eitaa logo
📚📖 مطالعه
73 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
83 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 دستخط رهبر انقلاب در تقریظ بر کتاب «مجید بربری» 📣 در «رویداد ملّی قهرمان» و هفدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در فرهنگسرای بهمن تهران، تقریظ حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه ای مدظله العالی بر کتاب «مجید بربری»، روایت زندگی حُرّ مدافعان حرم ، صبح امروز چهارشنبه ۳۰ آبان‌ماه ۱۴۰۳ منتشر شد. 👇متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است: 📣 بسم الله الرّحمن الرّحیم ✏️ــ اینجا فطرتی پاک را، دلی روشن را، دستی خدمتگزار به ضعیفان را می‌بینیم که رشته‌ئی از انوار خورشید حسینی، آنها را در خط نورانی جهاد و شهادت، به کار می‌اندازد و دارنده‌ی آنها را به اوج میرساند. مجید قربانخانی مصداق آیه‌ی: فَمَن یُرد الله ان یهدیه یشرح صدره للإسلام است. او لایق این عروج بوده و دل با صفا و روح با مرام او ظرفیت آن را داشته است.. گوارایش باد و الحقنا الله به انشاءالله تیر ماه ۴۰۲ ✏️ــ خانواده‌ی این شهید عزیز را در اینجا از نزدیک زیارت کردم. 📥 نسخه پخش تلویزیونی | نسخه چاپی | معرفی کتاب | گفت‌وگو با نویسنده کتاب | روایت پدر شهید ┅─────────── 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
✍️ | وقت را غنیمت دان 📚 به مناسبت تقریظ رهبر معظّم انقلاب حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) بر کتاب «هواتو دارم» 🔹از زندگی پر فراز و نشیب شهید محمد عبداللهی، تنها بخشی که مربوط به ازدواج آن شهید است تا زمان شهادت به روایت همسر آن شهید در کتاب «هواتو دارم» آمده است. به عبارتی از ۲۰ سالگی تا شهادت در ۳۰ سالگی در همین بخش از حیات آن شهید و حتی محدود به مطالب همین کتاب نیز جنبه‌های مختلف و متعددی قابل توجه و بررسی عمیق است. ازجمله این ابعاد می‌توان به تآثیر محیط خانواده متدین و انقلابی، تحول تدریجی ولی عمیق در تفکر و سبک زندگی همسر شهید، نوع‌دوستی و روحیه ایثار شهید، توجه به شعائر دینی، بصیرت شهید در حوادث انقلاب اسلامی و دیگر موضوعات اشاره کرد. 🔹اما آنچه موضوع این نوشتار است یکی از صفات و ویژگی‌های رفتاری شهید است که برای تبیین آن لازم است به یکی از جلوه‌های بارز اندیشه دوتن از قله‌های رفیع زبان و ادب فارسی یعنی حکیم عمر خیام نیشابوری و لسان الغیب حافظ شیرازی اشاره شود. 🔍متن کامل یادداشت را بخوانید👇 khl.ink/f/58353
✍️ | حجّتی برای تداوم رویش 📚 به مناسبت رونمایی از تقریظ رهبر معظّم انقلاب اسلامی بر کتاب «بیست سال و سه روز» 🔹زندگینامه و سبک زندگی هر انسانی را می‌توان از زوایای مختلف مورد بررسی و تحقیق قرارداد. و البته شرح زندگی برخی شخصیت‌ها همواره مورد توجه برخی از علاقمندان نوع و تخصص یا فعالیت یا نقش‌های مختلف اجتماعی فرهنگی سیاسی است. برخی از جوانان به زندگینامه دانشمندان علوم و فنون توجه دارند و برخی به شرح احوالات ورشکاران، هنرمندان، نویسندگان یا قهرمانان ملّی در عرصه‌های دفاع از دین و سرزمین و آیین. 🔹زندگینامه شهید سید مصطفی موسوی از جوان‌ترین شهدای مدافع حرم از جهات مختلف قابل مطالعه و بررسی است. 🔹امّا به نظر می‌رسد می‌توان زندگی او را از زاویه دیگر و جدیدی مورد توجه قرارداد و آن زاویه همانا مقطع ولادت تا شهادت اوست. یعنی آبان ۱۳۷۴ تا آبان ۱۳۹۴ 🔍متن کامل یادداشت را بخوانید👇 khl.ink/f/58347
✍️ | داستان عروجی از قهوه‌خانه تا آسمان 📚 به مناسبت رونمایی از تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «مجید بربری» 🔹بسیارند جوانانی که راه‌های غیرمتعارفی برای زندگی در پیش می‌گیرند. 🔹خانواده، جامعه، مدرسه و بسیار عوامل دیگر در شکل‌گیری شخصیت انسان نقش دارند. 🔹اما نتیجه برخی از این زمینه‌ها آن‌چنان مهم و عمیق است که حتی اگر مدتی به‌ظاهر خود را آشکار نسازد روزی، ساعتی، یا آنی با کنار زدن همه‌ی پرده‌ها همچون خورشیدی بر جان آدمی طلوع می‌کند، دست او را می‌گیرد و تا آسمان حقیقت رفعت می‌دهد. 🔹ماجرای مجید قربانخانی حکایت یکی از این جوانان و آن ریشه‌ها و بنیان‌هایی است که توسط مادر مومن و پدر اهل رزق حلال بنابر فطرت خدانهاده در جان و دل مجید جای گرفت و بعد از سال‌ها راه و بیراهه رفتن‌ها، او را برگزید و به مقام والای شهادت و لقب متبرک شهید مدافع حرم ارتقاء ‌داد. اگرچه بروز و ظهور این تحولات سرنوشت‌ساز در افراد مختلف، منبعث از زمینه‌هایی گاه مشترک و گاه متفاوت است اما نتیجه‌ی همه‌ی آن زمینه‌ها و تحولات، سعادت‌مندی جوانان برجسته‌ای است همانند مجید حکایت ما. 🔹داستان مجید قربانخانی داستانی بسیار ساده اما سرشار از نکاتی است که خواننده‌ی بصیر را به سنت الهی که در عالم تکوینی جاری است متوجه می‌سازد. 🔍متن کامل یادداشت را بخوانید👇 khl.ink/f/58352
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدظله العالی | ┅─────────── 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ‌ ‌ ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │📖 @feqh_ahkam │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - -
هدایت شده از مباحث
🟩 عليه‌السّلام : بزودى در شبهه اى خواهيد افتاد و از اين شبهه رهايى نمى يابد مگر آن كَس كه ❚ دعایِ غَـریـق ❚ یا دعایِ تثبیتِ ایمان در آخرالزّمان را بخواند: ♥️ یـٰااَللّٰـهُ 🤍 یـٰارَحْـمٰـنُ یـٰارَحـیٖـمُ 💚 یـٰامُـقَـلّـِبَ ٱلْـقُـلُـوبِ 💛 ثَـبّــِتْ قَـلْـبـیٖ 💜 عَـلـیٰ دیٖـنِـکَ 📚 كمال الدين ج۲ ص۳۵۱ ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ  ִֶָ | ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │📖 @feqh_ahkam │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
