eitaa logo
مرکز آفرینش‌های ادبی قلمستان
139 دنبال‌کننده
53 عکس
9 ویدیو
0 فایل
مرکز آفرینش‌های ادبی قلمستان و دفتر تخصصی ادبیات و زبان
مشاهده در ایتا
دانلود
برای درد دل من که بی صدا مانده پس از تو آن که بفهمد فقط مانده اگرچه خسته ام اما هزار هنوز برای گفتن یک نا مانده همین که بر سر قبرت نشسته ام یعنی به گیسوان زمان تاری از مانده نگاه کن به چهره ها و نپرس چرا سه سالهٔ تو در جا مانده بناست باقی عمرم نباشی و باشم هنوز به شالودهٔ بنا مانده به بود که اشکت به خون من غلتید به خون تربت تو اشک های ما مانده سکوت پاره به کوفه و شام و به کربلای تو فریاد بوریا مانده اگر که موی سیاهی در این سپیدی هست غریبه ای است که در جمع آشنا مانده نگو چرا بدن ما هنوز می لرزد به گوشها اثر پای ناسزا مانده https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
جز خاک و خون برای تن خود کفن نداشت گیرم کفن برای تنش بود ، تن نداشت شد که او بی نصیب ماند جایی برای بوسۀ او بر بدن نداشت «ما را ببر به سوی وطن» را گفت اما به غیر خانۀ قبرش نداشت ای کاش و و بود و بس ای کاش جمع لشکرشان ، نداشت دشمن برای فرزند و خواهرش جز ، پاسخ دندان شکن نداشت شهر ، چشم خودش را سپید کرد ولی برای شفا پیرهن نداشت https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
اگر تمامی خوبان ، معاصرت باشند سفر کنند به سویت ، مهاجرت باشند فرشتگان مقرب همیشه یاهو زن ثنا گزار و ثناگو و ذاکرت باشند و از ازل به ابد قطره های باران ها به یاد داغ لبت ، اشک زائرت باشند علم به دوش درختان به برگ برگ خود و رودها همه حیران حائرت باشند و ریگهای صحاری فقط دراین حسرت که زیر پای تو ودر معابرت باشند غبارها به زمین ذره ذره بنشینند در انتظار قدمهای جابرت باشند سیاوشان همه با سوگ تو به پا خیزند مبلغان عبارات فاخرت باشند پر از خجالت و تب ، واژگون ترین گل ها به سینه چاکترین شیوه چاکرت باشند اذان بگویی و نی ها به ناله دم گیرند برای مرثیه خوانی منابرت باشند به یاری ات همه ی کائنات برخیزند جوان شوند و حبیب مظاهرت باشند نمی توان که ادا کرد حق خون تو را اگر تمامی خوبان معاصرت باشند https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
نوای نینوا همواره در گوش جهان باقی‌است که چون این ناله پابرجاست شرحِ داستان باقی‌است هزاران بار می سوزانَدَم این روضه ها وقتی غریو زخمیِ « هل مِن مُعین‌»اش در جهان باقی‌است هنوز از دیده‌ی خورشید خون می‌بارد و این است نشانِ عصر عاشورا اگر در آسمان باقی‌است چنان از تربت‌اش بوی شفا جاری‌است در عالم که این دارالشفا تا هست پابرجا ،زمان باقی‌است از آن روزی که راهِ آب را بر کودکان بستند همیشه شرم در چشمِ فرات از میهمان باقی‌است مگر جز آیه‌ی قرآن چه خواند آن سر که می‌بینم چنین روی لبانش داغ چوب خیزران باقی‌است مگر این کهنه پیراهن بپوشاند تنِ او را که یغمای خزان مانده،حکایت همچنان باقی‌است https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
نفرین زمین و آسمان پشت سرش یک عده فرشته نگران پشت سرش می رفت به سمت قلتگاه آن ملعون می رفت زنی دوان دوان پشت سرش نام تو حسین است و دل تنهارا بردی و به سوی خود کشیدی مارا چشمان من از غم تو غرق آب است انگار به نام من زدی دریا را تلخ است دهانمان وقند است حسین یک مثنوی از عبرت و پند است حسین اوگرچه سرش به نی ولی فهمیدیم تا آخر قصه سر بلند است حسین می رفت به سمت مقصدی اجباری با یک دل بی قرار و چشمی جاری می‌گفت به زیرلب نی محزونی ارباب تو روی سرمن جا داری نام تو به ابرگفتمو ابر گریست شرح تو به صبر گفتم و صبر گریست وقتی بدن ترا سپردند به خاک گویا که برای غربتت قبر گریست بستند تمام دشمنان راهش را دیدند همه غصه ی جانکاهش را او رفت و تمام خیمه ها تاریک است گم کرده مگر که آسمان ماهش را هم سختی جنگ را ندیدید بانو هم بارش سنگ را ندیدی بانو یا ام بنین جای شما خالی بود پایان قشنگ را ندیدی بانو https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
هدایت شده از اصفهان فرهنگ
اربعین حسینی تسلیت باد 🥀 ➖➖➖➖➖➖ با اصفهان فرهنگ همراه باشید🔻🔻 🌐 eitaa.com/isffarhang 📌 zil.ink/isfahanfarhang
🖋️ بیست و ششمین کنگره سراسری “شعر دفاع مقدس و مقاومت” 🔹ویژه استان اصفهان 🗓️ مهلت ارسال تا ۳۰ مهرماه 📲ارسال آثار از طریق پیام رسان ایتا به شماره ۰۹۳۸۸۲۳۷۵۷۷ ➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
انّاللّه و انّا الیه راجعون 🔻 استاد محمّدعلی بهمنی (متولد: ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ ) شاعر، غزل‌سرا و ترانه‌سرای چیره‌دست معاصر جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳ دار فانی را وداع گفت. 🔸زمان آیین تشییع این شاعر بزرگ معاصر در تهران و تدفین او در بندرعباس طی اطلاعیه‌های بعدی به اطلاع عموم خواهد رسید. مرکز آفرینش‌های ادبی قلمستان و دفتر تخصصی ادبیات و زبان این ضایعه را به جامعه ادبی کشور و خانواده محترم آن ادیب فرهیخته تسلیت می‌گوید و برای ایشان از درگاه خداوند رحمان طلب رحمت و مغفرت می‌نماید. از کتاب‌های منتشر شده استاد بهمنی می‌توان به عناوین زیر اشاره کرد: باغ لال (۱۳۵۰) در بی‌وزنی (۱۳۵۱) عامیانه‌ها (۱۳۵۵) گیسو، کلاه، کفتر (۱۳۵۶) گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود (۱۳۶۹) دهاتی (۱۳۷۷) شاعر شنیدنی است (۱۳۷۷) کاسهٔ آب دیوژن، امانم بده (۱۳۸۰) این خانه واژه‌های نسوزی دارد (۱۳۸۲) من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم (۱۳۸۸) غزل زندگی کنیم (گزیده غزل) (۱۳۹۲) @ghalamestanlit
قطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم ساخت ما را همو که می پنداشت به یکی جرعه اش خراب شدیم هی مترسک کلاه را بردار ما کلاغان دگر عقاب شدیم ما از آن سودن و نیاسودن سنگ زیرین آسیاب شدیم گوش کن ما خروش و خشم تو را همچنان کوه بازتاب شدیم اینک این تو که چهره می پوشی اینک این ما که بی نقاب شدیم ما که ای زندگی به خاموشی هر سوال تو را جواب شدیم دیگر از جان ما چه می خواهی ؟ ما که با مرگ بی حساب شدیم  https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹انا الیه راجعون🔹 فلک امشب نشان داده‌ست روی دیگر خود را که پس می‌گیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را.. فَلَک می‌ریزد امشب بر سر خود، خاک عالم را مَلَک بر اشک چشمش می‌کشد بال و پر خود را یکی «انا الیه راجعون» روی لبش جاری‌ست یکی با گریه می‌گیرد سر زانو سر خود را تمام عمر رو به قبله بود و حال می‌خواهد بچرخاند به سمت قبله، حتی بستر خود را بزرگان گِرد او هستند و می‌چرخد به آن سمتی که تنها و به تنهایی ببیند حیدر خود را علی ماند و پی کاری همه رفتند... پیغمبر، به دوش این و آن نگذاشت، حتی پیکر خود را 📝 https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
علیه‌السلام 🔹راز سینه‌سوز🔹 کرامت مثل یک جرعه‌ست از پیمانۀ جانش سخاوت لقمه‌ای از سادگی سفرۀ نانش.. اگرچه سایۀ او مایۀ آرامش دنیاست دلش در بند دنیا نیست، دنیا هست زندانش سپاهش را صدای سکه غرق روسیاهی کرد نه مردی نه نبردی بود، خالی بود میدانش صَلاح این‌گونه می‌بیند، سِلاح صلح بردارد چه دارد رهبری که زیر پا افتاده فرمانش؟.. امام غیرت و غربت کنار دشمنِ سرسخت چه رنجی می‌کشید از دوستان سُست‌پیمانش زبان سرزنش خاری شد و آزرد روحش را مُعِزّالمؤمنین بود و نفهمیدند یارانش کسی که چشم فتنه کور شد با برق شمشیرش چگونه گوشه‌ای بنشیند و سر در گریبانش... اگر لب وا کند صد کربلا خون در خودش دارد پر است از حرف ناگفته دل شمشیر بُرّانش چه زهری مَحرمش بوده؟ چه دردی همدمش بوده؟ نمی‌دانم چه راز سینه‌سوزی بوده مهمانش! به روی دست‌های آل طاها باز تابوتی‌ست مبادا زخم بردارد، مبادا تیربارانش... اگرچه تلخ‌تر از زهر بوده زندگی امروز ولی فردا عسل می‌ریزد از کام جوانانش :: خیالت جمع سردار جمل! تنها نمی‌مانی به زودی کربلا از راه می‌آید که طوفانش... 📝 https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271
آب و جارو می‌کنم با چشمم این درگاه را ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را چشم‌هایی را که حیرانند پشت «لا اله» در خراسان تو می‌بینند «اِلّا الله را» این تجلی‌گاه سلطان ازل، این کوه نور برده است از یادها الماس نادرشاه را با زبان بی‌زبانی بشنو از نقّاره‌ها «وال من والاه» را و «عاد من عاداه» را ای خراسانی‌ترین خورشید، روشن کن مرا ما که می‌دانی نمی‌دانیم راه و چاه را من زیارت‌نامه خواندم، شعرهایم مانده است وقت داری تا بخوانم چند دفتر آه را؟ بیت‌هایم خانه بر دوشند مانند خودم راستش دعبل شدن سخت است این درگاه را راز پهلوی تو ماندن را نمی‌دانم ولی آخرش می‌پرسم از شیخ بهایی راه را می‌کِشی از هرطرف هر بی‌پناهی را به طوس بچه آهو کرده‌ای انگار خَلقُ الله را شعر من با دوستت دارم به پایان می‌رسد کاش می‌دادی جواب این جملهٔ کوتاه را https://eitaa.com/joinchat/1847788314Cffb1f9a271