#خاطرات | مرجع خبير
يكى از تجّار تهران فرزند نابابى داشت. چون سنّى از او گذشته بود به قم آمد و خدمت آيةاللّه العظمى بروجردى قدس سره رسيد و گفت: پسرى دارم هرزه و نمىخواهم عصارۀ عمرم يعنى دارايى و اموالم به دست آدم فاسدى مثل او بيفتد و تمام اموالش را به آقا داد و پس از مدتى از دنيا رفت.
فرزند او به قم آمد و خدمت آية اللّه بروجردى رسيد و گفت: پدرم اموالش را به شما سپرده تا بدست من نرسد، درست است كه من گذشتۀ بدى داشتهام، ولى اگر پولها را به من بدهيد من رفتارم را عوض مىكنم.
آقا دستور دادند پولها را به او بدهند.
بعضى از اطرافيان از اين كار ناراحت شدند، آقا فرمودند: شما مىگوئيد من با اين پولها حوزه علميه بسازم، طلبه #تربيت كنم و در بين طلبهها بعضى مبلّغ و اثرگذار شوند و به تبليغ بروند و براى مردم سخنرانى كنند تا بعضى عوض شوند، خوب اين آقا از همين الآن مىگويد من مىخواهم عوض شوم.
#خبیر
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────