نامههای من به خودم وقتی مردم
نامهی دوم: باغ بیحصار
✍سعید احمدی
🌱
یا سعید بن احمد! اسمع! افهم! اکنون تو چیزی میان کاسهی سرت نداری و از بدن تو استخوان خالص مانده است؛ کاری ندارم چه بلایی سر گوشتها، مخاطها و غضروفهایت آمده است؛ چه فرقی میکند که خوراک مارهای ضحاک شده باشد یا مورچههای خاک یا این زمین بهشدت گرسنه. ما اینجا اما گاهی از گوشت تنمان اضافهوزن هم میگیریم. مغزمان شاید تکان بخورد؛ ولی سر جایش مانده است. کنجکاو نشدهام که میان جمجمهی ما چه مادهای هست، چه ریختی است، نیمکره دارد یا ندارد و کره و میگو و ریحان و نخود و لوبیا برایش مفید است یا نه. مدتها است به این میاندیشم که بیشتر فضای مغز ما را مفاهیمی مانند آزادی، عدالت، نوعدوستی و ظلمستیزی پر کرده است. از گوردخمهها گرفته تا قبرهای رو به قبله، میشود بو و آوای این آرمانها و آمال بشری را فهمید. من از گذشتهها نمیدانم. تو که میانشان رفتهای از آنان بپرس چه روایت و حکایتی از این آرزوهای به خاکرفته داشتهاند. میتوانی صفر تا صد یک پژوهش برزخی را بگیری دستت و با اهل قبور مصاحبه کنی. نزد ما اما، در جهان معاصر، نکاویده پیداست که قرائت غالب از چنین مفاهیمی این میشود که آنچه برای خود میپسندی هرگز برای دیگران نپسند. این یعنی عدالت برای خود به قیمت ظلم بر دیگری؛ آزادی بکار و اسارت درو کن؛ توحش، روی واقعی تمدن باشد. نمیدانم این رویه از کجا آمد و مبدع نحس آن، چه شیر نجس خوردهای بود که برای گولمالی و سپس گوشمالی آدمها بهترین شیوه، نشاندادن در باغ سبز است. از قضا اگر آن باغ، قارهی سبز باشد. یک از قضای دیگر بگویم که این عقیده از میان بیان و زبان سیاستورزان آنها نیز به صراحت یا دلالت، بیرون میپرد. مشکل اینجاست که اگر چنین مفاهیمی در جهان ما نشو و نما کردهاند، در چینه و حصار باغی افتادهاند که باغبانهای آن، مزهی لذیذ میوهها را برای خودشان میخواهند؛ نه دیگران. این واژهها اگر در چنین باغ محصوری، وجهی از عینیت و مصداقی از واقعیت یافتهاند کاربرد اصلی آنها دام و دانه و هویج و چماق است برای سلطهگری و سلیطهبازی. بسیاری از آرمانخواهان به این بهشت دروغین، دل خوش کرده بودند؛ ولی چون مرغان بینوا کرکوپر شدند. این روزها که دارم این حرفها را برایت مینویسم زمانهی برجستگی و قلمبگی این دوگانگیهای عجیب است. دم خروس که هیچ، خود خروس زده بیرون. چند سال پیش، به بهانهی مرگ مشکوک دختری جوان در ایران، همهی هم و غم و همت خود را جمع کردند و زمین و زمان را به هم دوختند و به جد و جهد خواستند نظام سیاسی ایران را فرو بریزند. الان اما در شرق دریای مدیترانه و بیخ ریش باغ اروپا، دریای سرخ و مواجی است از خون کودکان و زنان بیدفاع غزه و لبنان و سوریه. یک نفر میمیرد؟ نه! مرگها مشکوک است؟ نه! کشتارها قومی یا طایفهای است؟ نه! تروریسم سازمانیافتهی دولتی است؟ بله! نسلکشی انسانی است؟ بله! از تیزبر و تیرکمان استفاده میکنند؟ نه! همینقدر بگویم که برای کشتن یک نفر، نزدیک صد تن بمب ریختند روی سر مجتمعهای مسکونی در ضاحیهی بیروت. ظالمتر از اینها کیست؟ خونآشامتر از این جماعت کو؟ تلهباغ اروپا همچنان به دام میکشد، میکشد و میخورد. خود عزیزم! من اینطور فکر میکنم که اگر آزادگان جهان میخواهند رنگ صلح، عدالت و آزادی را ببینند، راه و چارهای جز این ندارند که میان باغ بیحصار «مقاومت» نهالی بکارند.
