♥️حرمتِ نمک معلمی🔶
معلمی داشتم که شهید شد و معلمی که خودش را کشت.
معلمی سیلی جفا بر گونهام زد، معلمی هم که برای سنگ انداختن به گنجشکها دو ضربه کابل کف دستم نواخت. معلمی که تکیه کلامش به بچهها چیزی بیشتر از انگل نبود و معلمی که بچهها را بزرگمرد میخواند و عزت نفس میداد.
یک دوردور ساده در میان خاطرات مدرسه چهرههایی را نشانمان میدهد که هیچکدام شبیه دیگری نیست؛ اما همه آنان اغلبِ ثانیههای عمر خود را با صدای زنگ این کلاس و آن کلاس، دور سر بچه مدرسهایهایی چرخاندند که گاهی یکی از آنان برای سفیدکردن همه موهای سر یک معلم بس بود.
تا معلم نباشی تا سر کلاس نروی تا با دهها دانشآموز با سر و کله و مغزهای کوچک و بزرگ سروکله نزنی تا بین غصه معیشت و عشق به آموزگاری گیر نکرده باشی تا نفست با هوای یک کلاس چندنفره دم و بازدم نگیرد و چشمانت با عنبیههای رنگارنگِ خیره به تو یکی نشود و تا با دیگر قصهها و غصههای شیرین یا تلخ معلمی خو نگیری، از معلمی فقط نامی شنیدهای و سوزهای نهانی زیر قبای آن را نچشیدهای. #معلم بگو و #مادر بشنو. این دو چقدر به هم شباهت دارند.
معلم شهیدم، معلم خوشاخلاق یا بداخلاقم، معلم سبیل چخماقی یا ریشبلندم، معلم صبور یا عجولم، معلم ساده یا زیرکم، معلم پیگیر یا بیخیالم! همه شما را با همه فرقهای ریز و درشتی که با هم دارید با همه کرنش یا سرکشی که به اخلاق و روحیاتتان دارم، از عمق جان میستایم؛ صمیمانه و بیریا و با تعظیم و تکریم و احترام.
به عدد هر کلمه و نکتهای که آموختهاید، حرمت نمک یافتهاید برای من؛ بهویژه #پدر آسمانی و سربلند و بیتکرارم! تو را نیز بهاندازه همه آموزگارانم سجده میکنم.
معلمان عزیز! همه روزهای عمر من روز شماست. امروزتان هم مبارک!
✍
#سعیداحمدی
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
......................☘
@ghalamdar
......................🌿