(۱
تا حالا بد بودی، مِنبعد مباش
ابرِ بیبارانِ پُر رعد مباش
ای دل - دلِ حُرِّ من! - بیا برگرد و
از لشکریانِ عُمرِ سعد مباش
(۲
زخمی که به جانِ ماجرا زد کاریست
چیزی که نصیبِ خیمهها شد زاریست
با خنجرِ بیمروّتِ مرثیهخوان
از حنجرهی بلندگو خون جاریست
(۳
لبتشنه و بیقرار و لبریز از آه
برخاست و رفت سوی میدان ناگاه
بر پیکرِ آفتاب خون میگرید
از لشکرِ اولیاست آن ابرِ سیاه
(۴
حق بود، ولی چه سود! بازار نداشت
آن سو که کسی گوش بدهکار نداشت
از لقمهی ناروا شکمها پر بود
این بود که حرفِ او خریدار نداشت
(۵
عاشقشدگانِ سروِ بالای حسین(ع)
حیرتزدگانِ نای و معنای حسین(ع)
هر لاله که در خاکِ غریبی گُل کرد
اشکیست چکیده در تماشای حسین(ع)
(۶
در مجلسِ روضهاند مهمانِ حسین(ع)
یارانِ حسین(ع)، سوگوارانِ حسین(ع)
ابرند و همه حسین(ع) را میبارند
روحم شده تازه زیرِ بارانِ حسین(ع)
(۷
ای کاش که روسپید باشی ای دل!
در وادیِ حق شهید باشی ای دل!
هر روزِ خداوندِ حسین(ع) عاشوراست
لعنت به تو گر یزید باشی ای دل!
(۸
دل؛ سرخ و برشته می چکید از چشمش
با آه سرشته میچکید از چشمش
بر داغِ حسین(ع)، عاشقی را دیدم
بارانِ فرشته میچکید از چشمش
(۹
آغازِ حیاتِ ما حسینبنعلی(ع) ست
پایانِ مماتِ ما حسینبنعلی(ع) ست
ای غرقهی زور و زر و تزویرِ یزید!
کشتیِ نجاتِ ما حسینبنعلی(ع) ست
(۱۰
دلها سنگ است و عهدها سست، حسین!(ع)
در جلدِ بشر چه شمرها رُست، حسین!(ع)
عصریست غمانگیز و در این فکرم که -
این عصر چقدر تشنهی توست؛ حسین!(ع)
#محمدرضا_سلیمی
#ملکوت_واژه
#مرکز_آفرینش_های_ادبی_قلمستان
https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
به مراد دل خود ازدل وجان گفت به چشم
ازهمان روزکه آمد به جهان گفت به چشم
عزم پیکار درآن دشت بلا داشت، ولی
تا شهنشاه به اوگفت بمان، گفت به چشم
کودکی گفت به سقا که حرم عطشان است
برسان آب به ماتشنه لبان گفت به چشم
چشم برهم زدنی رفت به فتح دریا
تا نظر کرد بر آن آب روان گفت به چشم
که بگردان نظر از آب وسوی طفلان کن
تا که تشنه اند نمی نوشم ازآن گفت به چشم
علم افتاد وسپس حرمله از راه رسید
تیر پرسید کجاهست نشان گفت به چشم
تیردیگر که رها شد به دل مشک نشست
ناامید از همه جااشک فشان گفت به چشم
گریه کن چونکه خجالت زده ی طفلانم
دم آخر شده ام دل نگران گفت به چشم
از همان لحظه که چشم از همه عالم پوشید
هرچه فرمود همه کون ومکان گفت به چشم
#محسن_درویش
#ملکوت_واژه
#مرکز_آفرینش_های_ادبی_قلمستان
https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
ذلت گریز , بانوی روشنگر ِ اصیل
مضمون استوار ِغزل هایِ بی بدیل
مردانه نه ! زنانه ترین غیرت زمین
پیش شکوهحیدریش کوه ها ذلیل
عاقل زنی که معجزهها کرد خطبه اش
اعجاز او فراتر از ادراک جبرییل
از چشم هاش درد فدک چکه می کند
جاریست در عزای دلش رود ، رود، نیل
آغاز شد رسالت او در رسای عشق
روزی که دشت لاله شد و آسمان بخیل
قد قامت قیام صبوریست یک تنه
بر چادرش شکسته ترین قلب ها دخیل
خاتون، سربلند سواران سر بهدار
بر آیه های روشن بر روی نی ، دلیل
از «ما رایت...»در شب کوکب ندار گفت
زیرا به جز "جمال" ندیدست از "جمیل "*
آزادگی ، به رخصت او ارج و قرب یافت
دنیا ندیده شیر زنانی از این قبیل
تنهاترین ستاره ی شبهای تار شام
ذلت گریز ،بانوی روشنگر اصیل
#منیره_امینی
#ملکوت_واژه
