گفتوگویی باستانی دربارهی #آزادی
✍
بازنویسی: #سعید_احمدی
من (پادشاه آمورو) به مردم سوریه اینطور میقبولانم که به وجود آمدهاند تا آزاد زندگی کنند. آزادی، بیشتر از غذا و لباس و خانه و جان ارزش دارد. مردم بر اثر تلقینات من این حقیقت را میپذیرند و آن اندازه به آزادی معتقـد و علاقهمند میشوند که حاضرند در راه آن از جان شیرین خود بگذرند. باورمندان به آزادی برای باورپذیری دیگران نیز میکوشند. زمانی نمیگذرد که در سراسر سوریه جز یک عقیده به وجود نمیآید: آزادی. آنان نمیفهمند کـه اعتقـاد به چیزی موهوم دارند؛ زیرا آزادی برای ملت سوریه و هیچ ملت دیگری وجود ندارد؛ بلکه دستاویزی است برای من تا مردم را با آن بفریبم و بتوانم در سوریه بمانم. شما (مصریان) نیز با این ادعا به این سرزمین آمدید که میخواهید آن را آزاد کنید و با این شعار زیبای عوامفریب همهی ساکنان سوریه را به بردگی کشاندید و از آنان خراج میگیرید.
(سینوهه پزشک فرعون) گفتم: آیا تو به آزادی عقیده نداری؟
گفت: نه! تو پزشکی و نمیتوانی بفهمی که هیچ زمامداری به آزادی عقیده ندارد؛ بلکه با این عنوان مـردم را میفریبد تا بتواند حکومت کند. من به سوریها میفهمانم که باید آزاد شوند و آزادی را به دست نمیآورنـد مگر اینکه علیه مصر یکدست و یکصدا باشند. وقتی متحد شدند و خیال کردند آزادی را به دسـت آوردهانـد از این نکته غافلاند که برای من آزادی را ساختهاند تا بر آنان فرمان برانم و آنان باید مثل همیشه زحمت بکـشند و خـراج بدهنـد؛ با این فرق که در گذشته، مصر خراج آنان را میگرفت و بعد، من. آنگاه پیوسته به آنان میگویم که شما از همهی ملل جهان سعادتمندترید؛ زیرا آزادید و آنان نیز به همین عنوان واهی دل خوش میدارند. (برگرفته از کتاب سینوهه، نوشتهی میکا والتاری، ترجمه و پردازش ذبیحالله منصوری)
🌱
@ghalamdar