eitaa logo
📚📖 مطالعه
72 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
83 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
🗞️ ترجمه : 📄 ... فرمانده سپاهت را کسى قرار ده که در نزد تو به خدا و پيامبر و امامت از همه خيرخواه تر و از همه پاک دل تر و عاقل تر باشد. از کسانى که دير خشم مى گيرد و زود عذر مى پذيرد. کسى باشد که نسبت به ضُعفا رئوف و مهربان و در برابر زورمندان پرقدرت باشد. کسى که مشکلات، او را از جا به در نمى برد و ضعف، او را به زانو در نمى آورد. سپس به سراغ کسانى برو که داراى و اصالتِ خانوادگى از خاندان هاى صالح و خوش سابقه و داراى برازندگى و و سخاوت و کرم باشند؛ زيرا آنها کانون کرامت و شاخه هاى نيکى و شايستگى هستند. سپس کارها (و مشکلات و نيازهاى) آنها را بررسى کن آن گونه که پدر و مادر از فرزندشان تفقّد مى کنند. هرگز نبايد چيزى که آنها را به وسيله آن تقويت کرده اى در نظر تو بزرگ آيد و نيز نبايد لطف و محبتى را که درباره آنها ابراز مى دارى، هرچند کوچک باشد حقير بشمرى؛ اين امر آنها را به خيرخواهى و حسن ظن نسبت به تو وادار مى کند (و پيوندهاى عاطفى را محکم مى سازد). هرگز تفقد و تلاش براى اصلاح امور کوچکِ آنها را به سبب تکيه کردن بر اصلاح امور کلى آنها رها مساز; زيرا رفع نيازهاى کوچک براى خود جايگاهى دارد که از آن بهره مند مى شوند همان گونه که رفع نيازهاى مهم موقعيتى دارد که از آن بى نياز نخواهند بود. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۶۸ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : چرا ديه زن نصف مرد است‌؟ ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ 💬 پاسخ : زن و مرد در شخصيّت انسانى يكسان هستند، و ديه، قيمت انسان‌ها نيست؛ بلكه جبران خسارت مالى است. اگر كسى مردى را بكشد، به نان‌آور خانه لطمه زده و ضربۀ اقتصادى بيشترى وارد كرده است و به همين دليل جريمۀ بيشترى بايد بپردازد. اگر كم و زيادى ديه براساس شخصيّت افراد باشد، بايد هر كَس يك شخصيّت علمى يا معنوى را كُشت، قصاص و ديه بيشترى را متحمّل شود؛ در حالى كه ديۀ ساده‌ترين افراد و برجسته‌ترين افراد، از نظر حقوقى يكسان است. در مسايل حقوقى، حضرت على عليه السلام و ابن ملجم يكسان هستند و به همين خاطر حضرت على عليه السلام در مورد قاتل خود فرمود: « ف‌اضربوه ضَربةً‌ بضَربة» او يك ضربت به من زد، شما هم يك ضربت به او بزنيد، نه بيشتر. اگر ديه و قصاص بر مبناى افراد باشد، همۀ ثروت و پول‌هاى دنيا را هم بدهيم، جبران يك ذره از شخصيّت علىّ‌ بن ابيطالب عليهما السلام نمى‌شود. 🛑 آرى، حساب ديه، حساب شخصيّت افراد نيست تا خيال كنيم كه چون ديۀ زن نصف مرد است؛ پس شخصيّت او كمتر از مرد است. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۸۵ ❒ شکایت از روزگار ╔═ೋ✿࿐ مفضل بن قیس سخت در فشار زندگی واقع شده بود. فقر و تنگدستی، قرض و مخارج زندگی او را آزار می‌داد. یک روز در محضر امام صادق علیه‌السلام لب به شکایت گشود و بیچارگی‌های خود را مو به مو تشریح کرد: «فلان مبلغ قرض دارم، نمی‌دانم چه جور ادا کنم. فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدی ندارم. بیچاره شدم، متحیرم، گیج شده‌ام. به هر در بازی می‌روم به رویم بسته می‌شود...» در آخر از امام تقاضا کرد درباره‌اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از کار فروبسته او بگشاید. امام صادق(علیه‌السلام) به کنیزکی که آنجا بود فرمود: «برو آن کیسه💰 اشرفی که منصور برای ما فرستاده بیاور.» کنیزک رفت و فوراً کیسه اشرفی را حاضر کرد. آنگاه به مفضل بن قیس فرمود: «در این کیسه چهارصد دینار است و کمکی است برای زندگی تو». مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود.». «بسیار خوب، دعا هم می‌کنم؛ اما این را به تو بگویم؛ هرگز سختیها و بیچارگیهای خود را برای مردم تشریح نکن، اولین اثرش این است که وانمود می‌شود تو در میدان زندگی زمین خورده‌ای و از روزگار شکست یافته‏ای. در نظرها کوچک می‌شوی، و احترامت از میان می‌رود.»[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . «لا تخبر الناس بکل ما انت فیه فتهون علیهم.» - : بحارالانوار، ج 11/ ص 114. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
📗 «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» 👈 رهبر انقلاب: قصّه‌گویی، هنر بسیار خوبی است. ، سازنده‌ی کودک است. همان قصّه‌های قدیمی را که ما از مادر خودمان، از مادر بزرگ و یا از پیرزن دیگری در کودکی شنیده‌ایم، امروز که مرور میکنیم، میبینیم در آنها چقدر وجود دارد! انسان، بعضی از خصال و تفکّرات خودش را که ریشه‌یابی میکند، به این قصّه‌ها میرسد. قصّه مقوله‌ی خیلی مهمّی است؛ منتها قصّه‌های خوب. 🗓 ۱۳۷۷/۲/۲۳ ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۹۵ ❒ توحید مفضّل‏ ╔═ೋ✿࿐ مفضل بن عمر جعفی بعد از آنکه از انجام نماز عصر در مسجد پیغمبر فارغ شد، همان جا در نقطه‌ای میان منبر رسول اکرم صلی‌الله علیه و قبر آن حضرت نشست و کم کم یک رشته افکار، او را در خود غرق کرد، افکارش در اطراف عظمت و عظیم و آسمانی رسول اکرم صلی‌الله علیه وآله دور می‏زد. هرچه بیشتر می‌اندیشید بیشتر بر اعجابش نسبت به آن حضرت می‏افزود. با خود می‌گفت با همه تعظیم و تجلیلی که از مقام والای این شخصیت بی‌نظیر می‌شود، درجه و منزلتش خیلی بیش از اینهاست. آنچه مردم از شرف و عظمت و فضیلت آنحضرت به آن پی برده‌اند، نسبت به آنچه پی نبرده‌اند بسیار ناچیز است. مفضل غرق در این تفکرات بود که سر و کله ابن ابی العوجاء، مادی مسلک معروف، پیدا شد و آمد و در کناری نشست. طولی نکشید یکی دیگر از همفکران و هم مسلکان ابن ابی العوجاء وارد شد و پهلوی او نشست و با هم به گفتگو پرداختند. در آن تاریخ که آغاز دوره خلافت عباسیان بود، دوره تحول فرهنگی اسلامی بود. در آن دوره خود مسلمانان برخی رشته‌های علمی تأسیس کرده بودند. نیز کتبی در رشته‌های علمی و فلسفی از زبانهای یونانی و فارسی و هندی ترجمه کرده یا مشغول ترجمه بودند. نِحله‏ها و رشته‌های کلامی و فلسفی به وجود آمده بود. دوره، دوره برخورد عقاید