#مرکز_آفرینش_های_ادبی_قلمستان
https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
#اربعین
#حضرت_زینب_علیها_السلام
#غزل
برای درد دل من که بی صدا مانده
پس از تو آن که بفهمد فقط #خدا مانده
اگرچه خسته ام اما هزار #شُکر هنوز
برای گفتن یک #وا_أخاه نا مانده
همین که بر سر قبرت نشسته ام یعنی
به گیسوان زمان تاری از #وفا مانده
نگاه کن به #کبودی چهره ها و نپرس
چرا سه سالهٔ تو در #خرابه جا مانده
بناست باقی عمرم نباشی و باشم
#بلا هنوز به شالودهٔ بنا مانده
به #کوفه بود که اشکت به خون من غلتید
به خون تربت تو اشک های ما مانده
سکوت #معجر پاره به کوفه و شام و
به کربلای تو فریاد بوریا مانده
اگر که موی سیاهی در این سپیدی هست
غریبه ای است که در جمع آشنا مانده
نگو چرا بدن ما هنوز می لرزد
به گوشها اثر پای ناسزا مانده
#سید_علی_احمدی
#ملکوت_واژه
#مرکز_آفرینش_های_ادبی_قلمستان
https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل
جز خاک و خون برای تن خود کفن نداشت
گیرم کفن برای تنش بود ، تن نداشت
#شرمنده شد که #خواهر او بی نصیب ماند
جایی برای بوسۀ او بر بدن نداشت
«ما را ببر به سوی وطن» را #سکینه گفت
اما به غیر خانۀ قبرش #وطن نداشت
ای کاش #تیر و #نیزه و #شمشیر بود و بس
ای کاش جمع لشکرشان ، #بد_دهن نداشت
دشمن برای #منطق فرزند و خواهرش
جز #چوب_خشک ، پاسخ دندان شکن نداشت
#یعقوب شهر ، چشم خودش را سپید کرد
#یوسف ولی برای شفا پیرهن نداشت
#سید_علی_احمدی
#ملکوت_واژه
#مرکز_آفرینش_های_ادبی_قلمستان
https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
اگر تمامی خوبان ، معاصرت باشند
سفر کنند به سویت ، مهاجرت باشند
فرشتگان مقرب همیشه یاهو زن
ثنا گزار و ثناگو و ذاکرت باشند
و از ازل به ابد قطره های باران ها
به یاد داغ لبت ، اشک زائرت باشند
علم به دوش درختان به برگ برگ خود
و رودها همه حیران حائرت باشند
و ریگهای صحاری فقط دراین حسرت
که زیر پای تو ودر معابرت باشند
غبارها به زمین ذره ذره بنشینند
در انتظار قدمهای جابرت باشند
سیاوشان همه با سوگ تو به پا خیزند
مبلغان عبارات فاخرت باشند
پر از خجالت و تب ، واژگون ترین گل ها
به سینه چاکترین شیوه چاکرت باشند
اذان بگویی و نی ها به ناله دم گیرند
برای مرثیه خوانی منابرت باشند
به یاری ات همه ی کائنات برخیزند
جوان شوند و حبیب مظاهرت باشند
نمی توان که ادا کرد حق خون تو را
اگر تمامی خوبان معاصرت باشند
#اطهره_رضایی
#ملکوت_واژه
#مرکز_آفرینش_های_ادبی_قلمستان
https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
نوای نینوا همواره در گوش جهان باقیاست
که چون این ناله پابرجاست شرحِ داستان باقیاست
هزاران بار می سوزانَدَم این روضه ها وقتی
غریو زخمیِ « هل مِن مُعین»اش در جهان باقیاست
هنوز از دیدهی خورشید خون میبارد و این است
نشانِ عصر عاشورا اگر در آسمان باقیاست
چنان از تربتاش بوی شفا جاریاست در عالم
که این دارالشفا تا هست پابرجا ،زمان باقیاست
از آن روزی که راهِ آب را بر کودکان بستند
همیشه شرم در چشمِ فرات از میهمان باقیاست
مگر جز آیهی قرآن چه خواند آن سر که میبینم
چنین روی لبانش داغ چوب خیزران باقیاست
مگر این کهنه پیراهن بپوشاند تنِ او را
که یغمای خزان مانده،حکایت همچنان باقیاست
#هاجر_جعفرزاده
#ملکوت_واژه
#مرکز_آفرینش_های_ادبی_قلمستان
