eitaa logo
غذای روح
483 دنبال‌کننده
799 عکس
281 ویدیو
50 فایل
این کانال برای بهره مندی ازغذای روح تشکیل شده و در آن تنها از تعلیمات حضرت آیةالله سید حسن ابطحی رحمه الله استفاده شده
مشاهده در ایتا
دانلود
{شرط توحيد} ✳️ توحيد به معنى يكى كردن است اما شرط دارد، چون ممكن است انسان فقط يك خدا را بشناسد و آن فرعون باشد و خداى ديگرى را هم قبول نداشته باشد و يكى ديگر يك خدا را بشناسد و آن اربابش يا رئيس اداره اش باشد. 🔸 در روايت سلسلة الذهب، حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام فرمود: "بشروطها و انا من شروطها" يعنى امام رضا عليه السلام صراط مستقيم است و از داخل اين صراط مستقيم بايد عبور كرد. 🔷 شروط توحيد، همين چهارده معصوم هستند، يعنى ما بايد اعمالمان را صد درصد با اعمال معصومين تطبيق دهيم، تا در صراط مستقيم باشيم، در راه خدا باشيم. اگر يك سر سوزن از اعمال ما با اعمال ائمه ى اطهار عليهم السلام در حدّ افراط يا تفريط باشد، موحّد نيستيم و در حديث كه گفته شده: كسى كه موحّد شد از عذاب ايمن است، مربوط به اين شخص نمى شود. (از فرمايشات حضرت آية الله سيدحسن ابطحى رحمة الله عليه) كتاب علیه السلام 🆔 @Ghazayeroohemofid
{چرا در اصول دين نمى توان تقليد كرد؟} چون اصول دين مربوط به اعتقادات است. اعتقاد «عقد قلب» است. الان مثلاً شما اعتقاد داريد روز است آيا مى شود تقليدى بگوئيد روز است؟ خير بايد انسان خودش لمس كند و اعتقاد پيدا كند، انسان چيزى را كه مى خواهد اعتقاد پيدا كند بگويد فلانى مى گويد من هم قبول دارم غلط است. البتّه اگر از گفته ى او انسان يقين پيدا كند، بد نيست. اين هم اعتقاد مى شود. امّا خودش يقين ندارد. فلانى گفته مسأله اين طور است، شما الان شك سه و چهار را در نماز بنا به چه مى گذاريد؟ بنابر چهار مى گذاريد و نماز را سلام مى دهيد و بعد هم يك ركعت نماز احتياط مى خوانيد. اينجا تقليد كرده ايد. مى گويند چرا اين كارها را مى كنى؟ مى گوئى من اينها را نمى دانم. مرجع تقليدم گفته است. چون او گفته و من هم بايد از او تقليد كنم، پس كارى را كه او گفته مى كنم. امّا نمى توانيد بگوئيد من خدا را مى شناسم و احساس كردم به خاطر اينكه فلانى مى گويد، امّا خودم شك دارم. اين عقد قلب نيست. در اصول اعتقادات همه ى افراد، هر كس كه مكلّف مى شود بايد اعتقاد به وجود خدا داشته باشد (همان طور كه ما الان اعتقاد به اينكه روز است داريم) اعتقاد به وجود پيغمبران داشته باشد بايد اعتقاد به معاد داشته باشد. اصول اعتقادات تقليدى نيست من بگويم چون مرجع تقليدم گفته خدا هست من هم مى گويم خدائى هست، خودم نمى دانم، اين غلط است. بنابراين اعتقاد به وجود خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله و امامت و معاد، اينها مسائلى است كه مربوط به عقد قلب است و تقليد كردن با اعتقاد منافات دارد. لذا گفته اند در اصول اعتقادات نبايد تقليد بكنيد. (از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه) کتاب 🆔 @Ghazayeroohemofid
{با توجّه به اينكه در خانواده ها گاهى فرزندان توسط پدر و مادر يا معلّم مورد ضرب و شتم قرار مى گيرند آيا موجب دادن ديه نيست؟} كتك زدن وسيله ى تربيت نيست. روى غضب، انسان كتك مى زند و نمى شود گفت به قصد تربيت است، كتك زدن بيشتر بچه را جرى مى كند. آنچه ممكن است بچّه را محدود كند و تحت فرمان براى تربيت وادار نمايد ترساندن بچّه است. گاهى حتّى كتك زدن ترس بچّه را مى ريزد و مى گويد آخرش اين است. ولى اگر بگويد كارى مى كنم كه ناراحت شوى مى ترسد و از كار بد دست مى كشد. مى گويند: شخصى در دهى بود الاغش را دزديدند به مردم گفت: اگر الاغم را ندهيد مى روم در شهر كارى انجام مى دهم. مردم ترسيدند فكر كردند شخصيّتى است و آوردند الاغش را دادند و بعد گفتند خوب اگر نمى داديم چه كار مى كردى؟ گفت: مى رفتم الاغ ديگرى را مى خريدم. گاهى ترساندن و ابّهت طرف بچّه را بيشتر تحت فرمان مى كشد و كتك زدن درست نيست و تربيت با كتك زدن درست نمى شود. از هر پدر و مادرى كه بچّه را كتك مى زنند، بپرسيد آقا قصد تربيت داشتيد؟ مى گويند نه عصبانى بوديم. يعنى بدون استثناء هيچ پدر و مادرى به نيّت تربيت بچّه اش را نمى زند. بلكه به نيّت اين است كه خودش را راحت كند و عقده اش را خالى كند اين هم صحيح نيست كه من ناراحتى خودم را رفع كنم و بچّه را بزنم و بعد هم تربيت نشود. مثلاً پولى از جائى برداشته و شما يك سيلى زديد خوب چيزى نمى شود، بچّه مى گويد مى ارزد تو يك سيلى ديگرى بزن و ما كار ديگرى بكنيم. ولى اگر انسان طرف را بنشاند - حتّى اگر بچّه ى كوچكى باشد - به او بگويد كه به اين دليل و اين دليل اگر دو مرتبه اين كار را انجام بدهى خيلى بد است، تأثیر بهتری دارد. اگر پدر و مادرى بچّه را طورى بزنند كه جاى زدن كبود شود يا نقص عضو بشود بايد ديه بدهند و ديه را بايد با نظر حاكم شرع بدهند. (از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه) کتاب 🆔 @Ghazayeroohemofid
{اگر حقّ الناس در گردن ما باشد و فراموش شده باشد تكليف چيست؟} اگر مقدارش فراموش شده، بايد تا مقدارى كه يقين مى كند، ديگر حقّى به گردنش نيست، به طرفى كه فراموش نشده بدهد. اگر شخص فراموش شده، بايد انسان ردّ مظالم بدهد. يعنى مى داند يك هزار تومانى به مردم بدهكار است، ولى نمى داند به چه كسى بايد پول را بدهد. اين را مى دهد به عنوان ردّ مظالم. يعنى مى برد به يك مجتهد مى دهد آن مجتهد يا وكيل مجتهد (فرقى نمى كند) بايد به فقرائى كه مى شناسد بدهد. اگر نه حقّ را مى داند و نه شخص را مى داند، آن قدر ردّ مظالم مى دهد تا يقين كند كه همه را داده است يعنى تا جائى كه انسان خودش را از حقّ النّاس راحت و خارج بداند. (از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه) کتاب 🆔 @Ghazayeroohemofid
{چگونه با پروردگار انس بگيريم؟} انس با پروردگار از دو راه بوجود مى آيد: يكى بوسيله ى تزكيه ى نفس كه وقتى انسان خودش را از رذائل اخلاقى و صفات حيوانى و شيطانى نجات داد و تهذيب نفس كرد، طبعا روحش با صفات حسنه الهى وحدت پيدا مى كند و مؤانست برقرار مى شود. دوّم با دعا و خواندن ادعيه ى مأثوره و مناجات، بخصوص مناجات خمسة عشر و هر چه انسان بتواند با خداى تعالى بيشتر با زبان خودش حرف بزند و مناجات كند خيلى ساده، انسش بيشتر مى شود و به عنوان آنكه خدا با او حرف بزند، قرآن بخواند تا كم كم انس با خدا برايش بوجود بيايد. (از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه) کتاب 🆔 @Ghazayeroohemofid
{شرط توحيد} توحيد به معنى يكى كردن است اما شرط دارد، چون ممكن است انسان فقط يك خدا را بشناسد و آن فرعون باشد و خداى ديگرى را هم قبول نداشته باشد و يكى ديگر يك خدا را بشناسد و آن اربابش يا رئيس اداره اش باشد. در روايت سلسلة الذهب، حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام فرمود: "بشروطها و انا من شروطها" يعنى امام رضا عليه السلام صراط مستقيم است و از داخل اين صراط مستقيم بايد عبور كرد. شروط توحيد، همين چهارده معصوم هستند، يعنى ما بايد اعمالمان را صد درصد با اعمال معصومين تطبيق دهيم، تا در صراط مستقيم باشيم، در راه خدا باشيم. اگر يك سر سوزن از اعمال ما با اعمال ائمه ى اطهار عليهم السلام در حدّ افراط يا تفريط باشد، موحّد نيستيم و در حديث كه گفته شده: كسى كه موحّد شد از عذاب ايمن است، مربوط به اين شخص نمى شود. (از فرمايشات حضرت آية الله سيدحسن ابطحى رحمة الله عليه) كتاب علیه السلام 🆔 @Ghazayeroohemofid
{آيا مى توان از فلسفه ى احكام سؤال كرد؟} ١/ البتّه سؤال كردن از فلسفه ى احكام اشكالى ندارد و از ائمّه عليهم السلام هم سؤال كرده اند و مى شود هم سؤال كرد و هم جواب داد. فلسفه ى احكام يعنى اينكه هر حكمى كه از جانب پروردگار آمده است، علّت آن حكم را بدانيم. ما دو كتاب به نامهاى "علل الشرايع" و "معانى الأخبار" داريم كه تنها مرحوم صدوق از فلسفه ى احكام از ائمّه عليهم السلام روايت كرده است (كه اكثرش مربوط به فلسفه ى احكام است). پيشوايان دين نخواسته اند كه ما فلسفه ى احكام را ندانيم. ولى اگر فردى فكر مى كند، مثلاً گاهى شنيده مى شود كه جوانى كه هيچ اطّلاعى از دين ندارد، مى گويد: تا من فلسفه ى نماز را ندانم نماز نمى خوانم. اين حرف بسيار غلطى است. چون فلسفه ى بعضى از احكام را كه گفته اند و يا بيان كرده اند، براى اين است كه جلوى فهم انسان را نگيرند والاّ اگر حقيقتش را بخواهيد، اگر كسى فلسفه ى احكام را نداند و ايمان به خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله داشته باشد، بهتر عمل مى كند. ما دانشمندان زيادى داشته ايم كه مضرّات بعضى از چيزها مثل مشروبات الكلى و دخانيات را مى دانستند و باز هم از آنها استفاده مى كردند. يكى از رفقاى دانشمند ما مى گفت: ما مى خواستيم مقاله اى درباره مضرّات سيگار تنظيم كنيم. هفت نفر بوديم، پنج نفر از ما در همان جلسه سيگار مى كشيدند. گفتم: اقلاًّ سر اين جلسه سيگار نكشيد. ادامه دارد... (از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه) کتاب 🆔 @Ghazayeroohemofid
{آيا مى توان از فلسفه ى احكام سؤال كرد؟} ٢/ ادامه مطلب... در كتاب "مناظره ى دكتر و پير" مرحوم شهيد هاشمى نژاد نقل كرده اند كه يكى از اساتيد براى عدّه اى، خيلى خوب و زياد درباره ى مضرّات مشروبات الكلى سخنرانى كرد. بعد بعضى از شاگردان گفتند كه امروز بهتر صحبت كرديد. گفت: بلى امروز بيشتر مشروب مصرف كرده ام و سرحال تر بوده ام، لذا بهتر صحبت كردم. و امثال اينها زياد است و من فكر نمى كنم هيچ سيگارى منصفى باشد كه بگويد سيگار منفعت دارد. فلسفه ى بد بودن و ضررهايش را مى داند ولى باز هم سيگار مى كشد. درباره ى آنهائى كه فلسفه ى احكام را نمى دانند، فرض كنيد افراد مؤمن كامل و بى سواد كه من زياد ديده ام، در دهات و روستاها هستند، كسانى كه اگر قطعه قطعه شان بكنيد، يك قطره مشروب نمى خورند با اينكه فلسفه اش را نمى دانند ولى ايمان دارند كه مشروب حرام است و نبايد آن را خورد. يا مثلاً راننده اى پشت چراغ قرمز رسيده است، كسى كه فلسفه اش را مى داند، اين طرف و آن طرف خيابان را نگاه مى كند، مى بيند ماشين نمى آيد گاز مى دهد و عبور مى كند و قانون را زير پا مى گذارد. ولى كسى كه فلسفه اش را نمى داند، فقط گفته اند كه به چراغ قرمز رسيدى توقّف كن. او مى ايستد و عبور نمى كند. فلسفه ى احكام اگر بخواهد انسان را در انجام حكم الهى سست كند، همان بهتر كه انسان آن را نداند. ادامه دارد... (از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه) کتاب 🆔 @Ghazayeroohemofid
{آيا مى توان از فلسفه ى احكام سؤال كرد؟} ٣/ ادامه مطلب... فلسفه ى احكام اگر بخواهد انسان را در انجام حكم الهى سست كند، همان بهتر كه انسان آن را نداند. ولى اگر فلسفه ى احكام را جزئى از فلسفه ى آن احكام بداند (يعنى شما بدانيد هر چه هم فلسفه ى احكام را مى دانيد باز جزئى از فلسفه ى آن حكم است) مثلاً شما مى خواهيد فلسفه ى وضو را اين طور بيان كنيد كه صورت و دستها تا جائى كه بيرون است و كثيف مى شود بايد تميز شود، پس بايد روزى چند مرتبه بشوئيد. فلسفه ى وضو اگر اين باشد ما روزى ده مرتبه با صابون آنها را مى شوئيم و وضو نمى گيريم. آيا مى شود؟ خير، چون فلسفه اش تنها اين نيست. مهمترين فلسفه ى تمام احكام يك چيز است و آن تعبّد است. كسى از من پرسيد: من به حمّام رفتم و كاملاً خودم را با صابون تميز شستم ولى نيّت غسل نكردم آيا من باز هم جُنب هستم؟ گفتم: بله چون تو نيمى از فلسفه ى حكم را انجام داده اى و نصف مهم ديگر آن را انجام نداده اى. نصف آن نظافت و تميزى بدن است و نصف ديگر آن تميز شدن روح است. ادامه دارد... (از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه) کتاب 🆔 @Ghazayeroohemofid
{آيا مى توان از فلسفه ى احكام سؤال كرد؟} ۴/ بخش پایانی... روح انسان چگونه تميز مى شود؟ بايد انسان نيّت كند. مثلاً سر و گردن را چون خدايا تو گفتى، اوّل هم سر و گردن را مى شويم، چون تو فرمودى و اين عمل را تو فرمودى و بندگى من ايجاب مى كند كه اين كار را با اين خصوصيّت انجام دهم، اين عمل روحيه ى بندگى در انسان ايجاد مى كند. بعد طرف راست و بعد طرف چپ را مى شويم. چون خدايا تو گفتى و اگر سر سوزنى مانع باشد، رفع مى كنم چون تو گفتى و اگر بعد از غسل مانعى در بدنم ديدم دوباره غسل مى كنم. چون تو اين را قبول ندارى و تمام اينها در انسان بندگى ايجاد مى كند و روح انسان را از آلودگيها پاك مى كند. اگر مكّه مشرّف بشويد، خواهيد ديد همان نصف فلسفه را كه در وضو متوجّه مى شويم در آنجا نخواهيم فهميد. چرا هفت مرتبه دور يك خانه ى سنگى گشتن؟ يا چرا هفت مرتبه سنگ به محلّى زدن؟ يا چرا در آن شلوغى و گرفتارى سر تراشيدن؟ شايد واقعا فلسفه ى بعضى از اينها را نمى فهميم. يا مثلاً گردى صورت زن كه بعضى از علما واجب و بعضى لااقل مستحب شديد يا احتياط براى پوشاندنش دارند، همان گردى صورت، واجب است كه در حال احرام در مقابل مردها باز باشد. يعنى اگر پوشاند به احرامش خلل وارد شده است و همين پوشيه را اگر انداخت، احرامش بهم خورده است. خوب، اين براى چيست؟ چرا؟ يعنى اينكه بنده باش و هر چه مى گويند گوش كن. مى خواهند اين روحيّه را در تو بوجود بياورند. و اين مسأله در عبادتها و تمام كارها مهمّ است كه ما بنده ى خدا بشويم و خدا معبود ما باشد و ما مطيع پروردگار باشيم. لذا در تمام احكام هر چه هم بخواهيم فلسفه اش را بفهميم و به فرض تمام فلسفه ى نماز را فهميديم، اگر به اين فلسفه نرسيده باشيم و آن را منظور نكنيم، چون آن فلسفه ى اصلى كه بندگى و عبوديّت است آن را انجام نداده ايم، عبادتمان باطل است. (از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه) کتاب 🆔 @Ghazayeroohemofid
{با توجّه به اينكه ارواح در عالم قبل مطالبى را تعليم گرفته اند و در اين عالم بايد توسط انبياء و "ائمّه ى اطهار" (عليهم السّلام) آنها را متذكّر شوند، اين آيه يعنى: "هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الاُْمِيينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يتْلُوا عَلَيهِمْ اياتِه وَ يزَكّيهِمْ وَ يعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ" چطور توضيح داده مى شود؟} در اين آيه تعليم كتاب و حكمت را انسان چه فراموش كرده باشد و بخواهد ياد بگيرد، يا بخواهد از اوّل ياد بگيرد فرقى نمى كند. مثل آنكه شما هنرى را بلد بوده ايد و مدّتى آن را ترك كرده باشيد آن را يادتان رفته است. حال اگر يادآورى كنند. مثل اين است كه از اوّل هيچ بلد نبوده و به شما آن را ياد داده اند. فرقى نمى كند. به هر دو مى شود گفت تعليم مى دهند. اينجا هم همين طور، مطالب آن عالم را فراموش كردن يا براى بار اوّل ياد گرفتن هر دو را تعليم مى گويند و اشكالى ندارد. (از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه) کتاب 🆔 @Ghazayeroohemofid
{علت رفاه كامل مادّى برخی کفار و وضع بد بعضى از مسلمانها} بدون ترديد در نهايت، هم كافر و هم مسلمان از دنيا مى روند. شخص كافر ممكن است كارهاى خوبى در اين دنيا كرده باشد و مسلمان هم گاهى كارهاى بدى انجام داده است. در مورد كفّار، خداى تعالى مى خواهد در همين دنيا ثواب كارهائى كه كرده به او بدهد، او را ثروتمند مى كند، از دنيا متمتّعش مى كند كه روز قيامت طلبى نداشته باشد و نگويند خدايا ما به فلان فقير دستگيرى كرديم، فلان بنده را خوشحال كرديم. خدا مى فرمايد تو در دنيا بنده ى ما را خوشحال كردى، ما هم در دنيا خودت را خوشحال كرديم و تو طلبى از ما ندارى. انسان نبايد فكر كند كه افراد معصيتكار در دنيا در رفاه و آسايشند. رفاه و آسايش دنيا به پول نيست كه به درد نمى خورد. مثل اين مى ماند كه انسان از روى يك پلى عبور كند و وسائل آسايش و راحتيش فقط روى همان پل باشد وقتى به آن طرف پل رسيد، همه ى بدبختيها متوجّه اش شود اين هيچ ارزشى ندارد. و از آن طرف افراد مسلمان هم ممكن است كارهاى بدى كرده باشند و بايد به هر حال به خاطر آن كارها عذاب بكشند. خداى تعالى نمى خواهد روز قيامت آنها را گرفتار عذابهاى سخت كند. در همين دنيا با آنها تصفيه حساب مى كند. در اين دنيا فقيرشان مى كند و جزايشان را مى دهد. چون اين دنيا زودگذر است و بعد از آن آنها تا ابد در رفاه و آسايشند. (از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه) کتاب 🆔 @Ghazayeroohemofid