eitaa logo
قلمدار (سعید احمدی)
242 دنبال‌کننده
187 عکس
3 ویدیو
3 فایل
سعید احمدی مدیر👇 @saeidaa110
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه‌ها! جغجغهسعید احمدی 🌱 خدایا! سلام! حالت خوب است؟ حال عرش کبریایی‌ات چطور؟ اگر از ما می‌پرسی و زمین، هیچ خوب نیستیم، هیچ. می‌شد که آدم را، این مایه‌ی آه و دم را نمی‌آفریدی؟ اگر آفریدی، سیاست‌مدار درست نمی‌کردی؟ اگر کردی، دیوانه‌های‌شان را به جان زمین و زمینی‌ها نمی‌انداختی؟ جایی که ما را آورده و رها کرده‌ای، جوری گوش‌مان به آهنگ دل‌خراش و همه‌چیز خراش «جیغ ممتد» عادت کرده که دیگر آن را نمی‌شنویم. گویا عناصر اربعه‌ی تو یک خمسه هم دارند: جیغ جیغ جیغ جیغ جیغ. شاید برای همین ما یک اسباب‌بازی ساخته‌ایم برای بچه‌های‌مان و اسمش را جغجغه گذاشته‌ایم تا از همان اول اول نفس‌کشیدن‌های‌شان حساب کار دست‌شان بیاید. به خودت قسم! دست‌مان آمده. به عرش اعلایت سوگند! که کر شده‌ایم، خسته شده‌ایم. فقط می‌بینیم، می‌بینیم و فقط می‌بینیم. نمی‌شد ما را بین دو انگشت ناز خودت می‌چرخاندی و نگاه‌مان می‌کردی و هی می‌گفتی: فتبارک الله احسن الخالقین؟ ما هم برای تو ناز و عشوه می‌آمدیم و می‌گفتیم: نه! حالا این‌جوری‌ها هم نیست که تو می‌فرمایی. نه! حالا هی این حرف‌ها را نزن به ما، شاید فرشته‌ها دل‌شان بشکند. خوب شد حالا که دل خود ما شکسته؟ چطور دلت آمد ما را بیندازی میان دست‌های خیلی چرک، خیلی پلشت، خیلی کثیف و بی‌اندازه چندش ابلیس‌ها؟ از نعره‌ها، عربده‌ها، غرش‌ها، بمب‌ها، انفجارها، تن‌های تکیده و بریده، خون‌ها، فراق‌ها، تنهایی‌ها، بی‌کسی‌ها جیغ‌مان بلند است؛ ولی گویا نمی‌رسد به آن آسمانی که تو در آنی. خدایا! دلم انفجار می‌خواهد. آبی پهن و آلوده‌ به دود و دم دنیای ما را فرو بریز. آسمانی می‌خواهم که نجواهایم، حرف‌های یواشکی و زیر لبم را صاف و بی‌خط‌ و‌ خش به گوش تو برساند. آسمانی که از خیلی دوردست‌ها هم ببینی دارم چه می‌نویسم و درباره‌ی چه می‌گویم. خدایا! دیگر جیغ نمی‌زنم؛ چون می‌دانم اگر به تو می‌رسید زمین ما را هزاران بار زیر و رو می‌کردی. ولش کن؛ بچه‌ها! بیایید، جغجغه! 🌱 @ghalamdar
بچه‌ها! جغجغهسعید احمدی 🌱 خدایا! نمی‌شد ما را بین دو انگشت ناز خودت می‌چرخاندی و نگاه‌مان می‌کردی و هی می‌گفتی: فتبارک الله احسن الخالقین؟ ما هم برای تو ناز و عشوه می‌آمدیم و می‌گفتیم: نه! حالا این‌جوری‌ها هم نیست که تو می‌فرمایی. نه! حالا هی این حرف‌ها را نزن به ما، شاید فرشته‌ها دل‌شان بشکند. خوب شد حالا که دل خود ما شکسته؟ چطوری دلت آمد ما را بیندازی میان دست‌های خیلی چرک، خیلی پلشت، خیلی کثیف و بی‌اندازه چندش ابلیس‌ها؟ از نعره‌ها، عربده‌ها، غرش‌ها، بمب‌ها، انفجارها، تن‌های تکیده و بریده، خون‌ها، فراق‌ها، تنهایی‌ها، بی‌کسی‌ها جیغ‌مان بلند است؛ ولی گویا نمی‌رسد به آن آسمانی که تو در آنی. خدایا! دلم انفجار می‌خواهد. آبی پهن و آلوده‌ به دود و دم دنیای ما را فرو بریز. آسمانی می‌خواهم که نجواهایم را صاف و بی‌خط و خش به گوش تو برساند. آسمانی که از خیلی دوردست‌ها هم ببینی دارم چه می‌نویسم و درباره‌ی چه می‌گویم. 👇 عضو شوید و متن کامل را در اینجا بخوانید. https://eitaa.com/ghalamdar/473 🌱 @ghalamdar
خاطر که حزین باشد حافظ 🌱 کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنا گفتیم و همین باشد از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد هر کو نکند فهمی زین کلک خیال‌انگیز نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد جام می و خون دل هر یک به کسی دادند در دایره قسمت اوضاع چنین باشد در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد 🌱 @ghalamdar
چون باران، چون سجیل برای داغی که دیده‌ایم ✍سعید احمدی 🌱 ◾️خدایا! آه نیستم، فریاد نیستم، اعماق قلبم اقیانوس درد است؛ اما اشک نشده‌ام هنوز، برهوتی مبهوتم هنوز. نه صدای کسی را می‌شنوم نه کسی را صدا می‌زنم. خیره‌ام؛ بی‌ دیدن جایی، رنگی، راهی و روزنه‌ای. حال من و دلم در زیر جو سنگین، سیاه و تباه زمین، آتشفشان‌ خشم خاموش است. می‌گدازم از درون. می‌سوزم در خودم. عین افعی در هم شکسته، زیر پنجه‌های تیز تازی، می‌پیچیم به خودم. گره در گره می‌شوم. می‌غلتم. آه از سمباده‌ی سنگ‌ها! آه از یورش و گزش سگ‌ها! داد از بی‌دادگاه ظلم‌کده‌ی جهان وحشی‌ها! اف و تف بر ترس متراکم و قلوب متقلب و به خرخره رسیده‌ی زراندوزها! ◾️خدایا! موش‌ها ایمان ما را جویده‌اند. زندگی ته کشیده است. قحطی‌زده‌ایم. بازنده‌ایم. با زنده‌هایت برگرد روی زمین. با همین‌هایی که کشاندی‌شان پیش خودت، زیر بال و پرت. بیایید، بوزید، نفس بکشید تا نفس بگیریم، تا بباریم، تا چون باران نازل شویم برای ستم‌دیدگان، تا چون سجیل فرود آییم بر ستم‌گران. 🌱 @ghalamdar
وعده‌ی صادق سه عملیات بزرگی که بدون انفجار رخ داد ✍ سعید احمدی 🌱 ایران در جایگاه رهبری مقاومت اسلامی و اسرائیل در نقش پیش‌تازی استکبار، به تنش‌های جدی‌تر و سخت‌تری رسیده‌اند. عملیات حمله‌ی پهپادی وعده‌ی صادق یک، پاسخ به بمباران ساختمان سفارت ایران در سوریه بود. موشک‌باران سرزمین‌های اشغالی در وعده‌ی صادق دوم قدرت هوافضای جمهوری اسلامی را نشان داد و آشکار کرد که گنبد آهنین و فلاخن داود میان فهرست افسانه‌های جهان جا دارد. این شدت تقابل نظامی، ابعاد نرم و فرهنگی نیز دارد. توان دانشی و فناورانه متکی به خود، نقطه ثقل و کانونی این ماجراست. فراتر از آن «شهامت برخورد و شجاعت پاسخ‌گویی» است. چه‌بسا ملت و کشوری دست پری از ابزار، ادوات و فناوری داشته باشد؛ اما در دفاع از خود همواره دل پرجرئتی نداشته باشد. این همان چیزی است که در جمعه‌ی نصر خودش را بیش از هر وقت دیگری پیش روی همگان قرار داد. رهبر انقلاب و جمعیت میلیونی حاضر در نماز جمعه‌ی موسوم به نصر در هولناک‌ترین اوضاع امنیتی، به چنین کار شگرفی دست زدند. اسرائیل چند روز پیش از آن، رهبر مقاوم و مجاهد حزب‌الله لبنان را با نزدیک صد تن بمب از میان برداشت. شب جمعه نیز اعلام کرد عملیات مشابهی را علیه سید هاشم صفی‌الدین، (جایگزین احتمالی سید شهید مقاومت) انجام داده است. عناصر پرکینه و خودباخته‌ی داخلی نیز مشوق‌های کلامی و ترغیبی بسیاری برای دشمن مخابره می‌کردند تا به گفته‌ی خودشان، از این همه جمعیت، در قلب تهران، کتلت بسازد. عجیب‌تر و چندش‌تر از همه، پخش شایعه فوت همسر رهبر انقلاب بود تا از حضور پرشور مردم بکاهند. با این‌ حجم از تهدید، ترغیب و شایعه، یکی از کم‌نظیرترین نمازهای جمعه‌ی تهران و تاریخ انقلاب اسلامی برگزار شد. کسانی در آن شرکت جستند که به اعتراف خودشان، به یاد نداشتند که پیش از این، کی نماز عبادی‌ـ‌سیاسی خوانده‌اند. فراتر از آن، فحوا و محتوای خطبه‌های امام جمعه، رجز و شاخ‌وشانه کشیدن نبود؛ بلکه با کم‌انگاشتن اسرائیل و پدرخوانده‌های بزرگ و کوچک آن، نگاه و توجه ویژه به مردم، ملت‌ها و عموم مظلومان جهان بود و دعوت آنان به همدلی و درک درست از دشمن مشترک. به‌نظر می‌رسد، این حرکت نرم و این حضور چشم‌گیر در میانه‌ی غبارافکنی، هم‌دستی و هم‌داستانی دشمن بیرونی و بداندیشان داخلی، فراتر از وعده‌ی صادق یک و دو ارزش و اهمیت دارد. عملیات مشترک امام و امت در جمعه‌ی نصر اگرچه آرام و نرم بود، از هر موشک و جنگ‌افزار پیش‌رفته و دانش روزآمدی، پیش‌برنده‌تر، کوبنده‌تر و گویاتر است. نمایان‌گری این عظمت روحی و آمادگی جمعی جامعه‌ی ایران، برای مقابله با مخوف‌ترین و بدنام‌ترین ستمگران جهان، تکمله و تداومی است بر دو عملیات قبل که می‌شود نام آن را «عملیات وعده‌ی صادق سه» نیز گذاشت. 🌱 @ghalamdar
وقتی نبودمسعید احمدی 🌱 شاید روی زمین هیچ چیز نداشته باشم؛ ولی آن بالاها و میان آسمان دو چیز دارم. یک ستاره که بعد از رفتن بچگی‌هایم آن را ندیده‌ام و یک خانه‌ی رؤیایی روی ابرهای بهاری پس از باران. روزی که بی‌شک نخواهم بود، سازمان‌های اطلاعاتی، قلب‌های گریان و چشم‌های کینه‌جو روی زمین دنبالم نگردند. شب‌ها به آسمان نگاه کنند من را خواهند دید. روی ستاره‌ای مجهول آن بالا بالاها، آن دوردست‌ها. روزها هم فقط دندان روی جگر بگذارند تا بهار بیاید؛ بغض آسمان بترکد و خوب ببارد؛ هوا بوی نم بگیرد؛ قوس قزح در گوشه‌ای سجده کند. آن‌وقت میان ابرهای گل‌درشت در حال گذر خانه‌ای را خواهند دید که از پنجره‌های براق آن شاید وقت کردم و برای‌شان دست تکان دادم. من هرگز نمی‌میرم. مرا هرگز حساب کاربری حذف شده ندانید. فقط کافی است سرتان را بلند کنید رو به عالم بی‌انتها. زمین دیگر جایی برای دل من ندارد. به هیچ جای این سیاره‌‌ی رنج تعلق خاطر ندارم. می‌دانم هر جایی جز این‌جا یک نفس راحت دارد. یک آخیش خیلی خیلی کشیده و بلند. روزی یکی از دوستان حسابی شاعرم غزلی از شهودهای شاعرانه‌اش را برایم خواند. گوش دادم. بازهم گوشش دادم. بازهم و بازهم. مثل یک کبوتر‌باز حرفه‌ای مرا پر داد. برد همان‌جا که باید باشم. یک نفس چاق کشیدم؛ ولی دوباره برگشتم. نمی‌دانم چرا؟ شاید جلد شعرهایش شده بودم. شاید هم یک چیزی جا گذاشته‌ام؛ عشق گم‌شده‌ای که از روی زمین رصد می‌شود که البته باز هم جای او در آسمان است؛ نه اینجا. این حرف‌ها شاید کمی یا خیلی کودکانه باشند؛ ولی پا که به سن گذاشتی ناخواسته کلاهت را به احترام کودک درونت بر می‌داری، تعظیم می‌کنی و به حرف‌هایش از روی تجربه گوش می‌دهی. آن وقت می‌فهمی که «هر آدمی یک ستاره در آسمان دارد» یعنی چه؛ همان موقع درک می‌کنی این‌هایی که یکی‌یکی، دوتا دوتا، چندتا چندتا با اشتیاقی نامعقول، پر می‌کشند به سمت آسمان، دردشان چیست، مرگ‌شان چیست. 🌱 @ghalamdar
نامه‌های من به خودم وقتی مردم نامه‌ی اول: مقدمه‌ای بر بعدی‌هاسعید احمدی 🌱 یا سعید بن احمد! اسمع! افهم! اکنون که تو در جهان شبیه خواب‌هایت یا مانند خیال‌هایت سیر می‌کنی، نامت به «مرده» تغییر کرده است. یکی دیگر از باطل‌شده‌ها؛ مثل حساب‌های کاربری حذف‌شده یا حساب‌های بانکی هک‌شده. تو تنها کسی بودی که نمی‌دیدمت؛ برای همین من اسم تو را «تنها» می‌گذارم. جای اکنون تو نیز «خانه‌ی تنهایی» است. فکرش را که می‌کنم هیچ‌کس به اندازه‌ی تو شبیه من نیست. تو خود منی: تنها در خانه‌ی تنهایی؛ با این فرق که تو آن‌ور آب و خاک و زمین و آفتاب و کهکشان‌هایی؛ من این طرف و میان همه‌اش. هیچ راه ارتباطی مستقیم و غیرمستقیمی بین خودم با تو نمی‌شناسم. وقتی می‌خواهی علیک این سلام و جواب این‌ حرف‌وحدیث‌های درهم‌ریخته‌ را بدهی، اول شصت مرا خبردار کن که از‌ چه راه و با چه ابزاری این کار را می‌کنی. پیک؟ پیامک؟ نامه؟ تلفن؟ یا چه؟ البته که می‌دانم این فقط یک توقع بی‌جا و یک‌جور صابون‌زدن به دلم است. شیرفهمم که این‌ها نامه‌های بی‌جواب من خواهد بود به خودم؛ برای دلی که توی دلم نیست؛ برای زبانی که در کامم نیست؛ برای کام‌ها و ناکامی‌هایم؛ برای همه‌‌ی حرف‌هایی که اگر قلم به کام بگیرم شاید بعدها مثل وفادارترین حیوان دنیا پشیمان شوم. وقتی من هم به سرنوشت تو دچار شوم و خانه‌ام بشود گور و شهر و دیارم قبرستان، تو یکی، دیگر به من نگویی که از هیچ چیز خودت ننوشتی. چه عیبی دارد اگر این مرقومه‌های بی‌ارسال و بی‌خواننده، همان وقت، تکدر خاطر تو را رفع کنند. چه حسنی بهتر از این‌که آن‌جا و پیش تو از سر بی‌کاری یا سرگرمی یا لابد تنهایی هر دومان، این‌ها را ورق بزنیم؛ خاطراتم را، روزمرگی‌هایم را، خنده‌ها، گریه‌ها، تشویش‌ها و حالات خوش و ناخوشم را مثل آجیل و تنقلات شب یلدا می‌گذاریم‌ وسط سفره‌ی دلم و دلت تا دیگر حدیث تنهایی نخوانیم. طور دیگری برایت بگویم؛ شاید از گیجی و گنگی درآیی. برایت می‌نویسم آنچه را که در نبود تو بر من گذشت و می‌گذرد، در این نامه‌های کوتاه و بلندی که حالا حالاها به دستت نمی‌رسند؛ چون پستچی آن‌ها باید خودم باشم؛ وقتی که روز و شب‌هایم تمام شده باشد؛ پس تا آن زمان صابون بزن به دلت؛ شک نکن که من عمر نوح را دوست دارم. تا آن وقت که میلیون‌ها ثانیه‌ی دیگر است، به انتظارم بنشین سر جایت، خود عزیزم! 🌑 شانزدهم مهر صفر سه قم، کنج غربی میدان سپاه، دو ساعت مانده به نیمه‌شب، وقتی منتظر آقای کاراته بودم. 🌱 @ghalamdar
روز حافظ عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ شیراز 🌱 اگرچه باده فرح‌بخش و باد گل‌بیز است به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است صراحی‌ای و حریفی گرت به چنگ افتد به عقل نوش که ایام فتنه‌انگیز است در آستین مرقع پیاله پنهان کن که همچو چشم صراحی زمانه خون‌ریز است به آب دیده بشوییم خرقه‌ها از می که موسم ورع و روزگار پرهیز است مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر که صاف این سر خم جمله دردی‌آمیز است سپهر برشده پرویز نیست خون‌افشان که ریزه‌اش سر کسری و تاج پرویز است عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است 🌱 @ghalamdar
نامه‌های من به خودم وقتی مردم نامه‌ی دوم: باغ بی‌حصارسعید احمدی 🌱 یا سعید بن احمد! اسمع! افهم! اکنون تو چیزی میان کاسه‌ی سرت نداری و از بدن تو استخوان خالص مانده است؛ کاری ندارم چه بلایی سر گوشت‌ها، مخاط‌ها و غضروف‌هایت آمده است؛ چه فرقی می‌کند که خوراک مارهای ضحاک شده باشد یا مورچه‌های خاک یا این زمین به‌شدت گرسنه. ما این‌جا اما گاهی از گوشت تن‌مان اضافه‌وزن هم می‌گیریم. مغزمان شاید تکان بخورد؛ ولی سر جایش مانده است. کنجکاو نشده‌ام که میان جمجمه‌ی ما چه ماده‌ای هست، چه ریختی است، نیم‌کره دارد یا ندارد و کره و میگو و ریحان و نخود و لوبیا برایش مفید است یا نه. مدت‌ها است به این می‌اندیشم که بیشتر فضای مغز ما را مفاهیمی مانند آزادی، عدالت، نوع‌دوستی و ظلم‌ستیزی پر کرده است. از گوردخمه‌ها گرفته تا قبرهای رو به قبله، می‌شود بو و آوای این آرمان‌ها و آمال بشری را فهمید. من از گذشته‌ها نمی‌دانم. تو که میان‌شان رفته‌ای از آنان بپرس چه روایت و حکایتی از این آرزوهای به خاک‌رفته داشته‌اند. می‌توانی صفر تا صد یک پژوهش برزخی را بگیری دستت و با اهل قبور مصاحبه کنی. نزد ما اما، در جهان معاصر، نکاویده پیداست که قرائت غالب از چنین مفاهیمی این می‌شود که آن‌چه برای خود می‌پسندی هرگز برای دیگران نپسند. این یعنی عدالت برای خود به قیمت ظلم بر دیگری؛ آزادی بکار و اسارت درو کن؛ توحش، روی واقعی تمدن باشد. نمی‌دانم این رویه از کجا آمد و مبدع نحس آن، چه شیر نجس‌ خورده‌ای بود که برای گول‌مالی و سپس گوش‌مالی آدم‌ها بهترین شیوه، نشان‌دادن در باغ سبز است. از قضا اگر آن باغ، قاره‌ی سبز باشد. یک از قضای دیگر بگویم که این عقیده از میان بیان و زبان سیاست‌ورزان آن‌ها نیز به صراحت یا دلالت، بیرون می‌پرد. مشکل این‌جاست که اگر چنین مفاهیمی در جهان ما نشو و نما کرده‌اند، در چینه و حصار باغی افتاده‌اند که باغبان‌های آن، مزه‌ی لذیذ میوه‌ها را برای خودشان می‌خواهند؛ نه دیگران. این واژه‌ها اگر در چنین باغ محصوری، وجهی از عینیت و مصداقی از واقعیت یافته‌اند کاربرد اصلی آن‌ها دام و دانه‌ و هویج و چماق است برای سلطه‌گری و سلیطه‌بازی. بسیاری از آرمان‌خواهان به این بهشت دروغین، دل خوش کرده بودند؛ ولی چون مرغان بی‌نوا کرک‌وپر شدند. این روزها که دارم این حرف‌ها را برایت می‌نویسم زمانه‌ی برجستگی و قلمبگی این دوگانگی‌های عجیب است. دم خروس که هیچ، خود خروس زده بیرون. چند سال پیش، به بهانه‌ی مرگ مشکوک دختری جوان در ایران، همه‌ی هم و غم و همت خود را جمع کردند و زمین و زمان را به هم دوختند و به جد و جهد خواستند نظام سیاسی ایران را فرو بریزند. الان اما در شرق دریای مدیترانه و بیخ ریش باغ اروپا، دریای سرخ و مواجی است از خون کودکان و زنان بی‌دفاع غزه و لبنان و سوریه. یک نفر می‌میرد؟ نه! مرگ‌ها مشکوک است؟ نه! کشتارها قومی یا طایفه‌ای است؟ نه! تروریسم سازمان‌یافته‌ی دولتی است؟ بله! نسل‌کشی انسانی است؟ بله! از تیزبر و تیرکمان استفاده می‌کنند؟ نه! همین‌قدر بگویم که برای کشتن یک نفر، نزدیک صد تن بمب ریختند روی سر مجتمع‌های مسکونی در ضاحیه‌ی بیروت. ظالم‌تر از این‌ها کیست؟ خون‌آشام‌تر از این جماعت کو؟ تله‌باغ اروپا هم‌چنان به دام می‌کشد، می‌کشد و می‌خورد. خود عزیزم! من این‌طور فکر می‌کنم که اگر آزادگان جهان می‌خواهند رنگ صلح، عدالت و آزادی را ببینند، راه و چاره‌ای جز این ندارند که میان باغ بی‌حصار «مقاومت» نهالی بکارند. 🍁 هجدهم مهر صفر سه قم، وقتی داشتم نوشته‌های کودکانه‌ی کلر ژوبرت را می‌خواندم. 🌱 https://eitaa.com/ghalamdar/481 🌱 @ghalamdar
