🔸 شعری اعتراضی از #صادق_میرصالحیان خوانده شده در انجمن نارنج
صندلی های بی خیال بس است
دست از روی دست بردارید
جایتان را به دیگران بدهید
از صف پشت در خبر دارید
پیش مردم به جنگ مشغولید
پشت پرده به دست و روبوسی
دسته ای تکه تکه ملک خدا
عده ای کیسه کیسه زر دارید
رویتان زرد ، چکمه هاتان سرخ
پایمال شماست خون شهید
چه پسرها که سرگذاشته اند
چه پسرها که در سفر دارید
دست مردم نمی رسد به شما
بس که سرگرم ارتفاعاتید
حرف مردم نمی رسد به شما
گرد خود بس که کور و کر دارید
یقه هاتان سفید بود اما
خون مردم چکید و لک برداشت
آب در حلق باغ خشکیدهست
تا که در دست خود تبر دارید
گرچه دشمن هنوز شیطان است
گفت اعدا عدوک نفسک
نفس اماره اید و هر نفسی
که فرو می برید، شر دارید
با خطای دوقطعه کم یا بیش
آخرش در کنار هم هستیم
گرچه از ما که کارتن خوابیم
چندتا خانه بیشتر دارید
@ghalamhaye_bidar
🔹حب الحسین یجمعنا🔹
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
در صفوف پیادگانِ بهشت
موج در موج پیش میرفتیم
شعرِ کشف و شهودمان در راه
غرق تصویر و فکر و عاطفه بود
وصل، ابعاد تازهای مییافت
اربعین، بهترین مکاشفه بود
تا مقام خلوص و یکرنگی
راه کم مانده بود و من مشتاق
پیِ هر گام جلوهگر میشد
کوچهباغی به ساحت اشراق
قصد کردم کمی درنگ کنم
موکب برگزیدهای دیدم
روی دیوارهای کاگلیاش
پرچم داغدیدهای دیدم
نقش خورشیدِ ترمهکوب شده
روی پرچم دل مرا میبُرد
چشمهای به خون نشستۀ او
زائران را به کربلا میبرد
بغض کردم کمی جلو رفتم
میزبان آمد و تبسم کرد
بیتکلف درست مثل خودم
عربی فارسی تکلم کرد
گفتم: اشلونک، ایها الساقی؟
- حرفها داشت در دل تنگش -
گفت: شُکراً! مرا هوایی کرد
استکانهای چای پررنگش
گوشهای دنج چای نوشیدم
غرق در بغض و حیرت و نجوا
به خودم آمدم... یکی میگفت:
«موکب اهل سنت است اینجا»
بغض آنقدر پافشاری کرد
که سرانجام گونهام تر شد
لحن نجوای من عوض شده بود
حیرتم با جنون برابر شد
سر بیتن هنوز هم بر نی
داشت آیاتی آشنا میخواند
لبِ خورشیدِ ترمهکوب شده
اهل توحید را فرا میخواند
#علیرضا_سالکی
@ghalamhaye_bidar
#امام_صادق علیهالسلام
🔹اذن جنون🔹
نشسته بر لب ساحل، شکستهزورقِ عاشق:
کهراست زهرۀ دریا؟ کجاست باد موافق؟
به موجِ اشک، کِی آخر توان به اوج رسیدن؟
کجا حریفِ تو باشد دلِ شکستۀ قایق؟
نه فهمِ رنج تو آسان، نه درکِ اوج تو ممکن
زبان ناطقه الکن؛ سکوت، یکسره ناطق
مگر که اذنِ جنونم دهی چو «جابر جعفی»
وگرنه عقل ندارد رهی به کوی حقایق
تویی که علم یقینی، به دین اول و آخر
تویی که معنی دینی، به علم سابق و لاحق
چو طفل مکتب تو «بوحنیفه» است چه گویم
ز حلقۀ تو بجویم اگر مشایخ واثق
به حکم توست اگر زد «هشام» تیغ تکلّم
ز کیمیای تو «جابر»، حکیم گشته و حاذق
چه داشت خرقۀ «سفیان» به جز ریا -و چه عریان-؟
تو خرقهپوشِ خدایی نهان ز چشم خلائق
زبان گشودی و آنک شکست حقّۀ کافر
نگاه کردی و آنگه پرید رنگ منافق
عیار عقل تو بودی به گفتگوی مکاتب
مراد علم تو بودی ز جستجوی دقائق
تویی تو چشمۀ جوشان، تویی تو بحر خروشان
شکستهزورقِ ساحل، منم، به سوی تو شائق
ز خویش میروم امشب به سوی غربت دریا
سیاهپوش عزای امام جعفر صادق
#حسن_صنوبری
@ghalamhaye_bidar
#از_این_غم_ها
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم؛ خیلی نمی مانم
کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم
رها، بی شیله پیله، روستایی، ساده ی ساده
دوبیتی های باباطاهرم عریان عریانم
شبی می خواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حمله ی چنگیزخان آمد؛ نمی دانم -
چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم
در آتش خانه ام می سوخت؛ گفتم آه...دیوانم...
چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم
من آن شاهم که پیش چشم من در کاخ، یک بانو
پی تحریم تنباکو شکسته تُنگ قلیانم
فراوان داغ دیدن ها؛ به مسلخ سر بریدن ها
حجاب از سر کشیدن ها؛ از این غم ها فراوانم
شمال و درد کوچک خان؛ جنوب و زخم دلواری
به سینه داغ دار کشته ی حمام کاشانم
سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم
پر از عباس بابایی پر از عباس دورانم
گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهران تر شود تهران؛ من آبادان ویرانم
صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تو را لب تشنه ایم از جان، کمی باران بنوشانم
سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را
منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم
شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم
که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم
#حمیدرضا_برقعی
@ghalamhaye_bidar
با تبریک میلاد بانوی عشق و مهربانی حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام،
فراخوان #سومین_کنگره_شعر_قلم_های_بیدار
در دهه کرامت منتشر می شود
🔹قلم های بیدار از امسال #سراسری برگزار خواهد شد
@ghalamhaye_bidar
🚩انجمن #شعر_و_ترانه نارنج
🌻سهشنبههای یک هفته در میان
⏰ امروز 26 تیرماه 1397
از ساعت 7 عصر تا اذان مغرب
🏠 خیابان کاوه، جنب پایانه بابلدشت، کوچه شهید مقارزاده، نبش کوچه شهید جلوخانیان، پلاک 18
سپهر هنر و اندیشه #سها
@ghalamhaye_bidar
#عصرِ_ترانههای_چهار_پاره
خشکیدهتر شدم ایماه عکست توی کدوم چشمهس
اینجا که هـرچی میبـینم دالـون تنـگ و تـاریـکه
اینجا که هر چی میبـینم راهـی به سرپنـاهی نیس
روحِ بـــزرگِ مـن دیـدی دنیـا چقـدر کـوچیـکه؟
حسین صفا
بله! حرف شما را کاملاً قبول دارم؛ هر دورهای یک قالب، قالبِ غالب است و اکثریت آثار آن دوره در آن قالب خلق میشوند. ولی این را هم قبول دارم که هنرمندانِ یک عصر، اتفاقی به یک قالب متمایل نمیشوند. باید دلیلی داشتهباشد که ترانههای این روزگار عمدتاً چارپاره است و آن هم فقط یک نوع از انواع چارپاره. بگذارید با هم امکانات چارپاره را مرور کنیم.
چارپاره قالبی است که از چند بندِ چهار مصرعی تشکیل شده و در هر بند دو مصرع حتماً همقافیهاند. رایجترین حالتِ قرارگیری قافیهها، همقافیه شدنِ مصرعهای زوج در هر بند است. این را هم یادمان هست که تجربههایی در کوتاه و بلند کردن مصرعهای چارپاره صورت گرفته اما گویی این تجربهها راهی به دهی باز نکردهاند. چارپاره در اوج رواج خود، پُلی بود میان شعر کلاسیک و نو. چرا که از میان تمامی قوالب کلاسیک قید کمتری به قافیه داشت و میدان وسیعتری برای بیان اندیشهها و حرفهای زمانه به شُعرا میداد. چارپاره این امکان را داشت که شُعرا مانند مثنوی بتوانند تا هرکجا که میخواهند حرف بزنند و بیآنکه مانند مثنوی در هر بیت اسیر الزام قافیه بشوند به روانی داستانی را بگویند. از طرفی بند بند بودن آن این امکان را میداد که هرکجا سخن میطلبد فضا را تغییر دهند یا دیالوگ بیاورند. اما با پذیرفته شدن شعر نو محاسن چارپاره رنگ باخت و معایبش بیشتر به چشم شعرا آمد. چرا که به هر حال الزام وزن و قافیه را به قوت دیگر قوالب کلاسیک داشت. همچنین دور بودن قافیهها از هم، از موسیقی شعر کم میکرد بیآنکه جایگزینی برای رفع این کمبود داشته باشد. در چارپاره شعرا مجبور میشدند در یک بند یک موضوع را کش بدهند و این ضرب آهنگ کلام را کند و در نتیجه شعر را کسالت بار میکرد.از این رو هرچه در تاریخ جلو میآییم شُعرا تمایلشان به چارپاره کم میشود.
آنزمان که امثال فروغ و سپهری و سیمین به تمامی دست از چارپاره میشویند، توجه ترانة نوین به چارپاره جلب میشود. یعنی دهه چهل.
در دوران اوج جولان چارپاره در شعر، متن غالب موسیقی تصنیف بود. تصنیف از نظر کوتاه و بلندی مصرعها و قرارگیری قافیه به تمامی تابع موسیقیاست چرا که اکثریت تصنیفها بر روی آهنگ گذاشته میشدند. با روی کار آمدن نسل جوان که دغدغههای به روزتری ذهنشان را درگیر کرده بود، ترانة نوین کم کم جریان اصلی را در دست گرفت. دوران ظهور ترانة نوین دوران رواج آهنگ گذاشتن بر ترانه است. ترانه سُرایان نوین برای انتخاب قالب با آنکه دست به آزمون و خطاهای بسیار زدند اما انگار به دام چارپارهای افتادند که از دهههای پیش، در شعر رو به افول گذاشته بود. چارپاره امکان روایت داستان را داشت و ساختار بند بند داشتنش اجازه میداد ترانهسرایان آن دوره که به ترانههای دیگر کشورها بیتوجه نبودند ساختاری شبیه ترانههای اروپایی انتخاب کنند. اما به هر روی با انقلاب وقفهای طولانی در این جریان افتاد.
این وقفه با آمدن ترانهسرایان جوان داخلی و باز شدن نسبی فضای موسیقی جریانی دگر گونه را دنبال کرد و به افراط کشیده شد. به طوری که می توان ساختار اکثر ترانههای دهة اخیر را بدون گوش دادن یا خواندن حدس زد: چارپارهای با تقریباً شش بند که دو بند آنها به عنوان ترجیع تکرار میشود. شاید علت این کلیشه اقبالی ست که با جان گرفتن دوباره ترانهسرایی در داخل کشور اواخر دهه هفتاد نصیب این کلیشه شد. یعنی با موفقیت چشمگیر چندین ترانه با این اسلوب خیل عظیمی از آهنگسازان و ترانه سرایانی که جسارت کمتری برای انتخاب قالبها و فرمهای متنوع موجود دارند، دست به تولید سرسام آور آثاری با این کلیشه زدند. حجم بالای استفاده از این چارچوبِ از پیش تعیین شده ترانه سرایان تازه وارد را مجبور به تبعیت میکند. چرا که ترانهسرایان مجبورند کاری را ارائه دهند که ذهن مسموم شدة آهنگسازان و خوانندگان خریدارش باشد. این سیکل معیوب سالهاست که به همین کیفیت دامنگیر ترانه ماست و آهنگسازان و خوانندگان به سختی ترانهای که از ساختاری دیگرگونه پیروی میکند را قبول میکنند. اما این ساختار کلیشه خالی از هنری هم نیست.
ساختار شش بندی با مدت زمان سه چهار دقیقهای آهنگها همخوانی دارد و ترانهسرا با ایجاز هرچه تمامتر و کاری کمتر می تواند در انتظار موفقیت احتمالی ترانهاش بنشیند. چارپاره تقید کمتری به قافیه دارد و پیدا کردن دو قافیة مناسب برای چهار مصرع به مراتب کار سادهتری ست تا یافتن قافیه برای قالبهایی چون غزل و حتی مثنوی. دور بودن قافیهها از هم میدان بیشتری به ترانه سرا میدهد. اما نقصی هم دارد. قافیه زنگ کلام است و...
👇👇👇
☝️☝️☝️
...فاصله ی این زنگ ها نباید به قدری زیاد باشد که ذهن را متوجه زیبایی خود نکند. به نظر میآید این نقص به گونۀ دیگری در ترانه پوشش داده میشود.
اگر بپذیریم وزن شعر فارسی نوعی ریتم محسوب میشود، وجود و عدم وجود قافیه در چارپاره ریتمی مضاعف به ترانه میدهد. اگر ما قافیه را زنگ کلام یا یه عبارتی حرکت به حساب بیاوریم عدم وجود قافیه در پایان یک مصرع به نوعی تعلیق یا سکوت به حساب میآید. در چارپارة مرسوم، ترتیب قرار گیری این ریتم مضاعف به صورت «سکوت-حرکت-سکوت-حرکت» خواهد بود. و این ریتم در طول بدنه چارپاره چنان تکراری مییابد که به گوش خوشآیند است. از طرفی کوتاهی این ساختار شش بندی مانع از کسالت این ریتم پنهان میشود. شاید بتوان گفت همین ریتم پنهان یکی از عوامل مأثر در کسالتباری نثرهای مسجعیست که بیهیچ سکوتی، سجعها-حرکتها- بیوقفه پشت سر هم ردیف میشوند بیآنکه عامل زیباشناختی دیگری چون وزن، چنان که در مثنوی میبینیم، از کسالتِ کار بکاهد.
به نظر میرسد ترانهسرایان و منتقدان این روزها هر چه بیشتر به تکراری شدن این اسلوب واقف شدهاند و راه به راه در نقدها سخنان کوبندهای در ردّ چارپاره میشنویم. و ترانهسرایان هم کم و بیش به دنبال جایگزینی برای چارپاره هستند. برخی از ترانهسرایان به طبع آزمایی در دیگر قوالب کلاسیک پرداختهاند. و بیشتر مثنوی. اما مثنوی هم خود به گونهای همذات چهار پاره به نظر میرسد و هیچ بی راه نیست که عدهای از صاحب نظران چهارپاره را مثنوی عمودی دانستهاند.
شمار دیگری از ترانهسرایان در خود چارپاره دخل و تصرفاتی انجام دادهاند که برخی از آنها با موفقیتهایی هم همراه بوده. برای نمونه این ترانه از حسین صفا قابل تأمل است. صفا هر بیت را با سه مصرع آورده که در شعر مثالهایی دارد. اما برای آنکه از فقر موسیقی کناری کم کند، با هوشمندی دو قافیه برای یک بند آورده و قافیهها را چنان طبیعی انتخاب کرده که به چشم نیایید:
این جنگل چوب خورده
تو نعرههای ضعیفش
شیر لگد خورده داره
دریاست دریای تابوت
رو شونههای نحیفش
مرغابی مرده داره
به خوبی پیداست که این نوآوریها نیاز به جسارت و خلاقیتی دارد که مرز ترانهسرا و آهنگساز خوب و متوسط است.
این تلاشها اما هنوز بخش کوچکی از فضای موسیقی را تشکیل میدهد و هنوز به نظر میرسد چه به دلیل ریسک پذیر نبودن ترانهسرایان و اهالی موسیقی و چه به دلیل امکانات چهارپاره، اقبال این قالب هنوز به قوت خود باقی است. انگار عصر موسیقی ما عصر چارپارهسراییست اما این عصر آیا به شب رسیده؟ آیا اگر شب است و ما عصر میپنداریم صبحی در ادامه خواهیم داشت؟ یا این شب دراز خواهد ماند؟ برای هر گونه پیش داوری قدری زود به نظر میرسد. پس منتظر میمانیم.
#علی_جوان_نژاد
#ترانه
#نقد
پارهای از کتابهای مورد رجوع:
روزنه-محمد کاظم کاظمی-انتشارات سپیده باوران
انواع ادبی-دکتر شمیسا-انتشارات میترا
چارپاره-سید اکبر میرجعفری-سوره مهر
مبانی ترانه-محمد کریمی-فصل پنجم
بنیاد ترانه-سید مهدی موسوی کلایی-انتشارات نیماژ
@ghalamhaye_bidar
میلاد #امام_رئوف مبارک
#غزل_ترانه_ای_برای_شهید_محسن_حججی:
قالب و موضوع سومین کنگره سراسری شعر #قلم_های_بیدار در بخش رقابتی
متن کامل فراخوان فردا منتشر می گردد
@ghalamhaye_bidar