قلمزن
🍃با افتخار همه دعوت هستید: ✨جشن بزرگ عید غدیر✨ 🔸با اجرای مجری صداوسیما: آقای جمال جاودانی🎥 🔹خوانن
🫑🍰بازارچه تابستانی محله👕📚
🍃ویژه جشن بزرگ عید سعید غدیر🍃
با انواع محصولات متنوع شامل پوشاک، مواد غذایی ارگانیک، غذاهای خانگی و فینگرفود، لوازم آرایشی و بهداشتی، البسه کودک و نوجوان، خشکبار، صیفیجات، عرقیجات، کیک، شکلات، عروسک، جورابجات و...
با قیمتهای مناسب میزبان شماست.
📚میز کتاب هم با انواع موضوعات متنوع، در انتظار مهمانان کتابخوان مراسم است
⏳زمان:امروز پنجشنبه ١۵ تیر
همزمان با نماز مغرب و عشا
و جشن خیابانی غدیر
🏡مکان: نوفللوشاتو ١٠
ستاد برگزاری جشن بزرگ غدیر ١۴٠٢
محله نوفللوشاتو
#اتمسفری_که_مراقبت_میخواهد
راستش را بخواهید اینطور نیست که یک روز تصمیم بگیرند کاری بزرگ انجام شود و فردایش اینکار را انجام بدهند. اصلا تحقق چنین هدفی با خواستن این و آن اتفاق نمیافتد.
اول باید آن بالا یکی تاییدش کند، یکی پایش را امضا کند، اصلا قبولش کنند تا محقق شود.
حالا باید آدمها دور هم جمع شوند مهربانانه، یعنی نه تنها چشم دیدن یکدیگر را داشته باشند که برای هم احترام هم قائل باشند، قبل و بعدش درباره هم حرف نزده باشند و فضای ارتباط و معاشرت و کار خیر را مکدر نکرده باشند. کسی جای کسی را تنگ نکرده باشد،
او نباشد و من باشم و این حرفها نباشد
و بقول عزیزی،
آدمها جماعت شدن را "بلد شده باشند".
آن وقت در چنین اتمسفری میشود دست به دست هم داد و هرکسی گوشهای از کار را بگیرد و بخشی از بار را بردارد و کاری انجام شود که ثمرهاش حال همه را خوب کند.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#همه_هیچند_هر_چه_هست_تویی
جشن باشکوه و بزرگی در شب #عید_غدیر برقرار است و آدمها از طیفهای مختلف در آن شرکت کردهاند.
یکی میآید و چند کتاب غدیری معرفی میکند و از کتابخانه مسجد میگوید و اینکه بچهها کتاب دوست دارند و والدین هم باید پای کار بیایند.
چند دقیقه بعد، در حالیکه همان حوالی قدم میزنم، خانمی میآید که لباس و شال سفید دارد، میپرسد این کتابهایی که معرفی شدند کجا میشود گرفت و اصلا چطور میشود به کتابخانه مسجد دسترسی پیدا کرد.
به قدر اطلاعم توضیح میدهم که میز کتاب در حاشیه جشن برقرار است و کتابها با ۴٠ درصد تخفیف دارند ارائه میشوند و میتوانید همین الان تهیه کنید.
میگوید الان که کارت و کیف همراهم نیست، نمیشود بعد بیایم بگیرم؟
میگویم بروید بگیرید، بعد حساب میکنید، میگوید اینطوری که شرمنده میشوم، میگویم بروید بگیرید هدیه برای شما، میگوید نه اصلا، همین الان میروم و کیفم را از منزل میآورم، دستش را میگیرم و میگویم فکر کنید عیدی امشب است، لطفا بروید بگیرید، بغض میکند و میگوید امشب دنبال نشانهای بودم و انگار همین کتابها بودند و بعد شمارهام را میگیرد و میرود.
