگیزی این‌بار هم خبرها می‌گفتند: مردِ بزرگِ دیگری پر کشید! و چه اندوهی که سراسر خانه را گرفت خبر آمد که رئیس جمهور شهید شده است... ✍🏼 📲 @ghahrmanshahr
⭕️ امیدواری 📝 بعد پارکِ ماشین نزدیک دارالشفاء، خودمان را همراه کردیم با مردم که مثل همیشه پای کار آمدند. جمعیت هرلحظه بیشتر می‌شد. از بهت و حیرت مردم فهمیدم که تا دقیقه آخر منتظر شنیدن خبر سلامتی رییس جمهور بوده‌اند. وضعیت سِن هم این را نشان می‌داد. تریبون ساده‌‌ای جلوی درب مسجد جامع با یک میکروفن و چندتا بلندگو. حتی بنر را وسط مراسم نصب کردند. صدا هم وسط برنامه چندباری قطع شد. ✍🏼 📲 @ghahrmanshahr
⭕️ *منتظران* 📝 کیپ تا کیپ بلوار پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، منتظر شهدا بودند. به محض دیده شدن پیکرها، جمعیت هجوم برد سمت ماشین. عده‌ای جلوتر، مردم را کنار می‌زدند تا مسیر حرکت باز بماند. نیم ساعتی توی سیل خروشان مردم گیر کردیم. بین فشار جمعیت، خودمان را کشاندیم کنار جاده تا سریع‌تر حرکت کنیم. فایده‌ نداشت، تحت هیچ شرایطی نتوانستیم به ماشین برسیم. خیلی توی ذوقمان خورد. کرمانشاه تا قم را به عشق حاج‌آقا رفته‌بودیم. وسط این حال خراب یکی از بچه‌ها پیشنهاد خوبی داد: «امشبُ حرم بمونیم، فردا بعدِ نماز صبح راه بیفتیم سمت تشییع توی تهران.» ✍🏼 📲 @ghahrmanshahr
⭕️ کار نیمه‌تمام 📝 حاجی محمود ماجرای ساخت خانه‌شان را تعریف کرد که کار تا کجا رسیده و چه مانده: «گچ‌کاری تموم شده، تو تا در مانده.»توی ذهنم گفتم: «چرا کار و بار خونه رو تعطیل کردی؟»سوالِ نپرسیده‌ام را توی صحبت‌هایش جواب داد: «به عشق آقای رییسی اومدم.» دستمال یزدی‌اش را از جیب درآورد و اشک‌هایش را پاک کرد. بغض ته گلویش را قورت داد. نفس عمیقی کشید و ادامه داد: «طاقتم نگرفت. به اُساکار گفتم دوتا دَرُ بزار بعدِظهر. اگرم امروز نشد فردا هم روز خداس.» ✍🏼 📲 @ghahrmanshahr
📜 اشعار شعرای کرمانشاهی در سوگ شهادت آیت‌الله رئیسی- شعر هفتم تا هست گل و رونق پروانه، همیشه نام تو عزیز است در این خانه، همیشه هم عشق تو افتاد به سرهای زیادی هم مهر تو در هر دل دیوانه، همیشه از حسن نگاه تو چه گفتند و شنیدند از پیر و جوان، مسجد و میخانه، همیشه تو لحظه به لحظه غم مردم به دلت بود هر جا که غمی بود، شدی شانه، همیشه رفتی و ولی از دل مردم که نرفتی در سینه نشستی گل دردانه، همیشه... ✍🏼 شاعر: علیرضا حکمتی⁩ 📲 @ghahrmanshahr