🍁
هجدهم مهر صفر سه
قم، وقتی داشتم نوشتههای کودکانهی کلر ژوبرت را میخواندم.
🌱
https://eitaa.com/ghalamdar/481
🌱
@ghalamdar
نامههای من به خودم وقتی مردم
نامهی سوم: آستان بهشت
آستان بهشت در استان ملکهی ملائک
✍سعید احمدی
🌱
یا سعید بن احمد اسمع! افهم!
راستی فرشتهها چه شکلیاند؟ چه اخلاقی دارند؟ میگویند شب اول قبر دوتایشان میآیند و قاضی و محتسب میشوند. میگویند اگر فرشته نباشی هزار پشت با هم غریبهاید. آن یکی که اسم عجیبی هم دارد چگونه آمپول مرگ میزند به آدم؟ من اینقدر اسرائیل دیده و شنیدهام که با هر اسم همانند و هموزن آن، خشم و خشونت پیش رویم ترسیم و تصور میشود. همان اندازه که اجنه برایم بیگانه و نامأنوساند بیشترش دربارهی فرشتههای محلهی اموات ابهام و گنگی دارم؛ ولی اگر بخواهم از فرشتههای اینجا برایت بگویم چشمبسته حرفهای روشنی خواهم گفت. من اینطور میبینم که هر دختری پایش را میگذارد روی زمین انگاری خدا خوشگلترین و خوشاخلاقترین فرشتههای آن بالا بالاها را فرستاده پیش ما. خواهرها، مادرها، عمهها، خالهها، زنها و دخترها از اول اول، خود خود فرشتهاند؛ همانقدر ناز، همان اندازه طناز، به غایت حیف و بینهایت لطیف. شک ندارم دخترها با پرواز مستقیم از ملکوت فرود آمدهاند توی دنیا تا ما باورمان را به عالم خوبها و خوبیها هرگز از دست ندهیم؛ مثل همین پرواز خلبان باقر قالیباف از تهران به بیروت که دلگرمی عجیبی بود برای جبههی مقاومت. نمیخواهد بدل بزنی و بهجای نقاشی سیاهوسفید من از ملائک محلهات، حرف بپرانی وسط که این همه اجناس اناثی که وسواس خناثاند، نفاثات فیالعقدند، حمالةالحطباند و دست ابلیس را از پشت بسته و قلاده انداختهاند گردنش، کجای دلت جا میشوند؟ به یاد بیاور که خاصیت دنیای ما همین بوده است. من نگفتم که همهشان فرشتهخو میمانند. شاید عدهای از این گلهای بهشتی بخشکند. چهبسا برخی از این آبهای زلال بشوند فاسد و مفسد؛ ولی بالاخره اسمشان گل است اما پلاسیده، آب است ولی آلوده. از این منظر هم نظر بینداز که یک عدهشان نه گل که گلترند، نه زلال که زلالترند، نه پاک که پاکترند، نه معصوم که معصومهتر و فرشتهترند؛ مثل همین گلدختر و تاج سر معصوم نهم و امام هفتم. همینی که از وقتی همسایهاش شدم دیگر دل نمیکنم بروم جایی دیگر و دیار و شهری که آستانهی آل محمد نباشد. مقیم قم شدم فقط چون دلم میخواهد زیر بال ملکهی ملائک نفس بکشم. زیر سایهی فرشتهتر، معصومهتر، پاکتر و پاکیزهتر. من اینجا اگر فرشته هم نباشم حس میکنم از هزار نسل پیش به این حریم و حرم پیوستگی، دلبستگی و تعلق خاطر دارم. اینجا خود بهشت است. پی چه میگردی در برهوت برزخ؟ برگرد بیا اینجا، خود عزیزم!