https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
نفرین زمین و آسمان پشت سرش
یک عده فرشته نگران پشت سرش
می رفت به سمت قلتگاه آن ملعون
می رفت زنی دوان دوان پشت سرش
نام تو حسین است و دل تنهارا
بردی و به سوی خود کشیدی مارا
چشمان من از غم تو غرق آب است
انگار به نام من زدی دریا را
تلخ است دهانمان وقند است حسین
یک مثنوی از عبرت و پند است حسین
اوگرچه سرش به نی ولی فهمیدیم
تا آخر قصه سر بلند است حسین
می رفت به سمت مقصدی اجباری
با یک دل بی قرار و چشمی جاری
میگفت به زیرلب نی محزونی
ارباب تو روی سرمن جا داری
نام تو به ابرگفتمو ابر گریست
شرح تو به صبر گفتم و صبر گریست
وقتی بدن ترا سپردند به خاک
گویا که برای غربتت قبر گریست
بستند تمام دشمنان راهش را
دیدند همه غصه ی جانکاهش را
او رفت و تمام خیمه ها تاریک است
گم کرده مگر که آسمان ماهش را
هم سختی جنگ را ندیدید بانو
هم بارش سنگ را ندیدی بانو
یا ام بنین جای شما خالی بود
پایان قشنگ را ندیدی بانو
#سهیلا_زمانی
#ملکوت_واژه
#مرکز_آفرینش_های_ادبی_قلمستان
https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
هدایت شده از اصفهان فرهنگ
اربعین حسینی تسلیت باد 🥀
➖➖➖➖➖➖
با اصفهان فرهنگ همراه باشید🔻🔻
🌐 eitaa.com/isffarhang
📌 zil.ink/isfahanfarhang
🖋️ بیست و ششمین کنگره سراسری “شعر دفاع مقدس و مقاومت”
🔹ویژه استان اصفهان
🗓️ مهلت ارسال تا ۳۰ مهرماه
📲ارسال آثار از طریق پیام رسان ایتا به شماره ۰۹۳۸۸۲۳۷۵۷۷
➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
انّاللّه و انّا الیه راجعون
🔻 استاد محمّدعلی بهمنی (متولد: ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ ) شاعر، غزلسرا و ترانهسرای چیرهدست معاصر جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳ دار فانی را وداع گفت.
🔸زمان آیین تشییع این شاعر بزرگ معاصر در تهران و تدفین او در بندرعباس طی اطلاعیههای بعدی به اطلاع عموم خواهد رسید.
مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان و دفتر تخصصی ادبیات و زبان این ضایعه را به جامعه ادبی کشور و خانواده محترم آن ادیب فرهیخته تسلیت میگوید و برای ایشان از درگاه خداوند رحمان طلب رحمت و مغفرت مینماید.
از کتابهای منتشر شده استاد بهمنی میتوان به عناوین زیر اشاره کرد:
باغ لال (۱۳۵۰)
در بیوزنی (۱۳۵۱)
عامیانهها (۱۳۵۵)
گیسو، کلاه، کفتر (۱۳۵۶)
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود (۱۳۶۹)
دهاتی (۱۳۷۷)
شاعر شنیدنی است (۱۳۷۷)
کاسهٔ آب دیوژن، امانم بده (۱۳۸۰)
این خانه واژههای نسوزی دارد (۱۳۸۲)
من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم (۱۳۸۸)
غزل زندگی کنیم (گزیده غزل) (۱۳۹۲)
@ghalamestanlit
قطره قطره اگر چه آب شدیم
ابر بودیم و آفتاب شدیم
ساخت ما را همو که می پنداشت
به یکی جرعه اش خراب شدیم
هی مترسک کلاه را بردار
ما کلاغان دگر عقاب شدیم
ما از آن سودن و نیاسودن
سنگ زیرین آسیاب شدیم
گوش کن ما خروش و خشم تو را
همچنان کوه بازتاب شدیم
اینک این تو که چهره می پوشی
اینک این ما که بی نقاب شدیم
ما که ای زندگی به خاموشی
هر سوال تو را جواب شدیم
دیگر از جان ما چه می خواهی ؟
ما که با مرگ بی حساب شدیم
#محمد_علی_بهمنی
#مرکز_آفرینش_های_ادبی_قلمستان
https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271