و آراء بود. عباسیان به آزادی عقیده- تا آنجا که با سیاست برخورد نداشت- احترام می‏گذاشتند. دانشمندان غیرمسلمان، حتی دهریین و مادیین که در آن وقت به نام «زنادقه» خوانده می‌شدند، آزادانه عقاید خویش را اظهار می‌داشتند. تا آنجا که احیانا این دسته در مسجد الحرام کنار کعبه، یا در مسجد مدینه کنار قبر پیغمبر، دور هم جمع می‌شدند و حرفهای خود را می‏زدند. ابن ابی العوجاء از این دسته بود. در آن روز او و رفیقش هر دو، با فاصله کمی وارد مسجد پیغمبر شدند و پیش هم نشستند و به گفتگو پرداختند؛ اما آنچنان دور نبودند که مفضل سخنان آنها را نشود. اتفاقا اولین سخنی که از ابن ابی العوجاء به گوش مفضل خورد، درباره همان موضوعی بود که قبلا مفضل در آن باره فکر می‌کرد، درباره رسول اکرم صلی‌الله علیه بود. او به رفیق خود گفت: «عجب کارر این مرد (پیغمبر اکرم) بالا گرفت، رسید به جایی که کسی از آن بالاتر نرفته!». رفیقش گفت: «نابغه بود. ادعا کرد که با مبدأ کل جهان مربوط است و کارهایی عجیب و خارق العاده هم از او به ظهور رسید که عقلها را متحیر🤯 ساخت. عُقلا و اُدبا و فُصحا و خُطبا خود را در برابر او عاجز دیدند و دعوت او راپذیرفتند. بعد سایر طبقات فوج فوج به طرف او آمدند و به او ایمان آوردند. کار به آنجا کشیده که نام وی همراه با نام ناموسی که خود را مبعوث از طرف او می‌دانست همراه شده است. اکنون نام او به عنوان «» در همه شهرها و ده‏ها- که دعوت او به آنجا رسیده- و حتی در دریاها و صحراها و کوهستانها برده می‌شود. همه جا شبانه روزی پنج نوبت گوش هر کسی فریاد «اشهد انّ محمداً رسول الله» را می‏شنود. در اذان نام این مرد برده می‌شود، در اقامه برده می‌شود. به این ترتیب هرگز فراموش نخواهد شد. ابن ابی العوجاء گفت: «در اطراف محمد (صلی‌الله علیه وآله) بیش از این بحث نکنیم، من هنوز نتوانسته‌ام معمای شخصیت این مرد را حل کنم. بهتر است بحث را در اطراف مبدأ اول و آغاز هستی که محمد(صلی‌الله علیه وآله) پایه دین خود را بر آن گذاشت دنبال کنیم.» آنگاه ابن ابی العوجاء برخی در اطراف عقیده مادی خود- مبنی بر اینکه تدبیر و تقدیری در کار نیست، طبیعت قائم به ذات است، ازلاً و أبداً چنین بوده و خواهد بود- صحبت کرد. همینکه سخنش به اینجا رسید، مفضل دیگر طاقت نیاورد، یکپارچه خشم 😡 و بغض شده بود، مثل توپ منفجر شده فریاد برآورد: «دشمن خدا! خالق و مدبر خود را که تو را به بهترین صورت آفریده انکار می‌کنی؟! جای دور نرو، اندکی در خود و حیات و زندگی و مشاعر و ترکیب خودت فکر کن تا آثار و شواهد مخلوق و مصنوع بودن را دریابی...». ابن ابی العوجاء که مفضل را نمی‏شناخت، پرسید: تو کیستی و از چه دسته‏ای؟ اگر از متکلمینی، بیا روی اصول و مبانی کلامی با هم بحث کنیم. اگر واقعا دلائل قوی داشته باشی ما از تو پیروی می‌کنیم. و اگر اهل کلام نیستی که سخنی با تو نیست. اگر هم از اصحاب جعفربن محمدی، که او با ما این‏جور حرف نمی‌زند، او گاهی بالاتر از این چیزها که تو شنیدی از ما می‏شنود؛ اما هرگز دیده نشده از کوره در برود و با ما تندی کند.
