eitaa logo
قتيل عشق (اشعار آیینی محمدرضا مسعودی)
180 دنبال‌کننده
14 عکس
0 ویدیو
0 فایل
قتیل
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز اشک می چکد از چشم آفتاب چون آسمان چشم تو ابری است ای جناب شبنم به یاس چهره ات ای گل چه می کند؟ داغ پدر گرفته مگر از رخت گلاب؟ چون جد خویش علی به خفا گریه می کنی شاهنشه غریب ، خورشید در حجاب آتش فتاد بر جگر پاره ی پدر زان آتش جگر ، جگر تو شده کباب دیدی که خون روانه شد از گوشه ی لبش روی تراب پای کشد نجل بوتراب سوسو زند چو شمع سحر آفتاب عشق لرزه فتاده بر بدن و دل به پیچ و تاب در وقت احتضار سرش بود و دامنت و از سیل اشک خانه ی دل کرده ای خراب راس قمر به دامن مه آرمیده یا گردیده آفتاب عزادار آفتاب؟ https://eitaa.com/ghatile_eshgh
شبیه ابر بهارم مدام می بارم که زجر هجر تو بسیار کرده بیمارم به راه کوچه ی وصلت نریختم آبی چقدر گریه که در وصل تو بدهکارم سوار موجِ بلاخیزِ بحرِ طوفانم ولی چه باک از این بحر ، من تو را دارم به ندبه هم نکند ندبه ، وای بر این دل دلی که ندبه ندارد شده است سربارم نشسته ام سر راهت که بر سرم آیی تو یار باش، مبین من برای تو عارم هزار راه خطا رفته ام ، سیه رویم ز دامن تو ولی دست بر نمی دارم به خنده ای دل آواره ی مرا دریاب که من ز گریه کنان غم علمدارم https://eitaa.com/ghatile_eshgh
رودها خشک ولی چشم من از غم تر شد روزها هر چه گذشتند جهان بدتر شد آه از این آب و هوایی که ندارد بویت خاک، از آتش هجران توام بر سر شد کاشتم گل، که به پای تو بریزم صبحی آه از غیبت طولانی ، گل پرپر شد هر سحر وقت دعا، اشک خودش آتش بود هر کجا ریخت به پا آتش غم پرور شد این سیاهی است رفیق ره من تا به کجا؟ روشنای سحرم هجر تو رنج آور شد کاش از صبح ظهورت خبری می دادی که الا مردم عالم شب هجران سر شد من به امید نشستم که‌ منادی گوید صبح آمد ، فرج منتقم مادر شد من (قتیل) غم هجران تو باشم عشق است تا به کی زخم از این غم که چنان خنجر شد؟ https://eitaa.com/ghatile_eshgh