eitaa logo
قلمزن
486 دنبال‌کننده
715 عکس
122 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
فَأَجَآءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى‏ جِذْعِ النَّخْلَةِ... (سوره مبارکه مریم، آیه 23) درد بود كه او را حرکت داد درد او را به طرف درخت برد درد او را به تكيه گاه و رزق الهي رساند! درد مايه ي تعالی‌ست درد يعني خواستن يعني شدتِ خواستن... و رسيدن آسان نيست! وقتي شدتِ خواستن زياد باشد و رسيدن سخت باشد درد به سراغ آدمی می‌آید! درد همراه با تقاضاست خواستن وخواستن، و اين خواستن ها مراتب دارند بيشتر و بيشتر مي‌شوند هرقدر خواستن بيشتر باشد حركت بيشتر خواهد شد و هر قدر حركت بيشتر شود تعالي بيشتر خواهد شد آن كه چيزي نمي خواهد، چيزي نيست! از نخواستن نمي‌شود به جايي رسيد و خواستن با هوس فاصله دارد کوچکترها اهل هوسند و بزرگترها اهل خواستن! باید بزرگ شد... پ. ن: کفر، کافر را و دین، دیندار را ذره ای دردت، دل عطار را... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
تشنه كه نباشي قدرتِ دركِ ارزش و قيمتِ آب را نداري آب،‌ نياز ِ‌تو نيست تا زماني كه احساس تشنگي نمي كني! تشنه كه مي شوي همان آبِ بي ارزش مي شود نياز ِ‌تو...مي شود مايه ي حيات تو حاضري همه ي زندگي ات را بدهي تا جرعه اي بنوشي! اما تشنگي نهايت دارد ،‌ آب به قدر ِ نيازت مي‌نوشي و به محضِ سيراب شدن: باز محبت و توجهت به آب محو مي شود و همان محبوبِ لحظاتي قبل اينك ديگر به چشمت نمي‌آيد! سيراب كه مي‌شوي حتي جرعه‌ي اضافه‌اي از آب،‌ مي‌شود مايه ي عذابت، حالت را بد مي‌كند و اگر بيشتر و بيشتر بنوشي به انزجار از همان نيازمنديِ لحظاتِ قبلت مي‌رسي!! ماهي ها اما... تشنه‌ي آب نيستند محتاج ِ محض ِ آبند!! يك احتياج ذاتي و هميشگي و زوال‌ناپذير، ماهي تشنه‌ي آب نيست كه با رفع عطش، محبوبش بشود مايه‌ي عذابش! ماهي محتاج ِ آب است!... و آب ،‌ مايه‌ي حيات ماهي... بي بروبرگرد و بي‌قيد و شرط! آب كه نباشد حتي براي لحظه اي، ماهي آن قدر بالا و پايين مي‌پرد تا از دوري محبوب جان مي‌دهد، هيچ ماهي‌اي در هيچ كجاي دنيا يافت نمي‌شود كه حتي لحظه‌اي بدونِ‌ حضور آب تابِ‌ زندگي بياورد! و عشق ، همین احتياجِ محض است، يك احتياجِ ذاتي و هميشگي و زوال ناپذير... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
... به او توصیه می‌کند که در محضر استاد همچون کسی باشد که زیر درختی نشسته و بدون تکان دادن درخت، منتظر افتادن میوه آن است! اگر استاد سخنی نگفت، او نیز ساکت باشد و جریان فیض را به عهده استاد بگذارد... @ghalamzann
ای مردم! "جان‌"های شما در گرو اعمال شماست پس با طلب آمرزش از خداوند آن‌ها را از گرو خارج کنید... @ghalamzann
شب قدر باشد و پای منبر آقای سرلک نشسته باشی، کلنگ برمی‌دارد و جوری شخمت می‌زند که حس کنی احشاء داخلی قلب و روحت را بیرون کشیده است، این نوع حفاری‌ها دردشان زیاد است اما بخش‌هایی را نشانه می‌گیرند که خودِ توده‌های سرطانی وجود آدمی باشند، نشانت که می‌دهند رنج افزون می‌شود اما چون به علت رسیده‌ای، ملغمه عجیبی از درد و تسکین نصیبت می‌شود، خدا حفظ کند آقای سرلک را، خوب می‌داند که شب قدر، فقط شب همین زیرورو کردن‌هاست شب همین دردکشیدن‌ها و به تشخیص رسیدن‌ها، و منبرش دور است از همه‌ی چیزهای دیگر... القصه فرمودند "ادعا دعوا می‌آورد" ، آنجا که آدم‌ها مدعی هستند و خودشان را کسی می‌بینند به اختلاف می‌خورند، و غالب دعواهای کودکانه‌ی آدم‌بزرگ‌ها بابت همین ادعاهاست، باور "هیچ" بودن کار هرکسی نیست اصلا باور که به "کلام" نمی‌آید در "رفتار" بروز می‌کند، با "حقیر" گفتن و "الاحقر" بودن، کار این نفسِ کاربلد تمام نمی‌شود، وسط کارزار است که خودش را نشان می‌دهد... @ghalamzann
وقتی به تو رجوع می‌شود یعنی جایی در عالم هنوز مهمی لازمی موثری باید باشی وقتی کسی کارت دارد یعنی خدا هنوز با تو کار دارد یعنی لازم بوده که تو هم در شمار بندگان حاضر در دنیا باشی و این در اختیار تو نیست نه اینکه فکر کنی کسی هستی نه اصلا و ابدا اما باید فکر کنی که خدا برای تک تک کسانی که در دنیا نگهشان داشته برنامه دارد کارشان دارد بیخود نیست نگه داشتنشان، آب و دانه دنیا که مفت نیست بدهند بخوری و راست راست راه بروی حتما باید کاری انجام دهی که اینطرف نگهت داشته اند بقول استاد که می‌فرمود تا وقتی کاری ازت ساخته است خدا نگهت می‌دارد وقتی تو را می‌برد که بردنت صرفه بیشتری داشته باشد، حالا این صرفه چیست و آن بالا چه معنا ودلیل و حکمتی دارد، ما نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم! مثلا شاید این باشد که بروی شرّت کمتر می‌رسد یا بمانی فرصت آدم شدنت بیشتر می‌شود یا نه بمانی که حجت برایت تمام شود که ببین، تو آدم بشو نیستی! و خدا نکند این باشد برای کسی... علی ایحال اين‌ها را گفتم تا بگویم اگر به شما رجوع می‌شود اگر مردم به سراغتان می‌آیند اگر کارشان را به شما واگذار می‌کنند بدانید و هشیار باشید که خداوند هنوز با شما کار دارد! پس اورا شکر کنید که همچنان رویتان حساب باز کرده است.. ف. حاجی‌وثوق @ghalamzann
طوری خمیر وجودت را ورز می‌دهد که اگر تن به اراده‌اش ندهی، "درد" نصیبت می‌شود و اگر تسلیم باشی، "عشق" ! از یک دقیقه دیگرت بی‌خبری از بازی‌هایی که می‌کند از بازی‌هایی که می‌دهد از امتحان و آزمون و ابتلا و همه چیز، تمامش نمی‌کند چون این راه تمام شدنی نیست یکی را بپذیری بعدی هم می‌رسد بزرگتر و عمیق‌تر محاسباتت را به هم می‌ریزد تدابیرت را زیرورو می‌کند و درست وقتی فکر میکنی بهترین تصمیم را گرفته‌ای و همه چیز را درست چیده‌ای ناگهان همه را فرو می‌ریزد... او تنها کارگردانی‌ست که نمی‌گوید چه سناریویی برایت نوشته است! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
"حتی اگر نباشی می‌آفرینمت..." یکی از معدود اشعار خیلی دوست‌داشتنی همین شعر است، اوج نیاز آدمی را به داشتن به بودن به مهرورزیدن روایت می‌کند، او کیست یا چیست بحثش جای دیگر است، اما اینکه آدمی بال بال می‌زند تا دوست داشته باشد تا بورزد تا بی‌تاب و بی‌قرار باشد حکایت این شعر است، آدمیزاد محبوب را می‌آفریند آنقدر می‌گردد تا پیدایش کند و بعد دورش بگردد و در فراقش بی‌قراری کند، "ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی!" اینکه او چه می‌کند و چه پاسخی می‌دهد فرع موضوع است اما این خواهش این حب ورزیدن این عاشقی کردن است که نیاز فطری آدمی‌ست و آنان که محبوب را مطابق با فطرت‌شان می‌یابند، با همه رنجی که می‌کشند، درهایی به رویشان باز می‌شود که درک و دریافتش برای آدمهای ممکن نیست، عشق، منِ آدمیزاد را شکاف می‌دهد می‌ترکاند و به می‌رساند یک تلاشی عجیب که نور می‌پراکند و به شهود می‌رساندش... @ghalamzann
ظاهرا "‏خسرو شکیبایی" گفته بوده: (گاهی یکی طوری تو را می‌سوزاند ‏که هزاران نفر نمیتوانند خاموشت کنند ‏و گاهی یکی طوری خاموشت میکند که هزاران نفر نمی‌توانند روشنت کنند...) من اما می‌گویم: گاهی یکی طوری تو را روشن می‌کند که هزاران نفر نمی‌توانند خاموشت کنند! شکر... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
در بین غزل نام تورا داد زدم داد آن گونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت: این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت؟! @ghalamzann
یک جراحی دردناک در دنیا وجود دارد که دردش کُشنده است، یک نوع غده سرطانی هست که وقتی رشد می‌کند، شیمی درمانی هم نمی‌تواند درمانش کند و دارودرمان سنتی هم افاقه نمی‌کند. باید جراحی شود، راستش را بخواهید، از روی تجربه می‌گویم: بی‌حسی و بیهوشی هم ندارد! جانت بالا می‌آید تا بیرون بیاید و ذره ذره جدا شود. اصلا از اول نباید می‌گذاشتم جوانه بزند و رشد کند! هی لی‌لی به لالایش گذاشتم و هی بزرگ و بزرگ‌تر شد. حالا هرجایی سرک می‌کشد و خودی نشان می‌دهد، انگار مهار جان و جهانم را به دست گرفته باشد! خوب که نگاهش می‌کنم نفرت‌انگیز است، با آنچه قرار بوده باشم، سنخیت ندارد، خودش اضافه شده و خودش را قاطی با وجودم کرده و البته تقصیری ندارد، من باعث تولدش شدم و کمک کردم پا بگیرد و ریشه بدواند و جایش را محکم کند. حالا زورش زیاد شده و نفسم را می‌گیرد. جراحی‌اش بدون دست‌گیری آن بالایی‌ها ممکن نیست، هم دردش جانکاه هست هم آنقدر رشد کرده که هر جا باشم جلوتر از من جایش را محکم کرده است... این غده دردناک و غول‌پیکر و مزاحم "منیت" عجیب ترسناک شده است! برای درمان و شفایش دعا کنیم... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
غرورهای مارا ببخش آن لحظه که آدم‌ها را ریز می‌بینیم و فرعون وجودمان بالاتر می‌نشیند آن لحظه که گمان میکنیم بیشتر می‌دانیم آن لحظه که باد در غبغب وجودمان می‌افتد و زیرصدای غرور از کلاممان به گوش خلق‌الله می‌رسد غرورهای مارا ببخش آن لحظه که بوی آزاردهنده از رفتار و کلام و زبانِ بدنمان، مشام هستی را آزرده می‌کند. غرورهای مارا ببخش ما با این سنگینی چگونه حرکت کنیم... ...