eitaa logo
📚📖 مطالعه
101 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
170 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... @athar_shahid و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| ۲۹ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : چه كنيم تا روح ما بزرگ و ظرفيّت ما زياد شود؟ ____________ 💬 پاسخ : حضرت على عليه السلام به همام مى‌فرمايد: « عَظُمَ‌ الخالِقُ‌ فى أنفسِهم و صَغُر ما دون ذلك» يعنى چون خداوند در روح آنها عظمت دارد، غير خدا هرچه باشد كوچك جلوه مى‌كند. تا وقتى روى زمين هستيم، يك هكتار زمين براى ما بزرگ است؛ امّا اگر سوار هواپيما✈️ شديم هرچه هواپيما بالاتر برود، اين قطعه زمين براى ما كوچك‌تر مى‌شود. اگر توجهى به پولهاى 💸 موجود در بانك بكنيم، سرمايۀ خود را ناچيز خواهيم ديد. اگر به تسبيح گفتنِ همه موجودات توجه داشته باشيم، گفتن چند «سبحان اللّه» را چيزى نمى‌دانيم. اگر به كتابخانه‌هاى بزرگ و مهم دنيا نگاه كنيم، مطالعه چند كتاب📚 ما را مغرور نخواهد كرد. وقتى به عليه السلام گفتند: چرا اينقدر عبادت مى‌كنى‌؟ فرمود: عبادت من كجا و عبادت علىّ‌بن ابيطالب [علیهماالسلام] كجا! خداوند در قرآن به پيامبرش مى‌گويد: يادى از سختى‌هاى انبياى گذشته كن تا سختى‌ها براى تو آسان و سبك شود. ✓ آرى، اگر به پشت سر نگاه كنيم و راه رفته را ببينيم مى‌شويم، بايد به راه نرفته نظر دوخت تا به فكر رفتن بيفتيم. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
۱۵ / ۳ ۱۰. «کسى که در کشف حقیقت امور شکیباتر باشد»; (وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَکَشُّفِ الاُْمُورِ). به یقین اگر قاضى عجول و شتاب زده باشد حقیقت امر مخصوصاً در دعاوى پیچیده براى او روشن نمى شود; اما اگر صبور و شکیبا باشد و در صادر کردن حکمِ نهایى شتاب نکند بهتر مى تواند حق را به حق دار واقعى برساند. معناى این سخن آن نیست که مانند زمان ما رسیدگى به پرونده ها را هر روز به بهانه اى به تأخیر بیندازند و گاهى فیصله یک نزاع سال ها به تأخیر بیفتد. مخصوصاً اگر پاى وکلاى پشت هم انداز در میان باشد که گاه با یک بهانه کوچک رسیدگى به پرونده اى را چند ماه به عقب مى اندازند. ۱۱. «کسى که به هنگام آشکار شدن حق در انشاى حکم از همه قاطع تر باشد»; (وَ أَصْرَمَهُمْ(۱۲) عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُکْمِ). اشاره به اینکه محتاط بودن قاضى و شکیبا بودن در برابر طرفین دعوا و جستجوى حدّاکثرى ادله به این معنا نیست که در مقام انشاى حکم گرفتار وسواس شود و با روشن شدن حق در انشاى حکم امروز و فردا کند، بلکه باید مانند شمشیرى برنده نزاع را با انشاى حکم قاطع پایان دهد و به پیامدها و آثار متعاقب آن نیندیشد، چرا که معمولاً انشاى حکم به نفع یکى از دو طرف دعوا موجب ناراحتى طرف مقابل و حامیان و دوستان و گاه طایفه و قبیله او مى شود و این لازمه طبعیت قضاوت است و آن کَس که در این امور مى اندیشد و مى خواهد احتیاط کند نباید بر مسند قضا