مجله قلمــداران
#توجه #توجه شروع ثبتنام نویسندگی برای دوستانی که علاقمند به نوشتن داستان هستند. لطفا جهت ثبت نام ب
فقط تا دو روز دیگه فرصت دارید ثبتنام کنید.
بعد نگی ندیدم حالا ما رو جا کن تو کلاس
مادری با عذاب وجدان!
روانشناسی زرد با فاکتور گرفتن کودکی ما، توقع داره خیلی آنتیک رفتار کنیم!
یک مادر همه چیز تمام، برای بچهها! یک مادر تمام وقت که شبیه یک ربات همیشه لبخند به لب داره و تمام سوالات خوب و بد بچه هارو با حوصله جواب میده! مامانی که بچهها اخم و بیحوصلگی شو نمیبینند و هزار آپشن دور از دسترس...
کلی هم ایده دارند! مثلا کلیپ میسازند با بچهای تپل که یک سرهمی بِرَند پوشیده و لابلای برگهای پاییزی تلوتلو میخوره! و یک خانم خوش صدا روی موسیقیِ زمینهٔ احساسی ، داره میگه به این فکر کن بچههات بزرگ شدن و دیگه این لحظهها تکرار نمیشه!
اما زندگی واقعی دور از تمام اینهاست! زندگی واقعی برای بعضی یه بچه بدغذاست که حرف و حدیثش رو مادر میشنوه! برای بعضیها یه پدر پُرتنش و بددهنه که بار مسئولیت مادرو چندبرابر می کنه! برای بعضیها معضل مالی و دغدغهٔ نون فردای همون بچه است!
چهارشنبه که کارگاه بچهها تمام شد ، نوبت به مادرها رسید. روانشناس میگفت دست بردارید از ژست همیشه قدرتمند! بچه هاتون اصلا نمی دونن ناراحتی چیه و چطور ابرازش کنند! چون تا حالا مامان رو ناراحت ندیدن! بگید بهشون... بگید من الان بابت اینکه غذام سوخته ناراحت هستم! ناراحتم تو اتاق رو ریختی و....
تیر خلاص رو هم بلاگرمادرها به ما زدن!
یک قاب گوشی، یک خونهٔ تمیز، یک بچه حرف گوش کن که تمام لباسهاش سته ، یک مادر با اخلاق و با حوصله... تمام اینها فقط دو دقیقه کلیپه. دوربین خاموش میشه و ما میمونیم با یک دنیا حسرت و یک عذاب وجدان بزرگ!
که ای کاش من هم آنقدر با حوصله بودم!
اما حقیقت ما هستیم....
نسلی که با خودش کلی آسیب به همراه آورده! تروماهایی که از خیلیهاش خودمون هم اطلاع نداریم و فقط میدونیم حالمون بده! ما از جهانی اومدیم که روان بچه اندازه سرسوزنی ارزش نداشت و حالا دقیقاً از ما توقع دارند کامل و بینقص به روان کودکمون اهمیت بدیم!
و صد البته که این اهمیت خیلی خوبه...
این خوبه به شرطی که بعد از آگاه شدنمون به ما فرصت بدن...
زمانی برای شناخت خودمون پیدا کنیم...
و سراغ درمان ترومای کودکیمون بریم...
و با وجود همه اینها باید بپذیریم ماهم انسانیم و بنا نیست در نهایت بدون اشتباه جلو بریم.
همهٔ اینارو نگفتم برای توجیه رفتارهامون. اینارو گفتم برای اینکه بگم اول از همه خودتو درمان کن. زنجیرهٔ این تربیت غلط، توی خانواده رو تو قطع کن...
قدم بردار توی این مسیر...
اما نه با شماتت، نه با عذاب وجدان...
فقط راکد نمون!
هم خودت تلاش کن رشد کنی ،
هم بچه هات....
به قول یکی از دوستان « این تربیت صحیحی که داشتیم یا نداشتیم چیزی از بار مسئولیت مون کم نمی کنه؟»
بسمالله....
م رمضان خانی
https://eitaa.com/ghalamdaraan
هدایت شده از Ssoq
هم اکنون از کنار قُبه معلی، روضه منوره، ضریح آقا ارباب سیدالشهداء نائب الزیاره حضرتعالی و خانواده محترم، قلمداران و مخاطبان هستم
و از همینجا عاجزانه درخواست میکنم تک تک حوائج شما به استجابت برسد
زیرا که خود حضرات فرمودند زیر قبه دعاها مستجاب میشود.
شما هم برای عاقبت بخیری حقیر دعا بفرمایید.
خیال پردازی؟
دوست داری تخیلاتت هدف دار بشه؟
می خوای با قلمت تاثیر گذار باشی؟
پس وقتشه یکم جدی تر بهش بپردازی....
کارگاه داستان کوتاه ⬇️
در دو گروه مجزا...
ویژه نوجوانان ۱۳ تا ۱۸ سال
و بزرگسالان
مقدماتی، پیشرفته ، نویسندگی خلاق، پترن شناسی ، فانتزی نویسی
🔆محیطی سالم و اخلاق مدار در بستر فضای مجازی.
✅ با سابقه پنج سال تدریس مجازی داستان نویسی.
برای اطلاعات بیشتر ادمین اینجاست 👇👇👇👇
@sabtenam_ghalam
-الله اکبر...
میایستم به نماز. گاهی با توجه و گاه بیحواس. فکرم در هزار وادی میچرخد. بیفکر قنوت میگیرم:"اللهم عجل لفرج مولانا صاحب الزمان..."
تازه در سلام ها حواسم جمع میشود. تمام که شد، از خودم حرصم میگیرد. خیره میشوم به پنجره. نصف آسمان سرمهای و نصف دیگر روشنتر است. فکرم میرود پی ذکر ناخودآگاه قنوت. از نوجوانی به این ذکر عادت کردهام. انگار برایم واجب است. مثل حمد و رکوع و سجده. حواسم جمع باشد یا نه، زبان میگوید. آفتاب کم کم سرک میکشد به شهر. نمیدانم کی خواب است و کی بیدار. اما میدانم امروز هم تو نیامدی. میدانم از طلوع های بی تو، بیزارم. دلم خودش را دلداری میدهد: شاید فردا... کاش که فردا...!
آسمان چند رنگ، تق تق تسبیح، بوی مهر تربت، سجاده فیروزهای، و شهری که بیدار میشود؛ خیالم میجنبد... افسار اسب وحشی خیال رها میشود.
میدود و میدود. دور میشود از این زمان. اسب خیالم وحشیست، اما نجیب. حواسش به دلم هست. برای تسلی میدود.
در خیالم، تو آمدهای. دنیا یک جور دیگر شده. تمام جهان ملک توست. در خیالم، سالها به دردت خوردهام. فرزندانم به دردت خوردهاند. در خیالم، پیرزنی روی سجادهای فیروزهای قامت بسته. حواسش پرت شیطنت بچهها قنوت گرفته است:"اللهم عجل لفرج مولانا صاحب الزمان..."
شاید از میان بچهها یکیشان دست به قلم باشد. شاید این ذکر بی هوا را شنیده باشد و بنویسد:" پیران ما رسم عاشقی بلدند مولاجان. اثبات عشق، انتظار است. پیرانمان به انتظار کشیدن خو کردهاند. حتی اگر حواسپرتی بیاید سراغشان، وصال را فراموش میکنند، انتظار را نه."
اسب خیالم، خرامان و بیعجله برمیگردد. دلم تنگ خیالی میشود که رفت. امن یجیب میگیرم. سوز دل، نیشتر میزند به چشمم. بعد از امن یجیب، جز ذکر فرج نمیخوانم. اصلا قرارم با "تو" همین است. هروقت میگویند: این دعا، این شب، این روز، حتما یک دعای مستجاب دارد، فقط این ذکر را میخوانم. به خیال خودم، مقابل خدا زرنگی میکنم. بیماری و گرفتاری و حاجتهای دیگر چه اهمیتی دارند؟ من میخواهم دعای مستجابم تو باشی. زیرلب میخوانم:"او میآید... تکیه به دیوار حرم میزند... او میآید قدم به چشمان ترم میزند... او میآید، درد همه خلق دوا میشود... او میآید قبلهی ما کرب و بلا میشود... او میآید... او میآید..."
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج
#اومیآید
#اسمانویس
مجله قلمــداران
خیال پردازی؟ دوست داری تخیلاتت هدف دار بشه؟ می خوای با قلمت تاثیر گذار باشی؟ پس وقتشه یکم جدی تر به
امشب آخرین مهلت ثبتنامه
پس عجله کنید. میخوایم شهریور با قلمهامون عهد ببندیم تا برای ظهور حماسه خلق کنند.
هرکس که میدونه استعداد داره و دلش میخواد تو این جنگ فرهنگی با قلمش سربازی کنه بسمالله
قابل توجه هنرجویان خانم رمضان خانی...
دیگه وقتشه از مطالبی که یاد گرفتی در راه دفاع از عقایدت و قلم زدن تو جبههٔ فرهنگی استفاده کنی 😍
دوره نویسندگی خلاق....
قراره کلی کار جذاب انجام بدیم.
فقط تا فردا شب فرصت ثبت نام هست.
اون هم به تعداد محدود 😊
@sabtenam_ghalam
روزی میرسد که از ما هیچ چیزی باقی نمیماند! هیچچیز! تو بگو یک خاطرهی کوتاه!
یا حتی اسم!
ما توی گورستانهای قدیمی زیر خروارها خاک محبوس شدهایم و کسی نیست برایمان فاتحه بخواند! ما حتی سهم صفحههای تاریخنویسان هم نمیشویم!
خیلی شانس بیاوریم خودمان را لای بازیگرهای سیاهلشکر تاریخ کنیم و جای وی خطابمان کنند مردم آن زمان..
داشتم به این فکر میکردم که خیلی کم پیش میآید بعد از چند صده اسم یکی را همه بشناسند.
چه بشود حالا که از بین میلیونها آدم یکی ویکتورهوگو بشود، یکی گاندی! یکی خمینی بشود یکی تولستوی!
از باقی آدمها بهعنوان مردم یاد میشود!
ما انسانهای عادی که از صبح تا شب در حال سگ دو زدن برای آیندهی خودمان هستیم هیچ شانسی برای زنده ماندن در تاریخ نداریم!
نمیدانم! شاید فقط آنهایی در تاریخ میمانند که به فکر آیندهی جمعیتی فراتر از خودشان باشند!
تاریخ جای انسانهای بلندنگر و موثر است نه ما انسانهای عادی که دغدغهمان نان است و انگیزهمان سقف!
قد ما به بلندی دیوارهای تاریخ نمیرسد.
✍ف.مقیمی
لینک پیام ناشناس 😌
https://daigo.ir/secret/12539884
https://eitaa.com/ghalamdaraan
نظر دو تا از نوجوونهای گلمون در خصوص کارگاه خانم رمضانخانی ☺️
#کارگاه_نویسندگی
#با_قلمت_جهاد_کن
تبلیغات در کانال قلمداران با 35 درصد تخفیف!!!
به مدت ۴۸ ساعت...
تعداد محدود ❌❌❌❌
@Gh_mmm