هدایت شده از تلاوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ آثار عجیب قرائت سوره واقعه در ✅ تلاوت در هر شب جمعه، باید بشه جزء فرهنگ های هر خانواده ... 🎧 بشنویم ... https://eitaa.com/Nafaahat/9958 ┅─────────── 🤲 ‌ ‌ ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │📖 @feqh_ahkam │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۴/۵ 🪶 فَما راعَنی إِلاّ وَ النّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ اِلَىَّ یَنثالُونَ عَلَىَّ مِنْ کُلِّ جانِب، حَتّى لَقَدْ وُطِىءَ الْحَسَنانِ، وَ شُقَّ عِطْفاىَ، مُجْتَمِعینَ حَوْلى کَرَبیضَةِ الْغَنَمِ. فَلَمّا نَهَضْتُ بِالاَمْرِ نَکَثَتْ طائِفَة، وَ مَرَقَتْ اُخْرى، وَ قَسَطَ آخَرُونَ: کَاَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا کَلامَ اللهِ یَقُولُ: «تِلْکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوّاً فِى الاَرْضِ وَ لا فَساداً، وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ» بَلى! وَاللهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها، وَ لکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیا فى اَعْیُنِهِمْ، وَ راقَهُمْ زِبْرِجُها. علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فراز چهارم ؛ 📖 چيزى مرا نگران نساخت جز اين که ديدم ناگهان مردم همچون يال هاى انبوه و پرپشت «کفتار» به سوى من روى آوردند و از هر سو گروه گروه به طرف من آمدند تا آن جا که (نزديک بود دو يادگار پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)) «حسن و حسين» پايمال شوند و ردايم از دو طرف پاره شد. و اينها همه در حالى بود که مردم همانند گوسفندانى (گرگ زده که دور چوپان جمع شوند) در اطراف من گرد آمدند; ولى هنگامى که قيام، به امر خلافت کردم، جمعى پيمان خود را شکستند و گروهى (به بهانه هاى واهى سر از اطاعتم پيچيدند و از دين خدا بيرون پريدند و دسته ديگرى راه ظلم و طُغيان را پيش گرفتند و از اطاعت حق سر برتافتند، گويى که آنها اين سخن خدا را نشنيده بودند که مى فرمايد: «سراى آخرت را تنها براى کسانى قرار مى دهيم که نه خواهان برترى جويى و استکبار در روى زمينند و نه طلب فساد، و عاقبت (نيک) براى پرهيزگاران است»! آرى به خدا سوگند! آن را شنيده بودند و خوب آن را حفظ داشتند ولى زرق و برق دنيا چشمشان 🤤🤑 را خيره کرده و زينتش آنها را فريفته 😵‍💫 بود. ┅─────────── مطالعه شرح این فراز ؛ https://eitaa.com/ghararemotalee/12205 —— ⃟‌ ———————— 🤲 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح و تفسیر امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه اشاره به دوران خلافت خویش ـ مخصوصاً هنگام بیعت ـ مى کند که چگونه مردم با ازدحام عجیب و بى نظیرى براى بیعت کردن به سوى آن حضرت روى مى آوردند، بیعتى پر شور که در تاریخ اسلام نظیر و شبیه نداشت، ولى بعداً که در برابر حق و عدالت قرار گرفتند، گروه زیادى نتوانستند آن را تحمّل کنند و راه مخالفت را پیش گرفته و آتش جنگهاى «جمل، صفیّن و نهروان» را روشن ساختند، شکاف در صفوف مسلمین ایجاد کردند و از به ثمر رسیدن تلاشها و کوششهاى امام(علیه السلام) در پیشبرد و تکامل جامعه اسلامى مانع شدند. نخست در ترسیم چگونگى هجوم مردم براى بیعت مى فرماید: «چیزى مرا نگران نساخت جز این که دیدم ناگهان مردم همچون یال هاى پرپشت و انبوه کفتار به سوى من روى آوردند و از هر سو گروه گروه به طرف من آمدند» (فَما راعَنی(۱) اِلاّ وَالنّاسُ کَعُرْفِ(۲) الضَّبُعِ(۳) اِلَىَّ یَنثالُونَ عَلَىَّ مِنْ کُلِّ جانِب).(۴) تعبیر به «عُرْفِ الضَّبُعْ» (یال کفتار) اشاره به ازدحام فوق العاده مردم و پشت سر هم قرار گرفتن براى بیعت است، زیرا یال کفتار ضرب المثلى براى این گونه موارد است.  امّا اظهار نگرانى حضرت از هجوم ناگهانى مردم براى بیعت، ممکن است به خاطر این باشد که چنین بیعت پرشورى، مسئولیّت تازه اى بر دوش حضرت گذاشت، به ویژه آن که پیش بینى پیمان شکنى دنیاپرستان را مى نمود. در خطبه ۹۲، همین معنا به وضوح دیده مى شود که امام(علیه السلام) به هنگام بیعت مردم بعد از قتل عثمان این نکته را یادآورى فرمود. اضافه بر این نکته، از این نیز نگران بود که ممکن است تاریکدلان حسود رابطه اى میان قتل عثمان و بیعت مردم با او عنوان کنند. سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن و ترسیم ازدحام عمومى مردم سه جمله دیگر اضافه مى کند و مى فرماید: «هجوم به قدرى زیاد بود که (نزدیک بود دو یادگار پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)) حسن و حسین پایمال شوند و ردایم از دو طرف پاره شد و اینها همه در حالى بود که مردم همانند گوسفندانى (گرگ زده که دور چوپان جمع مى شوند) در اطراف من گرد آمدند» (حَتّى لَقَدْ وُطِىءَالْحَسَنانِ، وَشُقَّ عِطْفاىَ، مُجْتَمِعینَ حَوْلى کَرَبیضَةِ الْغَنَمِ). تعبیر به «اَلْحَسنان» به عقیده بسیارى از «مفسّران نهج البلاغه» اشاره به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) است. درست است که آن دو بزرگوار در آن موقع بیش از سى سال داشتند و جوانانى قوى و زورمند بودند ولى هجوم شدید مردم، آنها را در مورد حفاظت از پدر، در تنگنا قرارداد. ولى بعضى از مفسّران دو احتمال دیگر نیز ذکر کردند: نخست این که منظور از «الحسنان» دو انگشت بزرگ پاست ـ آن گونه که از سیّد مرتضى (رضوان الله علیه) نقل شده ـ که او از ارباب لغت (ابوعمر) نقل کرده، از اشعار عرب نیز شاهدى براى آن آورده است، ولى با توجّه به این که پایمال شدن انگشت پا، مسأله ساده اى است که در کمترین هجوم نیز واقع مى شود و نمى تواند بیان گویایى براى آن هجوم عظیم باشد، این معنا بعید به نظر مى رسد. از آن بعیدتر تفسیر سوّمى است که بعضى براى آن ذکر کرده و به معناى دو استخوان دست دانسته اند، زیرا استخوانهاى دست ـ چه بازو باشد و چه ساعد معمولا پایمال نمى شود، تنها در صورتى پایمال مى شود که انسان به زمین بیفتد و زیر دست و پا قرار گیرد. تشبیه به «رَبیضَةِ الْغَنَم» گوسفندانى که در آغل جمع شده اند» به نادانى مردم نیست آن گونه که بعضى از شارحان پنداشته اند، بلکه اشاره به همان نکته اى است که در بالا آوردیم که گوسفندان به هنگام هجوم گرگ، اطراف چوپان را مى گیرند همانند زمانى که در آغل جمع مى شوند. مسلمانانى که به خاطر گرگان عصر خلیفه سوّم، هر کدام به سویى پراکنده شده بودند و رشته وحدت در میان آنان کاملا گسسته بود، وجود امام(علیه السلام) را حلقه اتّصالى در میان خود قرار داده، همگى با شور و اشتیاق فراوان، گرد او جمع شدند و احساس آرامش مى کردند. ولى متأسفانه این شور و اشتیاق ادامه نیافت و هنگامى که مردم در بوته آزمایش و امتحان قرار گرفتند، گروهى نتوانستند به خوبى از عهده این امتحان برآیند، لذا امام(علیه السلام) در ادامه این سخن مى فرماید: ولى هنگامى که قیام به امر خلافت کردم جمعى پیمان خود را شکستند و گروهى (به بهانه هاى واهى سر از اطاعتم پیچیدند و) از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگرى راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند و از اطاعت حقّ برتافتند» (فَلَمّا نَهَضْتُ بِالاَمْرِ نَکَثَتْ طائِفَة، وَ مَرَقَتْ(۵) اُخْرى، وَ قَسَطَ(۶)آخَرُونَ).
این سه گروه ـ همان گونه که غالب شارحان نهج البلاغه یا همه آنان گفته اند ـ به ترتیب: اشاره به آتش افروزان «جنگ جمل، نهروان و صفّین» است. آتش افروزان جنگ جمل (طلحه و زبیر که از وجود عایشه براى تحریک مردم بهره گرفتند) به عنوان «ناکثین» یعنى پیام شکنان، ذکر شده اند، چرا که اینها با على(علیه السلام)بیعت کردند امّا چون انتظارشان یعنى سهیم شدن در امر خلافت و امارت حاصل نشد به شهر بصره آمدند و آتش اختلاف را بر افروختند. «مارقین»، اشاره به آتش افروزان جنگ «نهروان» است، آنها همان گروه «خوارج» بودند که بعد از داستان «حکمین» در «صفّین» بر ضدّ امام(علیه السلام)برخاستند و پرچم مخالفت را برافراشتند. این واژه از ماده «مُرُوق» به معناى پرش تیر از کمان است گویى آنها قبلا در دایره حق بودند ولى به خاطر تعصّبهاى خشک و نادانى و خودخواهى، از مفاهیم اسلام و تعلیمات آن به دور افتادند. «قاسطین» اشاره به «اهل شام و لشکر معاویه» است; زیرا «قسط» هم به معناى عدالت و هم به معناى ظلم و طغیان و فسق آمده است. قابل توجّه این که: این تعبیرات درباره این سه گروه ـ طبق مدارک معروف اسلامى ـ از قبل، در حدیث پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) با صراحت پیش بینى شده، «حاکم نیشابورى» در «مستدرک الصّحیحین» از «ابو ایوب انصارى» نقل مى کند که گفت: «اَمَرَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله علیه وآله وسلم)عَلِىَّ بْنَ اَبى طالِب بِقِتالِ النّاکِثینَ وَ الْقاسِطینَ وَ الْمارِقینَ; پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به على(علیه السلام)دستور داد که با سه گروه «ناکثین» و «قاسطین» و مارقین» پیکار کند».(۷)   همین معنا در «تلخیص المستدرک ذهبى» نیز آمده است.(۸) در کتاب «اُسْدُ الْغابَة» نیز دو روایت به همین مضمون در شرح حال على(علیه السلام)آمده است.(۹) در «تاریخ بغداد» این معنا به صورت مشروح ترى دیده مى شود که «ابو ایّوب» مى گوید: «رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به ما امر فرمود که با سه گروه، در خدمت على(علیه السلام) پیکار کنیم: «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین». امّا «ناکثین»: با آنها پیکار کردیم، آنها ـ اهل جمل ـ «طلحه» و «زبیر» بودند و امّا «قاسطین»: همین است که ما از سوى آنها باز مى گردیم یعنى «معاویه» و «عمروبن عاص» (این سخن را هنگام بازگشت از صفّین گفت) و امّا «مارقین»: آنها «اهل نهروان» هستند، به خدا سوگند نمى دانم آنان در کجایند ولى به هر حال با آنها باید پیکار کنیم.(۱۰) این پاسخى است دندان شکن به ناآگاهانى که گاه به جنگهاى دوران خلافت على(علیه السلام)خرده مى گیرند، آرى آنها که با شور و شوق در هنگام بیعت با على(علیه السلام) مانند پروانگان دور شمع، جمع شده بودند، همگى تحمّل عدالت او را نداشتند; آن هم عدالتى که بعد از یک دوران طولانى بى عدالتى و غارت بیت المال و خو گرفتن گروهى با آن، انجام مى شد که طبعاً قبول آن براى بسیارى مشکل بود; به همین دلیل تنها، گروهى وفادار و مؤمن خالص بر سر پیمان خود باقى ماندند، ولى گروه هاى دیگر به خاطر دنیاپرستى پیمان خود را با خدا و خلیفه بر حقّش شکستند. این همان چیزى است که امام(علیه السلام) در ادامه خطبه به آن اشاره کرده و دلیل این مخالفتها را در چند جمله کوتاه به روشنى بیان مى کند; مى گوید: «گویى آنها این سخن خدا را نشنیده بودند که مى فرماید: سراى آخرت را تنها براى کسانى قرار مى دهیم که نه خواهان برترى جویى و استکبار در روى زمین باشند و نه طالب فساد; و عاقبت نیک از آن پرهیزکاران است» (کَاَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا کَلامَ اللهِ سُبْحانَهُ یَقُولُ: تِلْکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوّاً فِى الاَرْضِ وَ لا فَساداً، وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ).(۱۱) سپس مى افزاید: «آرى به خدا سوگند! آن را شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولى زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده، زینتش آنها را فریفته بود» (بَلى! وَاللهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها(۱۲)، وَلکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیا فى اَعْیُنِهِمْ، وَ راقَهُمْ(۱۳)زِبْرِجُها(۱۴)).(۱۵) نخست آنها را به ناآگاهانى تشبیه مى کند که مخالفتشان به خاطر جهلشان است ولى بعد از این مرحله، فراتر مى رود و با صراحت مى گوید: آنها نسبت به این حقایق، ناآگاه و بى خبر نبودند، بلکه دنیاطلبى و هواپرستى شدید ـ که مخصوصاً بعد از فتوحات بزرگ اسلامى و سرازیر شدن سیل غنائم گرانبها و عادت به زندگى مرفّه، به ویژه در عصر عثمان پدید آمده بود ـ سبب شد که دنیا را بر دین ترجیح دهند و حقیقت را به افسانه بفروشند و سراى آخرت را به ثمن بخس متاع دنیا از دست دهند.
این سخن کوتاه در حقیقت، عصاره تمام تحلیلهایى است که مى توان درباره بروز جنگهاى سه گانه عصر على(علیه السلام) بیان کرد و هر چه غیر از این گفته شود شاخ و برگهاست. این در واقع درس عبرتى است براى همه مسلمین، در تمام طول تاریخ که هر زمان به دنیاپرستى روى آورند و زرق و برق و زینت دنیا فکر آنان را به خود مشغول دارد اختلافات در میان آنها به اوج خود مى رسد و راه هاى وصول به وحدت، به روى آنان بسته مى شود مگر آن که زهد و وارستگى پیشه کنند و به خود سازى بپردازند. امروز نیز به خوبى مى بینیم که سرچشمه تمام اختلافات میان مسلمین همان اصل است که على(علیه السلام) در جمله هاى کوتاه فوق با استناد به آیه اى از قرآن مجید به آن اشاره فرموده است و به تعبیر روشن همان اراده «علوّ در ارض و فساد» و «تمایل به زینتهاى دنیا و فریفته شدن در برابر زرق و برق» آن است نکته ها ۱ـ بیعت با امیرمؤمنان عمومى و مردمى بود این بیعت با تمام بیعتهایى که در زمان خلفا شد متفاوت بود. بیعتى بود خود جوش و فراگیر، بدون هیچ توطئه قبلى و از عمق جان توده هاى زجر دیده و ستم کشیده، نه مانند بیعت «سقیفه» که تصمیم اصلى را چند نفر بگیرند و مردم را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند و نه همانند «بیعت عمر» که تنها با تصمیم خلیفه اوّل پایه ریزى شد و نه همچون «بیعت عثمان» که «شوراى شش نفره» با آن ترکیب خاصّش سردمدار آن بود و در یک کلام مى توان گفت که بیعت واقعى و حقیقى، همین بیعت بود و بقیّه از یک نظر جنبه مصنوعى داشت و از قبل، روى آن کار شده است. بعضى از شارحان نهج البلاغه نوشته اند که قیام کنندگان در برابر «عثمان» هنگامى که بعد از قتل او به سراغ امام(علیه السلام) رفتنند تا با او براى خلافت بیعت کنند، حضرت حاضر نشد و هنگامى که اصرار کردند فرمود: «من وزیر شما باشم بهتر از آن است که امیر باشم» (اَنَا لَکُمْ وَزیراً خَیْر مِنّى اَمیراً) زیرا مى دانست پیشگام شدن آنها در بیعت، به این اتهام دامن مى زند که نقشه قتل عثمان از قبل پى ریزى شده بود بعلاوه، اگر تنها آنها بیعت مى کردند گروهى مى گفتند تنها قاتلان «عثمان» با او بیعت کردند، افزون بر این، امام(علیه السلام) در جبین آنها مى دید که همه تحمّل پذیرش حق را ندارند; آرى حق تلخ و سنگین است، ولى بعداً مهاجران و انصار آمدند و به آن حضرت اصرار کردند که خلافت را بپذیرد. «على»(علیه السلام)چاره اى جز پذیرش ندید سپس بر منبر قرار گرفت و مردم گروه گروه آمدند و با او بیعت کردند، تنها افراد اندکى سرباز زدند ولى امام(علیه السلام)اصرارى در اجبار آنان نداشت، از کسانى که از بعیت سرباز زدند «سعد بن ابى وقّاص» و «عبدالله بن عمر» بود.(۱۶) به اعتقاد ما و مطابق مدارک غیر قابل انکار، «على»(علیه السلام) از سوى خداوند به جانشینى پیامبر نصب شده بود، نه تنها در «غدیر خم» که در موارد متعدّدى، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آن را تأکید فرمود، هرچند به دلایلى که این جا جاى شرح آن نیست، بعد از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)گروهى به مخالفت با آن برخاستند، ولى به هر حال بعد از کشته شدن «عثمان» اعلام حمایت عجیب و فراگیر از سوى مردم نسبت به آن شد، حمایتى که حتّى در هیچ یک از نظامهاى دموکراسى به هنگام اخذ آرا، چنان حمایتى از کسى دیده نشده است و تنها نمونه آن در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)در بیعتهایى همچون «بَیْعَتِ شَجَرَه» دیده مى شود، این بیعت از شناختى که مردم از روحیّات على(علیه السلام) و مقام علم و تقوا و زهد و مدیریت او داشتند سرچشمه مى گرفت و زد و بندهاى سیاسى مطلقاً در آن وجود نداشت و چنان پرجوش بود که حتّى توطئه گران سیاسى که «على»(علیه السلام)را براى وصول به مقاصد خود عنصرى نامطلوب مى دانستند، در عمل انجام شده واقع گشتند و پیش از این که تصمیمى بگیرند کار از کار گذشته بود; و اگر مردم را به حال خود رها مى کردند جامعه اى آزاد، آباد و مملوّ از عدل و داد، آن چنان که قرآن مجید طراحى کرده است به وجود مى آمد. ولى چنان که خواهیم دید، همان توطئه گران و ریزه خواران خوان عثمانى و غارتگران بیت المال و هوس بازان میدان سیاست، تدریجاً به تحریک مردم پرداختند و احساسات مذهبى آنها را بازیچه مقاصد سیاسى خود ساختند و در میدان «جمل، صفّین و نهروان» شکافهاى عمیقى بر پیکر اسلام وارد ساختند.  ۲ـ سرچشمه انحرافات اجتماعى امام(علیه السلام) در جمله هاى بالا عامل اصلى انحراف از حق را در عصر خودش (و طبعاً در همه اعصار) «حب دنیا و دلباختگى در برابر زرق و برق آن» مى شمرد و ریشه جنگهاى خونین «جمل» و «صفّین» و «نهروان» را در این موضوع مى داند و بر آیه شریفه قرآن تأکید مىورزد که سراى آخرت، تنها از آن کسانى است که اراده برترى جویى و فساد در زمین را ندارند.
این چند جمله کوتاه، واقعیّت بسیار مهمّى را بازگو مى کند که بازتاب آن را در سراسر تاریخ بشر مشاهده مى کنیم. همه جا برترى جویى ریشه جنگها و نزاعها خونین را تشکیل مى دهد، هواپرستى و علاقه به فساد در زمین عامل اصلى نابسامانى هاست و به همین دلیل تا با این خوهاى شیطانى، مبارزه فرهنگى نشود و ایمان و اعتقاد راسخ، سدّى در برابر آن ایجاد نکند، ما همیشه شاهد جنگهاى خونین و بى عدالتیها و نابسامانیها در جامعه بشرى خواهیم بود و حتّى کسانى را خواهیم دید که تمام ارزشهاى انسانى و مفاهیم اخلاقى و عناوینى همچون آزادى، حقوق بشر و غیر آن را دست مایه خود براى وصول به این اهداف قرار مى دهند. جالب این که امام(علیه السلام) از گروهى سخن مى گوید که اعتقادشان با عملشان در تضادّ است، ظاهراً مسلمانند و آیات قرآن و از جمله آیه «تِلْکَ الدّارُ الآخِرَةُ...» را شنیده اند و به آن ایمان دارند ولى انگیزه هاى نیرومند دنیاپرستى و طوفان هوا و هوس و دلبستگى فوق العاده به زرق و برق دنیا، اساس ایمان و عقیده آنها را تکان مى دهد و چنان سیلاب عظیمى در درونشان ایجاد مى کند که سدّ ضعیف ایمانشان را در هم مى شکند و با خود مى برد و این سرنوشت تمام کسانى است که از ایمانى سست و هوا و هوسى نیرومند برخوردار باشند. ۳ـ اشاره اى به جنگهاى سه گانه عصر على(علیه السلام) در خطبه بالا اشاره کوتاه و پرمعنایى به جنگهاى «جمل» و «صفین» و «نهروان» که گردانندگان آنها تحت عنوان «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» معرّفى شده بودند آمده است به همین دلیل ضرورت دارد اشاره گذرایى به جنگهاى سه گانه بالا داشته باشیم.  الف) جنگ جمل حدود سه ماه بیشتر از بیعت با امیرمؤمنان «على»(علیه السلام) نگذشته بود که تحمّل عدالت آن حضرت بر گروهى از مستکبران، سخت و ناگوار آمد و مخالفتها از سوى آنان شروع شد. «معاویه» در شام پرچم مخالفت را بر افراشت و حاضر به پذیرش بیعت نبود و براى رویاروى با حضرت آماده جنگ مى شد. «على»(علیه السلام) به فرمانداران خود در سه شهر «کوفه» و «بصره» و «مصر» نامه نوشت تا نیروهاى جنگى خود را براى مقابله با «معاویه» اعزام دارند. در این گیر و دار «طلحه» و «زبیر» به بهانه سفر عمره، راهى «مکّه» شدند و در «مکّه» «عایشه» را که از بیعت با آن حضرت ناراضى بود با خویش همراه کردند و به عنوان هوادارى از خون عثمان به سمت «بصره» حرکت نمودند. قراین به خوبى گواهى مى داد که آنها نه در فکر خوانخواهى «عثمان» بودند و نه دلسوزى براى اسلام، زیرا قاتلان «عثمان» در «بصره» نبودند; بعلاوه لازمه هوادارى از «عثمان» مخالفت با امیرمؤمنان(علیه السلام) نبود، تازه «طلحه» خود از سران مبارزان بر ضدّ «عثمان» بود. روشن است که هدف آنها از پیمان شکنى (چون با على(علیه السلام) بیعت کرده بودند)، رسیدن به جاه و مقام بود. سرانجام این دو، همراه با «عایشه» در ماه ربیع الثّانى سال ۳۶، شهر «بصره» را با نیرنگ تصرف کرده و با گمراه ساختن مردم «بصره» براى خود بیعت گرفتند وشکاف دیگرى در پیکر جامعه اسلامى وارد ساختند. امیرمؤمنان(علیه السلام) که از این امر به خوبى آگاه بود، با همان لشکرى که براى دفع توطئه شامیان آمده کرده بود به سوى «بصره» حرکت کرد و نامه اى به فرماندار «کوفه» «ابو موسى اشعرى» براى تقویت این سپاه نوشت ـ گرچه ابوموسى به نداى امام پاسخ مثبت نداد ولى در نهایت حدود نه هزار نفر از «کوفه» به سوى امام حرکت کردند ـ و در ماه «جمادى الاخرى» دو لشکر با هم روبه رو شدند و به نقل «تاریخ یعقوبى» این جنگ تنها چهار ساعت طول کشید که لشکر «طلحه» و «زبیر» در هم شکست و از آن جا که براى تحریک مردم «بصره» «عایشه» همسر پیامبر را بر شترى سوار کرده بودند، این جنگ «جنگ جمل» نامیده شد; مقاومت لشکر مخالف، در اطراف شتر «عایشه» بسیار سرسختانه بود. امام(علیه السلام)فرمود: «تا شتر سرپاست جنگ ادامه خواهد یافت شتر را پى کنید» چنین کردند و شتر از پا درآمد و جنگ به پایان رسید، «طلحه» و «زبیر» هر دو به قتل رسیدند (طلحه در میدان جنگ به وسیله یکى از همرزمانش یعنى مروان، و زبیر در بیرون صحنه) و روز اوّل «ماه رجب» بود که امیرمؤمنان على(علیه السلام)«عایشه» را به خاطر احترام پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) محترمانه به مدینه فرستاد. در این جنگ به گفته بعضى ده هزار نفر و به روایتى هفده هزار نفر از طرفین کشته شدند و با این ضایعه عظیم نخستین مخالفت جدّى، درهم شکسته شد و مسئولیّت آن برگردن آتش افروزان جنگ قرار گرفت.(۱۷)   ب) جنگ صفّین بعد از پایان «جنگ جمل» على(علیه السلام) به «کوفه» آمده، به «معاویه» نامه نوشت و او را دعوت به بیعت و اطاعت نمود; ولى «معاویه» از پاسخ دادن تعلّل ورزید و در مقابل، مردم شام را به خوانخواهى «عثمان» دعوت نمود; حتّى بعضى را مأمور کرد که در همه جا اعلام کنند قاتل «عثمان»، «على»(علیه السلام) بوده است و سرانجام در پاسخ یکى از نامه هاى
در «کوفه» دوازده هزار نفر از افراد لجوج و متعصّب، از مردم جدا شدند و به «حروراء» که قریه اى در دو میلى «کوفه» بود رفتند و به همین دلیل این گروه از خوارج، حروریّه نامیده شدند. سرانجام در سرزمین «نهروان» که در نزدیکى حروراء بود آما
«على»(علیه السلام)به آن حضرت اعلام جنگ داد و مردم شام را براى این کار بسیج کرد. «على»(علیه السلام)پیش دستى فرمود و مردم «کوفه» را براى رفتن به سوى «صفّین» بسیج نمود، اکثریّت قریب به اتّفاق مردم، دعوتش را پذیرفتند و حرکت کردند. امام(علیه السلام) سپاه خود را به لشکریانى تقسیم کرد، بر هر لشکرى امیرى گذاشت و وظایف هر کدام را تعیین نمود. امام و لشکریانش هشت روز قبل از پایان محرّم سال ۳۷ به «صفّین» رسیدند و آنها بیش از یک صد هزار نفر بودند و لشکر «معاویه» نیز به آن جا رسیده بود. بعضى از یاران امام(علیه السلام) مى خواستند جنگ را آغاز کنند، «معاویه» نامه اى براى حضرت نوشت و درخواست کرد که شتاب نکنند. امام، که مى خواست تا امکان دارد، درگیرى واقع نشود، دستور خوددارى را داد و با خویشتن دارى بسیار، بارها و بارها با اعزام نمایندگان و ارسال نامه، از آنها خواست که دست از راه خلاف بردارند و به صفوف مسلمانان بپیوندند و مشکل را از راه مذاکره حل کنند و عجیب این که ماه ها به این صورت گذشت و با این که گروهى بى صبرانه از امام مى خواستند جنگ شروع شود امّا امام همچنان خویشتن دارى نشان مى داد. ولى هیچ یک از این امور سودى نبخشید. گرچه در این ایّام جنگهاى پراکنده اى صورت مى گرفت، ولى سعى مى شد دامنه جنگ گسترش پیدا نکند، سرانجام آتش جنگ در ماه ذى الحجّه سال ۳۷ شعلهور شد و درگیرى شدید روى داد، ولى با فرا رسیدن ماه محرّم، به احترام این ماه، جنگ متوقّف شد و باز ارسال پیام ها و اعزام نمایندگان از سوى امام آغاز شد; با پایان گرفتن ماه محرم، جنگ با شدّت تمام شروع شد و روز هشتم ماه صفر بود که حمله همگانى صورت گرفت و تا شب ادامه داشت; صبح روز دهم ماه صفر بعد از نماز صبح دو لشکر به سختى با یکدیگر به نبرد پرداختند، لشکر شام سخت و امانده شده بود و لشکر امام به سرعتى پیشروى مى کرد و چیزى نمانده بود که طومار شامیان در هم پیچیده شود. عجیب این که در شب نیمه این ماه که لَیْلَةُ الْهِریرش مى نامند (هریر به معناى زوزه کشیدن است چون سپاه معاویه در زیر ضربات سپاه امام، گویى زوزه مى کشید) نیز جنگ ادامه یافت. هنگامى که لشکر شام نزدیک شدن لحظه هاى نابودى خود را احساس کردند «عمر و عاص» که به خدعه و نیرنگ معروف بود بنا به درخواست «معاویه» چاره اى اندیشید و آن این که به سپاه شام دستور داد: «قرآنها را بر سر نیزه کنند و بگویند ما تابع قرآنیم و هر چه قرآن میان ما و شما حکمیّت کند در برابر آن تسلیم هستیم»! گروهى از منافقان که در سپاه امام(علیه السلام) بودند از موقعیّت استفاده کرده، مردم را دعوت به دست کشیدن از جنگ در آن لحظات حسّاس نمودند، گروه کثیرى فریب خورده از امام تقاضا کردند تن به حکمیّت در دهد. «مسأله حکمیّت» که از اساس یک نیرنگ بود بر امام تحمیل شد و با نیرنگ دیگرى به نتیجه تلخ ترى انجامید. «عمر و عاص» که نماینده لشکر شام در حکمیّت بود، «ابوموسى»ىِ ساده لوح را فریب داد که بگوید «على» و «معاویه» را از خلافت خلع مى کنیم، ولى «عمر و عاص» بپاخاست و گفت: من هم «على» را خلع مى کنم، ولى معاویه را برخلاف نصب مى نمایم. از بعضى از روایت استفاه مى شود که لشکر على(علیه السلام) قبل از اعلام نتیجه کار «حکمین» به «کوفه» بازگشت و در انتظار نتیجه کار آنها بود، هنگامى که نتیجه کار آنها و فریب خوردن «ابوموسى» روشن شد،(۱۸) لشکر امام(علیه السلام) در این لحظه به خود آمد و از این که دستور امام(علیه السلام)را در روز آخر جنگ براى ادامه تا پیروزى نادیده گرفته بود، سخت پشیمان شد ولى دیگر کار از کار گذشته بود و جمع کردن و قراردادن آنها در یک محور و حمله مجدّد و هماهنگ، کار ساده اى نبود. به این ترتیب پیروزى مهمّى که ممکن بود تاریخ اسلام را دگرگون سازد و مسلمین را براى همیشه از شرّ دودمان بنى امیّه و بازماندگان دوران شرک و بت پرستى و پیامدهاى دردناک دوران حکومتشان نجات بخشد از دست رفت و عامل اصلى آن، فریبکارى دشمن از یکسو، ساده اندیشى گروهى از دوستان، از سوى دیگر و فعالیّتهاى شدید منافقانى که در انتظار چنین ساعتى بودند از سوى سوّم و اختلاف و تفرقه و عدم انضباط لازم در گروهى از لشکریان امام از سوى چهارم محسوب مى شود.   ج) جنگ نهروان همان گونه که از داستان «جنگ صفّین» به دست مى آید، گروه «خوارج» از درون «جنگ صفّین» و داستان «حکمیّت» آشکار شدند و این یکى از پیامدهاى دردناک آن جنگ ویرانگر و خانمانسوز بود. گروهى که حکمیّت را نخست پذیرفته بودند و بعد پشیمان شدند و آن را بر خلاف قرآن و کفر مى پنداشتند، وقاحت و بى شرمى را به جایى رساندند که به امام(علیه السلام)اصرار کردند که توبه نمایند وگرنه به نبرد با آن حضرت بر مى خیزند! «على»(علیه السلام) که اختلاف شدید را در داخل لشکر ملاحظه کرد (و مشاهده نمود که منافقان پیوسته این آتش را دامن مى زنند) دستور مراجعت به «کوفه» را صادر فرمود.
سرانجام در سرزمین «نهروان» که در نزدیکى حروراء بود آماده جنگ شدند. عجب این که، در این نبرد شوم، در صفوف خوارج، بعضى از یاران دیرینه امام دیده مى شدند; و نیز گروهى که از عبادت، پیشانى آنان پینه بسته بود و آهنگ تلاوت قرآن آنان در همه جا پیچیده بود قرار داشتند.   آنها در حقیقت عابدان خشک و نادان و احمقى بودند که به خاطر افراط آنها در چسبیدن به ظواهر دین و بى اعتنایى به حقیقت آن، «مارقین» نامیده شدند. هنگامى که دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند، با مذاکره مکرّر به منظور ارشاد «خوارج» و با یک خطابه حساب شده، بسیار روشنگر و بیدار کننده امام(علیه السلام)، قشر عظیمى از لشکر مخالف که فریب خورده بودند جدا شدند و فریاد «التوبة التوبة یا امیرالمؤمنین» بلند کردند و از امام تقاضاى عفو و بخشش نمودند و به این ترتیب هشت هزار نفر از سپاه دوازده هزار نفرى آنان برگشتند (و طبق روایتى امام پرچمى در گوشه اى از میدان برافراشت و به توّابین دستور داد کنار آن پرچم قرار گیرند) و بعد از آن که از هدایت باقیمانده آن گروه لجوج و خشک و نادان مأیوس شد، چاره اى جز جنگ نمى دید; امّا در عین حال فرمود: «تا آنها آغاز به جنگ نکنند شما آغاز نکنید» همان کارى که در جنگ هاى «جمل و صفّین» انجام داد، او مى خواست هرگز آغازگر جنگ نباشد. سرانجام «خوارج» حمله را شروع کردند که با عکس العمل شدید و دفاع کوبنده لشکر امام روبه رو شدند و در مدّت کوتاهى تمام چهار هزار نفر ـ جز نه نفر که فرار نمودند ـ کشته شدند و از سپاه امام بیش از نه نفر کشته نشدند و صدق کلام آن حضرت که قبلا فرموده بود: «از این مهلکه از آن ها ده نفر رهایى نمى یابند و از شما هم ده نفر کشته نمى شوند» آشکار شد.(۱۹) این جنگ در روز نهم ماه صفر (سال ۳۸ یا ۳۹) هجرى واقع شد و تمام مدّت جنگ ساعتى بیش نبود.(۲۰) پاورقی : ۱. «راعَنى» از ماده «رَوْع» بر وزن «نوع» در اصل به معناى ترس و وحشت و نگرانى است و گاه به معناى شگفت زدگى نيز آمده است. ۲. «عُرْف» در اصل به معناى چيزهايى است که پشت سر هم قرار گرفته و به صورت انبوه درآمده است به همين دليل به يال حيوان اطلاق مى شود زيرا موهاى انبوه و پرپشتى را تشکيل مى دهد. ۳. «ضبُع» به گفته «مقاييس» سه معنا دارد: نخست حيوان معروف (کفتار) و ديگر عضوى از اعضاى انسان (بازو) و سوّم يکى از اوصاف شتر مادّه است و گاه اين کلمه کنايه از سالهاى قحطى است که چون کفتار به انسانها حملهور مى شود. ۴. «ينثالون» از ماده «ثول» (بر وزن قول) در اصل به معناى انبوه زنبوران عسل است هنگامى که جمع مى شوند و رفت و آمد مى کنند سپس به معناى هر اجتماع انبوهى که توأم با شور و رفت و آمد باشد به کار رفته است (مقاييس اللغة، صحاح و لسان العرب). ۵. «مرق» از ماده «مُروق» (بر وزن غروب) به معناى خارج شدن از چيزى است و هنگامى که در مورد تير به کار مى رود ـ به گفته صحاح اللّغة و لسان العرب ـ مفهومش آن است که از هدف بگذرد و به آن طرف اصابت کند و به همين دليل «خوارج» را «مارقين» ناميده اند زيرا آنها افرادى بسيار افراطى و خشک و متعصّب و لجوج بودند که از اميرمؤمنان على(عليه السلام)مسلمان تر شدند!! ۶. «قسط» گاه به معناى «ظلم و عدول از حق» آمده، لذا «قَسَط» (بر وزن فقط) به افرادى گويند که پاهايشان کج و معوج است و گاه به معناى «عدالت». «راغب» در «مفردات» مى گويد: «قسط» به معناى «سهم و نصيب» است و هرگاه سهم و نصيب ديگرى گرفته شود قسط به آن گفته مى شود و اين مصداق ظلم است و «اِقساط» به معناى پرداختن قسط و سهم ديگرى است و اين عين عدالت است. بنابراين هر دو معنا به يک ريشه برمى گردد. در «لسان العرب» مى گويد: در حديث على(عليه السلام) آمده: «اُمِرْتُ بقِتالِ النّاکِثينَ وَ الْقاسِطينَ وَ الْمارِقينَ» سپس لسان العرب مى افزايد: «وَالقاسطُونَ اَهْلُ صفّين». ۷. مستدرک الصّحيحين، ج ۳، ص ۱۳۹ (چاپ دارالمعرفة). ۸. اين کتاب در ذيل مستدرک چاپ شده است (همان جلد و همان صفحه). ۹. اسدالغالة، ج ۴، ص ۳۳. ۱۰. تاريخ بغداد، ج ۱۳، ص ۱۸۷ (طبع دارالفکر). ۱۱. سوره قصص، آيه ۸۳. ۱۲. «وَعَوْها» از ماده «وَعى» (بر وزن نفى) در اصل به گفته «مقاييس» به معناى ضميمه کردن چيزى به چيز ديگر است و به گفته مفردات به معناى حفظ حديث و مانند آن است (و هر دو به يک معنا باز مى گردد). ۱۳. «راق» از ماده «رَوْق» - به گفته «مقاييس» - به معناى تقدم چيزى بر چيز ديگرى است و گاه به معناى حسن و جمال آمده و به همين جهت بخش اوّل خانه را (خانه يا حرمهاى مقدّسه را) «رواق» مى گويند و در کلام امام(عليه السلام) به همان معناى حسن و جمال است.
۱۴. «زبرج» به معناى زينت و طلا و گاه به معناى نقش پارچه آمده است. ۱۵. به خوبى روشن است که مرجع ضميرها در اين جمله و جمله هاى بالا، طوايف سه گانه ناکثين و مارقين و قاسطين هستند که در عبارت قبل، به آنها اشاره شده، ولى مرحوم علامه بزرگوار مجلسى در بحار ترجيح مى دهد که اين ضماير به خلفاى سه گانه پيشين برگردد، ولى اين احتمال بسيار بعيد به نظر مى رسد. و شايد به همين دليل مرحوم مجلسى در پايان سخن خود اين احتمال را نيز مطرح مى کند که ضميرها به جميع کسانى که در خطبه به آنها اشاره شده است برگردد. ۱۶. فى ظلال نهج البلاغه، ج ۱، ص ۹۶. ۱۷. آنچه در بالا آمد عمدتاً از تاريخ کامل ابن اثير، ج ۳، تلخيص و اقتباس شد. ۱۸. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۲۵۹. ۱۹. نهج البلاغه، خطبه ۵۹. ۲۰. کامل ابن اثير، ج ۳; شرح خويى بر نهج البلاغه و طبرى، ج ۴، فروغ ولايت و مروج الذّهب، ج ۲ (با تلخيص).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| : ▪️خدای متعال، هر آنچه که مؤمن برای رشد و کمال به آن احتیاج داشت، مثل پیغمبر، فرشته، نور، عبادت، قرب و ... از طریق صدیقه ی طاهره علیها السلام به بشریت بخشید. @ostadelahi ┅─────────── 🤲 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
🔰 شفیعه روز محشر... 🔸 محمد بن مسلم می‌گوید شنیدم که امام باقر علیه السلام فرمودند: ✨ لِفَاطِمَةَ علیها السلام وَقْفَةٌ عَلَی بَابِ جَهَنَّمَ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ کُتِبَ بَیْنَ عَیْنَیْ کُلِّ رَجُلٍ مُؤْمِنٌ أَوْ کَافِرٌ فَیُؤْمَرُ بِمُحِبٍّ قَدْ کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ إِلَی النَّارِ فَتَقْرَأُ فَاطِمَةُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مُحِبّاً فَتَقُولُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی سَمَّیْتَنِی فَاطِمَةَ وَ فَطَمْتَ بِی مَنْ تَوَلَّانِی وَ تَوَلَّی ذُرِّیَّتِی مِنَ النَّارِ وَ وَعْدُکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ 🔹«فاطمه زهرا سلام الله علیها بر در جهنم توقفی خواهد داشت. هنگامی که فرا رسد، در میان دو چشم هر کسی نوشته می‌شود که وی مؤمن یا کافر است، آنگاه به کسی که دوستدار فاطمه است، اما بسیار گناه کرده، امر می‌شود که به طرف جهنم برود. وقتی که آن حضرت می‌بیند که بین دو چشم آن شخص نوشته شده «دوست فاطمه»، می‌گوید: «پروردگارا! تو مرا فاطمه نامیدی و وعده دادی کسی که مرا و فرزندانم را دوست داشته باشد، به وسیله من از آتش جهنم نجات دهی. همانا که وعده تو بر حق است و خُلف وعده نخواهی کرد!» ✨ فَیَقُولُ الله عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقْتِ یَا فَاطِمَةُ إِنِّی سَمَّیْتُکِ فَاطِمَةَ وَ فَطَمْتُ بِکِ مَنْ أَحَبَّکِ وَ تَوَلَّاکِ وَ أَحَبَّ ذُرِّیَّتَکِ وَ تَوَلَّاهُمْ مِنَ النَّارِ وَ وَعْدِیَ الْحَقُّ وَ أَنَا لَا أُخْلِفُ الْمِیعَادَ وَ إِنَّمَا أَمَرْتُ بِعَبْدِی هَذَا إِلَی النَّارِ لِتَشْفَعِی فِیهِ فَأُشَفِّعَکِ وَ لِیَتَبَیَّنَ مَلَائِکَتِی وَ أَنْبِیَائِی وَ رُسُلِی وَ أَهْلَ الْمَوْقِفِ مَوْقِفُکِ مِنِّی وَ مَکَانَتُکِ عِنْدِی فَمَنْ قَرَأْتِ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مُؤْمِناً فَخُذِی بِیَدِهِ وَ أَدْخِلِیهِ الْجَنَّةَ. 🔹خداوند رئوف خواهد گفت: «راست می‌گویی، من تو را فاطمه نامیدم و کسی که تو را و فرزندانت را دوست داشته باشد، از آتش جهنم بر کنار خواهم داشت. وعده من حق است و خُلف وعده نخواهم کرد. من بدین منظور دستور دادم این بنده‌ام را به جهنم ببرند که تو شفیع او شوی و من تو را بپذیرم تا مقام و منزلتی که تو نزد من داری، برای ملائکه و پیامبران و اهل محشر معلوم شود. حال دست هر که را که در میان دو چشم او نوشته شده «مؤمن» بگیر و داخل بهشت کن.» 📚 بحارالانوار ج۴۳ ص۱۴ @ostadelahi 🏴 ╭────๛- - - - ┅╮ │🥀 @Mabaheeth ╰───────────