بنشیند. ۱۲. امام(علیه السلام) در آخرین وصف از اوصاف قاضى شایسته و لایق مى فرماید: «از کسانى که ستایش فراوان، او را نسازد (و فریب ندهد) و مدح و ثناى بسیار او را به ثنا خوان و مدح کننده متمایل نکند»; (مِمَّنْ لاَ یَزْدَهِیهِ(۱۳)إِطْرَاءٌ(۱۴) وَ لاَ یَسْتَمِیلُهُ(۱۵) إِغْرَاءٌ(۱۶)). ناگفته پیداست که افراد خودخواه و خودپسند🤩 هنگامى که از سوى کسانى تمجید و ستایش شوند ممکن است از مسیر حق باز گردند و روى حُبّ ذات به ثناخوان علاقه مند گردند و به سبب همین علاقه حکم را ظالمانه به نفع او صادر کنند. امام تأکید مى کند که این قبیل افراد لایق مقام قضاوت میان مسلمانان نیستند، هرچند صفات دیگر در آنها موجود باشد. آن گاه امام به دنبال ذکر این صفات دوازده گانه که هر یک از دیگرى برتر و مهم تر است به قضاتى مى پردازد که هنگام روبه رو شدن به پیچیده ترین پرونده ها بتوانند با کمال هوشیارى و حق را از باطل تشخیص دهند و بر طبق آن حکم کنند، هرچند صاحب حق ضعیف ترین فرد جامعه و مخالف آن قوى ترین افراد باشند و همان گونه که امام در پایان این اوصاف مى فرماید: «و البته این گونه افراد کم اند»; (وَ أُولَئِکَ قَلِیلٌ). ولى مهم این است که با صبر و حوصله و بررسى همه جانبه باید این قلیل را از میان نخبگان یافت و بر کرسى قضاوت در میان مسلمانان نشاند. سپس امام(علیه السلام) به دنبال بیان اوصاف به ذکر وظایف زمامدار در برابر چنین قضاتى مى پردازد و سه دستور بسیار مهم درباره آنها صادر مى کند. نخست مى فرماید: «سپس با جدیت هرچه بیشتر داورى هاى او را بررسى کن»; (ثُمَّ أَکْثِرْ تَعَاهُدَ(۱۷) قَضَائِهِ). اشاره به اینکه، هرچند واجدان این صفات مورد اعتمادند، با این حال چون مسأله قضاوت بسیار مهم است و ممکن است گاه گرفتار اشتباه و خطأ یا انحراف شوند، بازرس هایى بفرست تا احکام قضایى آنها را بررسى کنند و یا خودت از نزدیک پاره اى از قضاوت هاى آنها را بررسى کن که این کار قاضى را در طرفدارى از تقویت مى کند. البته این سخن بدان معنا نیست که در نظام قضایى اسلام مسأله تجدید نظر وجود دارد، بلکه به این معناست که اگر خطاى مسلمى دیده شد حکم، ابطال گردد و دادرسى از سر گرفته شود. در دستور دوم مى فرماید: «در بذل حقوق به او سفره سخاوتت را بگستران آنچنان که نیازش را از میان ببرد و حاجتى به مردم پیدا نکند (مبادا خداى نکرده آلوده به رشوه خوارى گردد)»; (وَ افْسَحْ لَهُ فِی الْبَذْلِ مَا یُزِیلُ عِلَّتَهُ، وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ). اشاره به اینکه یکى از عوامل فساد دستگاه قضایى کم بودن حقوق قضات و کارمندان دستگاه قضاوت است. باید براى آنها حقوق بالایى در نظر گرفت تا از زندگى آبرومند معقولى بهره مند باشند و کمتر فکر قبول رشوه را در سر بپرورانند. مى گویند: امروز در بعضى از کشورها براى حقوق، چک سفید به دست قضات مى دهند تا هرچه نیاز دارند در آن بنویسند. این سخن خواه راست باشد یا مبالغه و دروغ از این حقیقت خبر مى دهد که قاضى باید به اندازه کافى براى یک زندگى مناسب از بهره مند گردد.
۱۸/۱ مُنشیان و کارگزاران امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه درباره منشیان مخصوص و حافظان قراردادها و نامه هاى سرّى و محرمانه دستورات مهمى صادر مى کند. مى فرماید: «سپس در وضع دبیران و منشیانت دقت کن و کارهایت را به بهترین آنها بسپار»; (ثُمَّ انْظُرْ فِی حَالِ کُتَّابِکَ فَوَلِّ عَلَى أُمُورِکَ خَیْرَهُمْ). تعبیر به «خیرهم» تعبیر جامعى است که تمام اوصاف برجسته را که لازمه چنین مقام حساسى است شامل مى شود. آن گاه امام در ادامه این سخن به شرایط کسانى مى پردازد که نامه هاى سرّى و محرمانه و قراردادهاى حساس را در اختیار دارند. مى فرماید: «نامه هاى سرّى خود را که در بر دارنده نقشه ها و اسرار مخفى است، در اختیار کسى قرار ده که بیش از همه داراى فضایل اخلاقى باشد»; (وَ اخْصُصْ رَسَائِلَکَ الَّتِی تُدْخِلُ فِیهَا مَکَایِدَکَ(۱) وَ أَسْرَارَکَ بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صَالِحِ الاَْخْلاَقِ). آن گاه امام این فضایل مهم اخلاقى را که باید دبیرانِ مخصوص، واجد آن باشند در پنج چیز خلاصه مى کند. ◽️ نخست مى فرماید: «از کسانى باشد که مقام و موقعیت، او را مست و مغرور نسازد تا جرأت کند در حضور بزرگان و سران مردم با تو مخالفت و گستاخى ورزد»; (مِمَّنْ لاَ تُبْطِرُهُ(۲) الْکَرَامَةُ، فَیَجْتَرِئَ بِهَا عَلَیْکَ فِی خِلاَف لَکَ بِحَضْرَةِ مَلاَ). بسیار شده که افراد کم ظرفیت هنگامى که مقام والا و ویژه اى پیدا مى کنند چنان مى شوند که حتى به کسى که این مقام را به آنها سپرده گستاخى مى کنند گویا زمام اختیار او را نیز به دست خود مى دانند و کراراً دیده شده است که همین مسئله قاتل جان آنها شده و مقام بالاتر نه فقط او را برکنار ساخته، بلکه به مجازات سختى گرفتار نموده است. ◽️ در دومین وصف مى فرماید: «کسى که در رساندن نامه هاى کارگزارانت به تو و گرفتن پاسخ هاى صحیح آن، از تو، غافل نشود. خواه از امورى باشد که براى تو دریافت مى دارد یا از سوى تو مى بخشد»; (وَ لاَ تَقْصُرُ بِهِ الْغَفْلَةُ عَنْ إِیرَادِ مُکَاتَبَاتِ عُمِّالِکَ عَلَیْکَ وَ إِصْدَارِ جَوَابَاتِهَا عَلَى الصَّوَابِ عَنْکَ، فِیمَا یَأْخُذُ لَکَ وَ یُعْطِی مِنْکَ). ←اشاره به اینکه این دبیران و منشیان واسطه در میان زمامدار و کارگزاران او هستند; دستوراتِ مهم و فرمان هاى لازم را باید برسانند و تقاضاهاى کارگزاران را نیز منتقل نمایند. لحظه اى غفلت ممکن است سبب نابسامانى هاى زیادى گردد. به همین دلیل باید این افراد کاملا هوشیار و بیدار باشند نه غافل و بى خبر. ◽️ در سومین وصف مى افزاید: «کسى باشد که هرگاه قراردادى براى تو ببندد سُست نبندد»; (وَ لاَ یُضْعِفُ عَقْداً اعْتَقَدَهُ لَکَ). زیرا قراردادها در صورتى ارزش دارد که محکم و غیر قابل تردید و خالى از هرگونه ضعف، سُستى و ابهام باشد مبادا طرف قرارداد از نقاط ضعف استفاده کند و هر زمان موافق میل خود نبیند به فسخ قرارداد اقدام کند. آنچه در این وصف آمد مربوط به عقد قراردادهاست. ◽️ در وصف چهارم درباره فسخ قراردادها سخن مى گوید و مى فرماید: «و هرگاه قراردادى بر ضد تو بسته شده از یافتن راه حلّ آن عاجز نماند»; (وَ لاَ یَعْجِزُ عَنْ إِطْلاَقِ مَا عُقِدَ عَلَیْکَ). نه اینکه ظلم و ستم کند و پایبند به قرارداد نباشد، بلکه پیش بینى هاى لازم را در قرارداد اعمال کند که به هنگام بروز پاره اى از مشکلات بتواند راه چاره را بیابد. ◽️ در پنجمین و آخرین وصف مى فرماید: «کسى که از ارزش و قدر خویش در امور مختلف بى خبر نباشد؛ زیرا آن کَس که به قدر و منزلت خویش جاهل است نسبت به قدر و منزلت دیگران جاهل تر خواهد بود»; (وَ لاَ یَجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فِی الاُْمُورِ، فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ یَکُونُ بِقَدْرِ غَیْرِهِ أَجْهَلَ). اشاره به اینکه دبیران و منشیان مخصوص باید هم موقعیت خود را به خوبى بفهمند و هم موقعیت مخاطبان را تا بتوانند با هرکَس موافق موقعیتش مکاتبه کنند و نیز توان خویش را در کارها بدانند تا بتوانند توان دیگران را هم درک کنند و با حکم و درایت با مردم رفتار نمایند. از آنچه در بالا درباره صفات دبیران ذکر شد به خوبى استفاده مى شود که امام(علیه السلام)بر خلاف آنچه در دنیاى امروز و دیروز معمول بوده است همه جا بر ضوابط و ارزش ها و شایستگى ها تکیه مى کند، نه بر مسائل عاطفى و روابط و دوستى ها. بسیار دیده ایم افرادى که به قدرت مى رسند، دوستان و بستگان و خویشاوندان خود را در گرد خود مهره چینى مى کنند بى آنکه ارزش و قدرت آنها را براى کارهاى بزرگ حساب کرده باشند و به عکس افراد لایق و باارزش و قدرتمند را که با آنها رابطه عاطفى خاصى ندارند کنار مى زنند.
| ۱۰۹ ❒ فرار از بستر ╔═ೋ✿࿐ پیغمبر اکرم (صلی‌الله علیه وآله وسلم) پنجاه و پنج سال از عمرش می‏گذشت که با دختری به نام «عایشه» ازدواج کرد. ازدواج اول پیغمبر با خدیجه (سلام الله علیها) بود که قبل از او دو شوهر کرده بود و بعلاوه پانزده سال از خودش بزرگتر بود. ازدواج با خدیجه در سن بیست و پنج سالگی پیغمبر و چهل سالگی خدیجه صورت گرفت و خدیجه بیست و پنج سال به عنوان زن منحصر به فرد پیغمبر در خانه پیغمبر بود و فرزندانی آورد و در شصت و پنج سالگی وفات کرد. پس از خدیجه (علیهاالسلام) پیغمبر با یک بیوه دیگر به نام «سوده» ازدواج کرد. بعد از او با عایشه که دختر خانه بود و قبلا شوهر نکرده بود و مستقیماً از خانه پدر به خانه پیغمبر می‌آمد ازدواج کرد. پس از عایشه نیز، با آنکه پیغمبر زنان متعدد گرفت، هیچ کدام دختر خانه نبودند، همه بیوه و غالباً سالخورده و احیاناً صاحب فرزندان برومندی بودند. عایشه همواره در میان زنان پیغمبر به خود می‏بالید و می‌گفت: «من تنها زنی هستم که با غیر پیغمبر آمیزش نکرده‏ام.» او به زیبایی خود نیز می‏بالید و این دو جهت او را کرده بود و احیانا پیغمبر را ناراحت می‌کرد. عایشه پیش خود انتظار داشت با بودن او پیغمبر به زن دیگر التفات نکند؛ زیرا طبیعی است برای یک مرد با داشتن زنی جوان و زیبا، به سر بردن با زنانی سالخورده و بی بهره از زیبایی جز تحمل محرومیت و ناکامی چیز دیگر نیست، خصوصا اگر مانند پیغمبر بخواهد رعایت حق و نوبت همه را در کمال دقت و عدالت بنماید. اما پیغمبر که های متعددش بر مبنای مصالح اجتماعی و سیاسی آن روز اسلام بود نه بر مبانی دیگر، به این جهات التفاتی نمی‌کرد و از آن تاریخ تا آخر عمر- که مجموعا در حدود ده سال بود- زنان متعددی از میان زنان بی‏سرپرست که شوهرهاشان کشته شده بودند یا به علت دیگر بی‏سرپرست شده بودند، به همسری انتخاب کرد. موضوع دیگری که احیانا سبب ناراحتی عایشه می‌شد این بود که پیغمبر هیچ وقت تمام شب را در بستر نمی‌ماند، یک سوم شب و گاهی نیمی از شب و گاهی بیشتر از آن را در خارج از بستر به حال عبادت و تلاوت قرآن و استغفار به سر می‌برد[1] شبی نوبت عایشه بود. پیغمبر همینکه خواست بخوابد جامه و کفشهای خود را در پایین پای خود نهاد، سپس به بستر رفت. پس از مکثی، به خیال اینکه عایشه خوابیده است، آهسته حرکت کرد و کفشهای خویش را پوشید و در را باز کرد و آهسته بست و بیرون رفت؛ اما عایشه هنوز بیدار بود و خوابش نبرده بود. این جریان برای عایشه خیلی عجیب بود؛ زیرا شبهای دیگر می‌دید که پیغمبر از بستر برمی‏خیزد و در گوشه‏ای از اتاق به عبادت می‏پردازد؛ اما برای او بی‏سابقه بود که شبی که نوبت اوست پیغمبر از اتاق بیرون رود. با خود گفت من باید بفهمم پیغمبر کجا می‌رود، نکند به خانه یکی دیگر از زنها برود! با خود گفت آیا واقعا پیغمبر چنین کاری خواهد کرد و شبی را که نوبت من است در خانه دیگری به سر خواهد برد؟! ای کاش سایر زنانش بهره‌ای از جوانی و زیبایی می‌داشتند و حرمسرایی از زیبارویان تشکیل داده بود. او چنین کاری هم که نکرده و مشتی زنان سالخورده و بیوه دور خود جمع کرده است. به هر حال باید بفهمم او در این وقت شب، به این زودی که هنوز مرا خواب نبرده به کجا می‌رود. عایشه فوراً جامه‏های خویش را پوشید و مانند سایه به دنبال پیغمبر راه افتاد. دید پیغمبر یکسره از خانه به طرف بقیع- که در کنار مدینه بود و به دستور پیغمبر آنجا را قبرستان قرار داده بودند- رفت و در کناری ایستاد. عایشه نیز آهسته از پشت سر پیغمبر رفت و خود را در گوشه‏ای پنهان کرد. دید پیغمبر سه بار دستها را به سوی آسمان بلند کرد، بعد راه خود را به طرفی کج کرد. عایشه نیز به همان طرف رفت. پیغمبر راه رفتن خود را تند کرد. عایشه نیز تند کرد. پیغمبر به حال دویدن درآمد. عایشه نیز پشت سرش دوید. بعد پیغمبر به طرف خانه راه افتاد. عایشه، مثل برق، قبل از پیغمبر خود را به خانه رساند و به بستر رفت. وقتی که پیغمبر وارد شد، نفس تند عایشه را شنید، فرمود: «عایشه! چرا مانند اسبی که تند دویده باشد نفس نفس می‏زنی؟» چیزی نیست یا رسول الله! بگو، اگر نگویی خداوند مرا بی‌خبر نخواهد گذاشت.