eitaa logo
📚📖 مطالعه
64 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
912 ویدیو
67 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 | فتح الفتوح 🔻 مدظله العالی: امام در یکی از آن بیاناتِ بسیار عمیقِ خود بعد از یکی از این فتوحاتِ اوّل کار پیام دادند-سال ۶۰ یک فتحی شد، فتح بستان که خیلی مهم بود؛ بعد از مدّتی عقب‌نشینی و شکست‌های گوناگون، فتح بستان یک پیروزی بزرگی محسوب میشد؛ [البتّه این] مضمونِ حرف ایشان است، عبارت ایشان در کتاب هست- گفتند که فتح‌الفتوح، فتح فلان شهر نیست؛ فتح‌الفتوح، تربیت و تولید یک چنین جوانهایی است؛ این فتح‌الفتوح است... ✌️ 🔄 بازنشر به مناسبت ایام عملیات طریق‌القدس و سالروز آزادسازی بستان 💻 @Khamenei_ir 🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهید باشی شهید میشی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ | ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
» سیم خاردارِ نفس! علی چیت‌ سازیان | آن سوی معیر https://eitaa.com/mabaheeth/99467 ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مباحث
▫️ حاج شیخ جعفر دام‌عزّه: 💬 در سال‌های قبل عمره مشرف بودم. به یک مغازه‌ی عطرفروشی رفتم، جوان سی و پنج ساله‌ای در آنجا بود که خیلی حرّاف و از طلاب آن‌ها و سنّی بود. 🔸 یک مقدار شروع به صحبت با ما کرد و گفت که مذهب ایرانی‌ها چیست؟ گفتم: شیعه هستند. گفت: شنیدم که صحابه را لعن می‌کنند؟! گفتم : نه، صحابه محترم هستند، سلمان، ابوذر، مقداد و امثال اینها را کسی لعن نمی‌کند؛ حق هم ندارد لعن کند. 🗣️ گفت: من شنیدم که ایرانی‌ها لعن می‌کنند. یک مقدار با هم صحبت کردیم تا به اینجا رسیدم که اهل سنت می‌گویند خدا، قرآن، سنت اهل بیت و صحابه‌ی رسول خدا. گفتم: آقا حرف شیعیان هم شسته و رفته است؛ می‌گویند خدا، قرآن، سنت رسول خدا و اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله. 🔸 بعد این قسمت را گفتم که «وَ اَهلُ البَیتِ أَدرَی بِمَا فِی البَیتِ» یعنی اهل خانه بهتر از داخل خانه خبر دارند. (علیهم السلام) می‌دانند که محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله چه خبر بوده است، رسول خدا چه کسی بوده است، دیگران یک پله دورتر هستند. 👈 خدا می‌داند وقتی این « وَ اَهلُ البَیتِ أَدرَی بِمَا فِی البَیت» را شنید مثل کسی که یک دفعه تکان بخورد یک سکوت عمیقی جان او را گرفت و دیگر چیزی نگفت. گفتم: می‌خواهی با من مکاتبه داشته باشی؟ دیدم یک مقدار برایش سخت است؛ چون خیلی به آن‌ها سخت می‌گیرند. 📗 گفتم یک به تو معرفی می‌کنم، همین کتاب کافی است و آنهم کتاب نوشته سید عبدالحسین شرف الدین که از علمای بزرگ شیعه بوده است و با رئیس جامع الأزهر مصر مباحثه‌ی اعتقادی کرده است؛ حرف‌های شما اهل سنت را رئیس جامع الأزهر مصر زده است و حرف‌های شیعه را سید عبدالحسین شرف الدین زده است. این کتاب را تهیه کن و بخوان. 🛒 گفت که این کتاب این‌جا وجود دارد؟ گفتم نه نیست و متأسفانه وقتی سید شرف الدین این کتاب را چاپ کرد علمای اهل سنت فتوا دادند که این کتاب در خانه‌ی هر کسی باشد زن او بر او حرام است. یک مسئله‌ی اعتقادی که دیگر چنین فتوایی نمی‌خواهد، معلوم است که پایه‌ی آن‌ها سست است. ‌ ‌ ┄┅═✧❁••❁✧ 💬 @Nasery_ir 🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12 - دو قضیه عجیب ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ از مرحوم حاج شیخ مرتضی طالقانی در مدرسه سید نجف اشرف، شنیدم که فرمود در این مدرسه در زمان مرحوم آقای سید محمد کاظم یزدی ره، دو قضیه عجیب و متضاد مشاهده کردم. یکی آنکه در فصل تابستان که عده‌ای از طلاب در صحن و عده‌ای پشت بام می خوابیدند شبی از صدای هیاهوی طلاب از خواب بیدار شدم، دیدم همه طلاب به سمت صحن می روند و دور یک نفر جمعند، پرسیدم چه خبر شده؟ گفتند فلان طلبه خراسانی (بنده اسم او را فراموش کرده ام) پشت بام خوابیده بوده و غلطیده و از بام افتاده است. من هم به بالین او رفتم دیدم صحیح و سالم است و تازه می خواهد از خواب🥱 بیدار شود، گفتم او را خبر ندهید که از بام افتاده است، خلاصه او را در حجره بُردیم و آب گرمی به او دادیم تا صبح شد و به اتفاق او به درس مرحوم سید حاضر شدیم و قضیه را به مرحوم سید خبر دادیم . سید خوشحال شد و امر فرمود گوسفندی 🐑 بخرند و در مدرسه ذبح کنند و گوشتش🍖🥩 را بین فقرا تقسیم نمایند. بعد از چند روز در همین مدرسه همان طلبه یا طلبه دیگر (تردید از بنده است) در سرداب سن به روی تختی 🛌🏻 که ارتفاعش از دو وجب کمتر بود خوابیده و در حال خواب می غلطد و از تخت می افتد و بلافاصله می میرد و جنازه اش را از سرداب بالا می آورند . این دو قضیه عجیب و صدها نظیر آن به ما می آموزد که تأثیر هر سببی موقوف به خواست خداوندی است که اسباب را موثر قرار داده است؛ زیرا می بینیم سبب قویّ که قطع به تأثیر آن است مانند افتادن از بام دوطبقه سید که قاعدتاً باید خورد شود و بمیرد، کوچکترین اثری از آن ظاهر نمی شود چون خدای عالَم نخواسته و بالعکس، افتادن از تخت کوتاه یک وجبی که قاعدتا نباید صدمه ای وارد آورد، چه رسد به کشتن، سبب مردن می گردد . 🌐 @Mabaheeth
هدایت شده از مباحث
💬 در مورد ره مشهور است پیرمردی که اهل مشهد بوده، باری را بر می‌دارد و با کشتی به تجارت می‌رود و بارش را می‌فروشد و طلا می‌گیرد و در برگشت کشتی متلاطم می‌شود و هر چه بوده از جمله همه دارایی این پیرمرد در دریا می افتد. 🔸 این سفر هم آخرین سفر تجاری او بوده و می‌خواسته بیاید و به زندگی‌اش برسد. بعد به نجف می‌رود و می‌گوید: من دیگر با چه رویی به مشهد بروم؟! هیچی ندارم و به گدایی می‌افتم. 🔹 مدتی به حضرت علیه السلام متوسّل می‌شود که من اموالم را از شما می‌خواهم؛ تا اینکه یک شب حضرت را در خواب می‌بیند و حضرت می‌فرمایند: برو کیسه طلایت را از میرزای قمی بگیر. او میرزا را نمی‌شناسد. به قم می‌آید و به دنبال میرزا ابوالقاسم می‌گردد. 🔸 پیرمرد نقل می‌کردند که خدمت میرزای قمی می‌آید و می‌گوید: چنین بلایی بر سر من آمده است. ایشان می‌گوید: مرد حسابی! عقلت کجا رفته است؟ طلاهایت را در دریا انداختی و حالا از من می‌خواهی؟ 🔹 می گوید: آقا من خودم نیامدم، به نجف رفتم و متوسّل شدم و آقا را در خواب دیدم و آقا گفت به سراغ شما بیایم. می‌گوید: فردا نزد من بیا. فردا می‌رود و میرزا به او می گوید بیا این را بگیر و برو. کیسه‌ی طلا را می‌گیرد و به مشهد می‌رود. 🔸 به زنش می‌گوید: ما جریانی داشتیم و چنین و چنان شد و جریان را نقل می کند. زن فهمیده بوده لذا می‌گوید: عقلت کجا رفته است؟ تو طلایت را در دریا گم کردی، به قم و نزدی میرزا ابوالقاسم آمدی و طلا را به تو داده است! پس تو چطور این مرد را رها کردی؟ 🔹 گفته بود: چه کنم؟ زنش گفت: بلند شو. اثاث‌ها را جمع می ‌کنیم و به قم می‌رویم. ما باید تا آخر عمر خادم این مرد باشیم. به قم می‌رسد و وقتی می‌رسد که میرزا را دفن کرده‌اند و آن پیرمرد در کنار قبر میرزا اتاقی را می‌سازد و تا آخر هم خادم آنجا می‌شود. نوه‌ی میرزا می‌گوید: من این پیرمردی که ناقل این جریان است را در کودکی دیده بودم.‌ ‌ ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ ‌ 💬 @nasery_ir 🌐 @Mabaheeth
۱۳ - نجات هزاران نفر از هلاکت ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ حضرت آقای حاج سید محمد علی قاضی تبریزی که در سه سال قبل در تهران چندی توفیق زیارتشان نصیب و از مصاحبتشان بهره مند بودم، داستانهایی از آن بزرگوار در نظر دارم از آنجمله فرمودند : مسجد شش گلان تبریز که امامت آن با جناب آقای میرزا عبداللّه مجتهدی است در چهار سال قبل ماه مبارک رمضان شب احیاء که شبستان بزرگ آن مملوّ از جمعیت بود، جناب آقای مجتهدی بدون اختیار و التفات، دو ساعت مانده به انقضای مجلس، احیاء را تمام می کند بعد می بیند حال توقف ندارد از شبستان خارج می شود . به واسطه حرکت ایشان تمام اهل مجلس حرکت می کنند و از شبستان بیرون می آیند، نفر آخری که بیرون رفت ناگاه طاق بزرگ تماما منهدم می شود و یک نفر هم صدمه نمی بیند چنانچه اگر با بودن جمعیت، منهدم می شد معلوم نبود یک نفر هم سالم می ماند. https://eitaa.com/mabaheeth/27051 🌐 @Mabaheeth
های نهج البلاغه
شرح و تفسیر امام(علیه السلام) نخست مى فرماید: «این نامه اى است از بنده خدا امیرمؤمنان به عبد الله بن قیس (ابوموسى اشعرى) اما بعد (از حمد و ثناى الهى)؛ سخنى از تو به من گزارش داده شده که هم به سود توست و هم به زیان تو»; (مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِیّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى عَبْدِ اللهِ بْنِ قَیْس أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِی عَنْکَ قَوْلٌ هُوَ لَکَ وَعَلَیْکَ). این تعبیر امام ظاهراً اشاره به این مطلب است که ابو موسى به مردم کوفه گفت: یاران پیامبر از شما به مسائل آشناترند. این از یک نظر به نفع خود او بود. ولى از نظر دیگر به زیان او، زیرا مصاحبت و همنشینى على(علیه السلام) از همه اصحاب بیشتر و عمیق تر بود; از روز آغاز بعثت پیغمبر اسلام تا لحظات وفات و دفنش در کنار حضرت بود. احتمال دیگرى نیز دارد که اشاره به سخن دیگر ابوموسى باشد که گفته بود: «على امام هدایت و بیعتش صحیح است ولى نباید با اهل قبله جنگید» زیرا اگر قبول دارد على امام هدایت و بیعتش صحیح است باید هر چه فرمان مى دهد اجرا گردد و به فرمان او آتش فتنه را فرو نشاند زیرا قرآن دستور مى دهد که در برابر فتنه انگیزان باید جهاد کرد. در ادامه امام(علیه السلام) این دستور مؤکد را به ابو موسى اشعرى مى دهد و مى فرماید: «هنگامى که فرستاده من بر تو وارد شد دامن بر کمر زن و کمربندت را محکم ببند و از لانه ات بیرون آى و از کسانى که با تو هستند (براى شرکت در میدان جهاد و مبارزه با شورشیان بصره) دعوت کن; اگر حق را یافتى و تصمیم خود را گرفتى آنها را (با خود به سوى ما) بیاور و هرگاه سستى را پیشه کردى از مقام خود کنار برو»; (فَإِذَا قَدِمَ رَسُولِی عَلَیْکَ فَارْفَعْ ذَیْلَکَ(۴)، وَاشْدُدْ مِئْزَرَکَکَ(۵)، وَاخْرُجْ مِنْ جُحْرِکَ، ، وَانْدُبْ مَنْ مَعَکَ، فَإِنْ حَقَّقْتَ(۶) فَانْفُذْذْ(۷)، وَإِنْ تَفَشَّلْتَتَ(۸) فَابْعُدْدْ). تعبیر به «حُجر»; (لانه و سوراخ) کنایه از این که تو همچون شیرى نیستى که در بیشه ها زندگى کند، بلکه همچون روباهى که در سوراخ و لانه خود مى خزد. این سخن در ضمن