eitaa logo
📚📖 مطالعه
64 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
912 ویدیو
67 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| ۱۱ 📜 متن : فَتَفَهَّمْ یَا بُنَیَّ وَصِیَّتِی وَ اعْلَمْ أَنَّ مَالِکَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِکُ الْحَیَاةِ، وَ أَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِیتُ، وَ أَنَّ الْمُفْنِیَ هُوَ الْمُعِیدُ، وَ أَنَّ الْمُبْتَلِیَ هُوَ الْمُعَافِی، وَ أَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلاَّ عَلَى مَا جَعَلَهَا اللهُ عَلَیْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ وَ الاِْبْتِلاَءِ وَ الْجَزَاءِ فِی الْمَعَادِ أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لاَ تَعْلَمُ، فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْءٌ مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِکَ، فَإِنَّکَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلاً ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الاَْمْرِ، یَتَحَیَّرُ فِیهِ رَأْیُکَ، وَ یَضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِکَ! فَاعْتَصِمْ بِالَّذِی خَلَقَکَ وَ رَزَقَکَ وَ سَوَّاکَ، وَ لْیَکُنْ لَهُ تَعَبُّدُکَ وَ إِلَیْهِ رَغْبَتُکَ وَ مِنْهُ شَفَقَتُکَ. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
🗞️ : ↓↓↓↓↓↓ 📄 ... پسرم! در فهم وصيتم دقت نما. بدان مالک مرگ همان مالک حيات است. و آفريننده، همان کسى است که مى ميراند. و فانى کننده هم اوست که جهان را از نو نظام مى بخشد. و بيمارى دهنده همان شِفابخش است. و دنيا پابرجا نمى ماند مگر به همان گونه که خداوند آن را قرار داده است; گاهى نعمت، گاهى گرفتارى و سرانجام پاداش در روز رستاخير يا آنچه او خواسته و تو نمى دانى (از کيفرهاى دنيوى) و اگر درباره فهم اين امور (و حوادث جهان) امرى بر تو مشکل شد، آن را بر نادانى خود حمل کن (و زبان به اعتراض مگشاى) زيرا تو در آغاز خلقت جاهل و نادان بودى و سپس عالِم و آگاه شدى و چه بسيار است امورى که هنوز نمى دانى و فکرت در آن متحيّر و چشمت در آن خطأ مى کند; اما پس از مدتى آن را مى بينى (و از حکمت آن آگاه مى شوى). بنابراين به آن کَس که تو را آفريده و روزى داده و آفرينش تو را نظام بخشيده تمسّک جوى و تنها او را پرستش کن و رغبت و محبّت تو تنها به او باشد و تنها از (مخالفت) او بترس. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
 شرح و تفسیر  همه چیز از سوى اوست امام(علیه السلام) در این بخش از وصیّت نامه نخست به فرزندش دستور مى دهد که در آنچه او مى گوید دقت کند و فهم خود را به کار گیرد، مى فرماید: «پسرم در فهم وصیتم دقت نما»; (فَتَفَهَّمْ یَا بُنَیَّ وَصِیَّتِی). این جمله در واقع اشاره به اهمّیّت بحثى است که بعد از آن بیان فرموده، اهمیتى که در خورِ دقت فراوان است. آن گاه به این حقیقت اشاره مى کند که در این عالم هر چه هست از سوى خداست; حیات و مرگ، صحت و بیمارى، تلخ و شیرین، نعمت و ابتلا و ... همه آنها حکیمانه است و اگر نتوانستى به حکمت آنها پى ببرى حمل بر بى اطّلاعى خود کن و در برابر اراده حکیمانه خدا تسلیم باش. مى فرماید: «بدان مالک مرگ همان مالک حیات است و آفریننده، همان کسى است که مى میراند و فانى کننده هم اوست که جهان را از نو نظام مى بخشد و بیمارى دهنده همان شفابخش است»; (وَاعْلَمْ أَنَّ مَالِکَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِکُ الْحَیَاةِ، وَأَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِیتُ، وَأَنَّ الْمُفْنِیَ هُوَ الْمُعِیدُ، وَأَنَّ الْمُبْتَلِیَ هُوَ الْمُعَافِی). این سخن اشاره به توحید افعالى است که در جهان بیش از یک مبدأ نیست: «لا مُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ إِلاَّ اللهُ» نه اینکه عالم دو مبدأ دارد، مبدأ خیر و شر و یزدان و اهریمن; آن گونه که ثنویان و دوگانه پرستان مى پنداشتند. اصولاً در خلقت خداوند شرى وجود ندارد و هرچه هست خیر است و شرّ امرى نسبى است. به عنوان مثال: نیش عقرب وسیله اى دفاعى براى او در برابر دشمنانش هست. افزون بر آن که در سم و نیش حشرات دواهاى شفابخشى وجود دارد و از این نظر خیر است و اگر کسى اشتباه کند و گرفتار نیش او شود، این شر بر اثر ناآگاهى او به وجود آمده است. آن گاه امام(علیه السلام) به ناپایدارى دنیا و آمیخته بودن تلخ و شیرین در آن اشاره کرده مى فرماید: «و دنیا پابرجا نمى ماند مگر به همان گونه که خداوند آن را قرار داده است; گاهى نعمت و گاهى گرفتارى و سرانجام پاداش در روز رستاخیر یا آنچه او خواسته و تو نمى دانى (از کیفرهاى دنیوى)»; (وَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلاَّ عَلَى مَا جَعَلَهَا اللهُ عَلَیْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ، وَالاِبْتِلاَءِ، وَالْجَزَاءِ فِی الْمَعَادِ، أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لاَ تَعْلَمُ). آرى این طبیعت دنیاست و موافق حکمت خداوند است، زیرا اگر انسان همیشه غرق نعمت باشد، در میان امواج غفلت غرق مى شود و اگر همیشه مبتلا باشد، یأس و نومیدى همه وجودش را فرا مى گیرد و از خدا دور مى شود. خداوند حکیم این دو را به هم آمیخته تا انسان پیوسته بیدار باشد و به سوى او حرکت کند و دست به دامان لطفش بزند. سپس از آنجا که گاهى افراد نادان به سبب بى اطّلاعى از حکمتِ حوادث عالم، زبان به اعتراض مى گشایند. امام(علیه السلام) به فرزندش هشدار مى دهد مى فرماید: «و اگر درباره فهم این امور (حوادث جهان) امرى بر تو مشکل شد، آن را بر نادانى خود حمل کن (و زبان به اعتراض مگشاى) زیرا تو در آغاز خلقت جاهل و نادان بودى و سپس عالِم و آگاه شدى و چه بسیار است امورى که هنوز نمى دانى و فکرت در آن متحیر و چشمت در آن خطا مى کند; اما پس از مدتى آن را مى بینى (و از حکمت آن آگاه مى شوى)»; (فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْءٌ مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِکَ، فَإِنَّکَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلاً ثُمَّ عُلِّمْتَ، وَمَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الاَْمْرِ، یَتَحَیَّرُ فِیهِ رَأْیُکَ، وَیَضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِکَ). اشاره به اینکه کسى مى تواند زبان به اعتراض بگشاید که نسبت به همه چیز آگاه باشد و فلسفه تمام حوادث را بداند و آن را موافق حکمت نبیند در حالى که چنین نیست; معلومات انسان در برابر مجهولاتش همچون قطره در مقابل دریاست. در آغاز عمر چیزى نمى داند و تدریجاً نسبت به بعضى امور آگاه مى شود و چه بسیار امورى که در آغاز از فلسفه آن بى خبر است; اما چیزى نمى گذرد که حکمت آن بر او آشکار مى شود. آیا انسان با این علم محدود و با این تجاربى که درباره جهل و علم خود دارد مى تواند در مورد آنچه نمى داند لب به اعتراض باز کند؟! امام(علیه السلام) در پایان این قسمت، فرزندش را دستور به تمسک به ظل عنایت و الطاف الهى و توجّه به ذات پاک او مى دهد که در هر حال کلید نجات است، مى فرماید: «بنابراین به آن کس که تو را آفریده و روزى داده و آفرینش تو را نظام بخشیده تمسک جوى و تنها او را پرستش کن و رغبت و محبّت تو تنها به سوى او باشد و تنها از (مخالفت) او بترس»; (فَاعْتَصِمْ بِالَّذِی خَلَقَکَ وَرَزَقَکَ وَسَوَّاکَ، وَلْیَکُنْ لَهُ تَعَبُّدُکَ، وَإِلَیْهِ رَغْبَتُکَ، وَمِنْهُ شَفَقَتُکَ).
این چهار دستور کوتاه و پر معنا به یقین ضامن سعادت هر انسانى است: اعتصام به ظل عنایت پروردگار و پرستش او و توجّه به ذات پاکش و ترس از مجازاتش. در جمله «الَّذِی خَلَقَکَ وَرَزَقَکَ وَسَوَّاکَ» که برگرفته از این آیات قرآن مجید است: (الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى * وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى)(۱) نخست اشاره به آفرینش، سپس روزى و بعد تسویه و نظام بخشیدن به وجود انسان از نظر جسم و جان آمده است در حالى که مى دانیم نخست خلقت است و بعد تسویه و سپس رزق و روزى; اما با توجّه به اینکه عطف به واو همیشه دلیل بر ترتیب نیست مشکلى از این نظر در تفسیر عبارت پیدا نمى شود. این احتمال نیز کاملاً پذیرفتنى است که نظر امام(علیه السلام) به دوران تکامل جنینى و رشد پس از تولد است; زیرا نطفه اى که در رحم مادر قرار مى گیرد، از روزى الهى که در رحم مادر براى او حواله شده پیوسته بهره مى برد و به دنبال آن مراحل تکامل را یکى پس از دیگرى سیر مى کند حتى زمانى که متولد مى شود و روزى او از خون به شیر مادر مبدل مى گردد، باز هم مراحل تسویه و تکامل را تا مدت زیادى ادامه مى دهد، بنابراین مى توان گفت که روزى قبل از مراحل تکامل انسان شروع مى شود.  نکته: مقایسه علم و جهل بشر شک نیست انسان هنگام تولد چیزى را نمى داند، هرچند استعداد او براى فراگیرى در حد بسیار بالایى است. قرآن مجید نیز بر این حقیقت ناطق است مى گوید: (وَاللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً).(۲) آن گاه انسان از سه طریق آموزش مى بیند: ۱. از طریق تجربیاتى که پیوسته به صورت بازى و سرگرمى و... بدان مشغول است. ۲. از راه تعلیم و تربیت پدر و مادر و استاد. ۳. از طریق شکوفا شدن علوم فطرى (فطرت توحید، حسن و قبح عقلى، امور وجدانى و مانند آن) که دست قدرت خدا در نهاد او قرار داده است; ولى هرچه پیش تر مى رود به وسعت مجهولات خود آشناتر مى گردد. فى المثل ستاره شناسان با اسباب ابتدایى که نگاه به آسمان مى کنند، ستارگان محدودى را مى بینند که وضع آنها برایشان مجهول است، وقتى ابزار پیشرفته تر مى شود به کهکشان هاى عظیمى دست مى یابند که هرکدام میلیون ها یا میلیاردها ستاره دارد. با کشف یک کهکشان دنیایى از مجهولات در مقابل آنها خودنمایى مى کند و اگر روزى بتوانیم بعضى از ستاره هاى آنهارا با دقت به وسیله تلسکوپ ببینیم، عالمى از مجهولات در مورد آن ستاره در مقابل ما آشکار مى گردد. به این ترتیب هرچه در علم پیشرفت مى کنیم سطح آگاهى ما بر دامنه جهلمان بیشتر خواهد شد و تا به جایى مى رسیم که به گفته آن دانشمند معروف: تا به جایى رسید دانش من *** که بدانم همى که نادانم سرى به قرآن مى زنیم و آیاتى را که اشاره به علم خدا دارد بررسى مى کنیم: «(وَلَوْ أَنَّمَا فِى الاَْرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللهِ); و اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکّب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود (اینها همه تمام مى شود ولى) کلمات خدا پایان نمى گیرد».(۳) به همین دلیل در جاى دیگر مى فرماید: (وَما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلیلاً).(۴) انیشتین، دانشمند معروف مى گوید: اگر تمام علوم بشر را از روز نخست تا به امروز که در کتابخانه ها جمع شده است در برابر مجهولات بشر بگذاریم، همانند یک صفحه از یک کتاب بسیار قطور است. از اینجا نتیجه اى را که امام(علیه السلام) در عبارت بالا گرفته است به خوبى درک مى کنیم که اگر ما در مسائل مربوط به مبدأ و معاد و اسرار زندگى بشر سؤالات بدون جوابى پیدا کنیم باید حمل بر نادانى خود کنیم و زبان به انکار و اعتراض نگشاییم. این حکم عقل و منطق است.     پاورقی : ۱ . اعلى، آيه ۲-۴. ۲ . نحل، آيه ۷۸ . ۳ . لقمان، آيه ۲۷. ۴ . اسراء، آيه ۸۵ .
هدایت شده از مباحث
49.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر کسی بگه عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیه السلام رو دوست دارن ولی ولی فقیه رو نه دروغ میگه 🎙 ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| قسمت سوم ╭────๛- - - - - ┅╮ │🥀 @Mabaheeth ╰───────────
ابْتَدِءُ بِحَمْدِ مَنْ هُوَ اَوْلىٰ بِالْحَمْدِ وَ الطَّوْلِ وَ الْمَجْدِ. اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلىٰ ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلىٰ ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَها، وَ سُبُوغِ آلاءٍ اَسْداها، وَ اِحْسانِ مِنَنٍ والاها. سخنم را با ستايش خدا آغاز می‌كنم. ستايش آن‏كه به سپاس و بخشش و بزرگى سزاوارتر است. تمامى ستايش و سپاس ويژه‌ى خداوند نيكى و الهام است. بر عطاياى پيشين و فراگير و بر احسان‌هاى فرو ريخته و نيكى‌هاى پياپى ⚫️احْمَدُهُ بِمَحامِدَ جَمَّ عَنِ الاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأىٰ عَنِ الْمُجازاةِ أَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الاِدْراكِ أَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَخْذَى الْخَلْقَ بِاِنْزالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلىٰ الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنّٰى بِالنَّدْبِ اِلىٰ اَمْثالِها او را ثنا می گويم؛ به خاطر احسان‌هايى بیشمار كه در سپاس نگنجد و ادراك و هوش بشر را احاطه بر حدود آن‌ها نا ممكن باشد. خداوند كه براى پيوستگى نيكى‌ها، مردمان را به سپاس فراخوانده و براى سرشارى آسودگی‌ها، به فروتنى وا داشته و بر دوباره‏ طلبى احسان‌ها، دعوت كرده تا آن‌ها را بيشتر و برتر بخشايش كند. و اَشْهَدُ اَنْ لا اِلٰهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الاِخْلاصَ تَأْوِيلَها، و ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَبانَ فِى الْفِكَرِ مَعْقُولَها. و گواهى مى‌دهم كه خداوندگارى به جز اللّه‏ نيست، يگانه‌اى كه شریکی بر او نبوده؛ [لا إله إلاّ اللّه‏] كلمه‌اى است كه خداوند تحقّق و تجسّم بيرونى آن را اخلاص مردمان قرار داده و آن‏چه از آن [لا إله إلاّ اللّه‏] قابليت دريافت دارد، در دل‌ها به وديعه نهاده [توحيد فطرى]. [او از توحيد] آن‌چه قابل تعقّل است، در انديشه‌ها روشن كرده است. الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ كَیفِیتُهُ. خداوندی که چشمها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز می‌باشند. ⚫اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لامِنْ شَیءٍ كانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، كَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیته، موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از ماده‌ای موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبی تبعیت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیتش پدید آورد، ⚫مِنْ غَیرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلی تَكْوینِها، وَ لافائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیتِهِ، ذِیادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلی جَنَّتِهِ. بی آنکه در ساختن آنها نیازی داشته و در تصویرگری آنها فائده‌ای برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهی بر طاعتش، و اظهار قدرت خود،و شناسائی راه عبودیت و گرامی داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوی بهشتش رهنمون گردد. ادامه دارد... ╭────๛- - - - - ┅╮ │🥀 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۰ - پرهیز از لقمه شبهه ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ و نیز جناب آقای ایمانی فرمودند در همان روز اول ورود آقای بیدآبادی به مرحوم والد فرمودند خوراک من تنها باید از آنچه خودت تدارک می کنی باشد و آنچه دیگری بیاورد قبول نکن. تصادفا روزی مرحوم آقای حاج شیخ الاسلام - اعلی اللّه مقامه - یک جفت کبک آوردند و به مرحوم والد داده گفتند میل دارم آن را کباب کرده جلو آقا بگذارید. آن مرحوم قبول نمود و از سفارش مرحوم بیدآبادی غافل بود؛ پس آن را کباب نموده و موقع صرف شام جلو آقا گذاردند. چون آقا کبک را ملاحظه فرمود از سر سفره برخاست و رفت و به مرحوم والد فرمود به شما سفارش کردم که از کسی هدیه ای قبول نکنید. خلاصه ذره ای از آن کبک میل نفرمود. مبادا تعجب کنید که مرحوم بیدآبادی کبک را نخورد با آنکه آورنده آن مرحوم شیخ الاسلام بود ؛ زیرا ممکن است آورنده کبک برای مرحوم شیخ، صید کننده آن را راضی نکرده باشد؛ یا آنکه صیاد آن را تذکیه شرعی نکرده باشد مثلا ( بسم اللّه ) نگفته و احتمالات دیگر و چون خوردن لقمه شبهه کاملا در قساوت و غلظت قلب مؤثر است، آن بزرگوار از آن پرهیز می فرمود و خلاصه لقمه ای که انسان می خورَد به منزله بذری است که در زمین افشانده می شود؛ اگر بذر خوب باشد ثمر آن هم خوب است و گرنه خراب؛ همچنین لقمه اگر حلال و پاکیزه باشد ثمره اش لطافت قلب و قوت آثار روحانیت است و اگر حرام و خبیث باشد، ثمره اش قساوت قلب و میل به دنیا و شهوات و محرومیت از معنویات است. و نیز تعجبی نیست که آن بزرگوار خباثت و شبهه ناکی کبک را دانست؛ زیرا شخص به برکت و شدت ورع، خصوصاً پرهیز از لقمه شبهه ناک، صفای قلب و لطافت روح نصیبش گردد به طوری که امور معنوی و ماورای حس را درک نماید. مانند این و بالاتر از آن، از عده ای از علمای ربانی و بزرگان دین نقل گردیده و چون نقل آنها خارج از وضع این مختصر است ، تنها برای تأیید اکتفا می شود به ذکر داستانی که مرحوم حاجی نوری در جلد اول دارالسلام ( ص 253 ) در بیان کرامات عالم ربانی مرحوم حاج سید محمد باقر قزوینی، خواهرزاده سید بحرالعلوم نقل فرموده است از صالح متقی سید مرتضی نجفی که گفت به اتفاق جناب سید قزوینی به زیارت یکی از صلحا رفتیم. چون سید خواست برخیزد آن مرد صالح عرض کرد امروز در منزل ما نان تازه طبخ شده دوست دارم شما از آن میل بفرمایید. سید اجابت فرمود، چون سفره آماده شد، سید لقمه ای از نان در دهان گذارد پس عقب نشست و هیچ میل نفرمود. صاحب منزل عرض کرد چرا میل نمی فرمایید ؟ فرمود : این نان را زن حائض پخته ، آن مرد تعجب کرد و رفت تحقیق نمود معلوم شد سید درست می فرماید؛ پس نان دیگر آورد جناب سید از آن میل فرمود. جایی که پخته شدن نان به دست زن حائض سبب می شود که یک نوع قذارت و کثافت معنوی در آن نان پیدا شود به طوری که صاحب روح لطیف و قلب صافی آن را درک می کند، پس چه خواهد بود حالت نانی که پزنده آن مبتلا به انواع آلودگیها از نجاسات معنوی و ظاهری باشد. و در حالات جناب سید بن طاووس گفته شده که هر طعامی که هنگام آماده کردن آن نام خدا بر آن خوانده نمی شد از آن میل نمی فرمود عملا بقوله تعالی : ( وَ لا تَأْکُلُوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ ) .(1) وای از دوره ای که به جای بردن اسم خدا هنگام طبخ، موسیقی 🎶 و آلات لهو استعمال نمایند و نعمت خدا را با معصیت همراه کنند و بدتر از آن نانی که گندم یا جو آن مورد زکات و حق فقرا بوده یا زمینی که در آن زراعت شده غصبی باشد، هرچند خورنده بیچاره از این امور بی‌خبر باشد لکن اثر وضعی و حتمی آن بجاست. از اینجا دانسته می شود که چرا در این دوره دلها قساوت پیدا کرده، موعظه اثر نمی کند و وساوس شیطانی بر آنها مسلّط گردیده به طوری که صاحب مقام یقین و قلب سلیم عزیزالوجود گردیده و با این وضع اگر کسی با ایمان از دنیا برود خیلی مورد تعجّب است . https://eitaa.com/mabaheeth/45889 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
هدایت شده از فقه و احکام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اثر مال حرام 🔥 بر ژن انسان 🎙 آیت الله ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📖 @feqh_ahkam ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⎚ سیری در علیهم السلام | ۰ ╭ ─━─━─• · · · · · · مقدمه چاپ سی و یکم ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ کتاب حاضر، مشتمل بر یک مقدمه و هشت فصل است و موضوع همه آنها در اطراف سیره ائمه اطهار علیهم السلام - خصوصأ از نظر چگونگی برخورد با مسئله خلافت و حکومت - می باشد. مقدمه کتاب، مطلبی است به قلم متفكر شهید استاد مرتضی مطهری که از میان دستنویسهای ایشان انتخاب شده، و فصول کتاب، سخنرانیها و بحثهایی است از آن اندیشمند گرانقدر اسلامی در این باب، که در زمانها و مکانهای مختلف ایراد شده اند. فصل اول را یک سخنرانی تحت عنوان «مشکلات على علیه السلام» تشکیل میدهد که در تاریخ ۴۹/۸/۳۰ مطابق با ۲۱ رمضان ۱۳۹۰ در حسینیه ارشاد ایراد گردیده است. فصل دوم متشکل از دو سخنرانی درباره «صلح امام حسن عليه السلام» در بهار ۱۳۵۰ و در انجمن اسلامی پزشکان می باشد. فصل سوم، بحث کوتاهی است درباره امام زین العابدین عليه السلام که استاد شهید در ادامه سخنرانی «خرافه سیزده» که در تاریخ ۱۳۴۹/۱/۱۳ برابر با ۲۵ محرم ۱۳۹۰ در حسینیه ارشاد انجام شده است، به تناسب زمان ایراد نموده اند. فصل چهارم، شامل بحثی درباره «امام صادق علیه السلام و مسئله خلافت» است که به دنبال بحث «صلح امام حسن علیه السلام» و بحث «مسئله ولايتعهد امام رضا عليه السلام» طی دو سخنرانی در انجمن اسلامی پزشکان القاء گردیده است. فصل پنجم را یک سخنرانی تحت عنوان «موجبات شهادت امام موسی کاظم عليه السلام» تشکیل می دهد که تاریخ ایراد آن ۱۳۴۹/۷/۴ مطابق با ۲۴ رجب ۱۳۸۹ و محل آن حسینیه ارشاد بوده است. فصل ششم مشتمل بر بحثی پیرامون «مسئله ولايتعهد امام رضا عليه السلام» است که در دو سخنرانی و - چنانکه اشاره شد در انجمن اسلامی پزشکان ایراد شده است. بخش هفتم را «سخنی درباره امام حسن عسکری علیه السلام» تشکیل می دهد که استاد شهید آن را در ادامه یکی از سخنرانیهای «سیره نبوی» در سال ۱۳۵۴ و در مسجد جامع بازار تهران به مناسبت سالگرد ولادت آن حضرت بیان کرده اند. و فصل هشتم متشکل از دو سخنرانی پیرامون حضرت مهدی علیه السلام می باشد که اولی تحت عنوان «عدل کلی» در تاریخ ۱۳۴۹/۷/۲۴ مطابق با چهاردهم شعبان ۱۳۹۰ در حسینیه ارشاد ایراد شده، و دومی به فاصله یک هفته بعد تحت عنوان «مهدی موعود» در همان مکان انجام گرفته است. چنانکه از نام کتاب - که توسط شورای نظارت بر نشر آثار استاد شهید» انتخاب شده - بر می آید، این کتاب عهده دار سیری است در «سیرة ائمه اطهار علیهم السلام» و بدیهی است که تدوین سیرة ائمه اطهار علیهم السلام در همه ابعاد کاری است سترگ که چند مجلد قطور را در بر خواهد گرفت و شاید از عهده یک فرد خارج باشد. نظر به اینکه حروفچینی چاپهای گذشته اشکالاتی داشت، این کتاب از نو حروفچینی شد و ضمناً دقتهای لازم اعمال گردید. امید است این اثر استاد شهید نیز گامی در جهت تبیین معارف اسلامی، خصوصا آشنایی با سیره معصومین علیهم السلام باشد. 🗓 فروردین ۱۳۸۶ مطابق ربیع الاول ۱۴۲۸ ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
از نامه هاى امام(علیه السلام) است که به عبد الله بن عباس نگاشته و این نامه قبلا به صورت دیگرى (نامه ۲۲) آمده است.(۱) شرح و تفسیر چه چیز باید مورد علاقه تو باشد؟ امام(علیه السلام) در آغاز این نامه مى فرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) (بسیار مى شود که) انسان از یافتن چیزى خشنود مى گردد که هرگز از دست او نمى رفت (و به عکس) از فوت چیزى اندوهناک مى گردد که هرگز نصیب او نمى شد»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ لَیَفْرَحُ بِالشَّیْءِ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لِیَفُوتَهُ، وَیَحْزَنُ عَلَى الشَّیْءِ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ). اشاره به اینکه از نظر مقدرات الهى و یا به بیانى دیگر از نظر عالم اسباب، گاه مواهبى نصیب انسان مى شود که تلاش و کوششى براى آن نکرده و از نظر ظاهر به طور حتم به او مى رسید در این گونه موارد شادمانى چندان مفهومى ندارد و به عکس از نظر مقدرات و عالم اسباب امورى است که انسان هرچه تلاش کند به آن نخواهد رسید و به تعبیر دیگر قسمت او نیست گاه در اینجا غمگین مى شود در حالى که تأسف خوردن بر این گونه امور منطقى نیست و همانند آن است که انسان تأسف بخورد چرا بال و پر ندارد که بر فراز آسمان ها پرواز کند. به یقین توجّه به این دو نکته انسان را از دلبستگى هاى فوق العاده مادى رها مى سازد، زیرا نسبت به تمام نعمت هاى مادى که در اختیار اوست یا آنچه از دست او رفته همین احتمال هست، همان چیزى که در قرآن مجید آمده است: «(لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ); این به جهت آن است که براى آنچه از دست داده اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده شده دلبسته و شادمان نباشید».(۲) سپس امام(علیه السلام) نتیجه گیرى کرده مى فرماید: «بنابراین نباید بهترین و برترین چیز نزد تو رسیدن به لذات دنیا یا فرو نشاندن خشم (از طریق انتقام از دشمن) باشد، بلکه خاموش کردن آتش باطل، یا زنده کردن حق باید مورد علاقه تو باشد»; (فَلاَ یَکُنْ أَفْضَلَ مَا نِلْتَ فِی نَفْسِکَ مِنْ دُنْیَاکَ بُلُوغُ لَذَّة أَوْ شِفَاءُ غَیْظ، وَلَکِنْ إِطْفَاءُ بَاطِل أَوْ إِحْیَاءُ حَقّ). امام(علیه السلام) مواهب مادى را در این عبارت در دو چیز خلاصه کرده یکى رسیدن به لذات دنیوى; لذت مال و فرزند و همسر و سفره هاى رنگین و مانند آن از امورى که همه در گذر است و دائماً متزلزل و دیگر انتقام گرفتن از مخالفان و دشمنان که ظاهرا مایه آرامش او مى شود در حالى که اگر بر نفس خویش مسلّط باشد آرامشى که در سایه عفو و گذشت حاصل مى گردد به مراتب از آرامش حاصله از انتقام، برتر است و در مقابل، دو چیز را از مهمترین اعمال صالح و ذخایر یوم المعاد مى شمرد: فرونشاندن آتش باطل و احیاى حق، و از آنجا که حق و باطل مفهوم بسیار وسیع و گسترده اى دارد، بیشتر مسائل اجتماعى و فردى را شامل مى شود. حضرت در پایان نامه مى افزاید: «آنچه باید مایه سرور و خوشحالى تو گردد چیزى است که از پیش (براى روز قیامت) فرستاده اى و آنچه باید مایه تأسف تو گردد چیزى است که به جاى مى گذارى (و مى روى و از آن براى ذخیره یوم المعاد استفاده نمى کنى و در یک کلام) تمام همّ تو باید متوجه جهان پس از مرگ باشد»; (وَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا قَدَّمْتَ، وَأَسَفُکَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ(۳)، وَهَمُّکَ فِیمَا بَعْدَ الْمَوْتِ). دلیل آن هم روشن است، زیرا آنچه پایدار و باقى و جاودانى است و همیشه با انسان خواهد بود کارهاى نیکى است که براى روز جزا ذخیره کرده است. باید به دست آوردن آن مایه شادى و از دست دادن آن مایه غم و اندوه باشد. از ابن عباس نقل شده که مى گوید بعد از کلام پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از هیچ کلامى به اندازه این کلام سود نبردم «مَا انْتَفَعْتُ بِکَلام بَعْدَ کَلامِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، کَانْتِفاعی بِهذا الْکَلامِ».(۴)  
پاورقی : ۱. سند نامه: در کتاب مصادر نهج البلاغه آمده است که اين نامه در کتاب صفة الصفة (از ابوالفرج ابن جوزى) و تاريخ دمشق (از ابن عساکر متوفاى ۵۷۱) آمده است (مصادر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۴۶۱) و از آنجا که اين نامه از نظر محتوا شباهت زيادى با نامه ۲۲ دارد، هرچند الفاظش متفاوت است، مدارکى را که براى آن نامه ذکر کرده اند براى اين نامه نيز قابل استفاده است. صاحب مصادر در نامه ۲۲ مى گويد: نامه مذکور را به صورت گسترده و متواتر کسانى که پيش از سيّد رضى و بعد از او مى زيستند در کتاب هاى خود آورده اند. از جمله کسانى که پيش از سيّد رضى مى زيستند: نصر بن مزاحم در کتاب صفين، مرحوم کلينى در روضة الکافى، بلاذرى در انساب الاشراف و يعقوبى در کتاب تاريخ اند و بعد از مرحوم سيّد رضى گروه ديگرى نيز اين نامه را نقل کرده اند (مصادر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۳۴). ۲. حديد، آيه ۲۳. ۳. «خَلَّفْتَ» از ريشه «خَلف» به معناى پشت سر گرفته شده، بنابراين «ما خلّفت» به معناى چيزى است که پشت سر گذاشته اى و اشاره به مواهب دنيوى است که انسان مى گذارد و مى رود و از آن بهره نمى گيرد. ۴. نهج البلاغه، نامه ۲۲.
سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِکَ وَمَجْلِسِکَ وَحُکْمِکَ، وَإِیَّاکَ وَالْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَیْرَةٌ مِنَ الشَّیْطَانِ. وَاعْلَمْ أَنَّ مَا قَرَّبَکَ مِنَ اللهِ یُبَاعِدُکَ مِنَ النَّارِ، وَمَا بَاعَدَکَ مِنَ اللهِ یُقَرِّبُکَ مِنَ النَّارِ.
با چهره اى باز با مردم روبه رو شو، و مجلست براى خاص و عام گشاده دار و در حکم و داورى همه را يکسان بنگر. از خشم و غضب (به شدت) برحذر باش، چرا که يکى از سبک مغزى هاى شيطانى است و بدان آنچه تو را به خدا نزديک مى سازد از آتش جهنم دور مى کند و آنچه تو را از خدا دور مى سازد به آتش دوزخ نزديک مى سازد.
از توصیه هاى امام(علیه السلام) به عبد الله بن عباس است هنگامى که وى را به فرماندارى بصره منصوب کرد.(۱) شرح و تفسیر همه را با یک چشم بنگر با توجّه به اینکه این نامه پس از پایان جنگ جمل و منصوب شدن ابن عباس به فرماندارى بصره از سوى امام صادر شده و فضا فضاى عصبانیت و خشم و انتقام بوده است، امام با این توصیه هاى دقیق و حساب شده مى خواهد آرامش را به شهر و منطقه باز گرداند و از خشونت هاى احتمالى آینده جلوگیرى کند. در اینجا سه اندرز مهم به ابن عباس مى دهد. نخست مى فرماید: «با چهره اى باز با مردم روبه رو شو، و مجلست براى خاص و عام گشاده دار و در حکم و داورى همه را یکسان بنگر»; (سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِکَ وَمَجْلِسِکَ وَحُکْمِکَ). گشاده رویى و اظهار محبّت به همه مردم رمز پیشرفت و موفقیت و سبب خاموش شدن آتش فتنه هاست. همان گونه که در حدیث معروفى از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)مى خوانیم که فرمود: «إنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النّاسَ بِأمْوالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِأخْلاقِکُمْ; شما هرگز نمى توانید با اموال خود همه مردم را راضى کنید (زیرا اموال شما محدود و خواسته هاى مردم نامحدود است) بنابراین آنهارا با اخلاق نیک و گشاده رویى (که سرمایه اى فنا ناپذیر است) از خود راضى کنید».(۲) توسعه مجلس نیز اشاره به این است که نباید درِ خانه یا محل حکومتت تنها به روى گروه خاصى گشوده باشد، بلکه باید همه مردم به ویژه مظلومان به آن راه پیدا کنند و سفره دل خود را پیش تو بگشایند. این سخن شبیه همان دستورى است که امام(علیه السلام) به مالک اشتر داد و فرمود: «براى کسانى که به تو نیاز دارند وقتى مقرر کن که شخصا به نیاز آنها رسیدگى کنى و یک مجلس عمومى و همگانى براى آنها تشکیل ده (و در آنجا بنشین و مشکلات آنها را حل کن)»; (وَاجْعَلْ لِذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ وَتَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً). اما در مورد توسعه حکم که امام در عبارت بالا به آن اشاره فرموده منظور آن است که هرگز نباید داورى و قضاوت تو به نفع گروه خاصى باشد، بلکه همه قشرها باید از حکم عادلانه برخوردار باشند. سپس به دنبال این دستور، اندرز دیگرى مى دهد و مى فرماید: «از خشم و غضب (به شدت) برحذر باش، چرا که یکى از سبک مغزى هاى شیطانى است»; (وَإِیَّاکَ وَالْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَیْرَةٌ(۳) مِنَ الشَّیْطَانِ). روشن است که صاحبان مصادر امور در جامعه با صحنه هاى مختلف روبه رو مى شوند و گاه ارباب حاجت و مظلومان با خشونت با آنها برخورد مى کنند و حتى گاهى با اهانت. فرمانداران و مدیران حکومت باید خویشتن دار باشند و در برابر این خشونت ها هرگز خشمگین نشوند، زیرا خشم و غضب آنها را از مسیر حق و عدالت بیرون مى کند و ممکن است در این حالت کارى از انسان سر زند که سال ها مایه پشیمانى باشد. از این رو در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «الْغَضَبُ یُفْسِدُ الاِْیمَانَ کَمَا یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ; غضب ایمان را فاسد مى کند همان گونه که سرکه آثار عسل را از بین مى برد».(۴) امام باقر(علیه السلام) مى فرماید: «إِنَّ هَذَا الْغَضَبَ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تُوقَدُ فِی قَلْبِ ابْنِ آدَمَ وَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا غَضِبَ احْمَرَّتْ عَیْنَاهُ وَانْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ وَدَخَلَ الشَّیْطَانُ فِیهِ; این غضب شعله آتشى از سوى شیطان است که در قلب فرزندان آدم زبانه مى کشد، از این رو هنگامى که یکى از شما غضب مى کند چشمانش سرخ و رگ هاى گردنش پر خون مى شود و شیطان داخل وجودش مى گردد».(۵) امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نامه اى که به حارث هَمْدانى نوشت فرمود: «وَاحْذَرِ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِیمٌ مِنْ جُنُودِ إِبْلِیسَ; از غضب بپرهیز که لشکر عظیمى از لشکریان ابلیس است». در غررالحکم نیز از آن حضرت آمده است: «إِیَّاکَ وَالْغَضَبَ فَأَوَّلُهُ جُنُونٌ وَآخِرُهُ نَدَمٌ; از خشم بپرهیز که اوّلش دیوانگى و آخرش پشیمانى است».(۶) آن گاه در سومین و آخرین اندرز مى فرماید: «بدان آنچه تو را به خدا نزدیک مى سازد از آتش جهنم دور مى کند و آنچه تو را از خدا دور مى سازد به آتش دوزخ نزدیک مى سازد»; (وَاعْلَمْ أَنَّ مَا قَرَّبَکَ مِنَ اللهِ یُبَاعِدُکَ مِنَ النَّارِ، وَمَا بَاعَدَکَ مِنَ اللهِ یُقَرِّبُکَ مِنَ النَّارِ). تعبیرى است بسیار جامع و جالب; تمام امورى که انسان را به خدا نزدیک مى کند اعم از معارف، گفتار و رفتار و خواسته ها و تلاش ها و کوشش ها به یقین وى را از دوزخ دور مى سازد و به عکس، اعمال و رفتار و کردار و نیاتى که انسان را از خدا دور مى کند او را به سوى جهنم مى برد.
آنها که از عذاب الهى و کیفرهاى شدید او در جهنم بیمناکند باید این سخن را همیشه آویزه گوش خود سازند. به بیان دیگر تمام دعوت پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در این دو جمله خلاصه مى شود: آنچه انسان را به خدا نزدیک مى کند به آن فرمان داده است، و آنچه او را از خدا دور مى سازد از آن نهى کرده است، لذا در خطبه مشهور حجة الوداع فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ وَاللهِ مَا مِنْ شَیْء یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَیُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلاَّ وَقَدْ أَمَرْتُکُمْ بِهِ وَمَا مِنْ شَیْء یُقَرِّبُکُمْ مِنَ النَّارِ وَیُبَاعِدُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلاَّ وَقَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ».(۷) پاورقی : ۱. سند اين توصيه: به گفته نويسنده مصادر نهج البلاغه اين نامه را پيش از مرحوم سيّد رضى، ابن قتيبه دينورى در کتاب الامامة والسياسة و مرحوم شيخ مفيد در کتاب الجمل آورده اند و بعد از سيّد رضى سيّد امير يحيى علوى در کتاب الطراز با تفاوت هاى متعددى آورده که نشان مى دهد آن را از منبع ديگرى گرفته است (مصادر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۴۷۸). مطابق آنچه در کتاب تمام نهج البلاغه آمده: آغاز اين نامه چنين بوده است: «يَا ابْنَ عَبّاس أُوصيکَ بِتَقْوَى اللهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ وَالْعَدْلِ عَلى مَنْ وَلاّکَ اللهُ أَمْرَهُ». و در آخر آن، اين جمله آمده است: «وَاذْکُرِ اللهَ کَثيراً، وَلاَ تَکُنْ مِنَ الْغَافِلينَ». و با تفاوت هاى ديگر که آن را از الامامة والسياسة نقل کرده است (تمام نهج البلاغه، ص ۷۴۳). ۲. من لايحضره الفقيه، ج ۴، ص ۳۹۴، ح ۵۸۳۹ . ۳. «طَيْرَة» در لغت به معناى سبک مغزى، شيطانى و خفت عقل است و «طيرَة» بر وزن «زيره» به معناى فال بد زدن و در اينجا مناسب همان معناى اوّل است، زيرا در حال غضب انسان حالت سبک مغزى شيطانى پيدا مى کند. ۴. کافى، ج ۲، ص ۳۰۲، ح ۱. ۵. همان مدرک، ص ۳۰۴، ح ۱۲. ۶. غررالحکم، ص ۳۰۳، ح ۶۸۳۹. ۷. کافى، ج ۲، ص ۷۴، ح ۲.