#داستان_راستان | ۱۲۱
❒ خیارفروش 🥒
╔═ೋ✿࿐
در قرن دوم هجری، مسئله سه طلاقه کردن زن در یک مجلس و یک نوبت، مورد بحث و گفتگوی صاحب نظران بود.
بسیاری از علما و فقهای آن عصر معتقد بودند که سه طلاق در یک نوبت- بدون اینکه رجوعی در میان آنها فاصله شود- درست است؛ اما علما و فقهای شیعه به پیروی از امامان عالیقدر خود اینچنین طلاقی را باطل و بیاثر میدانستند.
فقهای شیعه میگفتند سه طلاق کردن زن در صورتی درست است که در سه نوبت صورت گیرد، به این معنی که مرد زن را طلاق دهد و سپس رجوع کند، دوباره طلاق دهد، باز رجوع کند، آنگاه برای سومین نوبت طلاق دهد. در این هنگام است که حق رجوع در عده از مرد سلب میشود.
بعد از عده نیز حق ازدواج مجدد ندارد، مگر بعد از آنکه تشریفات «محلل» صورت گیرد، یعنی آن زن با مرد دیگری ازدواج کند و با یکدیگر آمیزش کنند، بعد میانشان به طلاق یا وفات جدایی بیفتد.
مردی در کوفه زن خود را در یک نوبت سه طلاقه کرد و بعد، از عمل خود پشیمان شد؛ زیرا به زن خود علاقهمند بود و فقط یک کدورت و شکرآب جزئی سبب شده بود که تصمیم جدایی بگیرد. زن نیز به شوهر خود علاقه داشت. از این رو هر دو نفر به فکر چاره جویی افتادند.
این مسئله را از علمای شیعه استفتاء کردند. همه به اتفاق گفتند چون سه طلاق در یک نوبت واقع شده باطل و بیاثر است و بدین علت شما هم اکنون زن و شوهر قانونی و شرعی یکدیگر هستید؛ اما از طرف دیگر عامه مردم به پیروی از سایر علما و فقها میگفتند آن طلاق صحیح است و آنها را از معاشرت یکدیگر برحذر میداشتند.
مشکل عجیبی پیش آمده بود؛ پای حلال و حرام در امر زناشویی در میان بود.
زن و شوهر هر دو مایل بودند که مثل سابق به زندگی خود ادامه دهند؛ اما نگران بودند که نکند طلاق صحیح باشد و آمیزش آنها از این به بعد حرام و فرزندان آینده آنها نامشروع باشند.
مرد تصمیم گرفت به فتوای علمای شیعه عمل کند و طلاق واقع شده را «کأن لم یکن» فرض کند.
زن گفت تا خودت شخصاً از #امام_صادق علیهالسلام این مسئله را نپرسی و جواب نگیری دل من آرام نمیگیرد.
امام صادق علیه السلام در آن وقت در شهر قدیمی حیره (نزدیک کوفه) به سر میبرد.
مدتی بود که سفّاح، خلیفه عباسی، آن حضرت را از مدینه احضار و در آنجا او را به حال توقیف و تحت نظر نگاه داشته بود و کسی نمیتوانست با امام رفت و آمد کند یا هم سخن بشود.
آن مرد هر نقشهای کشید که خود را به امام برساند موفق نشد.
یک روز که در نزدیکی توقیفگاه امام ایستاده بود و در اندیشه پیدا کردن راهی برای راه یافتن به خانه امام بود، ناگهان چشمش به مردی دهاتی از مردم اطراف کوفه افتاد که طبقی خیار روی سر گذاشته بود و فریاد میکشید:
«آی خیار! آی خیار!».
با دیدن آن مرد دهاتی، فکری مثل برق در دماغ وی پیدا شد.
رفت جلو و به او گفت:
«همه این خیارها را یکجا به چند میفروشی؟».
به یک درهم.
بگیر این هم یک درهم.
آنگاه از آن مرد دهاتی خواهش کرد چند دقیقه روپوش خود را به او بدهد بپوشد و قول داد به زودی به او برگرداند.
مرد دهاتی قبول کرد.
او روپوش دهاتی را پوشید و نگاهی به سراپای خود انداخت، درست یک دهاتی تمام عیار شده بود. طبَق خیار را روی سر گذاشت و فریاد
«آی خیار! آی خیار!» را بلند کرد؛ اما مسیر خود را در جهت مطلوب یعنی از جلو خانه امام صادق علیهالسلام قرار داد.
همینکه به مقابل خانه امام رسید، غلامی بیرون آمد و گفت: آهای خیارفروش بیا اینجا.
با کمال سهولت و بدون اینکه مأمورینِ مراقب متوجه شوند، خود را به امام رساند.
امام به او فرمود:
«مرحبا خوب نقشهای به کار بردی! حالا بگو چه میخواهی بپرسی؟»
یابن رسول الله! من زن خود را در یک نوبت سه طلاقه کردهام. با اینکه از هر کَس از علمای شیعه پرسیدهام همه گفتهاند این چنین طلاقی باطل و بیاثر است، باز قلب زنم آرام نمیگیرد، میگوید تا خودت از امام سؤال نکنی و جواب نگیری من قبول نمیکنم. از این رو با این نیرنگ خودم را به شما رساندم تا #جواب این مسئله را بگیرم.
برو مطمئن باش که آن طلاق باطل بوده است. شما زن و شوهر قانونی و شرعی یکدیگر هستید[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . بحارالانوار، جلد 11، چاپ کمپانی، صفحه 154
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
31.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ #سوال:
🗯 فروید میگه: دین هرگز نخواهد توانست که در این جهان نیازهای اساسی مردم را برآورده کند در نتیجه وعده تأمین آنها را در جهان دیگری به مردم میدهد !!! 😳
🎧 #جواب این سوال را #بشنوید...
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#پرسش_و_پاسخ
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
#سؤال: آیا جابر بن حیّان علم خود را از امام صادق علیهالسلام آموخته است؟
#جواب: عرض كردم كه قسمتی از این مطلب از مجهولات تاریخ است و هنوز تاریخ نتوانسته آن را صددرصد روشن كند.
آن مقدار كه هست همین است كه این درسها را از امام صادق علیهالسلام آموخت.
البته هستند افرادی كه به او اعتماد ندارند و می گویند جابر بن حیّان دوره اش اندكی متأخرتر از امام صادق علیهالسلام است. آنها هم كه می گویند متأخرتر است، می گویند او شاگرد بعضی شاگردان امام صادق علیهالسلام بوده است. ولی به هر حال آنهایی كه نوشته اند و به این مسأله اعتماد دارند به همین عنوان نوشته اند كه او این درسها را از امام صادق علیهالسلام فراگرفت.
و عمده این است كه این علوم قبل از او سابقه نداشته است، و این نشان می دهد كه حضرت علیهالسلام، شاگردان مختلفی در قسمتهای مختلف داشته اند. همه ی افراد [یك ظرفیت روحی و فكری ندارند] چنانكه حضرت امیر به كمیل بن زیاد می فرمود:
«اِنَّ هاهُنا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً» [1]علم فراوانی دارم، افسوس كه آدم مستعدش را پیدا نمی كنم.
و بعد فرمود: پیدا می كنم، یكی مستعد و باهوش است؛ اما حقّه باز و دنیاطلب، می خواهد دین را وسیله ی مادی قرار دهد؛ و یكی مقدس و متدین است ولی احمق است و استعداد علمی ندارد. یك آدمی كه هم استعداد علمی داشته باشد و هم استعداد اخلاقی پیدا نكردم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . نهج البلاغه فیض الاسلام، حكمت 139.
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│📖 @feqh_ahkam
│💌 @arame_janam
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#پرسش_و_پاسخ
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
#سؤال: وقتی معاویه، یزید را به ولایتعهدی انتخاب كرد همه مخالف بودند، نه به خاطر اینكه یزید یك شخصیت فاسدی بود، بلكه اساساً با اصل ولایتعهدی مخالفت می شد. آن وقت چطور شد كه ولایتعهدی در زمان مأمون این ایراد را نداشت؟
#جواب: اولا این كه می گویند مخالفت می شد، آنچنان هم مخالفت نمی شد، یعنی آن وقت هنوز دیگران به خطرات این مطلب توجه نكرده بودند، فقط عده ی كمی توجه داشتند، و این بدعتی بود كه برای اولین بار در دنیای اسلام به وجود آمد؛
و علت آن عكس العمل بسیار شدید امام حسین علیهالسلام نیز همین بود كه بی اعتباری و #بدعت بودن و حرام بودن این كار را مشخص كند كه كرد.
در دوره های بعد این امر دیگر جنبه ی مذهبی خودش را از دست داده بود، همان شكل ولایتعهدهای دوران قبل از اسلام را به خود گرفته بود كه پشتوانه اش فقط زور بود و دیگر جنبه ی به اصطلاح اسلامی نداشت؛
و علت مخالفت حضرت رضا علیهالسلام با قبول ولایتعهدی نیز یكی همین بود- و در كلمات خود حضرت هست- كه اصلاً خود این عنوان «ولایتعهد» عنوان غلطی است، چون معنی «ولایتعهد» این است كه حق مال من است و من زید را برای جانشینی خودم انتخاب می كنم؛
و آن بیانی كه حضرت فرمود این مال توست یا مال غیر و اگر مال غیر است تو حق نداری بدهی، شامل «ولایتعهد» هم هست.
____________
سؤال: فرضی فرمودند كه اگر فضل بن سهل شیعیِ واقعی بود مصلحت بود كه حضرت در ولایتعهدی با ایشان همكاری كند و بعد دست مأمون را از خلافت كوتاه كنند. اینجا اشكالی پیش می آید و آن اینكه در این صورت لازم می شد كه حضرت مدتی أعمال مأمون را تصویب كنند و حال آنكه با توجه به عمل حضرت علی علیه السلام امضا كردن كار ظالم در هر حدّی جایز نیست.
جواب: به نظر می رسد كه این ایراد وارد نباشد.
فرمودید به فرض اینكه فضل بن سهل شیعی بود حضرت باید مدتی اعمال مأمون را امضاء می كرد و این جایز نبود همچنانكه حضرت امیر حكومت معاویه را امضاء نكرد.
خیلی تفاوت است میان وضع حضرت رضا علیهالسلام نسبت به مأمون و وضع حضرت امیر علیهالسلام نسبت به معاویه. حضرت امیر می بایست امضایش به این شكل می بود كه معاویه به عنوان یك نایب و كسی كه از ناحیه ی او منصوب است كار را انجام دهد، یك ظالمی مثل معاویه به عنوان نیابت از علیّ بن ابی طالب كار كند.
ولی قضیه ی حضرت رضا (علیهالسلام) این بود كه حضرت رضا (علیهالسلام) باید مدتی كاری به كار مأمون نداشته باشد، یعنی مانعی در راه مأمون ایجاد نكند.
به طور كلی، هم منطقاً و هم شرعاً فرق است میان اینكه مفسده ای را ما خودمان بخواهیم تأثیری در ایجادش داشته باشیم- كه در اینجا یك وظیفه داریم- و این كه مفسده ی موجودی را بخواهیم از بین ببریم [كه در اینجا وظیفه ی دیگری داریم. ] مثالی عرض می كنم.
یك وقت هست من شیر آب 🚰 را باز می كنم كه آب بیاید داخل حیاط شما خرابی به بار آورد.
← اینجا من ضامن حیاط شما هستم به جهت اینكه در خرابی آن تأثیر داشته ام.
و یك وقت هست كه من از كنار كوچه رد می شوم، می بینم كه شیر آب بازشده و آب به پای دیوار شما رسیده است.
←اینجا اخلاقا من وظیفه دارم كه این شیر را ببندم و به شما خدمت كنم. نمی كنم و این ضرر به شما وارد می آید. در اینجا این كار بر من واجب نیست.
این را گفتم از نظر این كه خیلی فرق است میان این كه كاری به دست شخصی یا به دستِ دست ✋🏻 او می خواهد انجام شود، و این كه كاری را یك كَس دیگر انجام می دهد و دیگری وظیفه ی از بین بردن آن را دارد.
معاویه، مافوقش علی علیه السلام بود، یعنی تثبیت معاویه معنایش این بود كه علی علیه السلام معاویه را به عنوان دستی برای خود بپذیرد؛ ولی تثبیت [مأمون توسط] حضرت رضا علیهالسلام (به قول شما) معنایش این است كه حضرت رضا علیهالسلام مدتی در مقابل مأمون سكوت داشته باشد. این، دو وظیفه است.
در آنجا علی علیه السلام مافوق است.
در اینجا قضیه برعكس است، مأمون مافوق است.
این كه حضرت رضا علیهالسلام مدتی با فضل بن سهل همكاری كند، یا به قول شما [مأمون را] تثبیت كند، یعنی مدتی در مقابل مأمون ساكت باشد.
مدتی ساكت بودن برای مصلحت بزرگتر، برای انتظار كشیدن یك فرصت بهتر، مانعی ندارد.
و بعلاوه در قضیه ی معاویه، مسأله تنها این نیست كه حضرت راضی نمی شد كه معاویه یك روز حكومت كند (البته این هم یك مسأله ی آن است، فرمود: من راضی نمی شوم كه ظالم حتی یك روز حكومت كند) ، مسأله ی دیگری هم وجود داشت كه جهت عكس قضیه بود، یعنی اگر حضرت، معاویه را نگاه می داشت، او روزبه روز نیرومندتر می شد و از هدف خودش هم برنمی گشت.
ولی در اینجا فرض این است كه باید صبر كنند تا روزبه روز مأمون ضعیفتر شود و خودشان قویتر گردند؛ پس اینها را نمی شود با هم قیاس كرد.