فولاد زره از عنوان‌های رسانه‌ای که امروز دیدم و خیلی به دلم نشست. باز هم می‌گم که فارس باید هوای این جور نیرو یا نیروهای خودش را داشته باشه. 🌱
😁😅👌🤭 اف‌تاد 🌱
قلمدار (سعید احمدی)
😁😅👌🤭 اف‌تاد 🌱
پیرو تبلیغات رسانه‌ای غرب برای سامانه پدافندی تاد 🌱
نامه‌های من به خودم وقتی مردم نامه‌ی سوم: آستان بهشت آستان بهشت در استان ملکه‌ی ملائک ✍سعید احمدی 🌱 یا سعید بن احمد اسمع! افهم! راستی فرشته‌ها چه شکلی‌اند؟ چه اخلاقی دارند؟ می‌گویند شب اول قبر دوتای‌شان می‌آیند و قاضی و محتسب می‌شوند. می‌گویند اگر فرشته نباشی هزار پشت با هم غریبه‌اید. آن یکی که اسم عجیبی هم دارد چگونه آمپول مرگ می‌زند به آدم؟ من این‌قدر اسرائیل دیده و شنیده‌ام که با هر اسم همانند و هم‌وزن آن، خشم و خشونت پیش رویم ترسیم و تصور می‌شود. همان اندازه که اجنه برایم بیگانه و نامأنوس‌اند بیشترش درباره‌ی فرشته‌های محله‌ی اموات ابهام و گنگی دارم؛ ولی اگر بخواهم از فرشته‌های این‌جا برایت بگویم چشم‌بسته حرف‌های روشنی خواهم گفت. من این‌طور می‌بینم که هر دختری پایش را می‌گذارد روی زمین انگاری خدا خوش‌گل‌ترین و خوش‌اخلاق‌ترین فرشته‌های آن بالا بالاها را فرستاده پیش ما. خواهرها، مادرها، عمه‌ها، خاله‌ها، زن‌ها و دخترها از اول اول، خود خود فرشته‌اند؛ همان‌قدر ناز، همان اندازه طناز، به غایت حیف و بی‌نهایت لطیف. شک ندارم دخترها با پرواز مستقیم از ملکوت فرود آمده‌اند توی دنیا تا ما باورمان را به عالم خوب‌ها و خوبی‌ها هرگز از دست ندهیم؛ مثل همین پرواز خلبان باقر قالیباف از تهران به بیروت که دل‌گرمی عجیبی بود برای جبهه‌ی مقاومت. نمی‌خواهد بدل بزنی و به‌جای نقاشی سیاه‌و‌سفید من از ملائک محله‌ات، حرف بپرانی وسط که این همه اجناس اناثی که وسواس خناث‌اند، نفاثات فی‌العقدند، حمالةالحطب‌اند و دست ابلیس را از پشت بسته‌ و قلاده انداخته‌اند گردنش، کجای دلت جا می‌شوند؟ به یاد بیاور که خاصیت دنیای ما همین بوده است. من نگفتم که همه‌شان فرشته‌خو می‌مانند. شاید عده‌ای از این گل‌های بهشتی بخشکند. چه‌بسا برخی از این آب‌های زلال بشوند فاسد و مفسد؛ ولی بالاخره اسم‌شان گل است اما پلاسیده، آب است ولی آلوده. از این منظر هم نظر بینداز که یک عده‌شان نه گل که گل‌ترند، نه زلال که زلال‌ترند، نه پاک که پاک‌ترند، نه معصوم که معصومه‌تر و فرشته‌ترند؛ مثل همین گل‌دختر و تاج سر معصوم نهم و امام هفتم. همینی که از وقتی همسایه‌اش شدم دیگر دل نمی‌کنم بروم جایی دیگر و دیار و شهری که آستانه‌ی آل محمد نباشد. مقیم قم شدم فقط چون دلم می‌خواهد زیر بال ملکه‌ی ملائک نفس بکشم. زیر سایه‌ی فرشته‌تر، معصومه‌تر، پاک‌تر و پاکیزه‌تر. من این‌جا اگر فرشته هم نباشم حس می‌کنم از هزار نسل پیش به این حریم و حرم پیوستگی، دل‌بستگی و تعلق خاطر دارم. این‌جا خود بهشت است. پی چه می‌گردی در برهوت برزخ؟ برگرد بیا این‌جا، خود عزیزم! 🍁 بیست‌وسوم مهر صفر سه قم، شب سوگ فرشته‌ها 🌱 https://eitaa.com/ghalamdar/485 🌱 @ghalamdar
چه پوستر زیبایی برای ملکه‌ی ملائکه سپاس از هنرمندی که آن را طراحی کرده و سپاس از علی حری عزیز که آن را برایم فرستاده 🌱
پیرو متن آستان بهشت، عزیزانی برایم پیام محبت‌آمیز فرستادند که برخی از آن‌ها حاوی پوستر و تصاویر زیبایی بود؛ ازجمله این عکس زیبا و هنرمندانه از دوست و برادر عزیزم استاد و شاعر اهل‌البیت، حاج قاسم بختیاری سیستانی. با سپاس از ایشان! 🌱
تنوع تعبیر در نوشتنسعید احمدی از رموز نویسندگی این است که برای نوشتن یک معنا، همیشه از یک واژه استفاده نکنیم. سیب یکی از میوه‌ها است. وقتی داریم درباره‌ِ سیب می‌نویسیم آیا لازم است همیشه نام سیب را تکرار کنیم؟ یک سطر گذشت و سه‌تا سیب در آن بود؛ پس هنگامی که می‌خواهیم از این میوه‌ی هفت‌سینی بگوییم می‌توانیم عبارت‌های گوناگونی را سر جای آن نام بگذاریم؛ مثل نماد سلامت، بی‌کار کننده‌ی پزشکان یا میوه‌ی هبوط (به قولی). گاهی نیز عبارت‌هایی به تناسب جمله و حال‌وهوای متن می‌شود یافت و برای آن به‌کار برد. حال که سخن از نوزادان درخت شد، از گلابی هم بگوییم که به آن شاه‌میوه، تحفه‌ی نطنز و آمرود هم می‌گویند. کسی که درباره‌ی اصفهان می‌نویسد، چقدر هنر دارد که چند واژه و عبارت جورواجور از آستین خود بیرون بریزد روی صفحه؟ نوشتن درباره کاشان، تهران، خوزستان، بغداد، مکه و دیگر شهرها و مکان‌ها چطور؟ آیا مکه همیشه مکه است که بگوییم رسول خدا در مکه به دنیا آمد، در مکه بزرگ شد و در مکه به پیامبری رسید؟ اشخاص، افراد، اخلاق و صفات چطور؟ حیوانات، اندام‌ها، شغل‌ها، اشیاء و حوادث اگرچه نام صریح و رایجی دارند، از ویژگی‌های برخوردارند که بیان آن‌ها لطف دیگری به نوشته‌ها و کلام ما می‌بخشد. آیا ما همیشه غذا می‌خوریم یا جای چنین معنایی می‌شود عبارت‌هایی را کاشت که بوی تری و تازگی بدهند و بر لطافت و حلاوت بیان بیفزایند؟ شیر یک حیوان است و مردم به آن سلطان جنگل نیز می‌گویند. آیا نمی‌شود به او گربه‌سان اعظم هم گفت؟ چند واژه و عبارت متفاوت اما هم‌معنا برای کلاغ هست؟ اکنون که تب جنگ اسرائیل داغ است و متون بسیاری در این‌باره می‌نویسیم و می‌نویسند، چند روزنامه‌نگار وجود دارد که در یک یادداشت، فقط یک بار، این نام را ببرد و در دیگر جملات «رژیم غاصب، فلسطین اشغالی، خانه‌ی عنکبوت، کشور جعلی، غده‌ی سرطانی، سردسته‌ی کودک‌کش‌ها، قاتل بالفطره، خون‌آشام مدیترانه» و همانند آن‌ها را جایگزین کند؟ https://eitaa.com/ghalamdar/496 🌱 @ghalamdar