🍁
بیستوسوم مهر صفر سه
قم، شب سوگ فرشتهها
🌱
https://eitaa.com/ghalamdar/485
🌱
@ghalamdar
تنوع تعبیر در نوشتن
✍ سعید احمدی
از رموز نویسندگی این است که برای نوشتن یک معنا، همیشه از یک واژه استفاده نکنیم. سیب یکی از میوهها است. وقتی داریم دربارهِ سیب مینویسیم آیا لازم است همیشه نام سیب را تکرار کنیم؟ یک سطر گذشت و سهتا سیب در آن بود؛ پس هنگامی که میخواهیم از این میوهی هفتسینی بگوییم میتوانیم عبارتهای گوناگونی را سر جای آن نام بگذاریم؛ مثل نماد سلامت، بیکار کنندهی پزشکان یا میوهی هبوط (به قولی). گاهی نیز عبارتهایی به تناسب جمله و حالوهوای متن میشود یافت و برای آن بهکار برد. حال که سخن از نوزادان درخت شد، از گلابی هم بگوییم که به آن شاهمیوه، تحفهی نطنز و آمرود هم میگویند. کسی که دربارهی اصفهان مینویسد، چقدر هنر دارد که چند واژه و عبارت جورواجور از آستین خود بیرون بریزد روی صفحه؟ نوشتن درباره کاشان، تهران، خوزستان، بغداد، مکه و دیگر شهرها و مکانها چطور؟ آیا مکه همیشه مکه است که بگوییم رسول خدا در مکه به دنیا آمد، در مکه بزرگ شد و در مکه به پیامبری رسید؟ اشخاص، افراد، اخلاق و صفات چطور؟ حیوانات، اندامها، شغلها، اشیاء و حوادث اگرچه نام صریح و رایجی دارند، از ویژگیهای برخوردارند که بیان آنها لطف دیگری به نوشتهها و کلام ما میبخشد. آیا ما همیشه غذا میخوریم یا جای چنین معنایی میشود عبارتهایی را کاشت که بوی تری و تازگی بدهند و بر لطافت و حلاوت بیان بیفزایند؟ شیر یک حیوان است و مردم به آن سلطان جنگل نیز میگویند. آیا نمیشود به او گربهسان اعظم هم گفت؟ چند واژه و عبارت متفاوت اما هممعنا برای کلاغ هست؟ اکنون که تب جنگ اسرائیل داغ است و متون بسیاری در اینباره مینویسیم و مینویسند، چند روزنامهنگار وجود دارد که در یک یادداشت، فقط یک بار، این نام را ببرد و در دیگر جملات «رژیم غاصب، فلسطین اشغالی، خانهی عنکبوت، کشور جعلی، غدهی سرطانی، سردستهی کودککشها، قاتل بالفطره، خونآشام مدیترانه» و همانند آنها را جایگزین کند؟
#آموزشی
#نویسندگی
#قلم
https://eitaa.com/ghalamdar/496
🌱
@ghalamdar
شهید معرکه
برای معلم شجاعان، یحیا سنوار
✍ سعید احمدی
اول پاییز، آغاز مدرسههاست. هزاران معلم به میلیونها دانشآموز آموزش میدهند؛ ادبیات، ریاضی، هنر، دینی، علوم، جغرافی، تاریخ، فلسفه، فیزیک، شیمی و علومی دیگر را؛ از دبستان تا دانشگاه؛ از بیسوادی تا فوقتخصص. هر چه سطح تحصیلات برود بالاتر، همهی اینها ریزتر، دقیقتر و عمیقتر میشوند. اکنون نیز همه در تب و تاب یاد دادن و یادگیری افتادهاند. این دلهرههای درسی باز هم آمدهاند و میگذرند. بخش اعظم عمر من هم با این روزهای پر از خاطره و مخاطره گذشته است؛ چه ساعتهای دشوار و طولانی که آموختهام و چه زمانهای سخت و کمتری که یاد دادهام. کم بودهاند معلمهایی که در کنار اینهمه دانش و فن، درس زندگی هم بدهند به من و اینهمه چشم بینا و گوش شنوا که روبرویشان مینشستهایم. گاهی یک حرف کم و کوتاه و کوچک برخی از اینها سرمشق بزرگی برای زندگی ما بوده است. سهسالی میشود که مهر برای من نه پگاه درسآموزی است نه