eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
348 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
550 ویدیو
110 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعری که اشک حضرت آقا را درآورد...🖤 دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت می‌سوخت هیئت، میان "وای مادر" داشت می‌سوخت دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد محراب می نالید؛ منبر داشت می‌سوخت جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود جانکاه تر: آیات کوثر داشت می‌سوخت آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد باغ خدا یک بار دیگر داشت می‌سوخت یاد حسین افتادم آن شب آب می‌خواست ناصر که آب آورد سنگر داشت می‌سوخت آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد عباس زخمی بود اصغر داشت می‌سوخت سربند یازهرای محسن غرق خون بود سجاد، از سجده که سر برداشت، می‌سوخت باید به یاران شهیدم می رسیدم خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می‌سوخت برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست در عشق، سر تا پای اکبر داشت می‌سوخت دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند گودال، گل می داد و خنجر داشت می‌سوخت شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه دیدم که بعد از قرن ها در داشت می‌سوخت ما عشق را پشت در این خانه دیدیم زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می‌سوخت 🎙✍:
عشق یعنی دل سپردن در الست از می وصل الهی مست مست عشق یعنی ذکر ناموس خدا یا علی گفتن به زیر دست و پا عشق یعنی جلوه ی صبر خدا شرم ایوب نبی از مرتضی عشق یعنی صبر در هنگام خشم عشق یعنی جای سیلی روی چشم عشق یعنی انقلاب فاطمه عشق یعنی عشق ناب فاطمه عشق یعنی صحبت بی واهمه حیدرِ در بند، پیش فاطمه آن که خود مرد دلیر جنگ بود دستگیرِ فرقه ای صد رنگ بود عشق یعنی عاشقی در تار و پود گردش دستاس با دست کبود عشق یعنی گریه های حیدری دختری دنبال نعش مادری عشق یعنی قلب چون آیینه ای جای میخ در به روی سینه ای عشق یعنی انتظار منتظر سینه ای مجروح از مسمار در عشق یعنی طاعت جان آفرین رد خون سینه بر روی زمین 🏴 فرا رسیدن سالروز شهادت جانگداز حضرت فاطمه زهرا (س)، بر فرزند و منتقم‌ ایشان، حضرت مهدی (عج) و همه شیعیان آن حضرت تسلیت باد. اللهم عجل لولیک الفرج محفل شعر قند پارسی
السلام علی فاطمه الزهرا این زن که به در بسته همه بال و پرش را دیده ست لهیب شرر دور و برش را؟ این یاس که بر روی خزان پنجه کشیده ست آیا نشنیده ست صدای تبرش را؟ این زن که چنین سینه سپر کرده در آشوب انگار ندیده ست شکاف سپرش را این سیب بهشتی که سپرده به سرِ میخ جای نفس و بوسه گرم پدرش را در خانه خاموش علی چیست که این زن اینگونه در آغوش گرفته ست درش را؟ این بانوی آب است کسی نیست به آبی خاموش نماید حرم شعله ورش را؟ این زن شب قدر است، کسی نیست بخواهد تغییر دهد سیر قضا و قدرش را؟ پیداست درآن ردّ قدمهای "محمد" این کوچه که بسته ست مسیر گذرش را سیلی ثمر نخل فدک بود و نشسته ست دستی که به بانو بچشاند ثمرش را مسدودترین کوچه و بن بست ترین دست ای کاش علی نشنود اصلا خبرش را می خواست بگیرد جلوی چشم پسر را اما نتوانست ببیند پسرش را بانو نتوانست سرِ پا....نتوانست دستش نتوانست بگیرد کمرش را آرام تکانید کمی چادر خاکی می خواست که پنهان بکند بیشترش را ردّی که روی صورت او بود ولی گفت با غربت چشمان علی مختصرش را از کوچه که برگشت، علی دید که در راه بسته ست دگر فاطمه بار سفرش را... ........... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
بعدازرسول آنچه که باور نبود شد آتش گرفت هستی او سوخت دود شد پهنای آسمان به خودش رنگ غم گرفت وقتی که یاس خانه‌ی حیدر کبود شد دست پلید شب زد و آیینه را شکست نسبت به جایگاه علی تا حسود شد درپیش چشم کودک خود بضعه‌النبی افتاد بر زمین و قیامش قعود شد زهرا میان کوچه علی را رها نکرد قنفذ رسید و آنچه که باور نبود شد