شهید معرکه برای معلم شجاعان، یحیا سنوار‌ ✍ سعید احمدی اول پاییز، آغاز مدرسه‌هاست. هزاران معلم‌ به میلیون‌ها دانش‌آموز آموزش می‌دهند؛ ادبیات، ریاضی، هنر، دینی، علوم، جغرافی، تاریخ، فلسفه، فیزیک، شیمی و علومی دیگر را؛ از دبستان تا دانشگاه؛ از بی‌سوادی تا فوق‌تخصص. هر چه سطح تحصیلات برود بالاتر، همه‌ی این‌ها ریزتر، دقیق‌تر و عمیق‌تر می‌شوند. اکنون نیز همه در تب و تاب یاد دادن و یادگیری افتاده‌اند. این دلهره‌های درسی باز هم آمده‌اند و می‌گذرند. بخش اعظم عمر من هم با این روزهای پر از خاطره و مخاطره گذشته است؛ چه ساعت‌های دشوار و طولانی که آموخته‌ام و چه زمان‌های سخت و کم‌تری که یاد داده‌ام. کم بوده‌اند معلم‌هایی که در کنار این‌همه دانش و فن، درس زندگی هم بدهند به من و این‌همه چشم بینا و گوش شنوا که روبرویشان می‌نشسته‌ایم. گاهی یک حرف کم و کوتاه و کوچک برخی از این‌ها سرمشق بزرگی برای زندگی ما بوده است. سه‌سالی می‌شود که مهر برای من نه پگاه درس‌آموزی است نه بامداد درس‌دهی. این بار و امسال انگار داستان، فرق می‌کند. ناخواسته و خیلی اتفاقی، چند روز مانده به ته کشیدن این ماه، مدرسه‌‌ی من شد هواگرد اسرائیلی، مدیر آن ارتش صهیونیست‌ها و معلم آن یحیا سنوار‌. فیلمی که نظامی‌ها و سیاسی‌های اشغال‌گر گرفتند و برای جهانیان فرستادند تا نشان دهند حماس را فتح کرده‌اند، برای من اکنون شده مدرسه، شده درس، شده الگو. از دیروز تا اکنون قریب صدبار به آن نگاه کرده‌ام. شیری زخمی و تنها را می‌بینم در حصار کفتارهای ترسو. گریسته‌ام نه از سر غم که از عمق غرور و افتخار. دست راستش را زده‌اند. پاهایش را هم. نشسته؛ اما لم نداده؛ نیم‌خیز است. آماده است. معنای تا پای جان یعنی همین. آخرین قطره‌ی خون یعنی یحیا سنوار‌. یحیا سنوار‌ یعنی ایستاده مردن در ایستادگی. مرد! تو چقدر مردی! زندگی و مرگ در تسخیر و تمسخر تو گرفتار شده‌اند. تو چقدر بزرگی، شجاعی، مقاومی، محکمی، ستبری و چقدر سیری از دنیایی که ننگ اسارت و ذلت را برایت بخواهد. ای آموزگار شجاعت و صلابت! از اکنون، معنای پاییز برایم فصل رویش جوانه‌هاست نه ریزش برگ‌ها. نگاه تو اگرچه کم و کوتاه، دلبری می‌کند برای دل‌های دلیر. کاش معلم‌ها مثل تو درس زندگی بدهند به ما! همین‌قدر ریز، دقیق و عمیق. تو چقدر معرکه‌ای، ای شهید معرکه! https://eitaa.com/ghalamdar/497 عصر جمعه بیست‌وهفتم مهر صفر سه تهران، محله‌ی کاوسیه 🌱 @ghalamdar
تو چقدر معرکه‌ای، ای شهید معرکه! 🌱 @ghalamdar
قیصر امین‌پور (معاصر) روز مبادا 🌱 وقتی تو نیستی نه هست‌های ما چونان که بایدند نه بایدها ... مثل همیشه، آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می‌خورم عمری است لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می‌کنم باشد برای روز مبادا! اما در صفحه‌های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای ماست اما کسی چه می‌داند؟ شاید امروز نیز روز مبادا باشد! وقتی تو نیستی نه هست‌های ما چونان که بایدند نه بایدها ... هر روز بی تو روز مبادا است! 🌱 @ghalamdar
بخش اول گزارش سیزدهمین رواق اهل قلم ✍️ سیده ناهید موسوی ویرایش: سعید احمدی 🌱 سیزدهمین رواق اهل قلم به همت رحامدیا برگزار شد. سعید احمدی (ویراستار و مدرس نویسندگی) در این جلسه چنین گفت: ویراستار کمک‌حال نویسنده در «درست‌نویسی» است. او متن را رسا و شیواتر می‌کند و فهم مفاهیم را بهبود می‌بخشد. نویسندگان به ویراستاران نیاز دارند؛ اما نویسنده نباید همه‌ی کار را بر دوش ویراستار بگذارد. وی با نگاه به تجربه‌ی قلمی و حرفه‌ای خود به نکته‌هایی در این‌باره اشاره‌ کرد که در ادامه به آن‌ها می‌پردازیم: ۱. لزوم دقت و توجه نویسنده به نکات ویرایشی شایسته، بلکه بایسته است نویسنده برخی نکات مهم و ضروری را بداند و به کار ببرد؛ چرا که متن با نبود نکات ویرایشی مثل نشانه‌های سجاوندی، ناقص می‌ماند؛ ازاین‌رو هنگام بررسی و اصلاح متن یا هنگام نقد یک یادداشت، چه‌بسا ویراستار یا ناقد مجبور شود به‌جای دقیق‌شدن روی برخی از جهات ظریف و نکته‌سنجی‌های فنی‌تر، بر صورت و ظاهر متن و چیزهایی ابتدایی در حد ویرگول و نقطه و فاصله و نیم‌فاصله تمرکز و توجه کند. این اتفاق، از بهبود و کیفیت کار می‌کاهد. ۲. ازجمله وظایف ویراستار، نظارت بر ساختار و چینش جمله است جاهایی که پیوند میان نویسنده و مخاطب دچار خلل می‌شود، ویراستار پادرمیانی می‌کند. چه بهتر که نویسنده تا می‌تواند از ایجاد این خلل‌ها و نارسایی‌ها بپرهیزد و هنگام نوشتن جرم‌هایی را مرتکب نشود که بین او و خوب و درست‌ نوشتن فاصله بیندازد و چرخه‌ی تفهیم و تفهم را با مشکل روبرو کند. ۳. یکی از گلوگاه‌ها، جایگاه فعل در جمله است نکته‌ها بسیارند؛ ولی با یک یا دو جلسه نمی‌شود به همه‌ی آن‌ها پرداخت؛ بنابراین می‌کوشیم در این فرصت، به یک نکته‌ی مهم در این باب بپردازیم؛ مثل فعل در جملات که بسیار هم مهم است. در اصل، ساختار و معنا را فعل تمام می‌کند و به پایان و سرانجام می‌رساند. فعل جایگاه ویژه و مهمی در جمله دارد؛ بلکه مهم‌ترین قسمت آن است. براساس تجارب ویراستاری، بسیاری از نویسندگان در مکان استفاده از فعل و جایگاه آن اشکالاتی دارند. درباره جایگاه فعل باید از خود بپرسیم که کاربرد نادرست فعل کجا در متن ایراد و اشکال وارد می‌کند و باعث می‌شود ما به‌خوبی نتوانیم پیام و معنای خود را به مخاطب برسانیم و میان ما و مخاطب پارازیت ایجاد می‌کند؟ روی سخن ما در این جلسه نیز همین خواهد بود. از کتاب‌هایی که دربار‌ه‌ی ویرایش و این سؤال یعنی افعال، شرح و بیان و نکته‌های ناب و قابل استفاده‌‌ی بسیار خوبی دارد، کتاب انواع ویرایش استاد ابوالفضل طریقه‌دار است. یک. حذف و عطف فعل در مواردی فعلی را در جمله حذف و فعلی را عطف به جمله‌ی سابق می‌کنیم؛ در صورتی که هیچ ربطی به یکدیگر ندارند. یعنی حذف و عطف فعل در جمله رخ می‌دهد؛ روشن‌تر بگویم که به‌جای آوردن یک فعل در جمله، آن را حذف می‌کنیم و جمله‌ی مربوط به آن فعل را به فعلی عطف می‌کنیم که از آن نیست. در جمله‌ی «فرودگاه سقز تکمیل و به بهره‌برداری رسید.» گزارشگر و خبرنگار می‌خواهد بگوید ساخت فرودگاه تکمیل شد و به بهره‌برداری رسید؛ ولی فعل «شد» را حذف کرده و فعل رسید را به جمله‌ی مربوط به فعل شد، عطف کرده است. نمونه دیگر این جمله است: «به آن‌ها شلیک و از بین برد». در این جمله افزون بر مشکل حذف و عطف فعل، ایراد حذف مفعول نیز وجود دارد. دو. تتابع افعال تتابع افعال زمانی است که چند فعل پشت سر هم در جمله قرار بگیرند؛ یعنی چند جمله آورده‌ایم که فعل آنها در جای خود استفاده نشده است؛ بلکه همه را پشت سرهم قرار داده‌ایم. تتابع افعال در جمله، فهم کلام را دشوار می‌کند. هر آنچه از یک تبلیغات مؤثر می‌خواهید، داریم. ما فعلی به نام «می‌خواهید داریم» که نداریم؛ گویا این‌جا می‌خواهد بگوید که تبلیغات مؤثر چه چیزهایی دارد؟ همه‌ی آن چیزها را ما با شیوه‌ی کار تبلیغاتی خود، می‌توانیم برآورده کنیم؛ پس بهتر بود که می‌گفت: تبلیغات مؤثر را از ما بخواهید. 🌱 @ghalamdar
بخش دوم گزارش سیزدهمین رواق اهل قلمسیده ناهید موسوی ویرایش: سعید احمدی 🌱 سیزدهمین رواق اهل قلم به همت رحامدیا برگزار شد. سعید احمدی (ویراستار و مدرس نویسندگی) در این جلسه چنین گفت: ویراستار کمک‌حال نویسنده در «درست‌نویسی» است. او متن را رسا و شیواتر می‌کند و فهم مفاهیم را بهبود می‌بخشد. نویسندگان به ویراستاران نیاز دارند؛ اما نویسنده نباید همه‌ی کار را بر دوش ویراستار بگذارد. وی با نگاه به تجربه‌ی قلمی و حرفه‌ای خود به نکته‌هایی در این‌باره اشاره‌ کرد که در ادامه به آن‌ها می‌پردازیم: سه. افعال عام و ترکیبات فعلی این کار شاید در بخش‌هایی غلط نباشد و در دسته‌ی محرمات نویسندگی نگنجد؛ ولی آن‌قدر کراهت دارد که جان و نفس جمله را می‌گیرد. برخی یادداشت‌نویسان عادت به استفاده از چند فعل شناخته‌شده و معمول دارند و علاقه‌ای به آوردن فعل‌های خاص و کوتاه نیز ندارند. این کار به یادداشت‌ها آسیب هم می‌زند. چرا؟ چون در قالب یادداشت ما باید در کلمه صرفه‌جویی کنیم؛ همان‌طور که در فصل تابستان و مواقع کم‌بارش باید در مصرف آب دقت و حساسیت بیشتری داشته باشیم. بنا و اقتضای یادداشت، بر «اقل و ادل یا کوتاه و گویا» بودن است؛ بنابراین نویسنده اگر افعال را بشناسد و آن‌ها را به‌جا به کار بگیرد، هم کم‌تر دچار و گرفتار لغزش‌های زبانی می‌شود هم جملات چفت‌وبست‌دار و محکمی را خلق می‌کند. مثال آن‌که افعالی نظیر «است، بود، شد، گشت و گردید» عام‌اند و در محاوره‌های روزمره نیز پرکاربردند؛ این‌ها نباید افعال پر مصرف در یادداشت‌ها و دیگر قالب‌های نوشتاری باشند. جوری جملات را بچینیم که مجبور نباشیم در آخر هر کدام از آن‌ها چند «است» یا «بود» پیاپی بیاوریم. هرچه می‌توانیم، افعال ترکیبی و عبارت‌های فعلی کم‌تری را در پایان جملات‌مان بنشانیم؛ بنابراین به‌جای «کوشش کرد» بنویسیم: کوشید. به‌جای «عبور کرد» بنویسیم: گذشت. به‌جای «انتخاب کرد» می‌شود نوشت: برگزید. «آزمود» را گاهی بگذاریم به‌جای «امتحان کرد». جنگ‌ کرد: جنگید. عبارت‌های فعلی نیز مثل «به رشته تحریر درآورد» که به‌جای آن می‌نویسیم: «نوشت». به قتل رساند: کشت. او را مورد عفو قرار داد: او را بخشید. به درجه‌ی رفیع شهادت نائل شد: شهید شد. به اهتزاز درآورد: برافراشت. به خواب رفت: خوابید. به جنبش درآورد: جنباند. به زیور طبع آراست: چاپ کرد. به سرقت برد: دزدید. به وقوع پیوست: رخ داد. مثال در این باب بسیار است؛ اما به همین‌ها بسنده می‌کنم. برخی از عبارت‌های فعلی آن‌قدر رسمی و خشک و بی‌روح‌اند که مثل سم مهلک به جان سادگی و صمیمیت جملات می‌افتند. چه ضرورتی دارد که ما در نوشته‌های‌مان سم بریزیم؟ 🌱 @ghalamdar
چالش ویرایش 👇 تعامل کانال قلمدار با همراهان عزیز! اشکالات این متن چیست و چگونه می‌شود آن را رسا و همه‌فهم کرد؟ ✅ بهترین ویرایش ارسالی در کانال درج می‌شود. 👇 «جهت بررسی این موضوع باید توجه داشت که شرایط خاص دوران پس از وفات پیامبر به‌خصوص مسئله سقیفه و شروع موج ارتداد پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و به خطر افتادن اصل وجودی اسلام و اثر مخرب تفرقه سیاسی در آن مقطع امیرالمؤمنین علی (ع) پس از دوره کوتاهی مخالفت سیاسی، بنا بر مصالح کلی اسلام و توجه به در خطر افتادن وجودی اسلام، یاری به خلفا و دوری از تفرقه را راه حفظ و تقویت کیان اسلام تشخیص داده و در این راه از هیچ‌گونه تلاشی دریغ نکردند و جز مقطع کوتاهی که ذکر شد ایشان تا زمان به حکومت رسیدن خویش از معرفی خویش به‌عنوان امام و حاکم بر حق خودداری کردند.» 😁🤔😰 به همین سادگی 👆 ویرایش کنید و به آیدی @saeidaa110 ارسال فرمایید.
