#خوش_بحال_تو_که_میپری
وقتی #دخترها خوب مینویسند،
پر میشوم از زندگی،
پر از انرژی و نشاطی که برخلاف خیلی از شادیهای دنیا، #ماندگاری دارد.
14 ساله و 15 ساله و بیشتر و کمترشان،
همین که #قلم به دست میگیرند،
دلم برایشان پر میکشد
برای کلماتی که #دخترانه کنار هم مینشانند و آنچه در درونشان #شعله میکشد و پر #پرواز میجوید،
میان صف کلمات، #کاشت و #برداشت میکنند.
نوشتن بیش از آنکه #تکنیک بخواهد یک وجود #عاشق میخواهد یک دل گشاده و یک سر و هزار سودا میطلبد.
و #نوجوانی وقت همینهاست
وقت همین است که یکی بنشیند و حال و روزش را از نرفتن به سفر #اربعین طوری بنویسد که دلت آتش بگیرد و آن یکی رفتنش را طوری به توصیف بیاورد که خیالت بابت دریافتهای دقیقش نفس بکشد.
و یکی برایت احساسات و ادراکات شبانهاش را به قلم بیاورد آنگونه که برای فهم لطیفش از #شب، دلت غنج برود
و یکی دیگر طراحی دفتر نویسندگیاش را برایت ارسال کند و پر بشوی از شوق و دلت برای دیدن روزنوشتهایش پر بکشد.
وقتی دخترها خوب مینویسند، یعنی #رشد دارد با همهی سخت بودنش محقق میشود و همین برای آنکه روزت را بسازد، کفایت است.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
قلمزن
#یک_اتفاق_خوب #اتفاق_بزرگتری_در_راه_است قرار بود با جمع کردن 6 میلیون و 600 تومان قرض این خانواده آ
#خبر_خوب
6 میلیون تومان واریز کرده و نوشته است زودتر موتور را بخرید تا شاید فردا جمعه، پدر بتواند خانوادهاش را برای تفریح بیرون ببرد!
19 میلیون جمعآوری شد. حالا بدهی این خانواده تسویه است و موتور به زودی خریداری میشود و خدا میداند که این جمع بودنها چه برکات عجیبی دارند و چه در عالم هستی میآفرینند و تا کجا دستگیر بندگان مهربان خدا میشوند. خوش به احوالشان🌱🌱
@ghalamzann
همه با هم
هم اکنون
با پرچم ایران
به خیابان ها میرویم... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
این شادی گوارای وجودتان مردم❤️
@ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشهد میدان فلسطین 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشهد احمدآباد 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
این #پیروزی مبارک باشه واسه دل پاک و دعای خالص شما مادربزرگهای عزیزِدل که وقت بازی هی میپرسین سفیدها ایرانن؟😍
#تیم_ملی_ایران
@ghalamzann
#یک_جفت_مرغ_عشق
#ایران_قوی
اسمشان را گذاشتهام مرغ عشق،
هر صبح دست در دست هم مسیر پیادهروی را لنگان لنگان میروند و میآیند. از همان روز اول که دیدمشان، دوستشان داشتم. نمیشود گفت بیدلیل که اصلا دوست داشتن آدمها عین دلیل است، آن هم نوع پدربزرگ و مادربزرگشان...
پیرمرد قد بلندی دارد با لباسهایی که همیشه مرتب و یکشکل هستند. یک کلاه شاپوی خاکستری با پیراهن و شلوار راحتی چهارخانه به رنگ کلاهش، سخت راه میرود و به نظر پارکینسون دارد. پیرزن خیلی کوتاهتر از شوهرش، لباس روشن میپوشد و بخش کوچکی از موهای سپیدش از جلوی روسری دیده میشوند، گاهی هم برای اینکه سردش نباشد یک کلاه زیر روسری میپوشد. او هم سخت راه میرود. طوری دست هم را میگیرند که درست نمیدانی کدامشان به کدام تکیه کرده است!
و همه اینهارا وقتی از کنارشان عبور میکنم دیدهام. از روزی که سلام کردم، دلم بیشتر برایشان تنگ شد. هرروز کارم این بود که عبور کنم و سلام کنم و آنها صورتشان پر شود از لبخند و مهربانانه جواب بگویند.
امروز اما اختیار از کف دادم. برای اولین بار عبور نکردم و کنارشان ایستادم. حالشان را پرسیدم و اینکه کدام خانه زندگی میکنند. نشانم دادند. پرسیدم تنها هستید یا با فرزندان... گفتند تنها هستیم. عاشقانه گفتم میشود اگر کاری دارید به من بگویید؟ مثلا خرید دارید یا هر کاری که از دست من برمیآید؟... گل از گل هردویشان شکفت. پیرزن با همان دستان لرزانش در آغوشم کشید و گفت میدانی با همین حرف دنیا را به ما دادهای؟ بغضم گرفت... چشمانش پر از اشک بودند و پیرمرد داشت میخندید. دلم نمیخواست از آغوش مهربانش جدا شوم. چقدر شبیه مادربزرگ بود. دوباره التماس کردم و قرار شد پیششان بروم.
آنها نمیدانند که من و امثال من به این مهربانیها نیازمندتریم. به اینکه دستمان در دست بزرگترها گره بخورد و کمرمان پیششان خم شود و دعای خیرشان همراهمان باشد.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
قلمزن
#یک_جفت_مرغ_عشق #ایران_قوی اسمشان را گذاشتهام مرغ عشق، هر صبح دست در دست هم مسیر پیادهروی را لنگا
#خداوند_روزیرسان_است
#شبیه_فرشتهها
هنوز طعم شیرین خاطره دیروز را دارم مزمزه میکنم که پیرزن را از دور میبینم، دست تکان میدهد، خودش تنهاست.
کنارش که میرسم میگوید بدون عصا آمدم، باور میکنی؟ بعد از سالها بدون عصا آمدم، میپرسم چرا؟ میگوید از دیروز که شمارا دیدم و گفتی هوای مارا داری، قدرت پیدا کردم!
(خجالت میکشم، از همهی کارهایی که میتوانستیم در زندگی انجام بدهیم و ندادیم، از همهی لبخندهایی که میشد بزنیم و نزدیم،...)
میگویم خدا حافظ شما باشد مادر، میخواهید تا خانه با هم برویم؟ میگوید نه یواش یواش دارم تمرین میکنم، شوهرم نگران بود که بدون عصا هستم. همراهش میشوم تا در خانه میرویم، یک خانه ویلایی که برگهای پاییزی کف حیاطش را پوشاندهاند.
وقتی برمیگردم و نگاهش میکنم با دست برایم بوسهای میفرستد و نگاهش پر از انتظار میماند. دلم برایش غنج میرود. میروم نانوایی محله... کیف پول نیاوردهام و برایم گفتنش سخت است، تا میگویم پول نیاوردهام، یکی از بندگان خوب و خوشروزی خدا میگوید من حساب میکنم و دو نان گرم دستم میدهد.
خودم را دوباره به خانه پیرزن میرسانم، پیرمرد با همان کلاه شاپو و عینک دودی و بیماریاش دارد برگهای حیاط را جارو میزند، نان گرم را به پیرزن میرسانم و میگویم یک نفر خریده برای صبحانه شما، صورتش بیشتر میشکفد، حالا روسری هم ندارد و موهای یکدست سفیدش را در همان فاصله با سلیقه شانه زده و شبیه فرشته ها شده است.
مداوم میگوید من فدایت شوم الهی هرچه میخواهی خدا به تو بدهد. میگویم مادر من نخریدم دعایتان باشد برای کسی که زحمتش را کشیده، حالا برای همه دعا میکند.
دوست دارد صبحانه مهمانش باشم اما نمیتوانم، دوباره بغلم میکند درست مثل یک مادر و خداحافظی میکنیم به امید دیدار دوباره شاید صبح پاییزی فردا... 🍁🍂
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
هدایت شده از کتابخانه بچههای محله نوفل
نوجوونا و جوونای عزیز محله!
دخترخانمها و آقاپسرها!
