🍃🌷
شوهرم راننده تریلی بود، در کنار زوریک چهار دختر به نام های "دیانا"، "اُفیک"، "ژانت" و"روبینا" داشتم. پسرم #عشق به وطن داشت برای همین داوطلبانه و خیلی اتفاقی با وجود استعداد خوبی که در درس خواندن داشت آن را نیمه تمام گذاشت و چند ماه قبل از شروع جنگ تحمیلی به خدمت سربازی رفت.
پسرم شیفته ورزش بود و فوتبال بازی می کرد و به همین دلیل جمعی از دوستانش تیم فوتبالی به نام "شهید زوریک مرادیان" تشکیل دادند.
😔هنوز هم با وجود اینکه ۳۴ سال از شهادت پسرم می گذرد غذاهایی که او دوست داشت را درست نمی کنم؛ او ماکارونی و کتلت خیلی دوست داشت.
💔غم از دست دادن زوریک شوهرم را سخت افسرده کرده بود و تا چند وقت نمی توانست به سر کار برود.
🔰همیشه پسرم نامه میداد که حالش خوب است و هر وقت که به مرخصی می آمد می گفت : در آنجا مرا خیلی دوست دارند، ولی من دست خودم نبود انگار به من الهام شده بود که او از میان ما می رود و دائم به او می گفتم: زوریک مواظب خودت باش.
هنوز ۹ ماه بیشتر از خدمت او نگذشته بود که یک روز صبح بیدار شدم به پدرش گفتم: خیلی نگران و دلواپس هستم. شب خواب دیدم، مثل اینکه زانوی "زوریک" تیر خورده و خونی شده بود. جیغ کشیدم، ولی او دست روی پایش گذاشت و گفت چیزی نشده است...
#تاریخ شهادت : ۵۹.۰۷.۲۲
#دفاع_مقدس
#شهید_زوریک_مرادیان
Defapress
@gharibshahid
کانال #شهید_قاسم_غریب 👆🌷