اولین بازخورد اینه که نویسندشو باید کوبید و از اول ساخت 😁
ویرایش فرهنگ با سپاس از توجه و زحمت ایشان 👇 جهت بررسی این موضوع لازم است شرایط خاصّ دوران پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام (صلّی‌الله علیه و آله) را در نظر گرفت؛ وقایع تلخ مربوط به سقیفه و شروع موج ارتداد و تفرقهٔ سیاسی به‌وجودآمده که اثر مخرّب آن می‌توانست اصل وجودی اسلام را به مخاطره اندازد بسیار اهمیت دارد؛ ازاین‌رو، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) بنابر مصالح کلی اسلام و دورکردن آن از خطر نابودی، جز همان مدت کوتاه در ابتدای غصب خلافت که مبارزه‌ای سیاسی را با غاصبان خلافت پیامبر (صلّی‌الله علیه و آله) انجام دادند؛ در مقطع تاریخیِ بعد، از معرفی خود به‌عنوان حاکم برحقّ حکومت اسلامی خودداری ورزیدند و تشخیص دادند که جهت حفظ و تقویت کیان اسلام، راهبرد دوری از تفرقه و یاری خلفا را در پیش بگیرند و در این راه از هیچ‌ تلاشی نیز دریغ نکردند. 🙏🌺
قلمدار (سعید احمدی)
چالش ویرایش 👇 تعامل کانال قلمدار با همراهان عزیز! اشکالات این متن چیست و چگونه می‌شود آن را رسا و هم
ویرایش مهتری با سپاس از توجه و زحمت ایشان 👇 برای بررسی این موضوع، باید توجه داشت که اوضاع خاص پس از وفات پیامبر، صلوات‌الله‌ علیه، به‌ویژه «مسئله‌ی سقیفه، شروعِ موج ارتداد، به خطر افتادن اسلام و اثر مخرب تفرقه‌ی سیاسی در آن مقطع» باعث شد که امیرالمؤمنین، علیه‌السلام، به مصالح کلی نظام بیندیشد. ایشان پس از مخالفت سیاسی در دوره‌ای کوتاه، راه حفظ و تقویت کیان اسلام را در این دید که به خلفا یاری برساند و تفرقه را از امت اسلام دور کند. امام، جز همان مقطعِ کوتاه، تا زمان رسیدن به حکومت، از معرفی خویش در جایگاه امام و حاکمِ بر حق، خودداری کرد. 🙏🌺
قلمدار (سعید احمدی)
ویرایش فرهنگ با سپاس از توجه و زحمت ایشان 👇 جهت بررسی این موضوع لازم است شرایط خاصّ دوران پس از رحلت
ویرایش بحیرایی با سپاس از توجه و زحمت ایشان 👇 برای بررسی این موضوع، باید به شرایط خاص دوران پس از وفات پیامبر به‌خصوص مسئله سقیفه، شروع موج ارتداد، به خطر افتادن موجودیت اسلام و اثر مخرب تفرقه سیاسی توجه کرد. این‌ها باعث شد که امیرالمؤمنین علی (ع) فقط در دوره‌ای کوتاه، به مخالفت سیاسی برخیزد. بعد از آن بنا بر مصالح کلی، راه حفظ و تقویت کیان اسلام را «یاری به خلفا و دوری از تفرقه» تشخیص داد و در این راه از هیچ‌ تلاشی دریغ نکرد. ایشان جز همان مقطع کوتاه، تا زمانی که به حکومت رسید، از معرفی خویش در مقام امام و حاکم بر حق خودداری کرد. 🙏🌺
می‌دونم خیلی زحمت کشیدن که بفهمن این جمله‌ها چیو می‌خواد بگه. اینو از ویرایش‌های خوبشون می‌شه فهمید. 👏👏👏
یکی از سختی‌های ویراستاری، فهم منظور نویسنده در میان پریشانی و درهم‌ریختگی جملاته؛ اونم چه جملاتی! شاهکار!😁
غسل قلم درنگی درباره‌ی درست‌نویسی ✍سعید احمدی 🌱 گمان کنیم که در صبحی غافلگیرکننده، شغل ما قنادی است؛ مغازه‌ی شیرینی‌جات داریم. اگر دکان ما سرشار و سرریز باشد از انواع حلوا، باقلوا، سوهان، گز و عسل؛ اما پیاده‌رو، راهرو و چشم‌اندازهای آن را خاک و چرک و زباله گرفته باشد، چند نفر، به سمت ما می‌آید و مشتری پر و پا قرص ما می‌شود؟ نوشتن نیز همین‌طور است. ⚪️ گمان کنیم که می‌خواهیم شب‌های عمرمان را فرخنده کنیم و به کام روح پژمرده‌ی خود، از جام تجلی صفات، آب حیات بنوشانیم. اگر خوره‌ و آفت حسادت، تکبر، کینه‌توزی و الباقی این اراذل و رذایل مثل کنه چسبیده باشند به گوش و گرده‌ی جان ما، جایی برای فضائل و کرامات انسانی می‌ماند؟ برای همین است که عالمان اخلاق و سلوک، نخستین گام تهذیب نفس و سیر در کمالات نفسانی و انسانی را «تخلیه» می‌دانند؛ یعنی تا درون را نپیراییم و ناراستی‌ها و نادرستی‌ها را از جان خود نزداییم خیال پرواز در ملکوت و همدمی‌ و هم‌نفسی با فرشتگان را تا «هم فیها خالدون» جهنم خواهیم برد. نوشتن نیز همین‌طور است؛ این‌طور که ذهن، زبان و قلم را از آلودگی‌ها و لودگی‌های کلامی منزه کنیم. ⚪️ جنس سخن ما اگر قند و نبات هم باشد، از چرک و مگس در امان نیست. «درست‌نویسی» وجه دانشی و عملی پرهیز از محرمات و مکروهات است در نویسندگی. اینکه گلستان سعدی همیشه خوش است، فقط از معانی نغز و سخنان پر مغز آن نیست؛ دیگران هم از این دست حرف‌ها کم نگفته‌اند؛ از آن‌روست که سخن‌کده‌ی شیخ جهان‌دیده‌ی شیراز، همیشه بوی آب‌وجارو می‌دهد. فرش اگر بهارستان هم باشد اعتبار و جذابیت خودش را زیر پاهای نشسته و غرق در عرق‌ و بوی زننده از دست می‌دهد. نه فقط سیرت زیبا، که صورت دلربا در عالم نوشتن شرط لازم است. نمی‌توانیم به بهانه‌ی پرمایگی سخن، به چگونگی نگارش و پردازش آن بهایی ندهیم. بسیاری از نارسایی‌ها و نارس‌بودن متون، نتیجه این آفت است که نویسنده نتوانسته یا نخواسته است قلم خود را از نادرستی‌های زبانی پاکیزه و منزه کند. واژه‌ها و جایگاه آن‌ها را به‌خوبی نمی‌شناسد، جمله‌ها به بحران هویت، دچار و گرفتارند، بندها میزان نیستند و آشفتگی و شلختگی مثل شپش از سر و روی متن بالا و پایین می‌رود. اگر نوشتن ذی‌المقدمه است، فهم موضوع «نوشتن درست» مقدمه‌ی آن است؛ مثل رابطه‌ی نماز با وضو و غسل. آیا می‌شود با حدث اکبر و اصغر به نماز ایستاد؟ پاک شو اول، سپس اقامه بگو و قامت ببند. عیب‌ها و آفات عرصه‌ی زبان شاید برای مشافهان و گویندگان، چندان به چشم ننشیند و توی ذوق نزند؛ اما در جهان مکتوب همانند زباله‌ها و لجن‌های ته‌گرفته و رسوب‌یافته‌ی کف نهر است. شنونده چندان فرصت درنگ و دقت در صدای گوینده را ندارد؛ ولی خواننده می‌تواند همه‌ی عمر، به تفرج صنع نویسنده بنشیند و زودتر و راحت‌تر پی‌ببرد که ظاهر و باطن کلام چه حسن یا عیب و چه نزاهت یا علتی دارد. کسی که قلم را محمل و مرکب معانی و بیان خود می‌کند چاره‌ای جز این ندارد که تفاله‌ها و دورریزهای زبانی را به‌خوبی بشناسد و ته‌نشست آن‌ها را اول از ذهن خود بزداید و دوم از قلم؛ چیزی شبیه تخلیه در عالم سلوک، رفت‌وروب در محیط خانه و مغازه و رسوب‌زدایی از کف نهر و رودخانه. 🌱 شب نوزدهم آبان صفر سه https://eitaa.com/ghalamdar/512 🌱 @ghalamdar
ملت‌سرباز آمریکایی در میدان سوریه تحلیلی بر تحولات شام و منطقه غرب آسیا ✍سعید احمدی 🌱 این‌که بشار دیگر اسد نیست به کنار، این‌که ستاره بخت مخالفان سنتی و صنعتی نظام سیاسی سوریه طلوع کرده است به کنار، این‌که عمق راهبردی ایران و مقاومت اسلامی افول کرده یا نه، باز هم به کنار، این‌که شام برای سفیانی سفره انداخته است و دکمه فرایند جهانِ گل‌وبلبل موعود، سبز شده است، بیشتر به کنار. یک چیز را بگذاریم وسط و کلاه خودمان را قاضی کنیم. یک چیز را بنشانیم جلو چشم ادراکات ظاهری و باطنی خودمان و تا می‌توانیم به آن بیندیشیم و تا جا دارد از آن فهم و شعور و درک و عبرت، دشت کنیم. اگر تا پیش از سقوط ملایم یا سخت پرچمِ ستاره‌دار سوریه، همه چیز متن بود، اکنون همه‌اش را باید با چشم حاشیه‌بین دید. اکنون متن، رو آمده و دم خروس باز هم بالا زده است. کور باد چشمی که نبیند! گل باد دلی که عبرت نگیرد و نپذیرد! ⚪️ نقطه ثقل و کانون ماجرا و تحولات جاری، رفتار و کنش «ملت‌سرباز» آمریکایی‌ها در منطقه است. آنچه در سوریه گذشت و می‌گذرد لایه رویین و روبنای ساختار و نقشه‌ای کهنه و قدیمی است که این‌بار از دریچه و صفحه‌ای دیگر به تماشای آن نشسته‌ایم؛ گرگی که سال‌هاست با گله آشناست این‌بار پوست بره ناقلا پوشیده است. به خود بیاییم و به جای پرداختن و سرگرم شدن به حواشیِ متن‌نما و عادات نخ‌نما، بکوشیم تا با درک بهتر و عمیق‌تری به سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی بپردازیم و محکِ ماهیت سیاست‌های غرب در غرب آسیا را به کار بگیریم. اکنون دست‌و‌دل تحلیل‌گران و سیاست‌پردازان، بیشتر به این گرم است که درباره شاخص‌های تضعیف یا تقویت موقعیت ایران، چگونگی تثبیت و افول قدرت و سلطنت اسدها در سوریه یا موقعیت استراتژیک و ژئوپلتیکی بازیگران محلی و فرامنطقه‌ای چانه بچرخانند؛ ولی هرچه بیشتر پیش بروند از محور اساسی و نکته از مو باریک‌تر ماجرا پرت‌تر و دورتر می‌شوند. ناگزیر نیز، راهی که می‌روند به ترکستان است. بهترین دلالت بر متنِ ماجرا را باید در رفتار و کنش «ملت‌سرباز» آمریکایی‌ها در منطقه جست: اسرائیل. از این منظر و منظره اگر بنگریم و نیک بیندیشیم، آشکارا به متن اصلی تحولات جاری و درک عمیق‌تر از برنامه‌های غرب برای غرب آسیا پی خواهیم برد. ⚪️ کمی بازگردیم به عقب و سری بزنیم به جنگ عراق و افغانستان و سرجنباندن‌های مستقیم و غیرمستقیم «دایه‌های مهربان‌تر از مادرِ حقوق بشر» در سوریه، لیبی، یمن، فلسطین و لبنان و حتی ایران. تحلیل کدام رفتارها نمی‌تواند ما را به خط‌مشی اصلی و همیشگی غرب برای سرنوشت این منطقه برساند؟ کنش‌گری غرب، به‌ویژه ایالات متحده، در منطقهِ همیشه در بحران، نشان می‌دهد بیش از آنکه این حضورها و دخالت‌ها برای سودهای زودگذر یا گوش‌مالی مقطعی باشد، سر در آخور و آبشخور یک ایدئولوژی و رویکرد کلان و دیرپا دارد: تخریب و تسلط. تخریب زیرساخت‌های مادی و فراتر از آن، فروپاشاندن بنیان‌های هویتی، اجتماعی و فرهنگی منطقه و مردم آن. سیاست‌هایی که در نقاب و جمال موجه دموکراسی و آزادی جلوه می‌آرایند؛ اما چیزی که بر جای می‌گذارند ویرانی، وابستگی، آشفتگی، بحران و بهره‌کشی بی‌توقف است. ⚪️ سبک اسرائیلی تخریب زیرساخت‌های سوریه، در فرصت پیش‌آمده، همان شیوه دیرینه نظام سلطه غربی است. این فرصت‌یابی و اقدام عاجل و کوبنده نشان می‌دهد که فروپاشی دولت‌های مقاومت، نه تنها به آزادی و پیشرفت نمی‌انجامد؛ بلکه هر خشت ویران جهان ما، آسمان‌خراشی برکشیده در دنیای غرب است. چند کشور دیگر در منطقه ما باید شخم بخورد تا به این درک برسیم که آبادانی غرب به زلف سیاه و تاریکِ ویرانی جهان ما گره خورده است؟ چه تعداد دولت مستقل دیگر باید فرو بریزند تا بفهمیم که سوغات راهبردهای اساسی سیاست‌های غربی، جز تحقیر و سرسپردگی برای ما نخواهد داشت؟ تهدید جدی غرب، بشارها و جولانی‌ها نیستند؛ «توانمندی‌های بالفعل و استقلال‌یافته»‌ای است که ساده و راحت به دست نیامده‌اند. گلی به جمال سراب‌اندیشانی که تا اسم آمریکا و غرب می‌آید آب لب‌ولوچه‌شان، آبشار نیاگارا درست می‌کند و در اندرونی‌ترین احساسات قلبی خود به طواف کعبه دودگرفته و خون‌اندود ابرهه می‌روند. ⚪️ پیش‌نهاد این است که رصد کنیم و بشماریم که پس از این رعدوبرق‌ها و فرونشستن غبارها، علاوه بر تخریب زیرساخت‌های مختلف سوریه، چند دانشمند و متفکر سوری سر به نیست یا کشته شده‌اند! از این آب گل‌آلود، چند تن ماهی‌، بهره‌ی شکم سیری‌ناپذیر غرب بوده است؟ https://eitaa.com/ghalamdar/513 منتشر شده در رحا مدیا https://rahamedia.net/?p=7363 قم، بیست آذر صفر سه 🌱 @ghalamdar