3. مردمی که دافعه دارند؛ اما جاذبه ندارند، دشمن سازند اما دوست ساز نیستند. اینها نیز افراد ناقصی هستند، و این دلیل بر این است که فاقد خصایل مثبت انسانی می‌باشند زیرا اگر از خصایل انسانی بهره‌مند بودند گروهی ولو عده قلیلی طرفدار و علاقه‌مند داشتند؛ زیرا در میان مردم همواره آدم خوب وجود دارد هر چند عددشان کم باشد. اگر همه مردم باطل و ستم پیشه بودند این دشمنیها دلیل حقیقت و عدالت بود؛ اما هیچ وقت همه مردم بد نیستند، همچنانکه در هیچ زمانی همه مردم خوب نیستند. قهراً کسی که همه دشمن او هستند، خرابی از ناحیه خود اوست والّا چگونه ممکن است در روح انسان خوبیها وجود داشته باشد و هیچ دوستی نداشته باشد. این گونه اشخاص در وجودشان جهات مثبت وجود ندارد حتی در جهات شقاوت. وجود اینها سرتاسر تلخ است و برای همه هم تلخ است. چیزی که لااقل برای بعضی‌ها شیرین باشد [در آن‌] وجود ندارد. علی علیه السلام می‌فرماید: اعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکتِسابِ الْاخْوانِ وَ اعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیعَ مَنْ ظَفَرَ بِهِ مِنْهُمْ [¹]. ناتوان‌ترین مردم کسی است که از دوست یافتن ناتوان باشد و از آن ناتوان‌تر آن که دوستان را از دست بدهد و تنها بماند. 4. مردمی که هم جاذبه دارند و هم دافعه. انسانهای با مسلک که در راه عقیده و مسلک خود فعالیت می‌کنند، گروه‌هایی را به سوی خود می‌کشند، در دلهایی به عنوان محبوب و مراد جای می‌گیرند و گروه‌هایی را هم از خود دفع می‌کنند و می‌رانند؛ هم دوست سازند و هم دشمن ساز؛ هم موافق‌پرور و هم مخالف‌پرور. اینها نیز چندگونه‌اند؛ زیرا گاهی جاذبه و دافعه هر دو قوی است و گاهی هر دو ضعیف و گاهی باتفاوت. افراد باشخصیت آنهایی هستند که جاذبه و دافعه‌شان هر دو قوی باشد، و این بستگی دارد به اینکه پایگاههای مثبت و پایگاههای منفی در روح آنها چه اندازه نیرومند باشد. البته قوّت نیز مراتب دارد تا می‌رسد به جایی که دوستانِ مجذوب، جان را فدا می‌کنند و در راه او از خود می‌گذرند و دشمنان هم آنقدر سرسخت می‌شوند که جان خود را در این راه از کف می‌دهند، و تا آنجا قوّت می‌گیرند که حتی بعد از مرگ قرنها جذب و دفعشان در روحها کارگر واقع می‌شود و سطح وسیعی را اشغال می‌کند. و این جذب و دفع‌های سه بعدی، از مختصات اولیاست، همچنانکه دعوتهای سه بعدی مخصوص سلسله پیامبران است‌ [²] از طرفی باید دید چه عناصری را جذب و چه عناصری را دفع می‌کنند. مثلاً گاهی عنصر دانا را جذب و عنصر نادان را دفع [می‌کنند] و گاهی برعکس است. گاهی عناصر شریف و نجیب را جذب و عناصر پلید و خبیث را دفع [می‌کنند] و گاهی بر عکس است. لهذا دوستان و دشمنان، مجذوبین و مطرودین هر کسی دلیل قاطعی بر ماهیت اوست. صرف جاذبه و دافعه داشتن و حتی قوی بودن جاذبه و دافعه برای اینکه شخصیت شخص قابل ستایش باشد کافی نیست، بلکه دلیل اصل است، و شخصیت هیچ کَس دلیل خوبی او نیست. تمام رهبران و لیدرهای جهان (حتی جنایتکاران حرفه‌ای از قبیل چنگیز و حجّاج و معاویه) افرادی بوده‌اند که هم جاذبه داشته‌اند و هم دافعه. تا در روح کسی نقاط مثبت نباشد هیچ گاه نمی‌تواند هزاران نفر سپاهی را مطیع خویش سازد و مقهور اراده خود گرداند. تا کسی قدرت رهبری نداشته باشد نمی‌تواند مردمی را اینچنین به دور خویش گرد آورد. نادرشاه یکی از این افراد است. چقدر سرها بریده و چقدر چشمها را از حدقه‌ها بیرون آورده است! اما شخصیتش فوق العاده نیرومند است. از ایرانِ شکست خورده و غارت زده اواخر عهد صفوی لشکری گران به وجود آورد و همچون مغناطیس که براده‌های آهن را جذب می‌کند، مردان جنگی را به گرد خویش جمع کرد که نه تنها ایران را از بیگانگان نجات بخشید بلکه تا اقصی‌ نقاط هندوستان براند و سرزمینهای جدیدی را در سلطه حکومت ایرانی درآورد. بنابراین هر شخصیتی هم سنخ خود را جذب می‌کند و غیر هم سنخ را از خود دور می‌سازد. شخصیت عدالت و شرف، عناصر خیرخواه و عدالتجو را به سوی خویش جذب می‌کند و هواپرست‌ها و پول‌پرست‌ها و منافقها را از خویش طرد می‌کند. شخصیت جنایت، جانیان را به دور خویش جمع می‌کند و نیکان را از خود دفع می‌کند. و همچنانکه اشاره کردیم تفاوت دیگر در مقدار نیروی جذب است. همچنانکه درباره [قانون‌] جاذبه نیوتن می‌گویند به تناسب جرم جسم و کمتر بودن فاصله، میزان کشش و جذب بیشتر می‌شود، در انسانها قدرت جاذبه و فشار وارد از ناحیه شخص صاحب جاذبه متفاوت است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [¹] . نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 11 [²] . مقدمه جلد اول محمد صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران، ص 11 و 12 »» علی شخصیت دونیرویی‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 💠 چگونه فرزندان با شخصیت پرورش دهیم؟ ➖ خوبی‌های بچه رو بهش نشون بده ➖ راه افزایش عزت نفس بچه ها ➖ نصیحت زیاد بچه ها رو فاسد میکنه 🎙 ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
اینها مطلبی است كه جداگانه باید بررسی شود. ما اگر روح مذهب خارجی را درست بشناسیم، شاید بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم. ارزش بحث درباره ی خوارج از همین نظر است. ما علی چرا آنها را «دفع» كرد، یعنی چرا جاذبه ی علی علیه‌السلام آنها را نكشید و بر عكس، دافعه ی او آنها را دفع كرد؟ مسلماً- چنانكه بعداً خواهیم دید- تمام عناصر روحی كه در خوارج و تشكیل روحیه ی آنها مؤثر بود، از عناصری نبود كه تحت نفوذ و حكومت دافعه ی علی علیه‌السلام قرار گیرد. بسیاری از برجستگیها و امتیازات روشن هم در روحیه ی آنها وجود داشت كه اگر همراه یك سلسله نقاط تاریك نمی بود، آنها را تحت نفوذ و تأثیر جاذبه ی علی علیه‌السلام قرار می داد، ولی جنبه های تاریك روحشان آنقدر زیاد بود كه آنها را در صف دشمنان علی علیه‌السلام قرار داد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] احزاب/6. [2] علی و بنوه ، ص 40. [3] روضة الواعظین ، ص 31. ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
در نهمین توصیه مى فرماید: «به نیکوکاران و اهل خیر نزدیک شو تا از آنها شوى و از بدکاران و اهل شر دور شو تا از آنها جدا گردى»; (قَارِنْ أَهْلَ الْخَیْرِ تَکُنْ مِنْهُمْ، وَ بَایِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ). ← اشاره به اینکه تأثیر مجالست و هم نشینى غیر قابل انکار است; همنشینى با بدان انسان را بدبخت و با نیکان انسان را خوشبخت مى سازد. در قرآن مجید اشاره روشنى به این معنا شده است آنجا که مى فرماید: «(وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً * یا وَیْلَتى لَیْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِى وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلاِْنْسانِ خَذُولاً); به یاد آور روزى را که ستمکار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مى گزد و مى گوید: اى کاش با رسول (خدا) راهى برگزیده بودم * اى واى بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را به دوستى انتخاب نکرده بودم * او مرا از یادآورى (حق) گمراه ساخت بعد از آنکه (یاد حق) به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه انسان را تنها و بى یاور مى گذارد».(۸) پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در حدیث معروفى مى فرماید: «الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِهِ; انسان بر همان دینى است که دوست و رفیقش دارد».(۹) همین امر سبب مى شود که بهترین راه براى شناخت انسانى پیچیده و ناشناخته نگاه به همنشینان او باشد، همان گونه که در حدیث امیر مؤمنان على(علیه السلام) وارد شده است: «فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَى خُلَطَائِهِ فَإِنْ کَانُوا أَهْلَ دِینِ اللهِ فَهُوَ عَلَى دِینِ اللهِ وَ إِنْ کَانُوا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللهِ فَلاَ حَظَّ لَهُ مِنْ دِینِ اللَّه; [ اگر حال کسى بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید، به همنشینان او نگاه کنید; اگر اهل دین الهى باشند او هم بر دین خداست و اگر بر غیر دین الهى باشند او نیز بهره اى از دین ندارد».(۱۰)
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅ ❒ مثل روزنامه باطله! 📰 ⿻◌⿻◌⿻◌⿻ 💼👜👛👝كيف ها را در مغازه هاي كيف فروشي ببين كه چقدر زيبا و خوش فرم و خوش قواره ايستاده اند. اگر داخلشان بازكني مي بيني پر از روزنامه باطله اند! و وقتي كه روزنامه ها را بيرون مي ريزي از شكل مي افتند. 🤬😡😠 خشم و عصبانيت مثل همان روزنامه باطله اند؛ وقتي آن ها را فرو ببريم شكل پيدا مي كنيم، پيدا مي كنيم. براي همين، قرآن كريم يكي از ويژگي هاي اهل را فروخوردن خشم مي داند: يعني خشم و عصبانيت خود را فرو مي برند. ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
دومین نصیحت و اندرز پر فایده امام آن است که مى فرماید: «چه زشت است خضوع (در برابر دیگران) به هنگام نیاز و جفا و خشونت به هنگام بى نیازى و توانگرى»; (مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَ الْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى). ← اشاره به اینکه افراد ضیعف النفس به هنگام نیاز به این و آن چنان ذلیلانه عرض حاجت مى کنند که تمام آنها را زیر سؤال مى برد; ولى به هنگام بى نیازى و توانگرى کسانى را که دست نیاز به آنها دراز مى کنند با خشونت بر مى گردانند. هر دو صفت از نکوهیده ترین رذایل اخلاقى است. باید به هنگام نیاز، مناعت طبع را حفظ کرد و به هنگام بى نیازى و توانگرى، لطف و محبّت و تواضع را دریغ نداشت. بعضى از شارحان نهج البلاغه(۷) این سخن را ناظر به آنچه در آیه ذیل است مى دانند: (حَتّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریح طَیِّبَة وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکان وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ * فَلَمّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ); زمانى که در کشتى ⛴ قرار مى گیرید و بادهاى 💨 موافق کشتى نشینان را (به سوى مقصد) مى برد و خوشحال مى شوند، (ناگهان) طوفان 🌪 شدیدى مىوزد، و امواج 🌊 از هر سو به سراغ آنها مى آید و گمان مى کنند هلاک خواهند شد. (در آن هنگام) خدا را از روى خلوص عقیده مى خوانند که اگر ما را از این گرفتارى نجات دهى حتماً از سپاسگزاران خواهیم بود * اما هنگامى که خدا آنها را رهایى بخشید (بار دیگر) به ناحق در زمین ستم مى کنند».(۸) به این ترتیب جمله هاى بالا را ناظر به رابطه خلق و خالق دانسته اند؛ در حالى که چنین نیست و ظاهر این است که این جمله ها ناظر به رابطه خلق با خلق است وگرنه خضوع در برابر خالق در هر حال شایسته است. منظور از خضوع در اینجا تواضع معقول نیست، بلکه تواضع هاى ذلیلانه و توأم با حقارت است و منظور از جفا، خشونت و بى احترامى و بى مهرى و بى محبتى است. در حدیث شریف علوى مى خوانیم: «مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الاَْغْنِیَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تیهُ الفُقَرَاءِ عَلَى الاَْغْنِیَاءِ اتِّکَالاً عَلَى اللهِ; چه زیباست تواضع و فروتنى ثروتمندان در برابر فقرا براى رسیدن به پاداش هاى الهى و از آن بهتر بى اعتنایى و اباى نفس مستمندان در برابر اغنیا به جهت توکل بر خداست».(۹) یکى از شعرا در این زمینه شعر زیبایى گفته است: خُلْقانِ لا أرْضاهُما لِفَتى تیهُ الْغِنى وَ مَذَلَّة الْفَقْرِ فَإذا غَنَیْتَ فَلا تَکُنْ بَطِراً وَ إذا افْتَقَرْتَ فَتَه عَلَى الدَّهْرِ [ دو ویژگى است که من هرگز براى هیچ جوانمردى آنها را نمى پسندم: تکبر اغنیا و اظهار ذلت فقرا. بنابراین هنگامى که توانگر شدى متکبر و بى اعتنا مباش و هنگامى که فقیر شدى در برابر تمام دنیا بى اعتنا باش.]
بیست و هشتم. حضرت در آخرین اندرز این بخش از وصیّت نامه پربار مى فرماید: «از گفتن سخنان خنده آور (و بى محتوا) بپرهیز، هرچند آن را از دیگرى نقل کنى»; (إِیَّاکَ أَنْ تَذْکُرَ مِنَ الْکَلاَمِ مَا یَکُونُ مُضْحِکاً وَ إِنْ حَکَیْتَ ذَلِکَ عَنْ غَیْرِکَ). زیرا این گونه سخنان از یک سو هیبت و اُبُّهت انسان را بر باد مى دهد و از سویى دیگر غالباً همراه با غیبت یا استهزاى فرد آبرومندى است؛ بنابراین هم مایه نقص انسان در دنیا و هم در آخرت است. خواه این سخن از خودش باشد یا به نقل از دیگرى. چه تفاوت مى کند که غیبت یا سُخریه ابداع خود انسان باشد یا حکایت از دیگرى. البتّه این سخن به آن معنا نیست که انسان از شوخى و مزاحِ مشروع بپرهیزد و خشک و عبوس در مجالس بنشیند؛ زیرا مى دانیم شخص پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) و بزرگان علما این گونه شوخى و مزاح مشروع را داشته اند. حتى توصیه شده در سفرها براى از بین بردن فشار مشکلاتِ سفر مزاح بیشتر کنید. مرحوم علاّمه بحر العلوم در اشعار فقهى خود مى گوید: وَ اَکْثِرِ الْمِزاحَ فِى السَّفَرِ إذا لَمْ یَسْخَطِ الرَّبَ وَ لَمْ یَجْلِبْ أذىً «در سفرها مزاح بیشتر کن مشروط بر اینکه موجب خشم خدا و آزار شنوندگان نباشد». این سخن برگرفته از حدیث پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است که فرمود: «وَ أَمَّا الَّتِی فِی السَّفَرِ فَبَذْلُ الزَّادِ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْمِزَاحُ فِی غَیْرِ الْمَعَاصِی; مروت در سفر آن است که انسان از زاد و توشه خود به دیگران ببخشد و حُسن خلق داشته باشد و مزاح خالى از معصیت کند».(۳۴) کوتاه سخن اینکه این امور در حد اعتدالش نیکوست و اگر از حد اعتدال بگذرد یا موجب وهن انسان مى شود و مردم همچون دلقکى 🤡 به او نگاه مى کنند، و یا اینکه وارد گناهانى 🔥 مى شود که خشم خدا را مى طلبد.
┅═ ۹۵ ⊰༻ 🍒 ༺⊱┅ ❒ مثل مرمر! ⿻◌⿻◌⿻◌⿻ ❚ سنگ هاي ته جوي يا كف رودخانه را ببين كه بعضي چقدر صاف و لطيف اند، انگار كه سنگ مرمر. چرا؟ چون بر اثر جريان آب حركت كرده و بر روي يكديگر غلتيده و لغزيده اند و در نتيجه صيقل خورده و صفايي يافته اند. حال اگر اين سنگ ها در گوشه اي انزوا داشتند و با هم آمد و شد نمي كردند، همچنان زُمُخت و خشن مي ماندند. ماجراي ما انسان ها هم از همين قرار است يعني با ارتباط و روابط انساني است كه شكل يافته و لازم را پيدا مي كنيم. و از اين رو ست كه قرآن كريم فرمان با هم بودن مي دهد و نيز سير و حركت را مي كند، چرا كه تنها راه صيقل خوردن همين است. ┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━ 📚 @ghararemotalee 📳 @Mabaheeth