یک برنامه درجه یک و پرهیجان
مخصوص شما:
🇮🇷تماشای گروهی مسابقه فوتبال ایران و آمریکا 🇮🇷
زمان : سه شنبه ساعت 22:15
مکان: مسجد حضرت قائم (عج)
✅دورهمی دخترخانمها و تماشای فوتبال: شبستان بالای مسجد
✅ دورهمی آقاپسرها و تماشای فوتبال: پایگاه بسیج برادران مسجد
✅برای رفت و برگشت دخترخانمها، مربیان هم به والدین کمک خواهند کرد.
✅ نوجوانان کمتر از ۱۸ سال حتما رضایتنامه به همراه داشته باشند.
✅تنقلات و خوردنیجات یادتون نره🤩
✅اگر والدین هم تمایل دارند، میتونند در تماشای فوتبال با بچهها همراهی کنند.
✅نتیجه بازی هرچی که باشه:
"همه با هم تا پای جان برای ایران"🇮🇷❤️
قلمزن
نوجوونا و جوونای عزیز محله! دخترخانمها و آقاپسرها! یک برنامه درجه یک و پرهیجان مخصوص شما: 🇮🇷تماش
همه چیز آماده است برای تماشای دستهجمعی مسابقه با بچههای محله...
#همه_با_هم_برای_ایران
#ایران_قوی
@ghalamzann
#قربانیان_وضع_موجود
#اپیزود_اول
وقت نماز مغرب وارد مسجد میشوم، آمدهاند و صندلیهای آخر شبستان نشستهاند که مثلا نماز نمیخواهند بخوانند. وقتی دستشان را میفشارم میگویم شب یادتان نرود، تماشای #فوتبال دستهجمعی، منتظرتان هستم.
دخترکی که وسط #اغتشاشات بوده میگوید اصلا نمیآییم. و آن یکی که زبان تندتری دارد، صدایش را بلند میکند و میگوید امکان ندارد و شروع میکند به فحاشی کردن به #تیم_ملی ... سومی هم کلا تحت تاثیر است و هرچه آنها بگویند، تایید میکند. چند نمازگزار برمیگردند و نگاه میکنند و میترسم تذکر یا توبیخ آنها وضعیت را بدتر کند. میبرمشان بیرون، روی پلهها، حرف میزنیم، آن که صدایش بلند است و معمولا اهل فحاشی، نمیتواند گفتگو کند. اما با دخترک مثلا اغتشاشگر همیشه توانستهایم حرف بزنیم. او گریه میکند و میگوید مردم ما دارند کشته میشوند، چطور برای تیم ملی دست بزنیم و شادی کنیم؟ دخترک فحاش میگوید این تیم ملی نیست تیم جمهوری اسلامی است(13 ساله و 14 سالهاند! ) میگویم مردمی که برای پیروزی تیم ملی جشن گرفتند، #مردم نیستند؟ دخترک فحاش میگوید نه آنها مردم نیستند، مردم یعنی ما یعنی آنهایی که معترضند. دخترک اغتشاشگر اما میگوید خانوم همه ما مردم هستیم. میگویم اگر شادی کردن این روزها بد است چرا آنهایی که به شما میگویند شادی نکنید، وقت پیروزی انگلستان با پرچم انگلیس آمدند و شادی کردند؟! دخترک فحاش میگوید خوب کاری کردند. اما دخترک اغتشاشگر میگوید من به آنها هم گفتم اشتباه کردند. خانوم من به احترام شما شب #پیروزی به خیابان آمدم و در شادی مردم شرکت کردم اما قلبا دلم نمیخواهد شادی کنم.