بامداد درسدهی. این بار و امسال انگار داستان، فرق میکند. ناخواسته و خیلی اتفاقی، چند روز مانده به ته کشیدن این ماه، مدرسهی من شد هواگرد اسرائیلی، مدیر آن ارتش صهیونیستها و معلم آن یحیا سنوار. فیلمی که نظامیها و سیاسیهای اشغالگر گرفتند و برای جهانیان فرستادند تا نشان دهند حماس را فتح کردهاند، برای من اکنون شده مدرسه، شده درس، شده الگو. از دیروز تا اکنون قریب صدبار به آن نگاه کردهام. شیری زخمی و تنها را میبینم در حصار کفتارهای ترسو. گریستهام نه از سر غم که از عمق غرور و افتخار. دست راستش را زدهاند. پاهایش را هم. نشسته؛ اما لم نداده؛ نیمخیز است. آماده است. معنای تا پای جان یعنی همین. آخرین قطرهی خون یعنی یحیا سنوار. یحیا سنوار یعنی ایستاده مردن در ایستادگی. مرد! تو چقدر مردی! زندگی و مرگ در تسخیر و تمسخر تو گرفتار شدهاند. تو چقدر بزرگی، شجاعی، مقاومی، محکمی، ستبری و چقدر سیری از دنیایی که ننگ اسارت و ذلت را برایت بخواهد. ای آموزگار شجاعت و صلابت! از اکنون، معنای پاییز برایم فصل رویش جوانههاست نه ریزش برگها. نگاه تو اگرچه کم و کوتاه، دلبری میکند برای دلهای دلیر. کاش معلمها مثل تو درس زندگی بدهند به ما! همینقدر ریز، دقیق و عمیق. تو چقدر معرکهای، ای شهید معرکه!
https://eitaa.com/ghalamdar/497
عصر جمعه بیستوهفتم مهر صفر سه
تهران، محلهی کاوسیه
🌱
@ghalamdar
#با_شاعران
قیصر امینپور (معاصر)
روز مبادا
🌱
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونان که بایدند
نه بایدها ...
مثل همیشه، آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض میخورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره میکنم
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحههای تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا
باشد!
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونان که بایدند
نه بایدها ...
هر روز بی تو
روز مبادا است!
🌱
@ghalamdar
بخش اول گزارش سیزدهمین رواق اهل قلم
✍️ سیده ناهید موسوی
ویرایش: سعید احمدی
🌱
سیزدهمین رواق اهل قلم به همت رحامدیا برگزار شد. سعید احمدی (ویراستار و مدرس نویسندگی) در این جلسه چنین گفت: ویراستار کمکحال نویسنده در «درستنویسی» است. او متن را رسا و شیواتر میکند و فهم مفاهیم را بهبود میبخشد. نویسندگان به ویراستاران نیاز دارند؛ اما نویسنده نباید همهی کار را بر دوش ویراستار بگذارد.
وی با نگاه به تجربهی قلمی و حرفهای خود به نکتههایی در اینباره اشاره کرد که در ادامه به آنها میپردازیم:
۱. لزوم دقت و توجه نویسنده به نکات ویرایشی
شایسته، بلکه بایسته است نویسنده برخی نکات مهم و ضروری را بداند و به کار ببرد؛ چرا که متن با نبود نکات ویرایشی مثل نشانههای سجاوندی، ناقص میماند؛ ازاینرو هنگام بررسی و اصلاح متن یا هنگام نقد یک یادداشت، چهبسا ویراستار یا ناقد مجبور شود بهجای دقیقشدن روی برخی از جهات ظریف و نکتهسنجیهای فنیتر، بر صورت و ظاهر متن و چیزهایی ابتدایی در حد ویرگول و نقطه و فاصله و نیمفاصله تمرکز و توجه کند. این اتفاق، از بهبود و کیفیت کار میکاهد.
۲. ازجمله وظایف ویراستار، نظارت بر ساختار و چینش جمله است
جاهایی که پیوند میان نویسنده و مخاطب دچار خلل میشود، ویراستار پادرمیانی میکند. چه بهتر که نویسنده تا میتواند از ایجاد این خللها و نارساییها بپرهیزد و هنگام نوشتن جرمهایی را مرتکب نشود که بین او و خوب و درست نوشتن فاصله بیندازد و چرخهی تفهیم و تفهم را با مشکل روبرو کند.
۳. یکی از گلوگاهها، جایگاه فعل در جمله است
نکتهها بسیارند؛ ولی با یک یا دو جلسه نمیشود به همهی آنها پرداخت؛ بنابراین میکوشیم در این فرصت، به یک نکتهی مهم در این باب بپردازیم؛ مثل فعل در جملات که بسیار هم مهم است. در اصل، ساختار و معنا را فعل تمام میکند و به پایان و سرانجام میرساند. فعل جایگاه ویژه و مهمی در جمله دارد؛ بلکه مهمترین قسمت آن است. براساس تجارب ویراستاری، بسیاری از نویسندگان در مکان استفاده از فعل و جایگاه آن اشکالاتی دارند.
درباره جایگاه فعل باید از خود بپرسیم که کاربرد نادرست فعل کجا در متن ایراد و اشکال وارد میکند و باعث میشود ما بهخوبی نتوانیم پیام و معنای خود را به مخاطب برسانیم و میان ما و مخاطب پارازیت ایجاد میکند؟
روی سخن ما در این جلسه نیز همین خواهد بود.
از کتابهایی که دربارهی ویرایش و این سؤال یعنی افعال، شرح و بیان و نکتههای ناب و قابل استفادهی بسیار خوبی دارد، کتاب انواع ویرایش استاد
ابوالفضل طریقهدار است.
یک. حذف و عطف فعل
در مواردی فعلی را در جمله حذف و فعلی را عطف به جملهی سابق میکنیم؛ در صورتی که هیچ ربطی به یکدیگر ندارند. یعنی حذف و عطف فعل در جمله رخ میدهد؛ روشنتر بگویم که بهجای آوردن یک فعل در جمله، آن را حذف میکنیم و جملهی مربوط به آن فعل را به فعلی عطف میکنیم که از آن نیست.
در جملهی «فرودگاه سقز تکمیل و به بهرهبرداری رسید.» گزارشگر و خبرنگار میخواهد بگوید ساخت فرودگاه تکمیل شد و به بهرهبرداری رسید؛ ولی فعل «شد» را حذف کرده و فعل رسید را به جملهی مربوط به فعل شد، عطف کرده است.
نمونه دیگر این جمله است: «به آنها شلیک و از بین برد». در این جمله افزون بر مشکل حذف و عطف فعل، ایراد حذف مفعول نیز وجود دارد.
دو. تتابع افعال
تتابع افعال زمانی است که چند فعل پشت سر هم در جمله قرار بگیرند؛ یعنی چند جمله آوردهایم که فعل آنها در جای خود استفاده نشده است؛ بلکه همه را پشت سرهم قرار دادهایم. تتابع افعال در جمله، فهم کلام را دشوار میکند.
هر آنچه از یک تبلیغات مؤثر میخواهید، داریم. ما فعلی به نام «میخواهید داریم» که نداریم؛ گویا اینجا میخواهد بگوید که تبلیغات مؤثر چه چیزهایی دارد؟ همهی آن چیزها را ما با شیوهی کار تبلیغاتی خود، میتوانیم برآورده کنیم؛ پس بهتر بود که میگفت: تبلیغات مؤثر را از ما بخواهید.
🌱
@ghalamdar
بخش دوم گزارش سیزدهمین رواق اهل قلم
✍سیده ناهید موسوی
ویرایش: سعید احمدی
🌱
سیزدهمین رواق اهل قلم به همت رحامدیا برگزار شد. سعید احمدی (ویراستار و مدرس نویسندگی) در این جلسه چنین گفت: ویراستار کمکحال نویسنده در «درستنویسی» است. او متن را رسا و شیواتر میکند و فهم مفاهیم را بهبود میبخشد. نویسندگان به ویراستاران نیاز دارند؛ اما نویسنده نباید همهی کار را بر دوش ویراستار بگذارد.
وی با نگاه به تجربهی قلمی و حرفهای خود به نکتههایی در اینباره اشاره کرد که در ادامه به آنها میپردازیم:
سه. افعال عام و ترکیبات فعلی
این کار شاید در بخشهایی غلط نباشد و در دستهی محرمات نویسندگی نگنجد؛ ولی آنقدر کراهت دارد که جان و نفس جمله را میگیرد. برخی یادداشتنویسان عادت به استفاده از چند فعل شناختهشده و معمول دارند و علاقهای به آوردن فعلهای خاص و کوتاه نیز ندارند. این کار به یادداشتها آسیب هم میزند. چرا؟ چون در قالب یادداشت ما باید در کلمه صرفهجویی کنیم؛ همانطور که در فصل تابستان و مواقع کمبارش باید در مصرف آب دقت و حساسیت بیشتری داشته باشیم. بنا و اقتضای یادداشت، بر «اقل و ادل یا کوتاه و گویا» بودن است؛ بنابراین نویسنده اگر افعال را بشناسد و آنها را بهجا به کار بگیرد، هم کمتر دچار و گرفتار لغزشهای زبانی میشود هم جملات چفتوبستدار و محکمی را خلق میکند. مثال آنکه افعالی نظیر «است، بود، شد، گشت و گردید» عاماند و در محاورههای روزمره نیز پرکاربردند؛ اینها نباید افعال پر مصرف در یادداشتها و دیگر قالبهای نوشتاری باشند. جوری جملات را بچینیم که مجبور نباشیم در آخر هر کدام از آنها چند «است» یا «بود» پیاپی بیاوریم. هرچه میتوانیم، افعال ترکیبی و عبارتهای فعلی کمتری را در پایان جملاتمان بنشانیم؛ بنابراین بهجای «کوشش کرد» بنویسیم: کوشید. بهجای «عبور کرد» بنویسیم: گذشت. بهجای «انتخاب کرد» میشود نوشت: برگزید. «آزمود» را گاهی بگذاریم بهجای «امتحان کرد». جنگ کرد: جنگید. عبارتهای فعلی نیز مثل «به رشته تحریر درآورد» که بهجای آن مینویسیم: «نوشت». به قتل رساند: کشت. او را مورد عفو قرار داد: او را بخشید. به درجهی رفیع شهادت نائل شد: شهید شد. به اهتزاز درآورد: برافراشت. به خواب رفت: خوابید. به جنبش درآورد: جنباند. به زیور طبع آراست: چاپ کرد. به سرقت برد: دزدید. به وقوع پیوست: رخ داد. مثال در این باب بسیار است؛ اما به همینها بسنده میکنم. برخی از عبارتهای فعلی آنقدر رسمی و خشک و بیروحاند که مثل سم مهلک به جان سادگی و صمیمیت جملات میافتند. چه ضرورتی دارد که ما در نوشتههایمان سم بریزیم؟
🌱
@ghalamdar
چالش ویرایش
👇
تعامل کانال قلمدار با همراهان عزیز!
اشکالات این متن چیست و چگونه میشود آن را رسا و همهفهم کرد؟
✅ بهترین ویرایش ارسالی در کانال درج میشود.
👇
«جهت بررسی این موضوع باید توجه داشت که شرایط خاص دوران پس از وفات پیامبر بهخصوص مسئله سقیفه و شروع موج ارتداد پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و به خطر افتادن اصل وجودی اسلام و اثر مخرب تفرقه سیاسی در آن مقطع امیرالمؤمنین علی (ع) پس از دوره کوتاهی مخالفت سیاسی، بنا بر مصالح کلی اسلام و توجه به در خطر افتادن وجودی اسلام، یاری به خلفا و دوری از تفرقه را راه حفظ و تقویت کیان اسلام تشخیص داده و در این راه از هیچگونه تلاشی دریغ نکردند و جز مقطع کوتاهی که ذکر شد ایشان تا زمان به حکومت رسیدن خویش از معرفی خویش بهعنوان امام و حاکم بر حق خودداری کردند.»
😁🤔😰
به همین سادگی
👆
ویرایش کنید و به آیدی @saeidaa110 ارسال فرمایید.
ویرایش فرهنگ
با سپاس از توجه و زحمت ایشان
👇
جهت بررسی این موضوع لازم است شرایط خاصّ دوران پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام (صلّیالله علیه و آله) را در نظر گرفت؛ وقایع تلخ مربوط به سقیفه و شروع موج ارتداد و تفرقهٔ سیاسی بهوجودآمده که اثر مخرّب آن میتوانست اصل وجودی اسلام را به مخاطره اندازد بسیار اهمیت دارد؛ ازاینرو، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بنابر مصالح کلی اسلام و دورکردن آن از خطر نابودی، جز همان مدت کوتاه در ابتدای غصب خلافت که مبارزهای سیاسی را با غاصبان خلافت پیامبر (صلّیالله علیه و آله) انجام دادند؛ در مقطع تاریخیِ بعد، از معرفی خود بهعنوان حاکم برحقّ حکومت اسلامی خودداری ورزیدند و تشخیص دادند که جهت حفظ و تقویت کیان اسلام، راهبرد دوری از تفرقه و یاری خلفا را در پیش بگیرند و در این راه از هیچ تلاشی نیز دریغ نکردند.
🙏🌺
قلمدار (سعید احمدی)
چالش ویرایش 👇 تعامل کانال قلمدار با همراهان عزیز! اشکالات این متن چیست و چگونه میشود آن را رسا و هم
ویرایش مهتری
با سپاس از توجه و زحمت ایشان
👇
برای بررسی این موضوع، باید توجه داشت که اوضاع خاص پس از وفات پیامبر، صلواتالله علیه، بهویژه «مسئلهی سقیفه، شروعِ موج ارتداد، به خطر افتادن اسلام و اثر مخرب تفرقهی سیاسی در آن مقطع» باعث شد که امیرالمؤمنین، علیهالسلام، به مصالح کلی نظام بیندیشد. ایشان پس از مخالفت سیاسی در دورهای کوتاه، راه حفظ و تقویت کیان اسلام را در این دید که به خلفا یاری برساند و تفرقه را از امت اسلام دور کند. امام، جز همان مقطعِ کوتاه، تا زمان رسیدن به حکومت، از معرفی خویش در جایگاه امام و حاکمِ بر حق، خودداری کرد.
🙏🌺
قلمدار (سعید احمدی)
ویرایش فرهنگ با سپاس از توجه و زحمت ایشان 👇 جهت بررسی این موضوع لازم است شرایط خاصّ دوران پس از رحلت
ویرایش بحیرایی
با سپاس از توجه و زحمت ایشان
👇
برای بررسی این موضوع، باید به شرایط خاص دوران پس از وفات پیامبر بهخصوص مسئله سقیفه، شروع موج ارتداد، به خطر افتادن موجودیت اسلام و اثر مخرب تفرقه سیاسی توجه کرد. اینها باعث شد که امیرالمؤمنین علی (ع) فقط در دورهای کوتاه، به مخالفت سیاسی برخیزد. بعد از آن بنا بر مصالح کلی، راه حفظ و تقویت کیان اسلام را «یاری به خلفا و دوری از تفرقه» تشخیص داد و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نکرد. ایشان جز همان مقطع کوتاه، تا زمانی که به حکومت رسید، از معرفی خویش در مقام امام و حاکم بر حق خودداری کرد.
🙏🌺
میدونم خیلی زحمت کشیدن که بفهمن این جملهها چیو میخواد بگه. اینو از ویرایشهای خوبشون میشه فهمید.
👏👏👏
یکی از سختیهای ویراستاری، فهم منظور نویسنده در میان پریشانی و درهمریختگی جملاته؛ اونم چه جملاتی! شاهکار!😁
غسل قلم
درنگی دربارهی درستنویسی
✍سعید احمدی
🌱
گمان کنیم که در صبحی غافلگیرکننده، شغل ما قنادی است؛ مغازهی شیرینیجات داریم. اگر دکان ما سرشار و سرریز باشد از انواع حلوا، باقلوا، سوهان، گز و عسل؛ اما پیادهرو، راهرو و چشماندازهای آن را خاک و چرک و زباله گرفته باشد، چند نفر، به سمت ما میآید و مشتری پر و پا قرص ما میشود؟ نوشتن نیز همینطور است.
