Part03_انسان 250 ساله.mp3
9.41M
📻 #کتاب_صوتی
📘 #انسان_۲۵۰_ساله
🎙 قسمت سوم
╭═══════๛- - - ┅ ╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#امیرالمؤمنین (علیه السلام) :
🖌 دو گرسنه هرگز سير نشوند : طالب #علم و طالب دنيا
📘 #حکمت 457
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│📖 @feqh_ahkam
│💌 @arame_janam
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
⎚ سیری در #سیره_ائمه_اطهار علیهم السلام | ۹
╭ ─━─━─• · · · · · ·
❒ امام صادق علیهالسلام و مسأله خلافت (۲)
◣ مقایسه ی زمان امام حسین علیه السلام و زمان امام صادق علیه السلام
◣ جنگ عقاید
◣ برخورد امام صادق علیهالسلام با جریانهای فكری مختلف
◣ سخن مالك بن انس درباره ی امام صادق علیهالسلام
◣ نظر احمد امین
◣ اعتراف جاحظ
◣ نظر میر علی هندی
◣ سخن احمد زكی صالح
◣ اهتمام شیعه به مسائل تعقلی
◣ جابر بن حیّان
◣ هشام بن الحكم
◣ عوامل مؤثر در نشاط علمی
◣ زمان امام صادق علیه السلام
◣ پرسش و پاسخ
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2)
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
در جلسه ی پیش عرض كردیم یكی از ائمه ی ما كه با مسأله ی خلافت و حكومت یك برخوردی به اصطلاح داشته است #امام_صادق علیهالسلام است، به این معنا كه اولاً در زمان ایشان یك وضعی پیش آمد كه همه ی كسانی كه داعیه ی حكومت و خلافت داشتند به جنب و جوش آمدند جز امام صادق علیهالسلام كه اساساً كنار كشید.
و خصوصیت اصلی زمان ایشان همان علل و موجباتی بود كه سبب شد حكومت از امویان به عباسیان منتقل شود.
و بعلاوه ما می بینیم كه شخصیتی مانند «ابو سلمه ی خلاّل» كه او بر أبو مسلم هم تقدّم داشته (او را می گفتند «وزیر آل محمد» و أبو مسلم را می گفتند «امیر آل محمد» ) [برای انتقال حكومت از امویان به عباسیان تلاش می كند. ] و البته ابو سلمه پس از انقراض امویها و استقرار حكومت بر عباسیها تغییر عقیده می دهد و به فكر می افتد كه خلافت را به آل علی منتقل كند، و دو نامه به وسیله ی دو نفر می فرستند به مدینه، یكی برای امام صادق و یكی برای عبد اللّه محض- كه از بنی اعمام حضرت و از اولاد امام مجتبی علیهالسلام بود- و از این دو نفر، عبد اللّه محض خوشحال می شود و استقبال می كند ولی امام صادق علیهالسلام فوق العاده بی اعتنایی می كند، حتی نامه اش را نمی خواند و در حضور آورنده ی آن، جلوی چراغ می گیرد و می سوزاند، می گوید جواب این نامه همین است، كه راجع به این قسمت مفصل صحبت كردیم.
به طور كلی این مطلب بسیار روشن است كه امام صادق علیهالسلام از نظر تصدی امر حكومت و خلافت خیلی حالت كناره گیری به خود گرفت و هیچ گونه اقدامی كه نشانه ای از تمایل امام باشد به این كه زعامت را در دست گیرد وجود نداشت.
این به چه علت بوده و چه جهتی در كار بوده است؟
البته در این جهت شك نیست كه اگر فرض كنیم كه زمینه، زمینه ی مساعدی برای امام بود كه اگر اقدام می كرد حكومت را در دست می گرفت امام می بایست اقدام می كرد، ولی صحبت در این جهت است كه اگر زمینه صددرصد مساعد نبود و مثلاً صدی پنجاه مساعد بود، چه مانعی داشت كه امام اقدام می كرد حتی اگر كشته می شد. باز همان مقایسه با وضع و روش امام حسین علیه السلام مطرح می شود.
در اینجا می خواهیم مقداری درباره ی مشخصات و خصوصیات عصر امام صادق علیهالسلام و فعالیتهایی كه امام از نظر اسلامی در عهد خودشان كردند صحبت كنیم كه اگر امام حسین علیهالسلام هم در این زمان می بودند قطعاً به همین شكل عمل می كردند؛ و این زمان با زمان امام حسین علیهالسلام چه تفاوتی داشت. البته عرض كردم صحبت این نیست كه زمینه ی حكومت فراهم بود و امام اقدام نكرد؛ صحبت این است كه چرا امام خودش را به كشتن نداد؟
مقایسه ی زمان امام حسین علیه السلام و زمان امام صادق علیه السلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
فاصله ی این دو عصر نزدیك یك قرن است. شهادت امام حسین علیهالسلام در سال 61 هجری است و وفات امام صادق علیهالسلام در سال 148؛ یعنی وفاتهای این دو امام 87 سال با یكدیگر تفاوت دارد؛ بنابراین باید گفت عصرهای این دو امام در همین حدود 87 سال با همدیگر فرق دارد. در این مدت اوضاع دنیای اسلامی فوق العاده دگرگون شد. در زمان امام حسین علیهالسلام یك مسأله بیشتر برای دنیای اسلام وجود نداشت كه همان مسأله ی حكومت و خلافت بود، همه ی عوامل را همان حكومت و دستگاه خلافت تشكیل می داد، خلافت به معنی همه چیز بود و همه چیز به معنی خلافت؛ یعنی آن جامعه ی بسیط اسلامی كه به وجود آمده بود به همان حالت بساطت خودش باقی بود، بحث در این بود كه آن كسی كه زعیم امر است چه كسی باشد؟ و به همین جهت دستگاه خلافت نیز بر جمیع شئون حكومت نفوذ كامل داشت.
معاویه یك بساط دیكتاتوری عجیب و فوق العاده ای داشت، یعنی وضع و زمان هم شرایط را برای او فراهم داشت كه واقعاً اجازه ی نفس كشیدن به كسی نمی داد. اگر مردم می خواستند چیزی را برای یكدیگر نقل كنند كه بر خلاف سیاست حكومت بود، امكان نداشت، و نوشته اند كه اگر كسی می خواست حدیثی را برای دیگری نقل كند كه آن حدیث در فضیلت علی علیه السلام بود، تا صددرصد مؤمن و مطمئن نمی شد كه او موضوع را فاش نمی كند، نمی گفت، می رفتند در صندوق خانه ها و آن را بازگو می كردند. وضع عجیبی بود.
در همه ی نماز جمعه ها امیر المؤمنین(علیهالسلام) را لعن می كردند؛
در حضور امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام)، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) را بالای منبر در مسجد پیغمبر لعن می كردند؛ و لهذا ما می بینیم كه تاریخ امام حسین علیهالسلام در دوران حكومت معاویه- یعنی بعد از شهادت حضرت امیر تا شهادت خود حضرت امام حسین علیهالسلام- یك تاریخ مجهولی است؛ هیچ كَس كوچكترین سراغی از امام حسین علیه السلام نمی دهد، هیچ كَس یك خبری، یك حدیثی، یك جمله ای، یك مكالمه ای، یك خطبه ای، یك خطابه ای، یك ملاقاتی را نقل نمی كند. اینها را در یك انزوای عجیبی قرار داده بودند كه اصلاً كسی تماس هم نمی توانست با آنها بگیرد.
امام حسین علیه السلام با آن وضع اگر پنجاه سال دیگر هم عمر می كرد باز همین طور بود؛ یعنی سه جمله هم از او نقل نمی شد، زمینه ی هرگونه فعالیت گرفته شده بود.
در اواخر دوره ی بنی امیه كه منجر به سقوط آنها شد، و در زمان بنی العباس عموماً - بالخصوص در ابتدای آن- اوضاع طور دیگری شد (نمی خواهم آن را به حساب آزادمنشی بنی العباس بگذارم، به حساب طبیعت جامعه ی اسلامی باید گذاشت) به گونه ای كه اولاً حُرّیت فكری در میان مردم پیدا شد. (در این كه چنین حُرّیتی بوده است، آزادی فكر و آزادی عقیده ای وجود داشته، بحثی نیست. منتها صحبت در این است كه منشأ این آزادی فكری چه بود؟ و آیا واقعاً سیاست بنی العباس چنین بود؟ ) و ثانیاً شور و نشاط علمی در میان مردم پدید آمد، یك شور و نشاط علمی ای كه در تاریخ بشر كم سابقه است كه ملتی با این شور و نشاط به سوی علوم روی آورد، اعمّ از علوم اسلامی (یعنی علومی كه مستقیماً مربوط به اسلام است، مثل علم قرائت، علم تفسیر، علم حدیث، علم فقه، مسائل مربوط به كلام و قسمتهای مختلف ادبیات) و یا علومی كه مربوط به اسلام نیست، به اصطلاح علوم بشری است، یعنی علوم كلی انسانی است، مثل طب، فلسفه، نجوم و ریاضیات.
این را در كتب تاریخ نوشته اند كه ناگهان یك حركت و یك جنبش علمی فوق العاده ای پیدا می شود و زمینه برای اینكه اگر كسی متاع فكری دارد عرضه بدارد، فوق العاده آماده می گردد؛ یعنی همان زمینه ای كه در زمانهای سابق، تا قبل از اواخر زمان امام باقر و دوره ی امام صادق اصلاً وجود نداشت، یك دفعه فراهم شد كه هر كَس مرد میدان علم و فكر و سخن است بیاید حرف خودش را بگوید.
البته در این امر عوامل زیادی دخالت داشت كه اگر بنی العباس هم می خواستند جلویش را بگیرند امكان نداشت؛ زیرا نژادهای دیگر- غیر از نژاد عرب- وارد دنیای اسلام شده بودند كه از همه ی آن نژادها پرشورتر همین نژاد ایرانی بود.
از جمله ی آن نژادها مصری بود.
💪 از همه شان قویتر و نیرومندتر و دانشمندتر بین النهرینی ها و سوریه ای ها بودند كه این مناطق یكی از مراكز تمدن آن عصر بود. این ملل مختلف كه آمدند، خود به خود اختلاف ملل و اختلاف نژادها زمینه را برای اینكه افكار تبادل شود فراهم كرد؛ و اینها هم كه مسلمان شده بودند می خواستند بیشتر از ماهیت اسلام سر درآورند؛ اعراب آن قدرها تعمّق و تدبّر و كاوش در قرآن نمی كردند، ولی ملتهای دیگر آنچنان در اطراف قرآن و مسائل مربوط به آن كاوش 🔍 می كردند كه حد نداشت، روی كلمه به كلمه ی قرآن فكر و حساب می كردند.