اواخر شب است که پیامهای پرمهرش میرسند که گواهی میدهم اینها صاحبان عالم هستند و من از آنها جوابم را گرفتهام... و نوشته است که گمان نمیکردم در مساجد هم کتابهای خوب میشود پیدا کرد و نوشته است من روانشناس هستم اگر کودک و نوجوانی در محله نیاز به حمایت مشاورهای داشت همهجوره در خدمت هستم و...
عید تمام میشود و برکاتش تمام نمیشوند، برکاتی که جریان دارند، جریانی به قوت و قدرت و شفافیت آنچه در این مهمترین روز عالم گذشته است... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#عین_صاد
"دل آدمی، بزرگتر ازین زندگی است
و این، راز تنهایی اوست..."
#پیشنهاد_حضور
اگر میتوانستم حتما در این برنامه شرکت میکردم... 🌱
@ghalamzann
#روزنوشت
#امت_واحده
همسایه جدید هستیم برایشان
با یک فاصله دومتری بین درب دو خانه،
هردو همزمان در را باز میکنیم که بیرون برویم و مقابل هم ظاهر میشویم،
جوان است با شالی که به سختی روی سرش نگه داشته، خوشرو است
و مهربانانه احوالپرسی میکند.
میگویم اهل شعر و شاعری هستید؟ و به عکسهای سهراب و فروغ و اخوان و نیما و بقیه که روی دیوار نصب کرده است، اشاره میکنم، میگوید بله خیلی دوست دارم، میخندم و میگویم درست مثل من،
میگوید واقعا؟!... و ابراز خوشحالی میکند.
اسم کوچولوهایش را میپرسم و برایشان دست تکان میدهم و خداحافظی میکنیم
و اینگونه آشنایی و دوستی احتمالی من و خانم همسایه که شباهت ظاهری با هم نداریم، کلید میخورد.
شب مهمان ظرف شلهزردی میشویم
که تزئین هنرمندانه دارد،
حالا نمکگیر این دوست تازه هم شدهایم.
الحمدلله علی کل حال... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
...
إن شعرتَ إنَّ قلبكَ
صار خرابة، اِبكِ للحُسين!
اگر احساس کردی دلت
تبدیل به خرابه شده،
برای حسین علیهالسلام گریه کن... 🌱
...
#توکل یعنی
آزادی از وسیلهها
و تکیه بر وسیلهساز
تا آنجا که با تمامی وسیلهها
مغرور نمیشوی که رسیدم
و با شکست وسیلهها
مأیوس نمیشوی که ماندم...🌱
#عین_صاد
@ghalamzann
هدایت شده از بارانیها
🏴عطری که از حوالی پرچم وزیده است
ما را به سمت مجلس آقا کشیده است
از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا
صد کوچه باز کنید محرم رسیده است!🥀
▪️سیاهپوش شدن دختران بارانی در شب اول محرم
به دست مادر شهید🌹
🔻همراه با حضور مادران بارانی و بازدید از فضاسازی کلاس ها
با برگزاری زیارت عاشورا و مداحی
✨ دختران عزیزمان روسری های مشکی همراه داشته باشند.
سه شنبه ۲۷ تیرماه
همزمان با نمازجماعت مغرب و عشاء تا ساعت ۲۱
موسسه معارف اسلامی ضحی
~~~~~~~~~~~~~~
🌿کلاس های دخترانه باران🌧
✨ @dokhtaraneh_baran
قلمزن
🏴عطری که از حوالی پرچم وزیده است ما را به سمت مجلس آقا کشیده است از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا صد کو
#دست_مارا_به_محرم_برسانید_فقط
#دوستداشتنیهای_دنیا
قرار است یک مادر #شهید بیاید شب اول محرم، روسری مشکی سر دخترها کند.
یعنی دخترها به دست مادر شهید،
سیاهپوش محرم شوند.
زنگ میزنم به #مادر عزیزی که سالها سایه بالای سرمان بودند.
میگویم میشود زحمتش را بکشید؟!
و برایش ماجرا را شرح میدهم
و اظهار شرمندگی که باعث اذیت و زحمت خواهیم شد.
بغض میکند و مثل تمام سالهایی که او را میشناسم، متواضعانه میگوید ممنون که افتخارش را به من دادید!
مادر شهید جان نازنیناش برای بچهها میرود، درست مانند آن وقت که گفتیم میشود هیئت دختران این چندشب در حیاط شما باشد؟! باز هم بغض کرد و تشکر بابت اینکه خانه او را انتخاب کردیم و پا به پای همهی کارهایش ایستاد.
مادر شهید که جانم برایش میرود،
قرار است دست بکشد به سر همهی ما،
همان دستی که به پیکر بیجان شهید پانزدهسالهاش کشیده بود... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#این_برنامه_را_از_دست_ندهید
موضوع و مهمان... چه شود🌱
خدا رحمت کند آقای صفایی را
و خداوند حفظ کند آقای غنوی را،
دانشآموخته مهندسی نرمافزار دانشگاه شریف و سطوح عالی حوزوی و سرآمد در حوزه تربیت...
به هردو بزرگوار مدیون هستم.
@ghalamzann
#خانه_خدا
خیلی اتفاقی حوالی حاشیه شهر،
گذرم به یک مسجد کوچک اما مصفا میافتد.
از آراستگی و زرق و برقهای رایج بینصیب است اما حس و حال عجیبی دارد. آنقدر که چندبار در حیاطش قدم میزنم و نفس میکشم و تنه درختش را لمس میکنم و در فضای نه چندان بزرگش نماز میخوانم و اهالیاش را که سرخ و سفید نیستند و رنگ و روی درستی هم ندارند، تماشا میکنم.
حکما اینجا صف اول و آخر با هم فرقی ندارند و سر این چایهای رنگپریده که در استکانهای کوچک و بزرگ و غیرهمشکل،
دارند تعارف میشوند هم،
کسی جدالی نداشته است.
گوشهای از حیاط پسربچهها بازی میکنند، میگویم چه مسجد باصفایی دارید، بازی را متوقف میکنند و نگاهم میکنند، بعید است تابحال کسی این را به آنها گفته باشد، یکیشان چشم و ابرویی بالا میدهد
و شیرین میگوید "ما اینیم دیگه"
و بازی را ادامه میدهند.
و من به بالای شهر برمیگردم
و انتظار میکشم که دوباره حلاوت
آن چای رنگپریده را به کام تشنهام برسانم.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#اجازه_یک_سوال
آقایان یا خانمهای متولی
جسارتا این بیلبورد بزرگی که رویش نوشتهاید:
"حجاب فریضه است، قضا ندارد"
در کدام جلسه یا اتاق فکر،
مصوب شده است؟
چه کسی این محتوا را تولید کرده؟
کدام حکم فقهی را به سطح جامعه آوردهاید؟
برای کدام مخاطب این را نوشتهاید؟
حجاب فریضه است، قبول
اما من، یک دختر نوجوان و جوان این جامعه
سوال دارم،
فریضه دقیقا به چه معناست؟
حوصله جستجو هم ندارم
اصلا دارم
اما دسترسی به منابع فقهی موردنظر شما ندارم،
اصلا دسترسی هم دارم
مگر فرائض قضا ندارند؟!
حجاب فرق میکند؟ قبول،
اما ننوشتهاید فرق میکند،
فقط نوشتهاید فریضه است و قضا ندارد. میشود لطفا برای منِ مخاطب عام و یا خاص، آنچه برایش هزینه کرده و آن بالا
روی پل هوایی زدهاید، تبیین بفرمایید؟!
پیشاپیش متشکرم...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
قلمزن
#این_برنامه_را_از_دست_ندهید موضوع و مهمان... چه شود🌱 خدا رحمت کند آقای صفایی را و خداوند حفظ کند
#قدردانی
جناب صداوسیما
بابت پخش برنامه #کلمه با موضوع مرحوم #صفایی_حائری و با حضور آقای غنوی،
دست شما را میبوسم.
شما اشتباهات زیادی داشته و دارید، اما وقتی چنین اتفاق ارزشمندی را سبب میشوید،
باید از شما قدردانی کرد.