⚪️ گمان کنیم که میخواهیم شبهای عمرمان را فرخنده کنیم و به کام روح پژمردهی خود، از جام تجلی صفات، آب حیات بنوشانیم. اگر خوره و آفت حسادت، تکبر، کینهتوزی و الباقی این اراذل و رذایل مثل کنه چسبیده باشند به گوش و گردهی جان ما، جایی برای فضائل و کرامات انسانی میماند؟ برای همین است که عالمان اخلاق و سلوک، نخستین گام تهذیب نفس و سیر در کمالات نفسانی و انسانی را «تخلیه» میدانند؛ یعنی تا درون را نپیراییم و ناراستیها و نادرستیها را از جان خود نزداییم خیال پرواز در ملکوت و همدمی و همنفسی با فرشتگان را تا «هم فیها خالدون» جهنم خواهیم برد. نوشتن نیز همینطور است؛ اینطور که ذهن، زبان و قلم را از آلودگیها و لودگیهای کلامی منزه کنیم.
⚪️ جنس سخن ما اگر قند و نبات هم باشد، از چرک و مگس در امان نیست. «درستنویسی» وجه دانشی و عملی پرهیز از محرمات و مکروهات است در نویسندگی. اینکه گلستان سعدی همیشه خوش است، فقط از معانی نغز و سخنان پر مغز آن نیست؛ دیگران هم از این دست حرفها کم نگفتهاند؛ از آنروست که سخنکدهی شیخ جهاندیدهی شیراز، همیشه بوی آبوجارو میدهد. فرش اگر بهارستان هم باشد اعتبار و جذابیت خودش را زیر پاهای نشسته و غرق در عرق و بوی زننده از دست میدهد. نه فقط سیرت زیبا، که صورت دلربا در عالم نوشتن شرط لازم است. نمیتوانیم به بهانهی پرمایگی سخن، به چگونگی نگارش و پردازش آن بهایی ندهیم. بسیاری از نارساییها و نارسبودن متون، نتیجه این آفت است که نویسنده نتوانسته یا نخواسته است قلم خود را از نادرستیهای زبانی پاکیزه و منزه کند. واژهها و جایگاه آنها را بهخوبی نمیشناسد، جملهها به بحران هویت، دچار و گرفتارند، بندها میزان نیستند و آشفتگی و شلختگی مثل شپش از سر و روی متن بالا و پایین میرود. اگر نوشتن ذیالمقدمه است، فهم موضوع «نوشتن درست» مقدمهی آن است؛ مثل رابطهی نماز با وضو و غسل. آیا میشود با حدث اکبر و اصغر به نماز ایستاد؟ پاک شو اول، سپس اقامه بگو و قامت ببند. عیبها و آفات عرصهی زبان شاید برای مشافهان و گویندگان، چندان به چشم ننشیند و توی ذوق نزند؛ اما در جهان مکتوب همانند زبالهها و لجنهای تهگرفته و رسوبیافتهی کف نهر است. شنونده چندان فرصت درنگ و دقت در صدای گوینده را ندارد؛ ولی خواننده میتواند همهی عمر، به تفرج صنع نویسنده بنشیند و زودتر و راحتتر پیببرد که ظاهر و باطن کلام چه حسن یا عیب و چه نزاهت یا علتی دارد. کسی که قلم را محمل و مرکب معانی و بیان خود میکند چارهای جز این ندارد که تفالهها و دورریزهای زبانی را بهخوبی بشناسد و تهنشست آنها را اول از ذهن خود بزداید و دوم از قلم؛ چیزی شبیه تخلیه در عالم سلوک، رفتوروب در محیط خانه و مغازه و رسوبزدایی از کف نهر و رودخانه.
🌱
شب نوزدهم آبان صفر سه
https://eitaa.com/ghalamdar/512
🌱
@ghalamdar