eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
448 دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
12هزار ویدیو
188 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃❤️ در #خون خفته که نگذارد نخل زینبی خم گردد حاشا از حریم #زینب یک آجر فقط کم گردد یازینب... #مدافعان_حرم #زمینه_سازان_ظهور #شهید_مهدی_ایمانی #شهید_قاسم_غریب (مهدی) @gharibshahid کانال #شهید_قاسم_غریب 👆🌷
👤همسرم فردی بسیار مذهبی است. از زمان ازدواج‌مان تا به امروز هر هفته در شرکت می‌کرد. من هم پوشیه می‌زدم، اما شایعه کرده بود که این افراد خرابکار هستند. ⚠️از سوی دیگر در کوچه و خیابان لقب «لولو» و «کلاغ» را به ما داده بودند. همسرم گفت برای اینکه خطری من و فرزندانمان را تهدید نکند، پوشیه را بردارم. 🔰فعالیت‌های من و همسرم علیه رژیم پهلوی ادامه داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. ✍زهرا موسوی، مادر و @gharibshahid کانال 👆🌷
و ختم آیت الکرسی، هدیه به روح شهیدان و درگذشتگان به خصوص داداش قاسم و مهدی برای آرامش دل همه دعاکنیم🌷🍃 @gharibshahid کانال 👆🌷
🍃❤️ شهید غریب بود و از اول می‌‌گفت که می‌‌خواهم شوم. اما همسر من خادم حرم بود. شرایط شغلی‌شان متفاوت بود. 🕹وقتی مهر روی شناسنامه باجناق خورد، خیلی غبطه خورد. بعد از شهادت شهید غریب، مهدی خیلی عوض شد. کسی که به خواستگاری من آمد با کسی که به شهادت رسید، خیلی متفاوت بود. 😢🕊بعد از شهادت باجناقش، تصمیم گرفت برای شهادت زندگی کند. تغییر رفتار و شخصیتش محسوس بود. حدود شش ماه قبل از شهادت شهید غریب، مهدی برای اعزام به سوریه اقدام کرد که موفق نشد. اما بعد از شهادت ایشان، تمام تلاشش را کرد. با اینکه به او گفته بودند اعزام نمی‌شوی، اما در تمام این دو سال و نیم پاسپورتش داخل جیبش بود. حرم (س) که می‌رفت، پاسپورت را به ضریح می‌زد. ❤️حتی مشهد هم که می‌رفت، پاسپورتش را می‌برد و به می‌زد که بتواند برای دفاع از حرم، به سوریه برود و شهادت نصیبش شود. حتی وقتی شب کشیک داشت و صبح برای استراحت به خانه می‌آمد، تلفنش را کنار دستش می‌گذاشت. می‌گفت شاید برای اعزام به من زنگ بزنند. شاید شهادت در تقدیرش نبود اما با اصرار آن را گرفت. 👌همیشه می‌گفت در خانۀ ‌‌اهل بیت باید آنقدر در زد تا در را باز کنند. سعی کرد پایش را جای پای بگذارد... باجناق هایی که هم فامیل شدند و هم شهید... سالروز شهادت : ۹۴.۰۴.۲۱ سالروز شهادت : ۹۶.۰۹.۲۱ (مهدی) (خادم حرم حضرت معصومه) به نقل از همسر شهید @gharibshahid کانال 👆🌷
🍃🌺❄️ 🔺تکاوران قم چگونه شهید شدند؟ 😋تکاورها آن شب یک کنسرو خورشت قیمه را پنج نفری خوردند تا فقط ضعف نکنند. دما دست کم 35 درجه زیر صفر بود. شرایط جوی طوری بود که حتی اگر دستور تخلیه ارتفاع هم می رسید، امکانش وجود نداشت. تا آن زمان ارتباطشان با مقر برقرار بود و مشکل ارتباطی نداشتند. 👤شنبه، از ساعت هفت تا 9 شب روح الله (شکارچی) پاسبخش بود. نگهبانی اش که تمام شد، آمد توی سنگر. سرش بشدت درد می‌کرد و حالش خوب نبود. خیلی خسته بود. دراز کشید و خوابید. پاسبخش بعدی جواد بود. ساعت 11 آمد و گفت: «امشب خیلی اوضاع بد است و باید کاری کنیم.» 🔰قرار شد بروند سربازها را جمع کنند و همه در یک سنگر مستقر شوند و چند نفر هم بیرون مراقب باشند که برف دهانه سنگر را نپوشاند. ساعت از 12 نیمه شب گذشته بود که به سختی از سنگر خارج شدند. برف داخل راهرو ورودی را هم پر کرده بود. وضعیت عجیبی بود. با آنکه ارتفاع سنگرها چیزی حدود دو و نیم متر است اما آن قدر برف بود که سنگرها قابل شناسایی نبودند و زیر برف مدفون شده بودند. نمی توانستند سنگر سربازها را پیدا کنند. یکی از تکاورها صدا زد و از بچه ها کمک خواست. سعید (غلامی شهروز) آمد بیرون. به او گفتند سریع دهانه سنگر را باز کن که خطرناک است. ❄️سعید هم یک ساعتی با برف ها دست و پنجه نرم کرد تا دهانه سنگر باز شد. دست و پایش یخ زده بود. حالش خیلی بد بود. رفت داخل سنگر. جواد آمد بیرون. همه تلاششان این بود که دهانه سنگر بسته نشود. بالاخره سنگر سربازها پیدا شد و توانستند آنها را بیرون بیاورند. دو تا از سربازها رفتند کمک جواد و بقیه هم رفتند سراغ سنگر بعدی سربازها. بعد از دو ساعت تلاش، توانستند آنها را هم پیدا کنند و از سنگر بیرون بیاورند. هرطور بود سربازها را نجات دادند. اگر دیر جنبیده بودند، همه زیر برف مدفون می‌شدند. سوخت موتور برق تمام شده و از کار افتاده بود. تانکر سوخت هم زیر برف مدفون شده بود و هیچ راهی نبود. حالا دیگر ساعت حدود سه نیمه شب بود که همگی رفتند سراغ سنگر تکاورها. جواد دیگر رمقی نداشت اما هنوز داشت تلاش می کرد. سنگر و دهانه اش در برف گم شده بود. انگار طوفان، برف همه عالم را آورده بود روی آن قله! 😔دست و پای همه شان یخ زده بود. لباس های مخصوص تکاوری در کوهستان هم توی تنشان مثل چوب خشک شده بود. با این حال با بیل افتادند به جان برف. ساعت پنج و 20 دقیقه صبح بود که بالاخره دهانه سنگر را پیدا کردند. برف ها را که کنار زدند چشمشان به محمد (سلیمانی) افتاد که توی راهرو روی برف ها افتاده بود. انگار او هم می خواسته راهی به بیرون پیدا کند اما نتوانسته بود. چشم هایش سرخ شده بود و ورم شدیدی داشت. علائم حیاتی اش را چک کردند. نبض و تنفس نداشت. شروع کردند به تنفس دهان به دهان و ماساژ قلبی. فایده ای نداشت. محمد شهید شده بود. پیکرش را لای پتو پیچیدند و فرستادند بیرون. 💔به هر زحمتی بود خودشان را به داخل سنگر رساندند. روح الله و سعید هر کدام در گوشه ای افتاده بودند. همان کارهایی که برای محمد کردند برای آنها هم انجام دادند اما سرما و کمبود هوا کار خودش را کرده بود. اوضاع غریب و شهادت مظلومانه ای بود. دیگر هوا کمی داشت روشن می شد. از مقر درخواست هلی کوپتر کردند. یکی - دو ساعتی طول کشید تا هلی کوپتر آمد اما آن قدر طوفان شدید بود که نتوانست ارتفاعش را کم کند و مجبور به ترک پایگاه شد. ظهر بود که دستور تخلیه رسید. سربازها جوان بودند و تجربه چنین شرایط سختی را نداشتند اما تکاورها باید روحیه خودشان را حفظ می کردند و جان آنها را نجات می دادند. راهی را که در شرایط عادی در کمتر از یک ساعت می رفتند، چند ساعت طول کشید. بعضی جاها تا کمر در برف فرو می رفتند تا بالاخره رسیدند به مقر. دستکش به دستشان یخ زده بود و موقع درآورن، پوست مچشان هم کنده می‌شد. جواد آن قدر یخ زدگی اش شدید بود که دستش را روی آتش گرفت تا گرم شود. دستش حسابی سوخت اما متوجه نشد فردای آن روز طوفان کمی فروکش کرد و هلی کوپتر رفت و پیکر بچه ها را منتقل کرد. حالا دیگر شهدا آرام کنار هم خوابیده بودند... روز عید بود... و چه جوان هایی رفتند که اکنون ما در امنیت در خانه هایمان باشیم... در مرزها... salehin-harsin.blogfa.com @gharibshahid کانال 👆🌷
Karimi-Shab4MoharramAlhadi1391[04].mp3
5.02M
ستر ناموس نبوت چون #حجاب #زینب است آی زینب یا زینب... یا حسین یا حسین... 🎙 حاج محمود کریمی 💐 تقدیم به #مدافعان_حرم و شهدای عزیز #مدافع_حرم #زمینه_سازان_ظهور و سرهنگ خلبان #شهید_قاسم_غریب 🎉میلاد با سعادت #حضرت_زینب (س) مبارکباد @gharibshahid کانال #شهید_قاسم_غریب 👆🌷
بِینِ خُودِمـان بِمـانَد گـاهے! دلمـان مےخواهَـد دِلِ شما هَـم بـرای ما تَنگـ شَود...! 🍃🌷اللهم الرزقنا شهادت @gharibshahid کانال 👆🌷
✍فرازی از وصیتنامه 💚شهید مدافع‌حرم 🌻ما تا ظهور آقا امام زمان(عج) به مبارزه ادامه می‌دهیم. حالا می‌خواهد سوریه و عراق باشد و یا جنگ با خود اسرائیل در فلسطین اشغالی. 🍃نگویید «مدافعان حرم»! چون شکر خدا امروز حرم‌ها در امنیت‌اند. ما «زمینه‌ساز ظهوریم». 🌻از همه عزیزان می‌خواهم که در جهت آمادگی دفاعی و علمی برای تحقق ظهور حضرت حجت(عج) بکوشند تا جزء سربازان واقعی آن حضرت و از زمینه‌سازان ظهور باشند.  🇮🇷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ 🍃❤️ شهید غریب بود و از اول می‌‌گفت که می‌‌خواهم شوم. اما همسر من خادم حرم بود. شرایط شغلی‌شان متفاوت بود. 🕹وقتی مهر روی شناسنامه باجناق خورد، خیلی غبطه خورد. بعد از شهادت شهید غریب، مهدی خیلی عوض شد. کسی که به خواستگاری من آمد با کسی که به شهادت رسید، خیلی متفاوت بود. 😢🕊بعد از شهادت باجناقش، تصمیم گرفت برای شهادت زندگی کند. تغییر رفتار و شخصیتش محسوس بود. حدود شش ماه قبل از شهادت شهید غریب، مهدی برای اعزام به سوریه اقدام کرد که موفق نشد. اما بعد از شهادت ایشان، تمام تلاشش را کرد. با اینکه به او گفته بودند اعزام نمی‌شوی، اما در تمام این دو سال و نیم پاسپورتش داخل جیبش بود. حرم (س) که می‌رفت، پاسپورت را به ضریح می‌زد. ❤️حتی مشهد هم که می‌رفت، پاسپورتش را می‌برد و به می‌زد که بتواند برای دفاع از حرم، به سوریه برود و شهادت نصیبش شود. حتی وقتی شب کشیک داشت و صبح برای استراحت به خانه می‌آمد، تلفنش را کنار دستش می‌گذاشت. می‌گفت شاید برای اعزام به من زنگ بزنند. شاید شهادت در تقدیرش نبود اما با اصرار آن را گرفت. 👌همیشه می‌گفت در خانۀ ‌‌اهل بیت باید آنقدر در زد تا در را باز کنند. سعی کرد پایش را جای پای بگذارد... باجناق هایی که هم فامیل شدند و هم شهید... سالروز شهادت : ۹۴.۰۴.۲۱ سالروز شهادت : ۹۶.۰۹.۲۱ (مهدی) (خادم حرم حضرت معصومه) به نقل از همسر شهید 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/CnPm8aFv8Fe/?igshid=YmMyMTA2M2Y= توییتر👇 ‏javad gharib (‎@javadgharib71) را بررسی کنید: https://twitter.com/javadgharib71?t=c3-XKWmmp2AeDzXgGw7S5A&s=09 نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
🦋••• 💛 💌سفارش شهید به همسرش 💚شهید مدافع‌حرم روح الله صحرایی 🌼وقتی به آقاروح‌الله اصرار میکردم که چرا توی شهر خودمون(آمل)کار نمیکنی، اینطوری کمتر به مأموریت میری، رفت و آمد هم برات راحتره! 🌼میگفت: خانم، من برای پشتِ میز نشستن وارد سپاه نشدم! نباید به سپاه به عنوان یک شغل نگاه کرد، بلکه وظیفه و تکلیفی روی دوش ماست. سپاه یعنی آماده باش برای سربازی امام زمان(عج)!✨ 🇮🇷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                   ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕
‍ 🍃❤️ شهید غریب بود و از اول می‌‌گفت که می‌‌خواهم شوم. اما همسر من خادم حرم بود. شرایط شغلی‌شان متفاوت بود. 🕹وقتی مهر روی شناسنامه باجناق خورد، خیلی غبطه خورد. بعد از شهادت شهید غریب، مهدی خیلی عوض شد. کسی که به خواستگاری من آمد با کسی که به شهادت رسید، خیلی متفاوت بود. 😢🕊بعد از شهادت باجناقش، تصمیم گرفت برای شهادت زندگی کند. تغییر رفتار و شخصیتش محسوس بود. حدود شش ماه قبل از شهادت شهید غریب، مهدی برای اعزام به سوریه اقدام کرد که موفق نشد. اما بعد از شهادت ایشان، تمام تلاشش را کرد. با اینکه به او گفته بودند اعزام نمی‌شوی، اما در تمام این دو سال و نیم پاسپورتش داخل جیبش بود. حرم (س) که می‌رفت، پاسپورت را به ضریح می‌زد. ❤️حتی مشهد هم که می‌رفت، پاسپورتش را می‌برد و به می‌زد که بتواند برای دفاع از حرم، به سوریه برود و شهادت نصیبش شود. حتی وقتی شب کشیک داشت و صبح برای استراحت به خانه می‌آمد، تلفنش را کنار دستش می‌گذاشت. می‌گفت شاید برای اعزام به من زنگ بزنند. شاید شهادت در تقدیرش نبود اما با اصرار آن را گرفت. 👌همیشه می‌گفت در خانۀ ‌‌اهل بیت باید آنقدر در زد تا در را باز کنند. سعی کرد پایش را جای پای بگذارد... باجناق هایی که هم فامیل شدند و هم شهید... سالروز شهادت : ۹۴.۰۴.۲۱ سالروز شهادت : ۹۶.۰۹.۲۱ (مهدی) (خادم حرم حضرت معصومه) به نقل از همسر شهید