eitaa logo
قصه ها و سرگرمیهای کودکان
46.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
31 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. سلام سلام بچه ها جون😘 خوبین؟ خوشین؟😍 صبحتون بخیر 🌞🌻 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کنار من باش چون میخوام کاردستی رو با تکنيک های ساده ،متفاوت و آسون بهت یادبدم..😍😎 🧸@gheseh_gheseh
💬 | متن پیام: سلام لطفا قصه های صوتی که برای بچه ها میزارید با صداهای آرام و مهربان باشه بعضی ها خیلی حالت جدی و تند هست و من اون فایل رو رد میکنم بره و نیزارم بچم گوش کنه. فایل هایی که بینش آهنگ لالایی داره خیلی خوبه و صدای خانم هم دلچسب ✍️سلام لطفا لینک چند نمونه از مواردی را که به آنها انتقاد دارید ارسال کنید تا بررسی کنیم. روی همان قصه راست کلیک کنید و کپی لینک را بزنید و در پیام بگذارید
💠 احکام دانش آموزی: غیبت 🔻 سارا به زهرا گفت: برای تولدت، پریسا رو دعوت نکن، اخمو هست و لباسای زشت می پوشه، عکسامون زشت میشه. زهرا گفت: پشت سر دوستمون حرف نزن، کار درستی نیست! ❓بچه های گل به نظرتون حرف زهرا درسته یا سارا؟ 🔹 سارا نباید پشت سر دوستش حرف میزد و از بدی هاش می گفت. 🔸 وقتی عکسشون زشت میشه، حق با سارا بوده. 🔹 چون تولد بوده، عیب نداشته در مورد دوستشون حرف بزنن. 🔸 آخه تولد زهرا بوده، سارا نباید دخالت می کرده. ✅ عزیزان دل، سارا کار بدی کرد پشت سر دوستش حرف زد، و عیبش رو گفت. به این کار میگن غیبت کردن. خدای مهربون تو قرآن میگه: پشت سر کسی غیبت نکنید: وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا. 📚حجرات، آیه ۱۲. ❣️ مواظب باشیم پشت سر کسی حرف نزنیم و با مهربونی به بقیه هم بگیم که این کار زشت رو نکنن☺️ 🧸@gheseh_gheseh
دستاوردهای انقلاب اسلامی 🧸@gheseh_gheseh
🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺 بابا وضو می گیره چون موقع اذونه وقت صدا کردنه خدای مهربونه می خواد بگه خدا جون از خوبی‌هات ممنونم لطف و محبتت را ما همه خوب می دونیم منم وضو می گیرم می خوام نماز بخونم می خوام بگم تشکر خدای مهربونم 🧸@gheseh_gheseh
. نقاشی کنار دفتر🎨📙 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با یه بازی هیجان انگیز دقت و تمرکز و حافظه فعال کودکت رو افزایش بده🤗🤗 🧸@gheseh_gheseh
🐌🐌🐌🐌🐌🐌 آفرینش حلزون روزهاي اول فصل بهار بود ، هوا گرم و گرمتر مي شد و حيوانات ، جنب و جوش و تلاش را از سر گرفته بودند . آقاي چهاردست همينطور سوت زنان و شادي كنان به اين طرف و آن طرف مي جهيد و مي خنديد . بعد با خودش گفت : چه هواي خوبي بهتر است به ديدن دوستم بروم و با هم از اين هواي خوب لذت ببريم . وقتي كه به طرف خانة دوستش به راه افتاد توي مسير پايش ليز مي خورد و نمي توانست درست راه برود و يكدفعه پرت شد روي زمين . عنكبوت از راه رسيد و با ديدن ملخ كه روي زمين افتاده بود و پهن شده بود ، حسابي خنده اش گرفت ، طوري كه نمي توانست جلوي خنده اش را بگيرد ! ملخ خيلي ناراحت شد و گفت : عنكبوت كجاي زمين افتادن خنده دارد ؟ عنكبوت خودش را جمع و جور كرد و گفت : نه دوستم ، من تو را مسخره نمي كنم ، از من ناراحت نشو ! اصلاً به من بگو ببينم چه كسي اينجا را ليز كرده است تا خودم حسابش را برسم ! يكدفعه خود عنكبوت هم ليز خورد و افتاد و هر دو با هر زحمتي كه بود از زمين بلند شدند و به راه افتادند و با احتياط قدم بر مي داشتند . همينطور كه مي رفتند به جايي رسيدند كه ديگر زمين ليز نبود . به جانور عجيبي رسيدند و گفتند : اين ديگر چيست ؟ او گفت : سلام ! اسم من حلزون است . بعد آنها هم صدا گفتند : از كجا پيدايت شده ؟ چرا برگها و سبزي هاي مزرعة ما را مي خوري ؟ تا حالا از كجا غذا بدست مي آوردي ؟ حلزون گفت : صبر كنيد دوستان من ! از اول هم من اينجا بودم ، زمستان را داخل خانه ام بودم و خوابيده بودم ! حالا كه بهار شده از خواب بيدار شدم . آنها گفتند : « ولي ما كه خانه اي نمي بينيم ! » حلزون گفت : خب همين صدفي كه پشت من است ، خانه من است ، آنها با اخم گفتند : اصلاً به ما مربوط نيست خانه تو چه شكلي و كجاست چرا زمين را ليز كرده اي و چطوري ؟ حلزون گفت : بله من اين كار را كرده ام ولي دلم نمي خواست اينطوري بشود و شما به زمين بخوريد ! من مجبورم براي حركت كردن اين مايع لغزنده را روي زمين بپاشم و روي آن بخزم ، چون مثل شما پا ندارم و اين مايع لغزنده به من كمك مي كند . آنها گفتند : ما نمي دانستيم كه تو با چه زحمتي مجبوري راه بروي ! از تو معذرت مي خواهيم كه رفتارمان بد بود ! حلزون گفت : نه ، اين كه گفتم مجبورم به خاطر اين نبود كه بخواهم بگويم دارم زحمت مي كشم ، نه ، خدا مرا اينطور آفريده و اين مايع لغزنده را هم در اختيار من قرار داده است ، وسيلة راه رفتن شما پاهايتان است و من براي حركت كردن مي خزم ! هميشه هم خدا را شكر مي كنم . ملخ و عنكبوت گفتند : ما بايد از اين به بعد سعي كنيم اطرافمان را خوب ببينيم و جلوي پايمان را خوب نگاه كنيم و زمين نخوريم و بعد هم كسي را سرزنش نكنيم . بعد هم با تعجب پرسيدند : حلزون جان تو كه دندان نداري ! چطوري اين همه برگ و سبزي را مي جوي ؟ حلزون جواب داد خدا به من بيش از پانزده هزار دندان داده است كه در پشت زبانم مخفي است . آنها از تعجب به هم نگاه كردند و گفتند : واي چقدر دندان ! خروس طلايي نوك زنان به طرف آنها مي آمد ، آنها دو نفر پا به فرار گذاشتند ولي حلزون نتوانست به تندي آنها حركت كند ، آنها پشت يك بوته قايم شدند و به حلزون نگاه مي كردند . خروس به حلزون كه رسيد چند نوك به او زد و بعد هم از آنجا دور شد . آنها نگاه كردند و ديدند ، خانه حلزون ، صحيح و سالم آنجاست ولي از خود حلزون ، خبري نيست . ناراحت شدند و شروع كردند به گريه . حلزون فرياد زد : من اينجا هستم ، زنده و سلامت ! براي چي گريه مي كنيد ؟ فراموش كردين كه اين صدف از من محافظت مي كنه ؟ عنكبوت گفت : تو چطور توي اين صدف پر پيچ و خم جا مي شوي ؟ حلزون با لبخندي بر لب گفت : من بدن نرمي دارم ، خودم را به شكل صدفم در مي آورم و راحت توي آن جا مي شوم . مي بينيد اين هم يكي ديگر از شگفتيهاي وجود من است . در آفريده هاي خداوند چيزهاي عجيب و شگفت انگيزي وجود دارد . از آن روز به بعد عنكبوت و ملخ و حلزون دوستان خوبي براي هم شدند . نتيجه اينكه : ۱. خداوند در وجود هر آ‏فريده اي ظرافتهايي مخصوص قرار داده است كه با ديگري متفاوت است ، ما بايد قدر نعمتها را بدانيم و شكر گزار باشيم . ۲. براي شناخت طبيعت و آفريده هاي خدا بيشتر تحقيق كنيم و بپرسيم و مطالعه كنيم . 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. نقاشی فیل🐘🐘🐘 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودکانه 👆 کیتی خودش به دستشویی می ره بفرستید برای والدینی که مشغول از بچه هان 🧸@gheseh_gheseh
کاردستی امروز الفبا با حرف ب ب‍ 😍 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ شاد کودکانه بفرستید برای همه اونایی که نی نی دارن. یادتون باشه همخوانی کنید با بچه ها😍 🧸@gheseh_gheseh