سالها آنتن شما برای گفتگو درباره این افق فکری وسیع و نورانی بسته بود و مخاطب، محروم از آشنایی با یکی از عالیترین صاحبنظران در حوزه تربیت دینی و معرفتی،
سالها صحبت کردن در این موارد، تابوی بیدلیلی بود که کسی نمیدانست چرا نمیشود دربارهاش حرف زد و حالا شما این تابو را شکستید.
اگرچه هنوز برای خیلیها این آبشخور فکری، همان تابوی ترسناکیست که نباید سراغش رفت، چون این آبشخور میگوید در فنجان کسی دریا نریزید و دوستان تکلیفگرا در حوزه تربیت، به شکل شبانهروزی در حال منفجرکردن فنجان متربیان بیگناه خود با اقیانوس هستند!
آبشخوری که میگوید رسول نیامده که آدمها خوب بشوند او آمده تا زمینهی #انتخاب_خوب را برای آنها فراهم کند!
اما در اقصی نقاط حوزههای تربیت، جریان امپیتری فشردهی خودسازی برای متربیان تعریف میکنند!
گفتگو در این مقال، در مجالی این چنین نمیگنجد، اما از شما سپاسگزاریم
و قدردان این حرکت روشن و باز کردن این مسیر نورانی هستیم.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
درس امروز:
#اثر_پروانهای
چقدر در
بدکردن یک حال خوب
تلخ کردن یک اتفاق قشنگ
و غریب کردن یک حرکت معنوی
سهم داریم؟!
تکتک ما...
از گذشته تا به امروز!
#بیقیمتیم_و_قیمت_ما_میشود_حسین
شبیه خواب بود
خوابی شیرین که کسی دلش نمیخواست تمام شود...
مادر شهید که آمد، دخترها،
کوچک و بزرگ، کوچه شدند که خوشامد بگویند. یکی اسفند دود میکرد و نوای قشنگ "حسین حسین" فضا را آکنده بود.
مادر شهید از میان صف دوستداشتنی دختران، با شکوه و جلال و عشق وارد شد و کسی نمیدانست حکایت اشکهای ناخوانده را و صورتهایی که اینهمه خیس بودند!
شاخه گل سرخ که سربند "یاحسین" نورانیاش کرده بود، در دستان مادر شهید نشست. حالا ماه شب اول محرم طلوع کرده بود و دخترها چشمانتظار آن لحظهی موعود بودند.
دلم دلنگران مادر شهید بود، صورت و چشمانش سرخ بودند، نکند کم بیاورد، نکند حالش خراب شود، نکند حجم این همه شیدایی، به جان عزیزش فشار بیاورد.
اما نگرانیِ بیمعنایی بود. او نوجوان داده بود، سیدمجتبای ١۵ سالهاش که دلبرانه برای مادر شعر سروده بود
و با نماز شبهای یواشکیاش،
دل و جان مادر را ربوده بود.
و من از قوّت مادران شهدا چه میدانم!
جمعیت دخترها زیاد بود، در آن قاب تصویر شورانگیز، یکییکی میآمدند و مادر شهید صبورانه و با روی خوش، روسریهای رنگی را از سرشان باز میکرد، سروصورتشان را میبوسید و روسریهای مشکی را
روی سرشان میگذاشت، صدای گریه بلند بود، دخترها دست مادر شهید را میبوسیدند و او هربار نمیگذاشت،
دخترها دستمال اشک هم هدیه میگرفتند،
از آنها که نام قشنگ رقیهی امام
رویشان حک شده است،
آن طرف در آشپزخانه، بساط شیرین چای روضه فراهم بود و سفرهای که میرفت پهن شود و نان و پنیر و سبزی و شامی که عطر و بوی هیئت میداد.
صفای وجود مادر شهید و خلوص دل دخترها، یک شب فراموش ناشدنی را رقم زد.
و الحمدلله علی کل نعمة... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#احلی_من_العسل
امشب در آخرین شب هیئت، وقتی دخترها فقط یک نمایش رادیویی ساده اجرا کردند و جمعیت با دیالوگهای دخترها ضجه میزدند،
وقتی پرچم حرم رقیه خاتون کربلا وارد هیئت شد و دخترها به سروصورتشان میکشیدند و اشک میریختند،
#صفا و #زلالیت و #اخلاص بچهها
آمد و گوش ما بزرگترها را کشید
که اصلا لازم نیست برای گرم کردن یک برنامه خودتان را به آب و آتش بزنید که مداح خوب باشد و روضه گرم باشد و فلان باشد و بهمان،
کجای کارید؟
مجلس امام حسین علیهالسلام،
محتاج تدابیر شما نیست
که وابسته به اخلاص شماست
دلتان را صاف کنید
منهایتان را دور بریزید
خود خودتان را فدای این دستگاه معزز کنید،
آنوقت آنجا میشود مهبط ملائک،
آنجا میشود مورد عنایت صاحب عزیز مجلس،
دیگر اشک که سهل است
رحمت خدا برایتان جاری میشود... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#روزنوشت
#به_قلم_یکی_از_دخترها
وارد راهرو لوازم آرایشی که میشوم لیستم را در می آورم از ماسک مو و صورت گرفته تا هایلایتر و کانسیلر و اسفنج درونش پیدا میشود
به اینفکرمیکنمکه قرار است اینها برود بنشیند روی دِراوِر اتاقم و به شکل جاگیری آنها روی میز فکر میکنم
به اینکه کدامش را کنار کدام یک بگذارم تا جلوه زیباتری داشته باشد
بالاخره دختر است و قر و فر هایش دیگر...
اما در همین حین ناگهان در ذهنم تصویر بابا رجب نقش میبندد!
دلممیلرزد و حسی غریب درونم به وجود می آید...
بابا رجبی که تازگی ها درباره اش خوانده بودم!همانکه دنبال زیبایی ظاهرش نبود که هیچ، بلکه صورتش را فدای اسلام کرد
بابا رجبی که بعد از آن اتفاق دیگر نه دندانی داشت و نه دهانی و نه فکی!
آرزویش شده بود این که بتواند فقط یکبار دیگر فرزندانش را ببوسد و حتی خواب دیدن این اتفاق هم برایش شیرین بود
بابا رجبی که بیست و نه سال با نِی غذا خورد تا یک وجب از خاک کشورش به تاراج نرود
بابا رجب زیبایی اش را در راه خدا بخشیده بود
بابا رجب جنگیده بود...
برای امنیت من یا بهتر است بگویم برای امنیت ما ! تا راحت درون بازار بگردیم و بعد از خرید هر کدام از وسایل درون لیست تیکی کنار آنها بزنیم...
بابا رجب؟!
تو زیباترین عاشقی هستی که تا به حال دیده ام:)!
"عطیه جان"
@ghalamzann
#دیالوگ
("لیلا" یک ماموریت بود
ماموریتِ دوست داشتن
که تموم شد و رفت
حالا باید بشینیم عقب
و خوشبختیشو تماشا کنیم...)
#سریال_برادرجان
@ghalamzann
#دروغهایی_که_عادت_شدهاند
فرمود "کلمات شأن دارند
و باید در جایگاه خودشان استفاده شوند"
دارم فکر میکنم چقدر بیدلیل
کلماتی مانند
"بزرگوار" و "عزیز" و "ارجمند" و "گرامی" و "اعزه" و دیگر کلمات محترم را در معاشرتهای روزمره، برای همه استفاده میکنیم
و چقدر بیدلیل و سهلانگارانه
از جایگاه #صدق خودمان را دور میکنیم.
به راستی اگر قرار بود هر کلمهای دقیقا سرجای خودش استفاده شود و ما آلوده به اینهمه لفاظیهای رایج و دوستنداشتنی به بهانه فن بیان و گفتار علمایی، نمیشدیم،
چقدر زلالتر بودیم!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#منصوره_مصطفیزاده
#قهرمانان_کربلا
#مداح_صورتی
دارم سینمایی #روز_واقعه را برای نمیدانم چندمین بار نگاه میکنم، چرا اینقدر دوستش دارم، مفصل است و بماند.
دیالوگی که چندبار تکرار میشود "آیا این ماه محرم نیست که در آن جنگ و خونریزی حرام است؟!"... بله ماه محرم است و قلبم میگوید، جنگ و خونریزی لزوما شمشیر کشیدن مسلمان روی مسلمان نیست که جنگ، جنگ است و هر چیزیست که صلح میان تو و برادر و خواهر دینیات را به خون بکشاند،
به خونِ دل!
و کشتن، فقط کشتن جسمانی نیست از ظن من که وقتی رسانههایمان را عَلَم کردهایم و داریم یکدیگر را با تمام قوا میزنیم، عین جنگ است، جنگی که نورانیّت محرم و عزاداری را در جوامع کوچک و بزرگ اطرافمان کمرنگ میکند!
فلان نویسنده که اتفاقا کتابهای خوب عاشوراییاش این روزها دست بچهها میچرخد، حرفی زده که حتی کاملش را گوش نکردهایم، فلان مداح حرفی زده که قبولش نداشتهایم، باشد، اما تکلیف دینی من و شما کی شمشیر تیزکردن و قطع کردن دست و پا و حیثیت این آدمهاست؟!
(جنگ و جدال در مجموعههای کوچک خودمان که بماند و خجالتش مدفون شود...)
هفته اول محرم گذشت و ما که مدعیترین هستیم در عزادار بودن امام، اولیات و بدیهیات این دنیای مقدس را نه میدانیم نه لحاظ میکنیم، شرم هم نداریم، هی ارسال و بازارسال و نشر گسترده مطالبی که مطمئن شویم تکلیفمان انجام شده و به اهل عالم اعلام کردهایم که از خانم نویسنده برائت جستهایم و به فلان مداح هم لقب صورتی دادهایم! خب تقبلالله... دیگر قرار است چه کنیم تا این روزهایمان بهتر بگذرند؟!
کدام خدا کدام شریعت کدام عدالت الهی به ما اجازه داده است که به این راحتی، آدمها را از تیغ قضاوت خودمان بگذرانیم و هر برچسبی بزنیم و از مثلا قطار دین و انقلاب، پیادهشان کنیم؟ اصلا ما که هستیم؟
چکارهایم در این عالم؟
فردا که نه، همین امروز چگونه جواب خدا را بابت این همه قضاوت خواهیم داد؟!
هفته اول محرممان قبول حق...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
https://eitaa.com/joinchat/1179058499C4ee0700aeb
میشود لااقل اسم نازنین کانالتان را عوض کنید؟!
این همه اعتماد به نفس و احساس حقانیت را از کجا میآورید؟!
امر به معروف کی اینهمه غریب شد که شمایان متولیاش شدید؟!
@ghalamzann
#آقای_شاملوی_هیئت_ما
بچهها!
هیئت ما بنیانگذاری دلسوز و دغدغهمند داشت که دلش برای بندبند هیئت میتپید،
یادتان هست آن محرّم روی پشتبام را که مینشست و برایمان صحبت میکرد و هنوز جملات طلاییاش گوشه ذهنهایمان مانده؟
یادتان هست یاد گرفتیم که من و تویی میان هیئتمان نباشد و هرچه هست صاحب هیئت باشد و ما فقط خادمین کوچک آن؟
چطور میتوانیم فراموش کنیم زمانهایی از زندگی کوتاه اما عمیقش را که برای دختران بارانی میگذاشت و نگاهش به مقولههای تربیت و رشد و حرکت، چقدر دوستداشتنی بود.
بچهها آقای شاملو اگرچه امروز بین ما نیستند اما خیراتشان آنقدر ماندگار است که نمیشود هیئت سر بگیرد و کسی یاد ایشان نکند.
به رسم قدردانی
صلواتی هدیه کنیم به روح بلندشان...
@ghalamzann