eitaa logo
غلط ننویسیم
15.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
269 ویدیو
3 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/v257.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🟨🟨🟨🟧🟧🟧🟥🟥🟥 چنانچه/چنانکه "چنانچه" به معنی "اگر" و "چنانکه" به معنی "آنطور که، آن گونه که" است. این دو ترکیب را اغلب به اشتباه به جای هم به کار می‌برند. 🔸فرهنگ درست نویسی سخن، دکتر حسن انوری، انتشارات سخن، ص ١١۶ 🖊@ghalatnanevisim
شاهنامه خوانی 👇👇👇قسمت هشتاد👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
زال پسر سام، و رودابه دختر مهراب، شاه کاول، عاشق هم شدند. مهراب خشمگین شد و تصمیم به کشتن رودابه گرفت چون از خشم منوچهرشاه به‌خاطر این جسارتِ خانواده‌ی مهراب -که از نژاد ضحاک بودند- می‌ترسید. اما زن پرخرد او، سیندخت، قول داد که کار را درست کند. پس با هدیه‌های بسیار پیش سام رفت، خود را خویش مهراب معرفی کرد و از او قول گرفت که کاری با خاندان مهراب و حکومت او نداشته باشد. سام از خردمندی سیندخت و هدیه‌هایش خرسند شد. سیندخت از او امان گرفت و خود را معرفی کرد و سام دختر او، رودابه را شایسته‌ی پسرش دید. به سیندخت گفت که نامه‌ای به منوچهرشاه نوشته و توسط زال پیش او فرستاده و امیدوار است به پاسخ مثبت او. سیندخت به کاول برگشت. در دربار منوچهرشاه، اخترشناسان آینده‌ی زال را بسیار روشن دیدند و او را پدر پسری بسیار دلیر. پس موبدان و خردمندانِ دربار پرسش‌هایی سخت از زال کردند و او همه را به‌درستی پاسخ داد. منوچهر خوشحال شد و با ازدواج او و رودابه موافقت کرد. زال اکنون می‌خواهد به سرزمین خود برگردد. پس امشب با او به زاول برمی‌گردیم که در آن‌جا سام منتظر اوست و شنیدن جواب منوچهرشاه -و کمی دورتر، در کاول، رودابه‌ی عروس و پدر و مادرش. 🖊@ghalatnanevisim
4_6012522269539041281.mp3
749.6K
پیشدادیان (بخش ۵۱) (بخش ۵۰) گفتار اندر بازآمدنِ زال به‌نزدِ سام 🖊@ghalatnanevisim
-دستان: نام زال است به‌معنی نیرنگ که احتمالا به‌خاطر ارتباط او با سیمرغ و جادوهای او باشد. خود "زال" هم که همان "زر" است که تغییر کرده، به‌معنی پیر است و ترکیب مکرر "زال زر" هم در شاهنامه بسیار استفاده شده. -نوند: پیک (تیزرو) -برافگندن: فرستادن -خسروانی: شاهی -آن کجا رفته بود: آن چه اتفاق افتاده بود. -گذاشتن: راه طی کردن -خروش: فریادِ خوشی -پیوند: خویشی، وصلت -فرخنده‌رای: نیک‌تدبیر -بیفروخت از رایت این تیره‌جای: از خرد و تیزاندیشی تو کاخِ (از غم) تیره‌شده‌ی ما دوباره روشن شد. -به شاخی دست زدن: دست به کاری زدن، راه برگزیدن، تدبیر کردن -چنان‌هم کجا ساختی از نخست، / بباید مر این را سرانجام جست: (مهراب به سیندخت می‌گوید که) همچنان که از اول تدبیر کردی و این کار را به‌نیکی چاره جستی، خودت هم باید آن را به‌خوبی به پایان برسانی. -آراسته: مهیا، آماده -خواسته: گنج -سراینده‌راز: رازگوینده -چون یافتی تو، که یابد همال!؟: چه کسی به‌خوبی تو می‌تواند همسر بیابد!؟ -هیچ‌ کس! -ز فرمانت آرایش دین کنم: دین در بسیاری جاهای شاهنامه نه به‌معنی مذهب، بلکه به‌معنی راه‌وروش و آیین است. در این‌جا هم رودابه به مادرش می‌گوید که حرف‌های او را سرمشق زندگی‌اش قرار خواهد داد. -سور: جشن 🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "ســاده و روان" 📚 باب اول : در سیرت پادشاهان 🌺 حکایت ۳۰ 💫 پادشاهى فرمان داد تا بى گناهى را اعدام كنند، زيرا به خاطر بى اعتنايى او، بر او خشمگين شده بود. بى گناه گفت : اى شاه به خاطر خشمى كه نسبت به من دارى آزار و كشتن مرا مجوى ، زيرا اعدام من با قطع يك نفس پايان مى يابد، ولى بار گناه آن هميشه بر دوش تو خواهد ماند و سنگينى خواهد كرد. 🔸دوران بقا چو باد صحرا بگذشت 🔹تلخى و خوشى و زشت و زيبا بگذشت 🔸پنداشت ستمگر كه ستم بر ما كرد 🔹در گردن او بماند و بر ما بگذشت پادشاه ، تحت تاثير نصيحت او قرار گرفت و از ريختن خونش منصرف شد و تحمل بار سنگين هميشگى گناه را از خود دور ساخت . 🖊@ghalatnanevisim
👇👇 سفرنامه اعتمادالسلطنه👇👇 👇👇👇قسمت چهل و هفتم👇👇👇 🖊@ghalatnanevisim
🔶فرقه عسكريه كريد مركز اين فرقه شهر «قنديه»، در جزيره كريد، و عبارت از دو «الاى پياده»، و يك «فوج طوپچى سيار و قلعه» است. 🔶فرقه عسكريه افريقا مركز اين فرقه (؟ )، [۱] عبارت از چهار «الاى پياده»، و يك «توپچى سيار، و قلعه» و يك «فوج نشانجى» است. 🔶سلانيك و سرفيجه محل گشت و گذار اين فرقه، حدود «يوناتيه» و «بلغارستان»، و عبارت از دو «الاى سواره» است. توپچى هاى قلاع ساحليّه و جزاير عبارت از هفت الاى، و محل سكونت آنها خانه هاى اسلامبول و جزاير بحر سفيد، و سواحل بحر احمر و غيره است. 🔶اصناف دو «الاى مهندس»، و دو «الاى صنايع»، و يك «الاى تلگرافجى سيار»، در «اسلامبول» است. مجموع قواى حربيّه دولت «عليّه عثمانى»، مطابق تفصيل و شرح ذيل است: براى فرماندهى اين قشون، چهل نفر مشير «مارشال» معين است و بيست و هشت نفرشان عجالةً، مأمور كشورى هستند، و شصت نفر فريق «امير تومان» و يكصد و بيست نفر لواء «ميرپنچه» موجود است. «وزير دريا» با «سر عسگر» كه «سپهسالار كل» است، از جهت رتبه و نشان و جيره و مواجب يكسان است. 🔶حركت از شام چهاردهم ربيع الاول از «شام» در خدمت «حضرت مهد عليا»، از همان منازلى كه سابق عرض شد روانه شديم، اكثر رؤساى حاج «آذربايجانى» بودند، جناب «حاجى ملاعبد الكريم شيخ الاسلام سلماسى» از مردم «خوى»، و از «تبريز» جناب «حاجى آقا محمد طبيب»، پسر مرحوم آقا «اسمعيل طبيب»، «حاجى ميرزا على قلى»، پسر مرحوم «حاجى صادق باغ ميشه اى»، با پسر خود «حاجى ميرزا مهدى ولدان» عمدة التجار، «حاجى سيد حسين» تاجر مشهور كه جناب «حاجى سيد هاشم حاجى باقر» باشند، با كوچ خودش، دختر «جناب آقا ميرزا احمد مجتهد- سلمه اللَّه-»، و همشيره اش زوجه «آقا محمود» برادر «حاجى آقا مير صراف»، و بعضى از تجار غير معروف، و از اناثيه «حاجيه قمر خانم»، والده «نواب جهانگير ميرزا»، ولد وليعهد مغفور، ديگر «آدم عراقى» معروف در ركاب «حضرت مهد عليا» نبود. قُرب پنجاه اصفهانى و كاشى هم، با «حاجى ميرزا احمد روضه خوان اصفهانى» همراه بودند، كه از «ديار بكر» با «آصف الدوله» عازم «عتبات» شدند، حاجى هاى ايرانى در زمان توقف «مهد عليا» در «شام» متفرق شدند، و صبر نكردند. سركار «آصف الدوله نور محمد خان»، سردار وزير «حضرت مهد عليا» بود، و بر حاج سمت اميرى و سردارى داشت، از نگاه دارى حاج از تعديّات حمله داران، و ساير عمله كوتاهى نفرموده، با ملتزمين ركاب «حضرت مهد عليا»، قسمى رفتار كرد، كه از حركات و سكنات ايشان تمام مردم راضى و شاكر بودند. بالاخره از «شام» حركت كرديم، دوفرسخى دهى است «دَوْمة»، بسيار آباد و مردمان با سليقه دارد، من جمله خانه هاشان پاكيزه، زينت شان ظروف كُهنه چينى، ظرف هايى در آن ده ديده مى شد، كه در خانواده هاى «اصفهان» و «شيراز» و «طهران» يافت نمى شود، مگر در خانه سركار «حسينعلى خان معيّر الممالك» ديده شود، يك شب در آن ده مانديم و دو شب در «چشمه امام زين العابدين عليه السلام» كه... «نبك» معروف است عجب منزل مباركى است، كه در وقت رفتن «عيد فطر» در اين جا بوديم، و در مراجعت عيد مولود، يعنى هفدهم ربيع الاول، به علت پريشانى مال هاى مكّاريان، و دو شب هم در منزل پنجاه و چهارم در «حما»، و شش شبانه روز در منزل پنجاه و پنجم در «حلب شهبآء». وجه تسميه حلب به «حلب شهباء»، آن است كه حليب، شير دوشيده را گويند، شخصى از ماده گاوى شهباء رنگ، كه ملك وى بوده است شير مى فروخت، تا از وجه آن اين شهر را بنا كرد. ---------- [۱]: در متن ناخوانا است. 🖊@ghalatnanevisim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتم: چشمم، گفت: به راهش می‌دار گفتم: جگرم، گفت: پر آهش می‌دار گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل گفتم: غم تو، گفت: نگاهش می‌دار 🖊@ghalatnanevisim
✴️ گاه واژهٔ فارسی است و ترکیب آن با تنوین قیدساز عربی جایز نیست. این کلمه غلط را اغلب اوقات به جای «احیاناً» و در بعضی از موارد به جای «گاه» و «گاهی» به‌‌کار می‌برند. ✅ غلط ننویسیم فرهنگ دشواریهای زبان فارسی، ابوالحسن نجفی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ هجدهم، ۱۳۹۲، ۳۱۸. 🖊@ghalatnanevisim