eitaa logo
📚📖 مطالعه
64 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
912 ویدیو
67 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| مدير نمونه يكى از مديران كل آموزش و پرورش مشغول سخنرانى بود كه صداى بلند شد. گفت: آقايان اگر رسول اللّه الآن زنده بود چه مى‌كرد؟ مى‌خواند يا سخنرانى مى‌كرد؟ لذا سخنرانى را قطع كرد و شروع كرد به اذان گفتن و پس از اقامۀ نماز، سخنرانى را ادامه داد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| اثر نماز آيت اللّه مى‌فرمود: در فرانسه از پروفسور مسلمانى پرسيدم: شما چطور مسلمان شديد؟ گفت: در يكى از جاده‌هاى الجزاير در حال سفر بودم، كنار جاده مردى را ديدم كه خم و راست مى‌شود، ماشين را نگه داشتم و از او پرسيدم چه مى‌كنى‌؟ گفت: من مسلمانم و اين مراسم دينى من است. گفتم: آخر در بيابان آن هم تنها! گفت: خدا همه جا هست. همين ماجرا جرقّه‌اى شد تا من در باره اسلام تحقيق كنم و خداوند لطف كرد و مسلمان شدم. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| بهشتى، نمونۀ در زمان طاغوت قرار ملاقاتى داشتم با . براى اينكه بيشتر با ايشان صحبت كنم، ده دقيقه زودتر رفتم. وقتى در زدم ايشان در را باز كرد و گفت: قرار ما با شما ساعت ٤ بود، الآن ده دقيقه به چهار است، شما تشريف داشته باشيد من ده‌دقيقه ديگر مى‌آيم. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| سرباز واقعى حضرت آيت‌اللّه مرواريد قدس سره نقل مى‌كردند كه در خدمت حاج قدس سره در باغى در حوالى مشهد مهمان بوديم. حاج شيخ عباس بعد از سلام و احوالپرسى شروع به نوشتن كرد. گفتند: آقا امروز روز تفريح است. فرمود: فكر مى‌كنيد من از سهم امام بخورم و كار نكنم! صاحب باغ گفت: آقا غذاها و ميوه‌ها سهم امام نيست، مال شخصى من است، شما استراحت كنيد. فرمود: يعنى مى‌گوييد يك روز هم كه از سهم عليه السلام استفاده نمى‌كنم، براى مولايم كار نكنم‌؟! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| احسان در بى‌نامى فرد خيّرى در يكى از شهرهاى ايران بناهاى خيريّۀ زيادى ساخته بود و بر سر در هر بيمارستان و مدرسه‌اى كه مى‌ساخت نام خودش را با كاشيكارى مى‌نوشت. يك روز جوانى به او رسيد و گفت: من به خاطر فقر نمى‌توانم كنم و به گناه مى‌افتم، اگر شما مقدار كمى پول به من بدهيد ازدواج مى‌كنم. او هم در كنار خيابان چند هزار تومان به او مى‌دهد. پس از مدّتى مرد خيّر از دنيا رفت. شخصى او را در خواب ديد و پرسيد: در آن عالم چه خبر است‌؟ گفت: همۀ نام‌ها پاك شد، ولى آن چند هزار تومان بى‌نام به كارم آمد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| مردانگى آزاده‌ها اوّلين سالى كه اسراى ايرانى آزاد شدند، گروهى از اين عزيزان را به حج آوردند. صحبت راهپيمايى برائت از مشركين بود و خطراتى كه پيش‌بينى مى‌شد. آزاده‌ها گفتند: ما را در خط‍‌ اوّل قرار دهيد، چون ده سال در زندان‌هاى عراق كتك خورده‌ايم و با كتك آشنا هستيم. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| دوست دارم عادل باشم يكى از دوستان روحانى مى‌گفت: از حضرت آيت‌اللّه العظمى گلپايگانى پرسيدم: آيا شما خودتان را عادل مى‌دانيد؟ ايشان فرمودند: دوست دارم عادل باشم. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| مرجع هوشيار حضرت آيت‌اللّه العظمى گلپايگانى قدس سره جهت رسيدگى به يتيمان مبلغى كمك مى‌كرد. شخصى سالها مراجعه مى‌كرد و مى‌گفت: آقا در همسايگى ما چند صغيرِ يتيم هستند به آنها كمك بفرمائيد. از آقا كمكى مى‌گرفت و مى‌رفت. او فكر مى‌كرد آقا چون به سن پيرى رسيده فراموش مى‌كند كه چند ماه قبل هم مراجعه كرده است. تا اينكه روزى آقا به او فرمود: اين چه صغيرهايى هستند كه كبير نمى‌شوند!! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| در پذيرش مرجعيّت وقتى براى قبولى زعامت و مرجعيّت، خدمت قدس سره رسيدند ايشان فرمود: در جوانى همشاگردى داشتم كه از من فهيم‌تر بود، به سراغ او برويد. گفتند: ايشان در نجف نيست. فرمود: هر كجا هست پيدايش كنيد. بالاخره به رشت آمده خدمت ايشان رسيده و قصه را تعريف كردند. ايشان فرمود: شيخ درست گفته من در جوانى از او بالاتر بودم؛ امّا سالهاست او در حوزۀ نجف فعّال بوده و من در رشت از درس و بحث منزوى، پس الآن او از من قوى‌تر است، به سراغ او برويد. آرى، اگر هدف خدا باشد، چنين مى‌شود. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| رضايت والدين خدمت حضرت امام قدس سره بودم كه دخترى با گريه خدمت امام عرض كرد: مى‌خواهم كارهاى انقلابى بكنم، ولى پدر و مادرم نمى‌گذارند. امام فرمودند: از برنامه‌هاى انقلابى كارهايى را انجام بده كه پدر و مادرت راضى باشند. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
📚 مرحوم علاّمه شوشترى از کتاب «خلفاى ابن قتیبه» مطلب جالبى در این زمینه نقل کرده است، مى گوید: على(علیه السلام)در روز در میان دو صف ایستاده بود. طلحه را مخاطب ساخت و فرمود: مگر با من از روى میل و رغبت بیعت نکردى (چرا بیعت را شکستى؟) طلحه گفت: من در حالى بیعت کردم که شمشیر بر گردن من بود.😳 امام فرمود: (دروغ مى گویى) آیا تو نمى دانى که من احدى را به بیعت اکراه نکردم. اگر بنا بود کسى را اکراه کنم «سعد بن ابى وقاص» و «عبد الله بن عمر» و «محمد بن مسلمه» را (که از تو ضعیف تر بودند) به بیعت مجبور مى کردم; آنها با من بیعت نکردند و بى طرف ماندند من هم دست از آنها برداشتم. 📖 در همان کتاب آمده است که عمار، عبدالله بن عمر و سعد و محمد بن مسلمه را به بیعت با امام دعوت کرد. آنها ابا کردند او این خبر را به امام رسانید. حضرت فرمود: این گروه را رها کن. اما «عبد الله بن عمر» مرد ضعیفى است و اهل تصمیم نیست و «سعد بن ابى وقاص» انسان حسودى است و گناه من در مورد «محمد بن مسلمه» این است که در روز خیبر برادرش را کشتم.
آن گاه امام آن دو را مخاطب ساخته مى فرماید: «اى دو پیرمرد کهنسال! (که خود را از پیشگامان و شیوخ اسلام مى دانید و آفتاب عمرتان بر لب بام است) از عقیده خود برگردید (و تجدید بیعت کنید یا لا اقل دست از آتش افروزى جنگ بردارید و به کنارى روید) زیرا الان مهم ترین چیزى که دامان شما را مى گیرد سرافکندگى و ننگ و عار است (آن هم به عقیده شما) ولى ادامه این راه هم سبب ننگ (شکست در جنگ) است و هم آتش دوزخ والسلام»; (فَارْجِعَا أَیُّهَا الشَّیْخَانِ عَنْ رَأْیِکُمَا، فَإِنَّ الآْنَ أَعْظَمَ أَمْرِکُمَا الْعَارُ، مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَجَمَّعَ الْعَارُ وَالنَّارُ، وَالسَّلاَمُ). ابن قتیبه در کتاب الامامة والسیاسة مى گوید هنگامى که اهل مصر بر عثمان شوریدند و خانه او را محاصره کردند، طلحه از کسانى بود که هر دو گروه را بر ضد عثمان مى شورانید. حتى مى گفت: عثمان به محاصره شما اعتقادى ندارد چون آب و غذا به او مى رسد; نگذارید آب و غذا براى او ببرند. 📖 ابن ابى الحدید نیز درباره زبیر مى نویسد: او به مردم مى گفت: عثمان را بکشید چون دین و آیین شما را دگرگون کرده و هنگامى که به او گفتند: چه مى گویى در حالى که پسرت بر در خانه عثمان ایستاده، از او دفاع مى کند. او گفت: من ناراحت نمى شوم اگر عثمان را بکشند هرچند قبل از او پسرم هم کشته شود. امام(علیه السلام) بارها در خطبه ها یا نامه هاى اشاره به بهانه جویى رسواى طلحه و زبیر در مسأله قتل عثمان مى کند و آنها را از شرکاى قتل مى شمارد; چیزى که در تواریخ نیز صریحا آمده است. قابل توجّه اینکه ابن قتیبه در الامامة و السیاسة نیز چنین آورده: هنگامى که عایشه در بصره خطبه مى خواند و آنها را به خون خواهى عثمان تشویق مى کرد، مردى از بزرگان بصره برخاست و نامه اى نشان داد که طلحه جهت تشویق به قتل عثمان براى او نوشته بود. آن مرد در آن مجلس خطاب به طلحه کرد و گفت: این نامه را قبول دارى؟ طلحه گفت: آرى. آن مرد گفت: پس چرا دیروز ما را به قتل عثمان تشویق مى کردى و امروز به خون خواهى او دعوت مى کنى؟ طلحه در پاسخ او (به عذر واهى و مضحکى توسل جست و) گفت: عده اى به ما ایراد کردند که چرا به یارى عثمان نشتافتید ما هم جبران آن را در این دیدیم که به خون خواهى او قیام کنیم. این جمله نیز از عایشه معروف است که با صراحت دستور قتل عثمان را به مردم داد و گفت: «اقْتُلُوا نَعْثَلاً قَتَلَ اللهُ نَعْثَلا; نعثل را بکشید خدا نعثل را بکشد». منظور او از «نعثل» عثمان بود که شباهتى به نعثل یهودى داشت که ریش بلندى🧙‍♂ داشت. ادامه نامه امام(علیه السلام) درباره عایشه است. در کتاب تمام نهج البلاغه که این نامه را بدون گزینش و به طور کامل آورده، بخشى در ذیل آن دیده مى شود که مربوط به عایشه است، زیرا مخاطب نامه تنها طلحه و زبیر نبوده اند، بلکه عایشه نیز جزء مخاطبین بوده است. امام او را سرزنش مى کند که تو چرا بر خلاف حکم اسلام بیرون آمدى و عملا فرماندهى لشکر را به عهده گرفته اى و میان مسلمانان فساد کرده اى و گمان مى کنى براى اصلاح آمده اى. تو مطالبه خون عثمان مى کنى در حالى که مى دانیم تو بودى که مى گفتى: «نعثل»; (یعنى عثمان) را بکشید که او کافر شده است ولى با نهایت تعجب الان برگشته اى و مطالبه خون او مى کنى! به جان خودم سوگند کسى که تو را تحریک کرده و به این کار واداشته گناهش از گناه قاتلان عثمان بیشتر است! توبه کن و به خانه ات باز گرد! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
🗞 عهدنامه مالک اشتر از نامه هاى امام(علیه السلام) براى مالک اشتر نخعى است هنگامى که او را فرماندار مصر و بخش هاى مختلف آن قرار داد و این در زمانى بود که وضع زمامدار مصر، محمّدبن ابى بکر متزلزل شده بود. این فرمان (فرمان معروف مالک اشتر) طولانى ترین و جامع ترین فرمانى است که امام(علیه السلام) مرقوم داشته است.
.
.
.
| ۱ 📜 متن | بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ، مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الاَْشْتَرَ فِی عَهْدِهِ إِلَیْهِ، حِینَ وَلاَّهُ مِصْرَ: جِبَایَةَ خَرَاجِهَا، وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا، وَ اسْتِصْلاَحَ أَهْلِهَا، وَ عِمَارَةَ بِلاَدِهَا، أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ، وَ إِیْثَارِ طَاعَتِهِ، وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِی کِتَابِهِ: مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ، الَّتِی لاَ یَسْعَدُ أَحَدٌ إِلاَّ بِاتِّبَاعِهَا، وَ لاَ یَشْقَى إِلاَّ مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا، وَ أَنْ یَنْصُرَ اللهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ; فَإِنَّهُ، جَلَّ اسْمُهُ، قَدْ تَکَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ، وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ یَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ، فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ اللهُ.
به نام خداوند بخشنده مهربان اين دستورى است که بنده خدا على اميرمؤمنان به مالک بن حارث اشتر در فرمانى که براى او صادر کرده بيان نموده، در آن هنگام که زمامدارى مصر را به او سپرد تا حقوق در آن سرزمين را جمع آورى کند و با دشمنان آنجا پيکار نمايد، به اصلاح اهل آن همت گمارد و به عمران و آبادى شهرها و روستاهاى آن بپردازد. او را به تقواى الهى فرمان مى دهد و به ايثار و مقدّم داشتن اطاعت خدا و پيروى از آنچه در کتاب او (قرآن مجيد) به آن امر فرموده اعم از فرايض (واجبات) و سنن (مستحبات) دستور مى دهد، همان دستوراتى که هيچ کَس جز با متابعت آنها روى نمى بيند و جز با انکار و ضايع ساختن آن در مسير شقاوت و بدبختى واقع نمى شود. او را مأمور مى کند که (آيين) خدا را با قلب و دست و زبان يارى کند، چرا که خداوند متعال يارى کسى که او را يارى کند و عزّت کسى که او را عزيز دارد بر عهده گرفته است و (نيز) به او فرمان مى دهد هواى نفس خويش را در برابر شهوات بشکند و به هنگام سرکشى نفس، آن را باز دارد؛ زيرا نفس همواره انسان را به بدى ها امر مى کند مگر آنچه را خداوند رحم کند.
۱) نخستین توصیه، تقوا و مبارزه با هواى نفس است امام(علیه السلام) در بخشِ آغازین این نامه، از نام خداوند رحمان و رحیم کمک مى طلبد سپس مى فرماید: «این دستورى است که بنده خدا على امیرمؤمنان به مالک بن حارث اشتر در فرمانى که براى او صادر کرده بیان نموده، در آن هنگام که زمامدارى مصر را به او سپرد تا حقوق بیت المال در آن سرزمین را جمع آورى کند و با دشمنان آنجا پیکار نماید، به اصلاح اهل آن همت گمارد و به عمران و آبادى شهرها و روستاهاى آن بپردازد»; (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ، مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الاَْشْتَرَ فِی عَهْدِهِ إِلَیْهِ، حِینَ وَلاَّهُ مِصْرَ. جِبَایَةَ(۲) خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلاَحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلاَدِهَا). در این فرمان امام(علیه السلام) نخست خود را بنده خدا مى شمارد سپس امیرمؤمنان، تا روشن سازد که زمامدارى مؤمنان نیز در سایه عبودیت پروردگار است نه براى خودکامگى. آن گاه اهداف چهارگانه اى براى این مأموریت بیان مى کند: نخست به امور اقتصادى و مالى اشاره کرده که از آن تعبیر به خراج شده است. درست که خراج به معناى مالیات سرزمین هایى است که در جنگ ها به دست مسلمانان فتح مى شد; ولى در اینجا مفهوم گسترده ترى دارد و تمام امور مالى مربوط به دولت اسلامى را فرا مى گیرد; اعم از خراج و زکات و جزیه و خمس و امثال آن. سپس به مسأله نیروى نظامى و دفاعى کشور اسلام و آمادگى آنها براى دفع هجمات دشمن اشاره مى کند، زیرا تا امر آنها سامان نپذیرد امنیّت در داخل حاصل نمى شود و مردم با فکر آسوده به دنبال کارهاى خود نمى روند. در سومین هدف به اصلاح امور اجتماعى و فرهنگى اشاره مى کند از جمله ایجاد انگیزه براى کارهاى خیر و از بین بردن سرچشمه هاى مفاسد اخلاقى و برقرار ساختن امنیّت شغلى و تأمین حقوق همگان و نظام بخشیدن به امور قضایى، گرچه بعضى چنین تصور کرده اند که جمله «اسْتِصْلاَحَ أَهْلِهَا» تنها به سامان بخشیدن امور مادى مردم اشاره مى کند; ولى بعید است که نظر امام(علیه السلام)تنها این باشد، بلکه اصلاح تمام امور معنوى و مادى را دربر مى گیرد. بعضى از تعبیرات امام(علیه السلام) در همین نامه نشان مى دهد که نظر آن حضرت در اینجا گسترده است و همه مسائل اخلاقى را نیز شامل مى شود; مانند جمله «ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَیْهِمُ الأرْزَاقَ فَإِنَّ ذَلِکَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلاَحِ أَنْفُسِهِمْ وَ غِنًى لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَیْدِیهِمْ». در چهارمین هدف، سخن از عمران و آبادى بلاد به میان مى آورد که شامل سامان بخشیدن به همه امور کشاورزى، صنعتى و تجارت و بازرگانى مى شود. گرچه در این نامه تنها به مسأله صنعت و تجارت و کسب و کار اشاره شده و سخنى از کشاورزى به میان نیامده است; ولى با توجّه به اینکه مصر یک کشور کشاورزى بوده و مردم به این امر اهتمام فراوان داشتند گویا امام(علیه السلام) نیاز به ذکر آن ندیده است و اشاره به کمبودهاى صنعتى و تجارى فرموده است و به هنگامى که سخن از گرفتن خراج مى کند به مالک دستور مى دهد در عین گرفتن خراج، مراقب عمران و آبادى اراضى باشد و از سختگیرى هایى که سبب کمبود محصولات کشاورزى مى شود بپرهیزد. آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن چهار دستور اخلاقى مهم به مالک دارد که در واقع پایه هاى اصلى معنوى حکومت او را تشکیل مى دهد. نخست مى فرماید: «او را به تقواى الهى فرمان مى دهد»; (أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ). خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار نهج البلاغه پر است از توصیه به تقوا، همان چیزى که خمیرمایه سعادت انسان در دنیا و آخرت است. تقوا به معناى احساس مسئولیت درونى و پرهیز از هرگونه گناه و امر خلاف و تعدى و اجحاف است و به سخن دیگر، حالت بازدارنده معنوى است که سبب مى شود انسان از مسیر حق هرگز منحرف نگردد و البته هرقدر مسئولیت انسان سنگین تر باشد تقواى بیشترى را مى طلبد. در دومین دستور مى فرماید: «و او را به ایثار و مقدّم داشتن اطاعت خدا و پیروى از آنچه در کتاب او (قرآن مجید) به آن امر فرموده اعم از فرایض (واجبات) و سنن (مستحبات) دستور مى دهد، همان دستوراتى که هیچ کَس جز با متابعت آنها روى سعادت نمى بیند و جز با انکار و ضایع ساختن آن در مسیر شقاوت و بدبختى واقع نمى شود»; (وَ إِیْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِی کِتَابِهِ: مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ، الَّتِی لاَ یَسْعَدُ أَحَدٌ إِلاَّ بِاتِّبَاعِهَا،
وَ لاَ یَشْقَى إِلاَّ مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا). «فرایض» و «سنن» را معمولاً به واجبات و مستحبات تفسیر مى کنند و گاه گفته مى شود: «فرایض» واجباتى است که در کتاب الله آمده و «سنن» احکام و واجباتى که در کلام پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) ذکر شده است. در این صورت جمله «مَا أَمَرَ بِهِ فِی کِتَابِهِ» شامل امر به اطاعت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در بیان احکام نیز مى شود. در تفسیر این دو واژه این احتمال نیز هست که «فرایض» اشاره به واجبات پراهمّیّت و «سنن» اشاره به واجباتى باشد که در درجه پس از آن قرار دارد. از تعبیر به «وَلاَ یَشْقَى إِلاَّ مَعَ جُحُودِهَا» معلوم مى شود که راه سعادت دنیا و آخرت منحصر در همین راه است و طرق دیگر سبب گمراهى است. البته این تعبیر ادراکات عقلى و هدایت هاى آن را نفى نمى کند، زیرا از جمله امورى که در کتاب الله بر آن تأکید شده پیروى از عقل و خرد است که ده ها آیه از قرآن مجید بر آن تأکید کرده است. در سومین دستور مى افزاید: «او را مأمور مى کند که (آیین) خدا را با قلب و دست و زبان یارى کند، چرا که خداوند متعال یارى کسى که او را یارى کند و عزت کسى که او را عزیز دارد بر عهده گرفته است»; (وَ أَنْ یَنْصُرَ اللهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ; فَإِنَّهُ، جَلَّ اسْمُهُ، قَدْ تَکَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ، وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ). تعبیر به یارى کردن خداوند به قلب و ید و لسان به گفته بعضى از شارحان; قلب اشاره به اعتقادات، و ید اشاره به جهاد با دشمن، و لسان اشاره به امر به معروف و نهى از منکر است; ولى بعضى معتقدند قلب تنها اشاره به اعتقادات نیست، بلکه بیزارى درونى از زشتى ها و عشق و علاقه به اعمال نیک نیز جزء آن است و همچنین ید تنها اشاره به جهاد با دشمن نیست، بلکه امر به معروف و نهى از منکر را در آنجا که احتیاج به اقدامات عملى دارد و طبعاً وظیفه حکومت اسلامى است، نیز شامل مى شود و لسان هرگونه آموزش و تعلیم و تربیت صحیح اضافه بر امر به معروف و نهى از منکر را فرا مى گیرد. تعبیر به «قَدْ تَکَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ» اشاره به آیات شریفه اى از قرآن است که ناظر به این معناست از جمله در سوره محمّد آیه ۷: (إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُم). در چهارمین دستور مى فرماید: «و (نیز) به او فرمان مى دهد که هواى نفس خویش را در برابر شهوات بشکند و به هنگام سرکشى نفس، آن را باز دارد، زیرا نفس همواره انسان را به بدى ها امر مى کند مگر آنچه را خداوند رحم کند»; (وَ أَمَرَهُ أَنْ یَکْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ یَزَعَهَا(۳) عِنْدَ الْجَمَحَاتِ(۴)، فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، إِلاَّ مَا رَحِمَ اللهُ). به راستى این چهار دستور اخلاقى برنامه کامل سعادت براى همه انسان هاست. اگر روح تقوا و حالت باز دارندگى نفس در انسان زنده شود و به دنبال آن انسان راه اطاعت الهى و پیروى از دستورات کتاب و سنّت را پیش گیرد و به مبارزه با مفاسد و زشتى ها و توطئه هاى دشمنان با قلب و دست و زبان برخیزد و بت هواى نفس را بشکند، چنین انسانى، انسانى کامل است و در واقع مخاطب به خطاب (یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ)(۵) خواهد بود. جمله «إِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» اقتباس از آیه شریفه (وَما أُبَرِّئُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لاََمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی)(۶) است. (خواه این جمله از زبان یوسف باشد یا از زبان همسر عزیز مصر در هر صورت قرآن بر آن صحه نهاده است). گرچه بسیارى از پرهیزگاران از وسوسه هاى شیطان مى ترسند; ولى هواى نفس و وسوسه هاى شهوانى از آن بسیار خطرناک تر است و شاید به همین دلیل امام(علیه السلام)مالک اشتر را بیشتر به این مسأله توجّه مى دهد. درست است که مؤمنان والا مقام و اولیاى الهى از مرحله نفس امّاره به نفس لوّامه و از آنجا به نفس مطمئنه مى رسند; ولى این بدان معنا نیست که نفس اماره مرده باشد و نباید به خطرات او اندیشید.   نکته ها ۱. خطرات نفس اماره مى دانیم بزرگان علما و مفسران با الهام از آیات قرآن مراحل سه گانه اى براى نفس قائل شده اند: نفس امّاره، نفس لوّامه و نفس مطمئنه. نفس امّاره را اشاره به هوا و هوس هاى سرکش مى دانند که پیوسته انسان را به بدى ها امر مى کند و نفس لوامه را به حالت ندامت حاصل از گناه بر اثر پرورش روح تقوا اشاره مى دانند و نفس مطمئنه به مرحله تکامل روح انسان گفته مى شود که به مرحله اى مى رسد که هوا و هوس هاى نفسانى به طور کامل تحت کنترل قرار مى گیرند و سرکشى آنها ناممکن مى شود.
امام زین العابدین على بن الحسین(علیه السلام) در مناجات دوم از مناجات هاى پانزده گانه معروف، نفس امّاره را به روشنى ترسیم کرده و از آن (به عنوان سرمشق دادن به عموم مردم) به پیشگاه خدا این گونه شکایت مى کند: «إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَ إِلَى الْخَطِیئَةِ مُبَادِرَةً وَ بِمَعَاصِیکَ مُولَعَةً وَ بِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَةً تَسْلُکُ بِی مَسَالِکَ الْمَهَالِکِ وَ تَجْعَلُنِی عِنْدَکَ أَهْوَنَ هَالِک کَثِیرَةَ الْعِلَلِ طَوِیلَةَ الاَْمَلِ إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ وَ إِنْ مَسَّهَا الْخَیْرُ تَمْنَعُ مَیَّالَةً إِلَى اللَّعْبِ وَ اللَّهْوِ مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَ السَّهْوِ تُسْرِعُ بِی إِلَى الْحَوْبَةِ وَ تُسَوِّفُنِی بِالتَّوْبَة; خدایا من به سوى تو شکایت مى کنم از نفسى که مرا همواره به بدى وا مى دارد و به سوى گناه با سرعت مى فرستد و به نافرمانى هایت حریص است و به موجبات خشمت دست مى آلاید، مرا به راه هایى که منجر به هلاکت مى شود مى کشاند و به صورت پست ترین هلاک شدگان در مى آورد. بیمارى هایش بسیار و آرزوهایش دراز است. اگر ناراحتى به او رسد بى تاب مى شود (و فریاد مى کشد) و اگر خیرى نصیبش گردد بخل می‌ورزد. به بازى ها و سرگرمى هاى بیهوده بسیار تمایل دارد و مملوّ از غفلت و سهو است. مرا به سرعت به سوى گناه مى برد و نسبت به توبه امروز و فردا مى کند». آرى این است چهره اصلى نفس اماره. از روایات به خوبى استفاده مى شود که نفس امّاره گناه را در نزد انسان زیبا جلوه مى دهد و خوبى ها را زشت مى نمایاند. هنگامى که انسان مرتکب آن شد و به عواقب آن گرفتار گشت، آن گاه پرده ها کنار مى رود و راه بازگشتى هم باقى نمى ماند. امام امیرمؤمنان (طبق نقل غررالحکم) در کلام کوتاهى مى فرماید: «النَّفْسُ الأَمّارَةُ الْمُسَوِّلَةُ تَتَمَلَّقُ تَمَلُّقَ الْمُنافِقِ وَ تَتَصَنَّعُ بِشَیْمَةِ الصِّدیقِ الْمُوافِقِ حَتّى إذا خَدَعَتْ وَ تَمَکَّنَتْ تَسَلَّطَتْ تَسَلُّطَ الْعَدوِّ وَ تَحَکَّمَتْ تَحَکُّمَ الْعُتُوِّ فَأوْرَدَتْ مَوارِدَ السَّوْءِ; نفس اماره فریبکار همچون منافقان به انسان تملّق مى گوید و در چهره دوستِ موافقى بروز مى کند تا زمانى که انسان را فریب دهد و بر او همچون دشمن خطرناکى مسلّط گردد و بر او حاکم شود و او را به انواع گناهان بکشاند».(۶) به همین دلیل دستور داده اند کاملا مراقب نفس خویش باشید مبادا گرفتار فریبکارى هاى این فریبکارِ خطرناک شوید. امیرمؤمنان على(علیه السلام) در سخن دیگرى مطابق نقل غررالحکم مى فرماید: «إنَّ هذَه النَّفْسِ لاَمّارَةٌ بِالسُّوءِ فَمَنْ أهْمَلَها جَمَحَتْ بِهِ إلَى الْمَآثِمِ; این نفس پیوسته انسان را به بدى ها دعوت مى کند کسى که آن را نادیده بگیرد او را به انواع گناهان مى کشاند».(۷) نفس اماره در واقع مهم ترین ابزار شیطان است و اگر انسان از شر آن رهایى یابد از شر شیطان هم رهایى خواهد یافت. ۲. اهمیّت کشور مصر مصر یکى از قدیمى ترین کانون هاى تمدن بشرى است و جزء گهواره هاى تمدن محسوب مى شود. آثار تاریخى مهمى که در آن سرزمین قرار دارد و حتى با وسایل امروز ایجاد آنها بسیار مشکل مى نماید، گویاى این حقیقت است که سرزمین مصر از قدیم الایّام جزو پیشرفته ترین کشورهاى جهان بوده است. اسناد و مدارک تاریخى نشان مى دهد مصر حتى ده قرن پیش از میلاد مسیح، کشورى بالنده و پیشرفته بوده است; مدارس بزرگ، کتابخانه ها و مراکز تحقیقاتى در مصر وجود داشته و تمدن مصر و یونان در قدیم به هم گره خورده و دانش هاى این دو سرزمین با یکدیگر مبادله شده است. از نعمت هاى بزرگى که خداوند به این کشور باستانى داده رود عظیم نیل است که آن را کشورى آباد و پربار ساخته که اگر این رود عظیم را از آن کشور بگیرند بخش هاى عظیمى از آن به صورت بیابانى لم یزرع در خواهد آمد. این کشور در سال بیستم هجرت در عصر خلیفه دوم به تصرف مسلمانان در آمد و از شگفتى هاى تاریخ اینکه عمر مانع از دخول لشکر اسلام به مصر بود; ولى عمرو بن عاص لشکرى فراهم کرد و خودسرانه به سوى مصر حرکت نمود. این خبر به عمر رسید. او از این مى ترسید که اگر لشکر اسلام وارد شود رومیان و مصریان دست به دست هم دهند و آنها را در هم بکوبند، لذا نامه اى نوشته و به وسیله «عقبة بن عامر» به سوى او فرستاد. عقبه هنگامى به عمرو بن عاص رسید که وى نزدیک مصر بود. او وقت ملاقات به عقبه نداد و نامه را دریافت نکرد تا وارد یکى از شهرهاى ساحلى مصر شد. آن گاه به عقبه گفت: نامه را بیاور. او نامه را به دست عمرو داد.
عمر نوشته بود اگر داخل مصر نشده اى فوراً برگرد. عمرو به سربازانش گفت: آیا اینجا که ما هستیم مصر است یا بیرون مصر؟ گفتند: داخل مصر شده ایم. گفت: دستور خلیفه این بوده است که اگر داخل مصر نشده ایم برگردیم، بنابراین این شرط حاصل نشده است و باید به پیشروى ادامه دهیم; ولى عمرو عاص در فتح مصر با مشکل روبه رو شد و از ترس شکست نامه اى براى عمر نوشت و تقاضاى کمک کرد. خلیفه دوم چند نفر از مردان دلاور اسلام را با دوازده هزار نفر به یارى او فرستاد سرانجام مصر فتح شد و مصریان با اشتیاق اسلام را پذیرفتند و بسیارى از علماى اسلام در فنون مختلف پرورش یافته این سرزمین بوده اند و مدارس اسلامى یکى پس از دیگرى با شکوه تمام در این کشور سر برافراشتند. از امتیازات مصر این است که محبّان اهل بیت علیهم السلام و عاشقان مکتب علوى در آنجا فراوانند و حتى اهل سنّت مصر به آنها عشق مىورزند و زیارت «رأس الحسین» و بارگاه و مدفن منسوب به حضرت زینب علیها‌السلام در آنجا زیارتگاه عمومى مردم آن سرزمین است. اگر دست سیاست بگذارد آنها مى توانند وسیله خوبى براى ایجاد مذاهب اسلامى باشند; فتواى معروف «شیخ شلتوت» که پیروى از فقه امامیّه را هم ردیف پیروى از مذاهب چهارگانه اهل سنّت قرار داده گواه بر این مدعاست. به هر حال به سبب اهمّیّتى که این سرزمین داشت، امیرالمؤمنین على(علیه السلام)قوى ترین و آگاه ترین یاران خود را که مالک اشتر بود براى زمامدارى آنجا برگزید و عهدنامه مورد بحث را که شامل دقیق ترین دستورات کشوردارى است نوشت و در اختیار او قرار داد. پاورقی : ۱ . سند عهدنامه: اين عهدنامه مشهورتر و معروف تر از آن است که نياز به ذکر سندى داشته باشد، هرچند آن را در کتب زيادى که قبل از سيّد رضى و بعد از او نگاشته اند ذکر کرده اند و در واقع شهرت آن بالاتر از آن است که نياز به شرح مدارک داشته باشد. ولى نويسنده مصادر نهج البلاغه تصريح مى کند که قبل از سيّد رضى جمعى از بزرگان مانند: حسن بن على بن شعبه (متوفاى ۳۳۲) در تحف العقول و قاضى نعمان مصرى (متوفاى ۳۶۷) در کتاب دعائم الاسلام و بعد از سيّد رضى، نجاشى رجالى معروف در کتاب فهرست در شرح حال اصبغ بن نباته آن را آورده و همچنين شيخ طوسى در کتاب فهرست و نويرى در نهاية العرب با اختلاف و ابن عساکر (متوفاى ۵۷۱) در تاريخ مدينه دمشق بخش هايى از آن را ذکر کرده است. شايان ذکر است که شرح هاى بسيار زيادى بر اين عهدنامه نوشته شده از جمله: ۱. آداب الملوک نظام العلماء، ۲. اساس السياسة از واعظ معروف شيخ محمد کجورى ملقب به سلطان المتکلمين. ۳. التحفة السليمانية از سيّد ماجد بحرانى متوفاى بعد از ۱۰۹۷. ۴. الراعى و الرعية نوشته استاد توفيق الفکيکى ۵. السياسة العلوية نوشته عبدالواحد آل مظفر ۶. شرح عهد اميرالمؤمنين عليه و از محمد باقر بن صالح قزوينى ۷. شرح عهد اميرالمؤمنين عليه و از علاّمه مجلسى متوفاى ۱۱۱۱. ۸. شرح عهد اميرالمؤمنين عليه و از ميرزا حسن بن سيّد على قزوينى متوفاى ۱۳۵۸ ۹. شرح عهد اميرالمؤمنين عليه و از ميرزا محمد بن سليمان تنکابنى ۱۰. شرح عهد اميرالمؤمنين عليه و از شيخ هادى بن محمد حسين القائينى ۱۱. شرح الفاضل ۱۲. فرمان مبارک از جواد ۱۳. نصايح الملوک از مولى ابي الحسن العاملى ۱۴. مقتبس السياسة وسياج الرئاسة ۱۵. القانون الاکبر في شرح عهد الامام للاشتر از سيّد مهدى السويج ۱۶. مع الامام علي في عهده لمالک الاشتر از علاّمه الشيخ محمد باقر الناصرى (مصادر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۴۲۶) و شروح فراوان ديگر که در عصر ما نيز ادامه دارد و به طورى که در اخبار آمده اين عهدنامه به زبان هاى مختلف ترجمه شده و در سازمان ملل متّحد به عنوان يک سند در ميان نمايندگان کشورهاى جهان نشر شده است. ۲ . «جِبايَة» جمع آورى زکات و اموال بيت المال و مانند آن است و در اصل از ريشه «جِباوة» بر وزن «عِداوة» به معناى جمع آورى کردن گرفته شده است. ۳ . «يَزَعَ» از ريشه «وزع» بر وزن «وضع» به معناى باز داشتن و خويشتن دارى کردن و گاه به معناى جمع کردن نفرات، گرد هم به کار رفته، به مناسبت اينکه آنها را از پراکندگى باز مى دارند. ۴ . «الْجَمَحات» جمع «جَمَحَة» بر وزن «صدقه» به معناى حوادث يا عوامل سرکش است. ۵ . فجر، آيه ۲۷. ۶ . يوسف، آيه ۵۳. ۷ . غررالحکم، ح ۴۶۸۳. ۸ . همان مدرک، ح ۴۷۷۹. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| الگوى مصرف خدمت مقام معظّم رهبرى رسيدم، تمام چراغهاى اتاق خاموش و فقط‍‌ چراغِ‌ روى ميز ايشان جهت مطالعه روشن بود. 💡 اطرافيان گفتند: آقا تنها وقتى مهمان به ايشان مى‌رسد چراغ اتاق را روشن مى‌كند. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────