حکم عزل مشروط ابو موسى را در بر دارد و در تواریخ آمده است کسى که این نامه را براى ابو موسى برد «قرظة بن کعب انصارى» بود.u(۹) سپس امامام(علیه السلام) سوگند مى خورد و با کلماتى شدید او را تهدید مى کند و مى فرماید: «به خدا سوگند! (در صورت تخلف از این دستور) هرجا باشى به سراغ تو خواهند آمد و تو را رها نخواهند ساخت تا گوشت و استخوانت و تر و خشکت به هم درآمیزد و حتى نتوانى بر زمین بنشینى و (تو را چنان محاصره مى کنند که) از پیش رویت همان گونه خواهى ترسید که از پشت سرت»; (وَایْمُ اللهِ لَتُؤْتَیَنَّ مِنْ حَیْثُ أَنْتَ، وَلاَ تُتْرَکُ حَتَّى یُخْلَطَ زُبْدُکَ۱۰) بِخَاثِرِکَکَ۱۱)، وَذَائِبُکَ بِجَامِدِکَ َ وَحَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِکَ۱۲) وَتَحْذَرَ مِنْ أَمَامِکَ کَحَذَرِکَ مِنْ خَلْفِکَکَ). این تعبیرات که از فصاحت و بلاغت خاصى برخوردار و دقیقاً مطابق مقتضاى حال است مشتمل بر کنایاتى «اَبْلَغُ مِنَ التَّصْریح» مى باشد. معناى تحت اللفظى «حَتَّى یُخْلَطَ زُبْدُکَ بِخَاثِرِکَ» این است که کَره تو با دوغ تو مخلوط شود. مى دانیم هنگامى که ماست را کاملا مى زنند کره روى آن جمع مى شود و بقیه که دوغ است در زیر قرار مى گیرد. حال اگر آن را گرم و داغ کنند دوباره چربى کره با دوغ مخلوط مى گردد و این تعبیر کنایه از فشار شدیدى است که بر شخصى وارد کنند که همه چیز او درهم آمیزد. تعبیر به «ذَائِبُکَ بِجَامِدِکَ; تر و خشکت به هم درآمیزد» نیز کنایه اى شبیه آن است و جمله «حَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِکَ» گاه نیز این گونه تفسیر شده که حتى به تو اجازه نمى دهند که بر زمین بنشینى و تو را از قصر فرماندارى بیرون مى اندازند و گاه گفته شده که معناى آن این است که در بازنشستگى و برکناریت تعجیل خواهد شد. جمله «تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِکَ کَحَذَرِکَ مِنْ خَلْفِکَ» اشاره به این است که تو را محاصره خواهند کرد که راه پس و پیش نداشته باشى. ولى ابوموسى که لجوج و منافق بود دست از کار خود برنمى داشت و همچنان به جلوگیرى مردم از قیام براى جهاد در رکاب على(علیه السلام) و خاموش کردن آتش فتنه شورشیان در بصره ادامه مى داد، از این رو در تاریخ آمده است که مالک اشتر خدمت امیرمؤمنان عرض کرد: اگر مصلحت بدانید مأموریت رفتن به کوفه را به من عطا کنید که مردم شهر با
من آشنا هستند و از من اطاعت خواهند کرد و امید دارم اگر وارد شهر شوم احدى با من مخالفت نکند. (و آنها که پیش از من به کوفه رفتند نتوانستند از عهده ابو موسى برآیند). امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: به آنها ملحق شو. مالک اشتر وارد کوفه شد در حالى که مردم در مسجد بزرگ کوفه اجتماع کرده بودند (و ابو موسى به تبلیغ بر ضد جهاد دعوت مى کرد). مالک اشتر از کنار هر قبیله اى از قبائل کوفه که مى گذشت و جماعتى را در آنجا گرد هم مى دید صدا مى زد: «با من به سوى قصر دار الاماره بیایید» تا با جماعتى به قصر رسید و به زور وارد قصر شد و این در حالى بود که ابو موسى در مسجد در خطابه خود مى گفت: اى مردم! این فتنه کور و کرى است که هر کس در آن در خواب باشد بهتر از این است که نشسته باشد و نشسته بهتر از ایستاده و ایستاده بهتر از راه رونده و راه رونده بهتر از دونده و دونده بهتر از سواره است. (یعنى هر چه کمتر در آن دخالت کنید بهتر است) ... ما یاران محمد فتنه ها را بهتر مى شناسیم; آنها به هنگامى که روى مى آوردند ناشناسند و هنگامى که پشت مى کنند ضعفشان آشکار مى شود. این در حالى بود که عمار و امام حسن پیوسته به او مى گفتند: از فرماندارى شهر ما دور شو و از منبر ما کنار رو! (ولى او دست بردار نبود) ناگهان غلامانش سراسیمه از قصر دار الاماره وارد مسجد شدند و جریان ورود اشتر به قصر را به او خبر دارند و گفتند: او ما را زد و از قصر بیرون کرد. ابوموسى وحشت زده از منبر پایین آمد، داخل قصر شد و اشتر به او فریاد زد: «أُخْرُجْ مِنْ قَصْرِنا لا أُمَّ لَکَ أَخْرَجَ اللهُ نَفْسَکَ فَوَاللهِ إنَّک لَمِنَ الْمُنافِقِینَ قَدیماً; اى بى مادر از قصر ما بیرون شو! خدا جانت را بیرون آورد به خدا تو از قدیم از منافقان بودى!»۱۳) ابو موسى ترسید و گفت: یک امشب را به من مهلت بده! اشتر گفت: مانعى ندارد; ولى تنها حق دارى وسایل خود را با خود ببرى و نمى توانى امشب را در قصر بخوابى. مردم نیز وارد قصر شدند که وسایل ابوموسى را غارت کنند. مالک اشتر آنها را از قصر خارج کرد وگفت: من ابوموسى را از قصر بیرون کردم (نیاز به دخالت شما ندارم) مردم از او دست برداشتند.د.۱۴) سپس امامام(علیه السلام) در ادامه این نامه مى فرماید: «این فتنه (فتنه جمل) به آن آسانى که تو فکر مى کنى نیست، بلکه حادثه بزرگى است که باید بر مرکبش سوار شد و سختى هایش را هموار کرد و کوه مشکلاتش را صاف نمود»; (وَمَا هِیَ بِالْهُوَیْنَى۱۵) الَّتِی تَرْجُو، وَلَکِنَّهَا الدَّاهِیَةُةُ۱۶) الْکُبْرَى، یُرْکَبُ جَمَلُهَا، وَیُذَلَّلُّ صَعْبُهَا ا وَیُسَهَّلُ جَبَلُهَا). اشاره به اینکه اگر جلوگیرى کردن از مردم براى شرکت به جهاد با شورشیان بصره به گمان این است که مسأله مهمى نیست و به زودى حل مى شود اشتباه بزرگى کرده; باید با قوت و قدرت آتش این فتنه را خاموش کرد و ناهموارى ها را هموار ساخت و این کار نیاز به عزم عمومى مردم و شرکت همگانى در جهاد دارد. (بنابراین مرجع ضمیر «هى» فتنه جمل است). ولى بعضى از شارحان مرجع این ضمیر را فتنه ابو موسى دانسته اند که مردم را از جهاد با شورشیان باز مى داشت. امام مى فرماید: این فتنه ساده اى نیست آن گونه که تو خیال مى کنى; ما به هر قیمتى که باشد آتش این فتنه را خاموش خواهیم کرد و مردم را براى جهاد بسیج مى کنیم. این احتمال نیز داده شده که ضمیر به حکومت بنى امیّه باز گردد، زیرا قراین نشان مى دهد که ابو موسى مى خواست دنبال کار عثمان را بگیرد و حکومت را به بنى امیّه باز گرداند. امام به او هشدار مى دهد که این کار خطرناکى است و گمان نکن به این آسانى به آن هدف زشت و کثیف خود خواهى رسید. ولى تفسیرى را که برگزیدیم از اینها مناسب تر و با مجموعه کلمات امام سازگارتر است. سپس امام(علیه السلام) به او اندرز مى دهد که یکى از دو راه را انتخاب کند، مى فرماید: «اندیشه خود را به کار گیر و مالک کار خود باش و بهره و نصیبت را دریاب (و در میدان جهاد اسلامى با ما همراه باش) ولى اگر این کار براى تو خوشایند نیست (و لجوجانه بر فکر خود اصرار دارى، از فرماندارى کوفه) کنار برو (و بدان) نه گشایشى براى تو خواهد بود و نه نجاتى (نه راه رستگارى در دنیا و نه رستگارى در آخرت)»; (فَاعْقِلْ۱۷) عَقْلَکَ، وَامْلِکْ أَمْرَکَ، وَخُذْ نَصِیبَکَ وَحَظَّکَ. فَإِنْ کَرِهْتَ َ فَتَنَحَّ۱۸) إِلَى غَیْرِ رَحْبْب۱۹) وَلاَ فِی نَجَاةاة). اشاره به اینکه گمان نکن اگر از شرکت در جهاد با شورشیان خوددارى کنى راه سلامت را در پیش گرفته اى و آسوده خواهى زیست.
به عکس مردم بر تو تنگ خواهند گرفت و رسواى خاص و عام خواهى شد. آن گاه براى اینکه ابوموسى گمان نکند نقش او در حکومت اسلامى بسیار مهم است و اگر او کنار برود همه چیز به هم مى ریزد، امام به او گوشزد کرد که تو از اینها کوچک ترى، مى فرماید: «اگر تو در خواب فرو روى سزاست که دیگران انجام وظیفه کنند و آنچنان به دست فراموشى سپرده شوى که نگویند فلانى کجاست»; (فَبِالْحَرِیِّ۲۰) لَتُکْفَیَنَّ وَأَنْتَ نَائِمٌ، حَتَّى لاَ یُقَالَ: أَیْنَ فُلاَنٌنٌ). این سخن شبیه چیزى است که در قرآن مجید آمده است: «(وَإِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ); هرگاه (از فرمان خدا) سرپیچى کنید خداوند گروه دیگرى را به جاى شما مى آورد که مانند شما نخواهند بود».۲۱) در پایان نامه امامام(علیه السلام) براى تأکید به آنچه در این نامه بیان فرموده مى گوید: «به خدا سوگند این راه (که ما مى رویم) راه حقى است که به دست مرد حق انجام مى گیرد و من باکى ندارم که خدا نشناسان (همچون تو) چه کار مى کنند. والسلام»; (وَاللهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقّ، وَمَا أُبَالِی مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ، وَالسَّلاَمُ). اشاره به اینکه ما در مسیر و هدف خود کمترین تردیدى نداریم باید برویم و این آتش فتنه را خاموش کنیم، خواه ملحدان و منافقان ظاهر مسلمان با ما همراهى کنند یا نکنند; خدا یار و یاور ماست و روسیاهى براى آن گروه منافق است. ابن ابى الحدید در ذیل جمله بالا «وَاللهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقّ» مى گوید: گویا اشاره به حدیث معروف پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)است که فرمود: «أللّهُمّ أدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ ما دارَ; خدایا حق را با او همراه کن هر گونه که حرکت کند»۲۲) (این حدیث نشان مى دهد که امیرمؤمنان علىلى(علیه السلام) جالب اینکه ابو موسى بعد از داستان حکمین و رسوایى که به بار آورد در جامعه اسلامى منفور شد و چنان به فراموشى سپرده شد که مورخان درباره محل قبر و تاریخ وفات او اختلاف زیادى دارند.(۲۳) نکتهته شناسایى بیشتر ابوموسى پاورقی : ۱. «تَثْبيط» به معناى متوقف ساختن و از کار باز داشتن است. ۲. «نَدَبَ» از ريشه «نَدْب» به معناى فراخواندن و دعوت کردن براى انجام کارى است. ۳. سند نامه: نويسنده کتاب مصادر نهج البلاغه در ذيل اين نامه دسترسى به منبعى براى اين نامه جز نهج البلاغه نيافته است تنها اظهار اميدوارى مى کند که در مطالعات بعدى اش شايد بتواند به منابع ديگرى دست يابد و آن را در اينجا ثبت نمايد. نويسنده مزبور تنها به شرح فشرده اى از زندگى ابوموسى اشعرى که نامش «عبدالله بن قيس» بود قناعت کرده است که ما در پايان تفسير اين نامه اشاره خواهيم کرد. ۴. «ذَيْل» به معناى دامان و دامنه است. ۵. «مِئْزَر» در اصل به معناى لنگ يا چيزى است که بر کمر مى بندند و به معناى شلوار نيز آمده است و «اشدد مئزرک; کمرت را محکم ببند» کنايه از تصميم جدى بر کارى گرفتن است. ۶. «حَقَّقَ» از ريشه «تحقيق» به معناى اثبات کردن و تصديق نمودن چيزى است. ۷. «انفُذْ» از ريشه «نفوذ» به معناى خارج شدن از چيزى و به سوى ديگرى رفتن است و کنايه از انجام وظيفه نيز آمده است. ۸. «تَفَشَّلْتَ» از ريشه «فَشَل» بر وزن «عمل» به معناى سستى کردن و تأخير انداختن و ترسيدن در انجام کارى است. ۹. مروج الذهب بنا به نقل شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، ج ۱۰، ص ۷۴. ۱۰. «زُبْد» به معناى چيزى است که روى آب يا روى شير جمع مى شود و به سرشير، خامه و کره نيز اطلاق مى گردد. ۱۱. «خاثِر» از ريشه «خَثْر» بر وزن «عصر» به معناى غليظ شدن گرفته شده و به دوغ غليظ که به هنگام زدن ماست براى کره گرفته در مشک باقى مى ماند «خاثِر» مى گويند و تعبير بالا که امام مى فرمايد: «زُبْد و خاثِر تو به هم آميخته مى شود» کنايه از اين است که تمام زندگى تو به هم مى ريزد. ۱۲. «قِعْدَة» به معناى حالت نشستن و يا جاى نشستن است. ۱۳. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۴، ص ۲۱ . ۱۴. تاريخ طبرى، ج ۳، ص ۵۰۱، حوادث سال ۳۶. ۱۵. «الهُوَيْنَى» مصغر «هَوْنى» بر وزن «مولى» و آن هم مؤنث «أهْون» و «اَهْون» به معناى سست تر و آسان تر و آرام تر است، بنابراين «هوينى» به معناى چيز کوچک و ساده و آسان است. ۱۶. «الدّاهِيَة» به معناى حادثه عظيم و مصيبت سخت است. از ريشه «دَهْو» بر وزن «محو» به معناى کسى را به مصيبتى گرفتار ساختن گرفته شده است. ۱۷. «اِعْقِل» از ريشه «عقل» در اصل به معناى زدن پايبند به شتر است که زانوى او را مى بندد و قادر به حرکت نيست و عقال، طناب مخصوصى است که زانوى شتر را با آن مى بندند. و جمله «اعقل عقلک» مفهومش اين است که عقل خود را مهار کن و در مسير صحيح قرار بده و انديشه خود را به کار گير.
۱۸. «تَنَحَّ» از ريشه «تَنَحىّ» به معناى کناره گيرى کردن و دور شدن و دست کشيدن از کارى گرفته شده و ماده اصلى آن «نحو» به معناى قصد کردن است. ۱۹. «رحب» به معناى وسيع بودن و گستردگى و گشايش است. ۲۰. «الحَرىّ» به معناى سزاوار و شايسته است از ريشه «حَرى» بر وزن «جفا» به معناى سزاوار بودن گرفته شده است. ۲۱. محمد، آيه ۳۸. ۲۲. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۷، ۲۴۹. ۲۳. براى توضيح بيشتر به استيعاب، ج ۴، ص ۱۷۶۳ شرح حال «ابوموسى اشعرى» مراجعه شود. ۲۴. کامل ابن اثير، ج ۳، ص ۹۹.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ره صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت: در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت كرد. این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجّه و گریه می‏كرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند. هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند و دختر هم پهلوی مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید. فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است. پرسیدند چرا این طور شده‏ ای؟ در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه (درحالت مکاشفه) دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله (صلوات الله علیه و آله) است. تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟ آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم» در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏كشید. من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه می‏بینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم. مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏كرد و آن شخصی كه همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، (علیه السلام) بوده‏اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا كرد. 📚معادشناسی آیت الله محمدحسین تهرانی ره/ مجلد3 /صفحه 108 🌐 @Mabaheeth
4_129915012582998414.mp3
2.91M
🎙 استاد مکرّم حجت‌الاسلام و المسلمین حفظه الله تعالی 🎧 توصیه مرحوم آیت الله قاضی به رضوان الله تعالی علیهما در رابطه با 🌐 @Mabaheeth
علامه وارسته ره ┈••••✾•✾•••┈ 🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ الگوی جوان‌ها چه باید باشد؟ 💢 هم برای ، هم برای مردم و هم برای جوانان میتواند الگو باشد. ره ➖➖➖➖➖➖➖ 📡 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا