#تنها_زبان_عشق_را_به_مترجم_نیاز_نیست
#دهه_نودیها #زائرین_پیاده
کنار دیوار نشستهام و داریم با یکی از دخترها گپ میزنیم، زهرا سادات که از نوجوانان خادم است، میآید و میپرسد شما میتوانید با لهجه مشهدی حرف بزنید؟ میگویم یک چیزهای اندکی بلدم، میگوید میشود بیاییم کنار شما با لهجه حرف بزنیم؟ استقبال میکنم و میآید و نوجوانان زائر هم کم کم میآیند و مینشینند.
میگویم حالا که اینطور شد هرکسی با لهجه شهر خودش حرف بزند، از روستاهای قوچان و چالوس هم داریم و از روستاهای تربت و از نیشابور... بچهها اول هی میخندند و انگار دارند استنداپ اجرا میکنند، اما کمکم عادی میشود، روستاییها راحتتر و با اعتماد به نفس بیشتری حرف میزنند و حلقه خوبی شکل میگیرد و البته هنوز هستند کسانی که مقاومت میکنند مثل مریم که با وجود روستایی بودن تلاش میکند لهجهاش را مخفی کند و میگوید ما معمولی و تهرانی حرف میزنیم!
تفاوت لهجهها قشنگ است و تلاشی که اینبار بچهها میکنند برای آنکه بهتر و درستتر با لهجه صحبت کنند و ایرادهای هم را میگیرند. این برخلاف همیشه است که بچهها از لهجه پرهیز دارند و دوستش ندارند.
ساعت خوبی میگذرد، دوستهای تازه پیدا میکنیم و بچهها به هم متصل میشوند.
✍ ف. حاجی وثوق
(موکب زائران پیاده امام رئوف)
@ghalamzann