بغلش میکنم و میگویم میدانستم آن شب برای من آمدی، اشکش را پاک میکنم و میگویم فدای دل مهربان تو... اما دخترم با همه رنج و غصهای که هست، آیا باید حق شادی از مردمی که به آن نیاز دارند، گرفته شود؟ آیا وسط این روزهای سخت نباید حال دل کشورمان و مردممان خوب شود؟ نباید بچههای تیممان را تشویق کنیم؟ نباید فریاد بزنیم که پشتشان هستیم؟ و میگویم و او اشک میریزد... دخترک فحاش میگوید الهی ببازند که دلم خنک شود. میگویم دخترم تو با آنهایی که آرزوی باخت کشورشان را دارند، فرق میکنی، دوباره صدایش را بلند میکند که من از همانها هستم. او را هم در آغوش میگیرم و در گوشش میگویم اعتراض داری اما تو از آنها نیستی. چیزی نمیگوید. و به هر سه تایشان میگویم دوست داشتید بیایید تا مسابقه را با هم ببینیم اما اگر اذیت میشوید، نمیخواهم بیایید، دوستتان دارم دخترها... و تنهایشان میگذارم و میروم تا بغضی که این چنددقیقه گلویم را گره زده است دور از آنها رها کنم...
شب وقت تماشای بازی، هر سهتایشان آمدهاند.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
قلمزن
#قربانیان_وضع_موجود #اپیزود_اول وقت نماز مغرب وارد مسجد میشوم، آمدهاند و صندلیهای آخر شبستان نش
#قربانیان_وضع_موجود
#اپیزود_دوم
اپیزود دوم را نوشتم اما قید انتشارش را زدم. درد را گاهی نمیشود به تصویر کشاند. نمیشود نوشت که چطور چند نوجوان هممحلی، چند دوست به جان هم میافتند و برای هم دندانقروچه میکنند و چیزی نمانده همدیگر را بزنند و حتی بیشتر... برای آنکه یکی دلش میخواهد تیم کشورش ببازد و این را بلندبلند اعلام میکند. و آن دیگری تحمل نمیکند و شعار مرگ بر وطنفروش سر میدهد و باز این یکی میخواهد آن یکی را بزند و بقول خودش تکه تکه کند!
وقتی دخترک 14 ساله با چهرهای که ترسناک شده، میگوید خانوم دوست دارم چاقو و چنگال بیاورم و سر فلانی را ببرم و مغزش را دربیاورم... تنت میلرزد. وقتی نمیتوانند کنار هم بنشینند و بازی را تماشا کنند و لذت ببرند و شاد و آرام بگذرانند، تنت میلرزد. وقتی تمام وقت به هم چنگ و دندان نشان میدهند، تنت میلرزد.
ما چه کردهایم با این بچهها، ما یعنی مای مسئول، مای پدر و مادر، مای معلم و مربی، مای مدعی، مای مدعی، مای مدعی... که حتی امروز وسط تلاشیِ دوستنداشتنی این نسل، تقصیر و سهمی برای خودمان قائل نیستیم و یکدیگر را خطاب و عتاب میکنیم!
ما با این نسل چه کردهایم؟! با نسلی که هنوز برای این نوع کنشگریها کودک است و کوچک است و ناتوان است و کمصبر، اما ما در هر طرف این بازی که ایستادهایم، این نسل را بازیچه کردهایم.
ما را به آنکه میپرستیم، هر طرف که ایستادهایم، با دهه هشتادیها پز ندهیم، به همدیگر نشانشان ندهیم، آنها را وسط بازیهای خود نیاوریم، این بازی از هر طرف که باشد دوسر باخت است. نوجوانی وقت رشد است وقت جهیدن وقت پخته شدن وقت یاد گرفتن و ظرف وجود را بزرگ کردن... لطفا هوای نوجوانی را داشته باشیم. این مهمترین دوره سنی، گناه دارد برای آنکه بشود لحاف ملا و هرکسی به سمتی که دلش میخواهد، آن را بکشد.
و یادمان باشد و حتما یادمان باشد، آنچه بین این بچههای معصوم میگذرد، ماحصل آن است که ندیدند بزرگترهایشان با هم خوب گفتگو کنند، با هم خوب تعامل کنند و با هم روی نقاط اختلافشان خوب حرف بزنند و خوب گوش کنند...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
🔆دوره مهارتی تمرین محور🔆
به منظور بهبود روابط همسران به صورت مجازی برگزار میگردد.
🤝تسهیلگر: زینب سادات مرتضوی
(دانشجوی کارشناسی ارشد مشاوره خانواده دانشگاه فردوسی)
🔻هزینه: رایگان (ظرفیت محدود)
🔹جهت مشاوره و کسب اطلاعات بیشتر به شماره یا آیدی زیر پیام دهید:
📞09354085622
🆔 @Ze_Mortazavi
قلمزن
🔆دوره مهارتی تمرین محور🔆 به منظور بهبود روابط همسران به صورت مجازی برگزار میگردد. 🤝تسهیلگر: زینب
خانمهای جوانو دعوت میکنم به دوره مهارتی بهبود روابط همسران💍🌹
با کلی تمرین و تکنیک که تو این دوره یاد میگیرید هم خودتون رشد شخصیتی پیدا میکنید هم میتونید روابط با همسرتونو بهتر و باکیفیتتر کنید.
✅این دوره مجازی و کاملا رایگان هست.
برای ثبت نام یا پرسیدن سوالاتتون به این آیدی پیام بدید:
@ze_mortazavi
قلمزن
#اعلام_نیاز آبرومندند و مظلوم، با دو دختر 4 ساله و 7 ساله در یک خانه کوچک در انتهای خیابان خواجه
#اتفاق_خوب #نتیجه_همدلی
به لطف خداوند برای این خانواده حدود 20 میلیون تومان فراهم گردید. #بدهی آنان پرداخت شد و دوباره صاحب #موتور شدند.
حالا پدر خانواده توانسته سرش را بالا بگیرد و کودکانش طعم دوبارهای از شادی را در زندگی کوچکشان بچشند.
آنچه کاشتید، برداشت خواهید کرد در دنیایی که امروز هستید و در عقبایی که مستدام و جاودان خواهد بود. به امید خداوند🍀🌱🍀
@ghalamzann
میگوید آدمی با از دستدادنهایش،
به دست میآورد،
میگویم برخی از دستدادنها با هیچ بهدستآوردنی جبران نمیشود...
@ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود...
13 آذر 1401
مشهد مقدس
@ghalamzann
برگ از پی برگ بر زمین ریخته است
ای باد چه در گوش طبیعت گفتی!...
مشهد-١۴ آذر ١۴٠١
@ghalamzann
#کار_گروهی را
از پاییز و زمستان میشود یاد گرفت،
هم #پاییز جا باز میکند تا زمستان
بیاید کنارش و کارش را تکمیل کند.
هم #زمستان منتی ندارد
که دست به دست پاییز داده است.
آذرماه ١۴٠١،
بازی پاییز و زمستان، بُرد-بُرد بود🍁❄️
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#شطحیات
یک جراحی دردناک در دنیا وجود دارد که دردش کُشنده است، یک نوع غده سرطانی هست که وقتی رشد میکند، شیمی درمانی هم نمیتواند درمانش کند و دارودرمان سنتی هم افاقه نمیکند.
باید جراحی شود،
راستش را بخواهید، از روی تجربه میگویم: بیحسی و بیهوشی هم ندارد!
جانت بالا میآید تا بیرون بیاید و ذره ذره جدا شود. اصلا از اول نباید میگذاشتم جوانه بزند و رشد کند!
هی لیلی به لالایش گذاشتم و هی بزرگ و بزرگتر شد. حالا هرجایی سرک میکشد و خودی نشان میدهد،
انگار مهار جان و جهانم را به دست گرفته باشد!
خوب که نگاهش میکنم نفرتانگیز است، با آنچه قرار بوده باشم، سنخیت ندارد، خودش اضافه شده و خودش را قاطی با وجودم کرده و البته تقصیری ندارد، من باعث تولدش شدم و کمک کردم پا بگیرد و ریشه بدواند و جایش را محکم کند. حالا زورش زیاد شده و نفسم را میگیرد.
جراحیاش بدون دستگیری آن بالاییها ممکن نیست، هم دردش جانکاه هست هم آنقدر رشد کرده که هر جا باشم جلوتر از من جایش را محکم کرده است...
این غده دردناک و غولپیکر و مزاحم "منیت" عجیب ترسناک شده است!
برای درمان و شفایش دعا کنیم... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann