یا دختری چادر نماز از مادرش مانده
یا مادری یک روسری از دخترش مانده
هم که برادر از غم خواهر پریشان است
هم اینکه در سوگ برادر خواهرش مانده
خیلی خبر داغ است و خیلی داغ سنگین است
اما هنوز اخبار ازاین بدترش مانده
در گوش بابایی که شب برگشته است از کار
از بچه اش تنها صدای آخرش مانده
مادر بزرگ از خواب دیشب پا نشد انگار؛
مرده ولیکن شربت خواب آورش مانده
از کودکی که زیر آواراست درخانه
نقاشی یک خانه بین دفترش مانده
اوج غمم این است بابا زیر خاک است و
دفترچه ی اقساط،بالای سرش مانده...
#مهدی_رحیمی
#زلزله_کرمانشاه
@ghalamhaye_bidar
این روزها یار دل دیوانه ام زخم است
مهمان با آسودگی بیگانه ام زخم است
هرشب خورشت فرش های پاره ام خون است
طعم لبانی خونی ام صبحانه ام زخم است
هم ناله با خانزاده ای از اسب افتاده
تنها دلیل گریه ی مردانه ام زخم است
لالایی نوباوه ای گهواره در گورم
شمعی خموشم پیله ی پروانه ام زخم است
ازبس که نعش روستا را جابه جا کردم
نای کمک کردن ندارم شانه ام زخم است
ازسجده ی دیوارها آوار بردارید
هم قبله ها، پیشانی هم خانه ام زخم است!
#سیدعلی_شکراللهی
#زلزله_کرمانشاه
@shokrollahi63
@ghalamhaye_bidar