eitaa logo
قصه ها و سرگرمیهای کودکان
46.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
31 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶 ( سیاه و سفید) 📥 کنید سفید و سفید، سفید و سفید سیاه و سیاه، سیاه و سیاه آبی و قرمز، زرد و قهوه‌ای اسم رنگارو نگی اشتباه خورشید خانم و طلایی بکش 🌞 آقا گاو رو حنایی بکش 🐂 رنگ سبزه‌ها سبز چمنی🍃 آقا گربه رو آبی نزنی 🐱 دو چشم آسمونی دو ابروی کمونی مادر بزرگ خوبم می‌خواد بیاد مهمونی مهربون باش و خندون 😊 گلدون بذار تو ایوون قند و بریز تو قندون چایی بریز تو فنجون ☕ آبی، آبی، قرمز، قرمز پیش دستی‌ها اناری آبمیوه رو نارنجی کن رنگ نیلی نداری؟ رنگ چایی پُر رنگه☕ گربه با موش می‌جنگه🐱 🐭 بارون، بارون، بارونه ☔ بلبل آواز می‌خونه عروسکم ملوسه 🎎 خوشگله مثل عروسه رنگ سرخ کلاهش مثل تاج خروسه 🐔 خونه، خونه، ماشین، ماشین 🏠🚘 دادا رو خوشگل بچین آبی و قرمز، قرمز و آبی بیا کنار گُل بشین 🌸 🧸@gheseh_gheseh
دستاوردهای انقلاب اسلامی 🧸@gheseh_gheseh
‍ 🌸🐚لباس شکوفه ای🐚🌸 نازنین 👧به درخت هلو 🌳نگاه کرد. روی شاخه های درخت پر بود از شکوفه های صورتی.🌸🌺 درخت هلو 🌳گفت: چرا ناراحتی؟نازنین 👧گفت: آخه جشن تولد 🎂🎉دوستم است ولی لباس قشنگ ندارم بپوشم. درخت گیلاس🌳 با شکوفه های سفید کنار درخت هلو ایستاده بود، گفت: این غصه ندارد نازنین خانم👧. درخت سیب 🌳به بقیه درخت ها نگاه کرد و گفت: کی دوست دارد نازنین 👧کوچولو لباس شکوفه ای قشنگ داشته باشد؟ درخت ها 🌳🌳🌳یک صدا گفتند: ما بعد همگی خودشان را تکان دادند. شکوفه های 🌼🌸🌺زیادی روی سر نازنین👧 افتاد. نازنین خندید. درخت هلو🌳 خاله پینه دوز را صدا زد. بلبل🦜 شکوفه ها را با نوکش جمع کرد و جلوی خاله پینه دوز گذاشت. خاله پینه دوز هم تند تند شکوفه های صورتی🌸🌺 و سفید را کنار هم می گذاشت و می دوخت. وقتی کار خاله پینه دوز تمام شد. به نازنین 👧گفت: بیا این هم یک لباس خوشگل برای میهمانی جشن تولد. نازنین👧 با خوشحالی لباس را پوشید. درخت ها برای نازنین 👧دست زدند. بلبل🦜 بقیه شکوفه ها 🌸🌺را جمع کرد، آن ها را به هم بست و به نازنین داد و گفت: بیا، این دسته گل💐 قشنگ هم هدیه تولد🎁. من هم آوازم را توش گذاشتم ببری برای دوستت. نازنین گفت👧: شما چقدر مهربانید. بلبل گفت: توی سرزمین آرزوها همه به هم کمک می کنند. نازنین 👧دسته گل💐 را گرفت و گفت من هم می خواهم مثل اهالی سرزمین آرزوها به همه کمک کنم. درخت ها🌳🌳🌲🌲 برای نازنین دست زدند. نازنین خندید.😁 🧸@gheseh_gheseh
⭐️🍬🍭⭐️🍭🍬⭐️ نماز ستون دین است و تمامی امامان نماز را دوست داشتند و همیشه ما را به نماز خواندن تشویق می کردند همانگونه که امام حسین (ع) میفرمایند:من نماز را دوست دارم 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن جذاب ایرانی ایلیا - تولد یک قهرمان این داستان : حادثه صدر 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. سلام سلام بچه ها جون😘 خوبین؟ خوشین؟😍 صبحتون بخیر 🌞🌻 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کنار من باش چون میخوام کاردستی رو با تکنيک های ساده ،متفاوت و آسون بهت یادبدم..😍😎 🧸@gheseh_gheseh
💬 | متن پیام: سلام لطفا قصه های صوتی که برای بچه ها میزارید با صداهای آرام و مهربان باشه بعضی ها خیلی حالت جدی و تند هست و من اون فایل رو رد میکنم بره و نیزارم بچم گوش کنه. فایل هایی که بینش آهنگ لالایی داره خیلی خوبه و صدای خانم هم دلچسب ✍️سلام لطفا لینک چند نمونه از مواردی را که به آنها انتقاد دارید ارسال کنید تا بررسی کنیم. روی همان قصه راست کلیک کنید و کپی لینک را بزنید و در پیام بگذارید
💠 احکام دانش آموزی: غیبت 🔻 سارا به زهرا گفت: برای تولدت، پریسا رو دعوت نکن، اخمو هست و لباسای زشت می پوشه، عکسامون زشت میشه. زهرا گفت: پشت سر دوستمون حرف نزن، کار درستی نیست! ❓بچه های گل به نظرتون حرف زهرا درسته یا سارا؟ 🔹 سارا نباید پشت سر دوستش حرف میزد و از بدی هاش می گفت. 🔸 وقتی عکسشون زشت میشه، حق با سارا بوده. 🔹 چون تولد بوده، عیب نداشته در مورد دوستشون حرف بزنن. 🔸 آخه تولد زهرا بوده، سارا نباید دخالت می کرده. ✅ عزیزان دل، سارا کار بدی کرد پشت سر دوستش حرف زد، و عیبش رو گفت. به این کار میگن غیبت کردن. خدای مهربون تو قرآن میگه: پشت سر کسی غیبت نکنید: وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا. 📚حجرات، آیه ۱۲. ❣️ مواظب باشیم پشت سر کسی حرف نزنیم و با مهربونی به بقیه هم بگیم که این کار زشت رو نکنن☺️ 🧸@gheseh_gheseh
دستاوردهای انقلاب اسلامی 🧸@gheseh_gheseh
🌺☘️🌺☘️🌺☘️🌺 بابا وضو می گیره چون موقع اذونه وقت صدا کردنه خدای مهربونه می خواد بگه خدا جون از خوبی‌هات ممنونم لطف و محبتت را ما همه خوب می دونیم منم وضو می گیرم می خوام نماز بخونم می خوام بگم تشکر خدای مهربونم 🧸@gheseh_gheseh
. نقاشی کنار دفتر🎨📙 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با یه بازی هیجان انگیز دقت و تمرکز و حافظه فعال کودکت رو افزایش بده🤗🤗 🧸@gheseh_gheseh
🐌🐌🐌🐌🐌🐌 آفرینش حلزون روزهاي اول فصل بهار بود ، هوا گرم و گرمتر مي شد و حيوانات ، جنب و جوش و تلاش را از سر گرفته بودند . آقاي چهاردست همينطور سوت زنان و شادي كنان به اين طرف و آن طرف مي جهيد و مي خنديد . بعد با خودش گفت : چه هواي خوبي بهتر است به ديدن دوستم بروم و با هم از اين هواي خوب لذت ببريم . وقتي كه به طرف خانة دوستش به راه افتاد توي مسير پايش ليز مي خورد و نمي توانست درست راه برود و يكدفعه پرت شد روي زمين . عنكبوت از راه رسيد و با ديدن ملخ كه روي زمين افتاده بود و پهن شده بود ، حسابي خنده اش گرفت ، طوري كه نمي توانست جلوي خنده اش را بگيرد ! ملخ خيلي ناراحت شد و گفت : عنكبوت كجاي زمين افتادن خنده دارد ؟ عنكبوت خودش را جمع و جور كرد و گفت : نه دوستم ، من تو را مسخره نمي كنم ، از من ناراحت نشو ! اصلاً به من بگو ببينم چه كسي اينجا را ليز كرده است تا خودم حسابش را برسم ! يكدفعه خود عنكبوت هم ليز خورد و افتاد و هر دو با هر زحمتي كه بود از زمين بلند شدند و به راه افتادند و با احتياط قدم بر مي داشتند . همينطور كه مي رفتند به جايي رسيدند كه ديگر زمين ليز نبود . به جانور عجيبي رسيدند و گفتند : اين ديگر چيست ؟ او گفت : سلام ! اسم من حلزون است . بعد آنها هم صدا گفتند : از كجا پيدايت شده ؟ چرا برگها و سبزي هاي مزرعة ما را مي خوري ؟ تا حالا از كجا غذا بدست مي آوردي ؟ حلزون گفت : صبر كنيد دوستان من ! از اول هم من اينجا بودم ، زمستان را داخل خانه ام بودم و خوابيده بودم ! حالا كه بهار شده از خواب بيدار شدم . آنها گفتند : « ولي ما كه خانه اي نمي بينيم ! » حلزون گفت : خب همين صدفي كه پشت من است ، خانه من است ، آنها با اخم گفتند : اصلاً به ما مربوط نيست خانه تو چه شكلي و كجاست چرا زمين را ليز كرده اي و چطوري ؟ حلزون گفت : بله من اين كار را كرده ام ولي دلم نمي خواست اينطوري بشود و شما به زمين بخوريد ! من مجبورم براي حركت كردن اين مايع لغزنده را روي زمين بپاشم و روي آن بخزم ، چون مثل شما پا ندارم و اين مايع لغزنده به من كمك مي كند . آنها گفتند : ما نمي دانستيم كه تو با چه زحمتي مجبوري راه بروي ! از تو معذرت مي خواهيم كه رفتارمان بد بود ! حلزون گفت : نه ، اين كه گفتم مجبورم به خاطر اين نبود كه بخواهم بگويم دارم زحمت مي كشم ، نه ، خدا مرا اينطور آفريده و اين مايع لغزنده را هم در اختيار من قرار داده است ، وسيلة راه رفتن شما پاهايتان است و من براي حركت كردن مي خزم ! هميشه هم خدا را شكر مي كنم . ملخ و عنكبوت گفتند : ما بايد از اين به بعد سعي كنيم اطرافمان را خوب ببينيم و جلوي پايمان را خوب نگاه كنيم و زمين نخوريم و بعد هم كسي را سرزنش نكنيم . بعد هم با تعجب پرسيدند : حلزون جان تو كه دندان نداري ! چطوري اين همه برگ و سبزي را مي جوي ؟ حلزون جواب داد خدا به من بيش از پانزده هزار دندان داده است كه در پشت زبانم مخفي است . آنها از تعجب به هم نگاه كردند و گفتند : واي چقدر دندان ! خروس طلايي نوك زنان به طرف آنها مي آمد ، آنها دو نفر پا به فرار گذاشتند ولي حلزون نتوانست به تندي آنها حركت كند ، آنها پشت يك بوته قايم شدند و به حلزون نگاه مي كردند . خروس به حلزون كه رسيد چند نوك به او زد و بعد هم از آنجا دور شد . آنها نگاه كردند و ديدند ، خانه حلزون ، صحيح و سالم آنجاست ولي از خود حلزون ، خبري نيست . ناراحت شدند و شروع كردند به گريه . حلزون فرياد زد : من اينجا هستم ، زنده و سلامت ! براي چي گريه مي كنيد ؟ فراموش كردين كه اين صدف از من محافظت مي كنه ؟ عنكبوت گفت : تو چطور توي اين صدف پر پيچ و خم جا مي شوي ؟ حلزون با لبخندي بر لب گفت : من بدن نرمي دارم ، خودم را به شكل صدفم در مي آورم و راحت توي آن جا مي شوم . مي بينيد اين هم يكي ديگر از شگفتيهاي وجود من است . در آفريده هاي خداوند چيزهاي عجيب و شگفت انگيزي وجود دارد . از آن روز به بعد عنكبوت و ملخ و حلزون دوستان خوبي براي هم شدند . نتيجه اينكه : ۱. خداوند در وجود هر آ‏فريده اي ظرافتهايي مخصوص قرار داده است كه با ديگري متفاوت است ، ما بايد قدر نعمتها را بدانيم و شكر گزار باشيم . ۲. براي شناخت طبيعت و آفريده هاي خدا بيشتر تحقيق كنيم و بپرسيم و مطالعه كنيم . 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا