eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
460 دنبال‌کننده
35.9هزار عکس
11.6هزار ویدیو
187 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
 إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ متاسفانه برادر بسیجی مصطفی پیران ، که در ماموریت کنترل و غربالگری ورودی شهر کرج(پل فردیس) حضور داشتن، امروز ۱۳ فروردین ۹۹، بر اثر حادثه دلخراش تصادف با موتور سیکلت به بیمارستان منتقل و مورد عمل جراحی قرار می گیرد. با توجه به مثبت شدن تست کرونای نام برده و پایین آمدن اکسیژن خون جان عزیز و نازنینشو تقدیم امنیت و سلامت کرد. فرق نمیکند برای امنیت مردم کجا باشی در سوریه در مرز یا در جنگ با کرونا از طرف کانال رسانه دمشق به خانواده آقا مصطفی پیران تسلیت عرض میکنیم 🌑تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش ⬅️ https://sapp.ir/gharibshahidg اينستاگرام ⬅️ ghasemshahid61@gmail.com
افطاری در هتل پرستاره مدافعان حرم به یاد فرمانده تدمر شهید قاسم غریب 🇮🇷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
‌ ‌ و پُشتِ دیده پُر از است . . (مهدی) غريب🕊 💐 🇮🇷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
🍃ما با حسین آقا هر پنج شنبه بعد از ظهر بهشت رضا گلزار شهدا می رفتیم و ایشون ویژه قطعه میرفتن🌸 توی این قطعه ایشون نسبت فامیلی شون رو با ما کلا از یاد می بردن، و پیش ما نبودن، دفعات اول فکر می کردم که ایشون چون خودشون خیلی تلاش می کنن برای رفتن و خیلی به شهدا متوسل میشن، حال روحی شون ایجاد می کنه که تنها باشن، یک بار پنج شنبه که تو قطعه 30 مدافعان حرم بودیم، فاطمه باباش رو بلند صدا کرد👧 حسین آقا از دور اشاره کرد که برو جای ماشین، بعدا به ما گفت اینجا که میام، نزدیک من نیاین، اینجا همسران شهدا، و فرزندان شهدایی هستند که هم سن شما هستند، باید خیلی مراقب بود. دلشون نلرزد..💔 🎙راوی: همسر مدافع حرم 🇮🇷 @gharibshahid 🍃🌹🌺👆 کانال رسمی فرمانده امیر
آیا حاضری ؟!؟ حال بگویید قیمت این لحظات چند؟؟ عشق قیمت نداره 🇮🇷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
‍ دلم تنگ، زبانم قفل و چشم هایم بارانی است. . زندگی نامه اش روضه ای بود ، برای دل گمشده من و تاریخ تولدش ، تلنگری برای من که روزهایم بی هدف ، شب می شوند. هم نام الغربا است ‌. شاید هم آهو ، ضامن عاقبت بخیری اش شد. قهرمانی که غیرتش اجازه نداد .بماند و خبر تهدید حرم را بشنود. وقتی ۱۹ ساله بود ، سربند یا بر پیشانی بست و به هیئت پیوست و راهی سوریه شد. حتی خبر پدرشدنش هم نتوانست ، قدم هایش را برای رفتن به سست کند. نمی دانم از عمه سادات و بچه های چقدر دلش به درد آمده بود که می گفت ، دعا کنید اسیر نشوم. اما، خواب ، شد تسکین ساعات اسیری اش و با ذکر و ، سرش را از تن جدا کردند. و باز هم ماجرای سری که در طبق گذاشتند گویی هنوز هم شمشیر کینه علی، بر دست این اهالی کور دل است. ای خدا کند ، فرزندت که بعد از شهادتت 🕊، چشم به دنیای بدون پدر گشود. اگر بهانه ات را گرفت ؛کسی عکس ات را نشانش ندهد. راستی ، چه به حال مادرت آمد وقتی فیلم ذبح کردنت را دید .همان مادری که داغ برادر شهیدش را هم بر دل شکسته اما با ایمانش دارد. گویی تاریخ از این داغ ها بسیار بر دل دارد.در هم ، خواهری از روی تل ، شاهد لحظه ای بود که سر حسینش را از تن جدا کردند و که در یا بُنَیَّ گفت.. همان مادری که این روزها، خانه اش بوی میدهد ، نمازش را شکسته می خواند و دست هایش را به زحمت بالا می آورد و دعای می خواند و کودکانی که دل هایشان به آمین گفتن راضی نیست. ای شهید ، تورا قسم به این روزهای غم ، سفارشمان را به مادر کن و پیش ارباب کمی دعایمان کن.. دعا کن حداقل شویم ما راه را گم کرده ایم... ✍نویسنده : منتظر به مناسبت شهادت مدافع حرم 📅تاریخ تولد : ۱۳۷۱/۷/۲۶ 📅تاریخ شهادت :۱۳۹۲/۱۱/۸ 🗺محل شهادت : دمشق سوریه 🗺محل دفن : بهشت زهرا مشهد 🌐
‍ ‍ ‍ 🌹 شهید غریب خلبان 🚁 بود و از اول می‌‌گفت که می‌‌خواهم شهید شوم. اما همسر من (شهید ایمانی) خادم حرم بود. شرایط شغلی‌شان متفاوت بود. 🔹 وقتی مهر شهادت روی شناسنامه باجناق خورد، خیلی غبطه خورد. بعد از شهادت شهید غریب، مهدی خیلی عوض شد. کسی که به خواستگاری من آمد با کسی که به شهادت رسید، خیلی متفاوت بود. 😔 بعد از شهادت باجناقش، تصمیم گرفت برای شهادت زندگی کند. تغییر رفتار و شخصیتش محسوس بود. حدود شش ماه قبل از شهادت شهید غریب، مهدی برای اعزام به سوریه اقدام کرد که موفق نشد. اما بعد از شهادت ایشان، تمام تلاشش را کرد. ✅ با اینکه به او گفته بودند اعزام نمی‌شوی، اما در تمام این دو سال و نیم پاسپورتش داخل جیبش بود. حرم حضرت معصومه (س) که می‌رفت، پاسپورت را به ضریح می‌زد. حتی مشهد هم که می‌رفت، پاسپورتش را می‌برد و به پنجره فولاد می‌زد که بتواند برای دفاع از حرم، به سوریه برود و شهادت نصیبش شود. 💫 حتی وقتی شب کشیک داشت و صبح برای استراحت به خانه می‌آمد، تلفنش را کنار دستش می‌گذاشت. می‌گفت شاید برای اعزام به من زنگ بزنند. شاید شهادت در تقدیرش نبود اما با اصرار آن را گرفت. 🚨 همیشه می‌گفت در خانۀ ‌‌اهل بیت باید آنقدر در زد تا در را باز کنند. سعی کرد پایش را جای پای باجناق بگذارد. راوی همسر باجناق 🌹 🌹 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg #
سفره هفت سین رزمندگان مدافع حرم به سبک عملیاتی سال نو را به تمام مردم ایران وافغانستان و پاکستان و شیعیان جهان تبریک میگویم یه تبریک ویژه هم به جانبازان مدافع حرم 😘 ۱۴۰۰ 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/tv/CLYtfv1JwWi/?igshid=sa0tj4gfj28r 21/4/1394 ت ش
رخسار تو سپید در پیش زینب است جانا شفاعتی به رخ تیر و تار ما بکن... 🌷 @gharibshahid 🕊🕊
گذشتن از جوانـی ... رستن از دنیـــا ... چشم بستن روی تمام آرزو ها ! چه توجیهی می‌تواند داشته باشد جز " عشـــــــق "... شهیدان مهدی ایمانی(باجناق شهید قاسم غریب ) رضا الوانی(همرزم و دوست زمینی و آسمانی شهید غریب) شهید قاسم(مهدی) غریب 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/COzca14AVCT/?igshid=1toi6t46krqv5 21/4/1394 ت ش
🍁🍂خنده های دلنشینشان نشانه ی آرامشِ دل است... وقتی دلت با خدا باشد خب لبانت همیشه می خندد حتی در اوج مشکلات...🍂🍁
‍ ‍ 🌹 شهید غریب خلبان 🚁 بود و از اول می‌‌گفت که می‌‌خواهم شهید شوم. اما همسر من (شهید ایمانی) خادم حرم بود. شرایط شغلی‌شان متفاوت بود. 🔹 وقتی مهر شهادت روی شناسنامه باجناق خورد، خیلی غبطه خورد. بعد از شهادت شهید غریب، مهدی خیلی عوض شد. کسی که به خواستگاری من آمد با کسی که به شهادت رسید، خیلی متفاوت بود. 😔 بعد از شهادت باجناقش، تصمیم گرفت برای شهادت زندگی کند. تغییر رفتار و شخصیتش محسوس بود. حدود شش ماه قبل از شهادت شهید غریب، مهدی برای اعزام به سوریه اقدام کرد که موفق نشد. اما بعد از شهادت ایشان، تمام تلاشش را کرد. ✅ با اینکه به او گفته بودند اعزام نمی‌شوی، اما در تمام این دو سال و نیم پاسپورتش داخل جیبش بود. حرم حضرت معصومه (س) که می‌رفت، پاسپورت را به ضریح می‌زد. حتی مشهد هم که می‌رفت، پاسپورتش را می‌برد و به پنجره فولاد می‌زد که بتواند برای دفاع از حرم، به سوریه برود و شهادت نصیبش شود. 💫 حتی وقتی شب کشیک داشت و صبح برای استراحت به خانه می‌آمد، تلفنش را کنار دستش می‌گذاشت. می‌گفت شاید برای اعزام به من زنگ بزنند. شاید شهادت در تقدیرش نبود اما با اصرار آن را گرفت. 🚨 همیشه می‌گفت در خانۀ ‌‌اهل بیت باید آنقدر در زد تا در را باز کنند. سعی کرد پایش را جای پای باجناق بگذارد. راوی همسر باجناق 🌹 🌹 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/CnPm8aFv8Fe/?igshid=YmMyMTA2M2Y= توییتر👇 ‏javad gharib (‎@ja
‍ ‍ 🌹 شهید غریب خلبان 🚁 بود و از اول می‌‌گفت که می‌‌خواهم شهید شوم. اما همسر من (شهید ایمانی) خادم حرم بود. شرایط شغلی‌شان متفاوت بود. 🔹 وقتی مهر شهادت روی شناسنامه باجناق خورد، خیلی غبطه خورد. بعد از شهادت شهید غریب، مهدی خیلی عوض شد. کسی که به خواستگاری من آمد با کسی که به شهادت رسید، خیلی متفاوت بود. 😔 بعد از شهادت باجناقش، تصمیم گرفت برای شهادت زندگی کند. تغییر رفتار و شخصیتش محسوس بود. حدود شش ماه قبل از شهادت شهید غریب، مهدی برای اعزام به سوریه اقدام کرد که موفق نشد. اما بعد از شهادت ایشان، تمام تلاشش را کرد. ✅ با اینکه به او گفته بودند اعزام نمی‌شوی، اما در تمام این دو سال و نیم پاسپورتش داخل جیبش بود. حرم حضرت معصومه (س) که می‌رفت، پاسپورت را به ضریح می‌زد. حتی مشهد هم که می‌رفت، پاسپورتش را می‌برد و به پنجره فولاد می‌زد که بتواند برای دفاع از حرم، به سوریه برود و شهادت نصیبش شود. 💫 حتی وقتی شب کشیک داشت و صبح برای استراحت به خانه می‌آمد، تلفنش را کنار دستش می‌گذاشت. می‌گفت شاید برای اعزام به من زنگ بزنند. شاید شهادت در تقدیرش نبود اما با اصرار آن را گرفت. 🚨 همیشه می‌گفت در خانۀ ‌‌اهل بیت باید آنقدر در زد تا در را باز کنند. سعی کرد پایش را جای پای باجناق بگذارد. راوی همسر باجناق 🌹 🌹 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/CnPm8aFv8Fe/?igshid=YmMyMTA2M2Y= توییتر👇 ‏javad gharib (‎@ja
‍ 🍃❤️ شهید غریب بود و از اول می‌‌گفت که می‌‌خواهم شوم. اما همسر من خادم حرم بود. شرایط شغلی‌شان متفاوت بود. 🕹وقتی مهر روی شناسنامه باجناق خورد، خیلی غبطه خورد. بعد از شهادت شهید غریب، مهدی خیلی عوض شد. کسی که به خواستگاری من آمد با کسی که به شهادت رسید، خیلی متفاوت بود. 😢🕊بعد از شهادت باجناقش، تصمیم گرفت برای شهادت زندگی کند. تغییر رفتار و شخصیتش محسوس بود. حدود شش ماه قبل از شهادت شهید غریب، مهدی برای اعزام به سوریه اقدام کرد که موفق نشد. اما بعد از شهادت ایشان، تمام تلاشش را کرد. با اینکه به او گفته بودند اعزام نمی‌شوی، اما در تمام این دو سال و نیم پاسپورتش داخل جیبش بود. حرم (س) که می‌رفت، پاسپورت را به ضریح می‌زد. ❤️حتی مشهد هم که می‌رفت، پاسپورتش را می‌برد و به می‌زد که بتواند برای دفاع از حرم، به سوریه برود و شهادت نصیبش شود. حتی وقتی شب کشیک داشت و صبح برای استراحت به خانه می‌آمد، تلفنش را کنار دستش می‌گذاشت. می‌گفت شاید برای اعزام به من زنگ بزنند. شاید شهادت در تقدیرش نبود اما با اصرار آن را گرفت. 👌همیشه می‌گفت در خانۀ ‌‌اهل بیت باید آنقدر در زد تا در را باز کنند. سعی کرد پایش را جای پای بگذارد... باجناق هایی که هم فامیل شدند و هم شهید... سالروز شهادت : ۹۴.۰۴.۲۱ سالروز شهادت : ۹۶.۰۹.۲۱ (مهدی) (خادم حرم حضرت معصومه) به نقل از همسر شهید 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/CnPm8aFv8Fe/?igshid=YmMyMTA2M2Y= توییتر👇 ‏javad gharib (‎@javadgharib71) را بررسی کنید: https://twitter.com/javadgharib71?t=c3-XKWmmp2AeDzXgGw7S5A&s=09 نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
‌ ‌ و پُشتِ دیده پُر از است . . (مهدی) غريب🕊 💐
‍ ‍ 🌹 شهید غریب خلبان 🚁 بود و از اول می‌‌گفت که می‌‌خواهم شهید شوم. اما همسر من (شهید ایمانی) خادم حرم بود. شرایط شغلی‌شان متفاوت بود. 🔹 وقتی مهر شهادت روی شناسنامه باجناق خورد، خیلی غبطه خورد. بعد از شهادت شهید غریب، مهدی خیلی عوض شد. کسی که به خواستگاری من آمد با کسی که به شهادت رسید، خیلی متفاوت بود. 😔 بعد از شهادت باجناقش، تصمیم گرفت برای شهادت زندگی کند. تغییر رفتار و شخصیتش محسوس بود. حدود شش ماه قبل از شهادت شهید غریب، مهدی برای اعزام به سوریه اقدام کرد که موفق نشد. اما بعد از شهادت ایشان، تمام تلاشش را کرد. ✅ با اینکه به او گفته بودند اعزام نمی‌شوی، اما در تمام این دو سال و نیم پاسپورتش داخل جیبش بود. حرم حضرت معصومه (س) که می‌رفت، پاسپورت را به ضریح می‌زد. حتی مشهد هم که می‌رفت، پاسپورتش را می‌برد و به پنجره فولاد می‌زد که بتواند برای دفاع از حرم، به سوریه برود و شهادت نصیبش شود. 💫 حتی وقتی شب کشیک داشت و صبح برای استراحت به خانه می‌آمد، تلفنش را کنار دستش می‌گذاشت. می‌گفت شاید برای اعزام به من زنگ بزنند. شاید شهادت در تقدیرش نبود اما با اصرار آن را گرفت. 🚨 همیشه می‌گفت در خانۀ ‌‌اهل بیت باید آنقدر در زد تا در را باز کنند. سعی کرد پایش را جای پای باجناق بگذارد. راوی همسر باجناق 🌹 🌹
⭕️یادی کنیم از شهدای مدافع حرم که نگذاشتند عمه سادات دوباره به اسارت برود.. کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود..
بسم رب الشهدا و الصدیقین رزمنده مدافع حرم سید محمد رضا سادات علوی به جمع شهدای مدافع حرم پیوست.
‍ 🍃❤️ شهید غریب بود و از اول می‌‌گفت که می‌‌خواهم شوم. اما همسر من خادم حرم بود. شرایط شغلی‌شان متفاوت بود. 🕹وقتی مهر روی شناسنامه باجناق خورد، خیلی غبطه خورد. بعد از شهادت شهید غریب، مهدی خیلی عوض شد. کسی که به خواستگاری من آمد با کسی که به شهادت رسید، خیلی متفاوت بود. 😢🕊بعد از شهادت باجناقش، تصمیم گرفت برای شهادت زندگی کند. تغییر رفتار و شخصیتش محسوس بود. حدود شش ماه قبل از شهادت شهید غریب، مهدی برای اعزام به سوریه اقدام کرد که موفق نشد. اما بعد از شهادت ایشان، تمام تلاشش را کرد. با اینکه به او گفته بودند اعزام نمی‌شوی، اما در تمام این دو سال و نیم پاسپورتش داخل جیبش بود. حرم (س) که می‌رفت، پاسپورت را به ضریح می‌زد. ❤️حتی مشهد هم که می‌رفت، پاسپورتش را می‌برد و به می‌زد که بتواند برای دفاع از حرم، به سوریه برود و شهادت نصیبش شود. حتی وقتی شب کشیک داشت و صبح برای استراحت به خانه می‌آمد، تلفنش را کنار دستش می‌گذاشت. می‌گفت شاید برای اعزام به من زنگ بزنند. شاید شهادت در تقدیرش نبود اما با اصرار آن را گرفت. 👌همیشه می‌گفت در خانۀ ‌‌اهل بیت باید آنقدر در زد تا در را باز کنند. سعی کرد پایش را جای پای بگذارد... باجناق هایی که هم فامیل شدند و هم شهید... سالروز شهادت : ۹۴.۰۴.۲۱ سالروز شهادت : ۹۶.۰۹.۲۱ (مهدی) (خادم حرم حضرت معصومه) به نقل از همسر شهید
‍ ‍ 🌹 شهید غریب خلبان 🚁 بود و از اول می‌‌گفت که می‌‌خواهم شهید شوم. اما همسر من (شهید ایمانی) خادم حرم بود. شرایط شغلی‌شان متفاوت بود. 🔹 وقتی مهر شهادت روی شناسنامه باجناق خورد، خیلی غبطه خورد. بعد از شهادت شهید غریب، مهدی خیلی عوض شد. کسی که به خواستگاری من آمد با کسی که به شهادت رسید، خیلی متفاوت بود. 😔 بعد از شهادت باجناقش، تصمیم گرفت برای شهادت زندگی کند. تغییر رفتار و شخصیتش محسوس بود. حدود شش ماه قبل از شهادت شهید غریب، مهدی برای اعزام به سوریه اقدام کرد که موفق نشد. اما بعد از شهادت ایشان، تمام تلاشش را کرد. ✅ با اینکه به او گفته بودند اعزام نمی‌شوی، اما در تمام این دو سال و نیم پاسپورتش داخل جیبش بود. حرم حضرت معصومه (س) که می‌رفت، پاسپورت را به ضریح می‌زد. حتی مشهد هم که می‌رفت، پاسپورتش را می‌برد و به پنجره فولاد می‌زد که بتواند برای دفاع از حرم، به سوریه برود و شهادت نصیبش شود. 💫 حتی وقتی شب کشیک داشت و صبح برای استراحت به خانه می‌آمد، تلفنش را کنار دستش می‌گذاشت. می‌گفت شاید برای اعزام به من زنگ بزنند. شاید شهادت در تقدیرش نبود اما با اصرار آن را گرفت. 🚨 همیشه می‌گفت در خانۀ ‌‌اهل بیت باید آنقدر در زد تا در را باز کنند. سعی کرد پایش را جای پای باجناق بگذارد. راوی همسر باجناق 🌹 🌹
‌ ‌ و پُشتِ دیده پُر از است . . (مهدی) غريب🕊 💐 🍃☘سلامتی وصبوری دل مادران شهدا صلوات☘🍃
یا زینــــــب جــــــان خوف محشر از ڪسی باشد ڪه او بی صاحب است صاحب ما در قیامت عمه جانم زینب است 🌷☘ 🍄🌾 💐 @gharibshahid
‍ ‍ 🌹 شهید غریب خلبان 🚁 بود و از اول می‌‌گفت که می‌‌خواهم شهید شوم. اما همسر من (شهید ایمانی) خادم حرم بود. شرایط شغلی‌شان متفاوت بود. 🔹 وقتی مهر شهادت روی شناسنامه باجناق خورد، خیلی غبطه خورد. بعد از شهادت شهید غریب، مهدی خیلی عوض شد. کسی که به خواستگاری من آمد با کسی که به شهادت رسید، خیلی متفاوت بود. 😔 بعد از شهادت باجناقش، تصمیم گرفت برای شهادت زندگی کند. تغییر رفتار و شخصیتش محسوس بود. حدود شش ماه قبل از شهادت شهید غریب، مهدی برای اعزام به سوریه اقدام کرد که موفق نشد. اما بعد از شهادت ایشان، تمام تلاشش را کرد. ✅ با اینکه به او گفته بودند اعزام نمی‌شوی، اما در تمام این دو سال و نیم پاسپورتش داخل جیبش بود. حرم حضرت معصومه (س) که می‌رفت، پاسپورت را به ضریح می‌زد. حتی مشهد هم که می‌رفت، پاسپورتش را می‌برد و به پنجره فولاد می‌زد که بتواند برای دفاع از حرم، به سوریه برود و شهادت نصیبش شود. 💫 حتی وقتی شب کشیک داشت و صبح برای استراحت به خانه می‌آمد، تلفنش را کنار دستش می‌گذاشت. می‌گفت شاید برای اعزام به من زنگ بزنند. شاید شهادت در تقدیرش نبود اما با اصرار آن را گرفت. 🚨 همیشه می‌گفت در خانۀ ‌‌اهل بیت باید آنقدر در زد تا در را باز کنند. سعی کرد پایش را جای پای باجناق بگذارد. راوی همسر باجناق 🌹 🌹