eitaa logo
قلمزن
504 دنبال‌کننده
720 عکس
125 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز شیفت خیریه ندارم اما یکی از خادمین اطلاع می‌دهد که نمی‌تواند خیریه باشد و من به جای ایشان بروم. قرار می‌شود قبل از اذان خودم باشم و ایشان بعد از نماز خودش بیاید، می‌روم اما نزدیک اذان که می‌شود زنگ می‌زنند که کارشان طول کشیده و اگر می‌شود بعد از اذان هم بمانم و می‌مانم. یکی از خانم‌ها می‌آید و مشغول گفتگو می‌شویم، مواردی را مطرح می‌کند و صحبت به درازا می‌کشد، نگاهم به ساعت است که دیر شده و باید برگردم، عذرخواهی میکنم و می‌گویم که باید بروم، می‌گوید دخترم میخواسته شمارا ببیند صبر کنید زنگ بزنم تا بیاید و زنگ می‌زند. یکی از بچه‌ها سراسیمه وارد خیریه می‌شود و می‌گوید با من کار دارد، میپرسم چه شده نگاهی به آن خانم می‌کند و می‌گوید می‌شود اینجا نگویم؟نگران می‌شوم دستش را می‌گیرم و می‌رویم داخل انبار خیریه، در را می‌بندم و می‌گویم چه شده؟ مِن مِن میکند و به لکنت می‌افتد، می‌گویم هول نشو و آرام بگو چه شده، می‌پرسد این وسایل را کجا می‌برید می‌گویم برای نیازمندان، می‌گوید مثلا کجا؟برایش نام می‌برم. ناگهان چراغ خاموش می‌شود و در تاریکی محض انبار قرار می‌گیریم، دستش را می‌گیرم که نترسد و می‌گویم حتما مشکلی برای برق پیش آمده، کورمال کورمال به سمت در انبار می‌رویم و در را باز میکنم، برای لحظاتی شوکه می‌شوم، تصویر تعداد زیادی دختر کوچک و بزرگ همراه با جیغ و فریاد و برف شادی و کیک و شمع و بغل‌های مهربان بچه‌ها... آنها باز هم برنده شدند و توانستند با یک نقشه زیرکانه غافلگیرم کنند و یک خاطره ماندگار دیگر بسازند و خدا می‌داند چقدر دنیا با این موجودات دوست‌داشتنی قشنگ و دل‌انگیز است. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
امشب دارم به جلورفتن‌های شما فکر می‌کنم به اینکه چقدر دارید خانوم می‌شوید، چقدر رفتار بزرگ‌منشانه پیدا کرده‌اید، چقدر دارید زود بزرگ می‌شوید، چقدر قبل از هر پیام، هر پاسخ، هر بروز و ظهور، فکر می‌کنید، چقدر نقش مادرانه از همین سن دارد به قدوبالایتان می‌نشیند. حواسم هست که وقت هر نوشتنی حتی حواستان به من و دلم و احساسم هست، حواسم هست که چقدر توانایی خویشتنداری بالایی پیدا کرده‌اید، حواسم به‌تمرین‌کردن‌هایتان هست، به قرارهای خودتان با خودتان، به اراده عجیبی که در اجرای قرارهایتان دارید... شما دارید بزرگ می‌شوید حتی تو که برایم نوشتی "از بزرگ شدن می‌ترسم چون با از دست دادن همراه است" و من برایت نوشتم که "از دست نمی‌دهی و داری به دست می‌آوری..." تک‌تک شما دارید بزرگ می‌شوید و من برای هر قدمی که به جلو برمی‌دارید، خدا را شکر می‌کنم... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
قلمزن
🏴عطری که از حوالی پرچم وزیده است ما را به سمت مجلس آقا کشیده است از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا صد کو
قرار است یک مادر بیاید شب اول محرم، روسری مشکی سر دخترها کند. یعنی دخترها به دست مادر شهید، سیاه‌پوش محرم شوند. زنگ می‌زنم به عزیزی که سالها سایه بالای سرمان بودند. می‌گویم می‌شود زحمتش را بکشید؟! و برایش ماجرا را شرح می‌دهم و اظهار شرمندگی که باعث اذیت و زحمت خواهیم شد. بغض می‌کند و مثل تمام سالهایی که او را می‌شناسم، متواضعانه می‌گوید ممنون که افتخارش را به من دادید! مادر شهید جان نازنین‌اش برای بچه‌ها می‌رود، درست مانند آن وقت که گفتیم می‌شود هیئت دختران این چندشب در حیاط شما باشد؟! باز هم بغض کرد و تشکر بابت اینکه خانه او را انتخاب کردیم و پا به پای همه‌ی کارهایش ایستاد. مادر شهید که جانم برایش می‌رود، قرار است دست بکشد به سر همه‌ی ما، همان دستی که به پیکر بی‌جان شهید پانزده‌ساله‌اش کشیده بود... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
دهه هشتادی‌ها اینطوری‌اند که صبح با یه گروهشون کلاس داری و درباره موضوعی باهاشون حرف میزنی، عصر با یه گروه دیگه یه جای دیگه کلاس داری، اما تا میای یه چیزی رو بگی، یکیشون میگه اونی که صبح گفتین فلان...! من😳 سرعت نور😢 دهه هشتادی‌ها 😌😁 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فاطمه، نمک کلاس است، از آنها که خوشمزه می‌کنند همه چیز را، حتی وسط مباحث خیلی جدی، شوخی می‌کند و باعث خنده‌ی همه می‌شود، این کار می‌تواند فضای کلاس را به هم بریزد، می‌تواند حواس بقیه را پرت کند که البته می‌کند، اما خودش از آنهاست که وسط شلوغ‌کاری، به درس و موضوع هم توجه می‌کند، فعال است و مثال‌هایی که برای هر موضوع می‌آورد، درست همان است که باید باشد. فاطمه می‌تواند در تعریف رایج معلم‌ها، شلوغِ کلاس باشد، اما از نظر من همان نمک کلاس است، خوشمزه می‌کند، تنوع ایجاد می‌کند و شادی و نشاط با خودش می‌آورد. امروز وقتی در بدو ورودم به تقلید از خواستگاری‌های مدرن، روی زمین زانو زد و با شیطنت یک نارنگی را مقابلم گرفت، حال خوب این کلاس دوست‌داشتنی، قبل از شروع کلاس، در جانم دوید. فاطمه و دوستانش، بخشی از دوست‌داشتنی‌های این دنیا هستند، برایشان دعای خیر کنید... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
همیشه برایم عزیز بوده چه آن وقت‌ها که بذرهایش تازه جوانه زده بودند چه حالا که نوجوان یا جوان برومندی شده و راهش را دارد درست و دقیق می‌رود، اینکه برای کودک و نوجوان، هم وقت آموزش و یادگرفتن جالب توجه باشی، هم وقت عزاداری و هیئت، معرفت و محبت بچشانی، هم وقت شادی و عیدانه، خاطره‌ی شیرین بیافرینی، یعنی همانی هستی که باید باشی! من شب یلدای امسال، کنار سفره ساده و دل‌انگیز اما پر "رمز و راز" ، کنار دختران پرشور و پراحساس و پردغدغه ، باز و باز شهادت دادم که دارد درست حرکت می‌کند، دارد درست نفس می‌کشد و بال می‌زند و اوج می‌گیرد و پرواز می‌دهد و باز دعا کردم برای تک‌تک دوستانی که برای لحظه به لحظه این سال‌های خوب، زحمت کشیدند و بدون هیچ چشمداشتی از زمان و توان و جان و مال خود هزینه کردند... عاقبت‌تان خیر و نورانی🌱✨ ف. حاجی وثوق @ghalamzann
*انتشار عمومیِ یک پاسخ خصوصی دخترکم! از تاریک بودن اطرافت نوشته‌ای از اینکه چیزی دیده نمی‌شود از اینکه واضح نیست از اینکه نمیدانی چطور قدم برداری و آیا راهی که می‌روی درست است یا نه، نوشته‌ای احساس میکنی که بوی خدا نمی‌دهی و با همه‌ی این‌ها، نوشته‌ای حالت خوب است و همه چیز هم! از شوخی شیرینت می‌گذرم که مثلا می‌خواهی بگویی "همه چی آرومه من چقدر خوشحالم"، اما راستش را بخواهی، بقیه حرفهایت را دوست دارم، نه اینکه به تشویش وجودت راضی باشم، نه، اما این نگرانی‌ها، این جوش و خروش مداومی که داری، این خوف و رجایی که از وقتی شناختمت، همراه توست، نعمات بزرگی هستند، تو معمولی زندگی کردن را انتخاب نکرده‌ای، تو خواسته‌ای هر روزت قدمی به جلو باشد، تو برنامه مراقبه داری و مداوم خودت را رصد میکنی، تو حواست به خودت هست، به جلو رفتن‌هایت، به رشد کردن‌ها یا درجا زدن‌هایت، تو ارزش زندگی را فهمیده‌ای و می‌دانی که اصلا چرا آفریده شدی و باید به کجا برسی... و اینها همه، مزیت‌های تو دخترک ١٧ ساله من است. کاش همه‌ی دخترانی که در چشم و ابرو و حالت مو و شکل ناخن‌شان، دنبال مزیت می‌گردند، می‌دانستند که حلاوت این رسیدن‌‌ها، این درک و دریافت‌ها، این جوشیدن‌ها و خروشیدن‌ها، در سن و سال شما چقدر متفاوت است، چقدر نگاه‌تان را عمیق می‌کند، چقدر پرِ پرواز می‌دهد و چقدر انتظارتان را از زندگی متفاوت می‌کند. رحمت خدا بر پدر و مادرت... 🌱 یادت باشد تا زمانی که بالا و پایین شدنت را احساس می‌کنی، یعنی دلت بیدار است و زنده‌ای... و آرزو می‌کنم هرگز روزی را تجربه نکنی که روزمرگی‌ها خوابت کنند و متوجه مسیر سینوسی حرکتت نباشی! خداوند تو را و همه‌ی همسالانت را برای خودش بردارد و برای خودش برساند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
دخترک اهل کتاب و اهل قلم من! راستش را بخواهی دیگر حتی به گرد خواندنِ نوشتن‌هایت هم نمی‌رسم، چه کسی تصور می‌کرد آن دخترک ٩ ساله‌ی تازه به تکلیف رسیده که با چادر سفید و تورتوری جشن تکلیفش به مسجد می‌آمد، یک روز بشود تو، تویی که این همه بزرگ و متفکر شده‌ای، این‌ همه می‌خوانی و این همه می‌نویسی، انرژی‌ات آن روزها تمام نمی‌شدند، این روزها چه میکنی با انرژی‌هایت؟! از کتاب‌هایی که خواندی، گفتی، و از دومین شعری که سرودی، راستش دلم برای آن سال‌های خودم تنگ شد، برای همان تشنگی‌ها، سیراب‌نشدن‌ها، کتاب خواندن‌ها، نوشتن‌ها و شعرسرودن‌ها... شعرت قشنگ بود، هنوز وزن مقبولی ندارد، اما از نگاه من، وزن، شرط دوم شعر است، شرط اول، دلی‌ست که به آگاهی رسیده باشد و حتی لرزیده باشد، کلماتی که حرف را برسانند و احساسی که از جان تراویده باشد، اینها که باشند، وزن هم روزی درست می‌شود و جای نگرانی نیست! از خداوند برای وجود پر از محبتت، خیر می‌خواهم، برای دغدغه‌هایت، مسیری هموار، برای دلتنگی‌هایت، آرامش و برای سرگشتگی‌هایت، پاسخی که تو را به مقصد برساند و عاقبتت را روشن کند... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann