#قصه_کودکانه
🍃شاکوتی، دارکوب بازیگوش
#قسمت_پایانی
شاکوتی خستهتر و گرسنهتر پرواز کرد. رفت و رفت و رفت. سر راهش، کنار مرداب، یک مرغابی را دید. مرغابی منقار بلندش را توی مرداب فروبرد. به صدایی که میآمد، گوش داد. بعد، یک کرم چاقوچله را شکار کرد.
شاکوتی با خودش فکر کرد: «من هم منقار بلندی دارم. پس میتوانم مثل او این کار را انجام بدهم.» بعد رفت و کنار مرغابی نشست و منقارش را توی لجنها فروبرد؛ اما تنها چیزی که گیرش آمد یک منقار کثیف بود. به مرغابی گفت: «ببین، به من هم بگو چطوری کرمها و حشرات را پیدا میکنی. منقار من هم بلند است؛ ولی نتوانستم چیزی بگیرم.»
مرغابی گفت: «من میتوانم از توی منقارم بشنوم که کرمها و حشرات در زیرِ زمین به کدام طرف میروند، اما تو نمیتوانی؛ میتوانی؟»
شاکوتی جواب داد: «بله،
همینطور است. من نمیتوانم از زیرِ زمین حشره بگیرم؛ چون منقارم مثل منقار مرغابیها نیست تا صدای کرمها را بشنوم. من نمیتوانم حشرات را مثل خفاش با بالهایم بگیرم. نمیتوانم مثل قورباغه زبانم را تند و سریع بیرون بیاورم. برای همین بهتر است برگردم و مثل پدربزرگ، حشرهها را از زیر پوست درختها شکار کنم، چون دیگر طاقت گرسنگی ندارم.»
آنوقت رفت و رفت تا به درخت کاج پیر در کنار دریاچه رسید؛ اما اتفاق عجیبی افتاده بود. روی زمین پر از برگهای زرد و شاخههای خشکیده بود. نه صدای آواز پرندهای میآمد، نه گُلی روی بوتهای مانده بود. حتی خرگوشهای کوچولو هم جایی برای پنهان شدن نداشتند.
همهجا ساکت بود. فقط صدای خشخش برگهای زرد و خشک میآمد.
شاکوتی فریاد زد: «پدربزرگ! پدربزرگ!» اما جوابی نشنید. جوجهتیغی کوچکی از زیر برگها بیرون آمد و گفت: «هی! چرا فریاد میزنی؟»
شاکوتی پرسید: «پدربزرگم کجاست؟ حیوانها کجا رفتند؟»
جوجهتیغی جواب داد: «حشرهها و کرمها به جنگل حمله کردند. آنها برگها را خوردند. دیگر نه چیزی برای خوردن ماند، نه جایی برای پنهان شدن. برای همین، همه ازاینجا رفتند. پدربزرگ تو هم رفت تا پرندهها را برای جنگیدن با کرمها و حشرات خبر کند. او میخواست تو را هم پیدا کند. شاکوتی، تو چرا به آنها کمک نکردی؟!»
شاکوتی جوابی نداد و آرام بهسوی لانهشان رفت. نزدیک درخت کاج، پدربزرگ را دید که فرماندهی گنجشکها، چکاوکها، بلبلها و همهی پرندههای حشرهخوار شده بود
چیزی نگذشت که دارکوبها، کارشان را شروع کردند. آنها روی درختها نوک میکوبیدند و حشرهها و کرمها را نابود میکردند. وقتی کارشان به آخر رسید، جنگل دوباره سرسبز شد. گنجشکها جیکجیک کنان پرواز کردند تا اگر کرمی در جایی پنهان شده، شکار کنند. چکاوکها روی شاخهها وارونه میشدند و حشرهها را از سوراخ درختها بیرون میکشیدند. بلبلها و پرندههای حشرهخوار دیگر هم، کرمها را از روی شاخ و برگها جمع میکردند.
تاک تاکی، شاکوتی را دید. فریاد زد: «شاکوتی، بیا به ما کمک کن تا جنگل را نجات دهیم.»
شاکوتی پرید و روی شاخهای پشت سر پدربزرگ نشست، دمش را به درخت تکیه داد و با منقارش شروع کرد به کوبیدن. او بهآسانی حشرهها را از زیر پوست درختها بیرون میکشید و میخورد؛ دانه به دانه؛ تند و تند.
آنها تمام روز کار کردند. هنگام غروب، دیگر اثری از حشرههای خطرناک و کرمهای شکمو نبود.
صبح، دوباره جنگل زندگی تازهای را شروع کرد. باد شاخ و برگ درختها را میرقصاند. پروانهها روی گلها پرواز میکردند و در هوای خوب و تازه، اینطرف و آنطرف میپریدند.
داستان کودکانه: شاکوتی، دارکوب بازیگوش || از درختان نگهداری کنیم!
خرسِ مادر، بچههایش را کنار دریاچه میشست. جوجهتیغی چند قارچِ درشت را روی خارهایش گذاشته بود و برای بچههایش میبرد.
تاک تاکی به شاکوتی گفت: «خوب، تو دیگر بزرگ شدی. یاد گرفتی که چطور برای خودت غذا پیدا کنی و مواظب درختها باشی. از حالا من و تو باید باهم توی جنگل بگردیم و دشمنان را از بین ببریم.»
#پایان
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚕🚗آموزش نقاشی ماشین ها
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#بازی
#آموزش_بازی_سنتی
🌸تاپ تاپ خمیر
▪️ اهداف بازی:
سرگرمی و نشاط، تقویت حافظه و دقت
▪️ تعداد بازیکنان:
۲ تا ۱۰ نفر
▪️ ابزار بازی:
به ابزاری نیاز ندارد
▪️ محوطه بازی:
فضای بسته
▪️ شرح بازی: یک نفر بزرگ تر (اوستا) یکی از بچه ها را به حالت سجده می خواباند و به او می گوید، چشم هایش را ببندد، سپس دست یکی از بچه ها را بالا می برد و در حالی که آرام آرام به پشت او می زند، این شعر را می خواند: تاپ تاپ خمیر شیشه پر پنیر دست کی بالا؟در این موقع بازیکن باید حدس بزند اسم شخصی که دستش بالا برده شده است، چیست.
اگر درست بگوید برنده است و یک امتیاز می گیرد و شخصی که دستش بالا برده شده بود، باید جای او را بگوید و اگر اشتباه بگوید، یک امتیاز منفی می گیرد و باید خودش بازی را تکرار کند، این بازی هم چنان ادامه دارد تا زمانی که بازیکن درست حدس بزند و در پایان، امتیاز شماری می کنند و امتیاز هر کس بیشتر بود، برنده است.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قو و مرغ.MP3
19.78M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸قو و مرغ
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لالایی خوابهای پارچه ای .MP3
12.11M
#لالایی
🌸لالایی خوابهای پارچه ای😴
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_آموزشی
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اوریگامی
💌اوریگامی پاکت هدیه💌
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🐛🐝زنبور کوچولو و کرم ابریشم🐝🐛
یکی بودیکی نبود ، در یک روز آفتابی قشنگ در یک جنگل زیبا و سرسبز خورشید خانم مشغول تابیدن به گل های رنگارنگ و زیبا بود ، گلهای تازه از خواب بیدارشده بودن و چشم به زنبور کوچولو دوخته بودن که بالای سرشون داشت پرواز میکرد.
زنبور درمیان گلها میچرخید و با شادی میگفت:
” سلام، سلام گلهای زیبای مهربان. من دوست شما هستم، من زنبورم. زنبور کوچولو، دوست همه موجودات خوب. دوست همه موجودات مهربان!”
گلها هم با شادی به زنبور کوچولو سلام میکردن. همه چیز در آن صبح، خیلی خوب آغاز شده بود.
اما ناگهان زنبور کوچولو متوجه چیز عجیبی شد. اول کمی ترسید و خواست فرار کنه. اما دید که ترسیدن و فرار کردن از چیزی که نمیشناسه، بدترین کاریه که میتونه انجام بده و به همین خاطر جلوتر رفت.
وقتی که به آن چیز عجیب رسید، با صدای بلند شروع به خندیدن کرد و گفت:
” چقدر ترسیدم! فکر میکردم که تو موجود خطرناکی هستی. شنیده بودم که کرمهایی در این اطراف زندگی میکنن، اما تا به حال هیچ کدوم از شما رو ندیده بودم.”
هنوز حرفهای زنبور کوچولو تمام نشده بود که کرم با صدای بلند شروع به گریه کرد.
زنبور کوچولو که علت گریه کرم رو نمیدونست، با تعجب به او نگاه کرد. کرم درحالی که گریه میکرد، گفت:
“نه، خنده تو به خاطر چیز دیگه ایه، تو هم مثل دیگران میخواهی کرمها را مسخره کنی.”
زنبور کوچولو گفت:
” این چه حرفیه که میزنی؟ من اصلاً قصد مسخره کردن تو رو نداشتم. خنده من به خاطر ترسیدن خودمه. من و تو میتونیم دوستان خیلی خوبی برای هم باشیم. ما خیلی چیزها میتونیم برای هم تعریف کنیم. مثلاً من برات از پرواز حرف میزنم و تو برام از برگ درختان و این که کرمها چطوری زندگی میکنن، تعریف میکنی.”
در همین موقع، حشرههای دیگری نیز از راه رسیدن. آنها کرم رو مسخره کردن. هرکس چیزی میگفت و بعد بقیه با صدای بلند میخندیدن.
سوسک گفت:
” نگاه کنید، این همون حشرهایه که دست و پا نداره و روی زمین میخزه !”
کفشدوزک گفت:
” بله، او ن هیچ وقت نمیتونه پرواز کنه!”
مورچه پرنده گفت:
“او تا آخر عمرش پرواز نمیکنه و اگر ازش بپرسی که دنیا چه جور جائیه ، فکر میکنه که دنیا همان جای تاریک زیر زمینه !”
زنبور کوچولو سعی کرد به حشرههای دیگه بفهمونه که مسخره کردن دیگران کار درستی نیست، اما سعی او بی فایده بود.
پس از رفتن حشرهها، کرم باز هم شروع به گریه کرد و گفت:
“دیگه بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم. این قدر حشرهها، کرمها را مسخره کردن که آنها مجبور شدن از اینجا برون. اما من نتونستم جنگلی رو که دوست دارم ترک کنم. من دلم نمیخواد از اینجا برم.”
و همچنان گریه کرد.
زنبور کوچولو سعی کرد دوست خود رو آروم کنه:
“نه، تو اشتباه میکنی. همه حشرهها بدجنس نیستن. اونایی که دیگران رو مسخره میکنن ، رفتار زشت و نادرستی رو انجام میدن.”
انگار که کرم نمیخواست و یا نمیتونست حرفهای زنبور کوچولو رو قبول کنه. چون راه خود رو در پیش گرفت و کوشید تا از تنه درختی بالا بره. وقتی که به بالای درخت رسید، فریاد زد:
” زنبور کوچولو، تو بهتر است بروی. من اینقدر اینجا میمانم تا حشرهها فراموش کنن که در این جنگل کرم هائیی هم زندگی میکردن. خداحافظ دوست خوب من. برو و فراموش کن که روزی با کرم کوچکی آشنا شده بودی.”
زنبور کوچولو راه خود را در پیش گرفت و از آنجا دور شد. آرزو میکرد که کرم او نو صدا بزنه تا برگرده. اما کرم، تنها به دور شدن او خیره مانده بود.
روزها گذشت، اما زنبور کوچولو هیچ وقت کرم رو از یاد نبرد.
بهار سال بعد، زنبور کوچولو مثل همیشه از میان گلها پرواز میکرد که ناگهان شنید کسی اونو صدا می زنه :
” زنبور کوچولو، آهای زنبور کوچولو! ”
زنبور کوچولو سرشو بلند کرد و پروانه قشنگی رو دید. از پروانه پرسید:
” شما، منو از کجا میشناسی ؟”
پروانه خندهای کرد و گفت:
” فکر نمیکردم دوست قدیمیات را به این زودی فراموش کرده باشی. زنبور کوچولو، من همان کرم کوچکی هستم که روزی حشرهها مسخرهام میکردن و حالا میتونم به هرجا که بخواهم پرواز کنم. ما کرمهای ابریشم پس از مدتی تبدیل به پروانه میشیم.”
بعد پروانه با خوشحالی گفت:
“تو بهترین دوست من هستی. چون موقعی که همه منو مسخره میکردن، تو نخواستی مثل دیگران منو مسخره کنی و به من بخندی. حالا میتونم به همه بگم که چه دوست خوبی دارم.”
زنبور کوچولو با شادی لبخندی زد و از پروانه تشکر کرد.
او در این آرزو بود کهای کاش کسانی که آن روز کرم بیچاره را مسخره کرده بودن، پرواز پروانه را میدیدن.
#قصه_متنی
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
شگفتیهای آفرینش( سُم)
خدای مهربانم✨
داده به هر چهارپا
به جای کفش و پنجه
سُمی قشنگ و زیبا
سُم به جای کفش است
سُم چه سودمند است
سُم چه سفت و سخت است
بدون زیپ و بند است
اگر سُم نمی بود
برای اسبِ باری
چگونه می توانست
کمک کند به کاری؟
ولی خدا به فکر✨
تمام این جهان است
برای این همه شکر✨
زبان چه ناتوان است
سفر کن و نگه کن
به این جهان آزاد
بگرد و در طبیعت
ببین خدا چه ها داد
#نکته
🔮علل حواس پرتی کودکان در خانه و مدرسه؟
✳️١)درونی و ذهنی :
👈🏿 مشغله های ذهنی دانش آموز ، اضطراب و نگرانی ، گرسنگی و تشنگی ، بی علاقگی و بی انگیزگی نسبت به درس ، بیماری ها و ناراحتی های جسمی ، فشارهای روانی و خیالبافی ، خواب کمتر از هفت ساعت در شبانه روز و از همه مهم تر بیش فعالی
❇️٢)بیرونی و محیطی :
👈🏿 سردی و گرمی هوا ، نور شدید و ضعیف ، صداهای آزار دهنده .
♻️٣)اتفاقات و حوادث جانبی :👈🏿 گاهی منبع حواس پرتی نه به مسائل درونی پیش زمینه ای و نه مربوط به محرک های بیرونی ست ، بلکه دانش آموز به دلیل یک اتفاق و یک مسئله دچار حواس پرتی می شود . انتظارات بیش از حد والدین ، کمبود محبت و نشاط در خانواده ، برخورد نامناسب یک معلم ، مقایسه ی کودک با دیگر همکلاس ها می تواند عاملی برای حواس پرتی باشد .
✳️٤)انجام چند کار باهم :
👈🏿 هنگامی که حجم کار زیاد است و دانش آموز مجبور است هم زمان چند کار را با هم انجام دهد طبیعی است که نمی تواند به اندازه ی کیفیت یک کار تمرکز داشته باشد . در این شرایط توجه انتخابی تقسیم می شود و تمرکز را برای دانش آموز سخت می کند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
🍄کاردستی
یک کاردستی فانتزی و جالب
🐮 گاو 🐮
با ما همراه باشید😘
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
بازی جالب و هیجان انگیز هدفگیری 🤩
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#نکته_تربیتی
🌺 خبرچینی کودک را نادیده بگیرید
🌱 کودک با خبرچینی به شیوه ناسازگارانه ای به دنبال جلب توجه است و زمانی موفق خواهد بود که کسی مقصر تشخیص داده شود
🌱 در این هنگام، بهتراست با مشغول کردن خود به کاری دیگر صحبت های او را نادیده بگیرید.
🌱 البته بی توجهی به رفتارهای منفی باید با توجه کردن به رفتارهای مثبت همراه باشد.
🌱 عادت به خبرچینی، منجر به مشکلات ارتباطی خواهد شد
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔶شعر
🌸 پرهیز از اسرافِ آب
🔶✨🔶✨🔶✨
وقتی میری به حمّام
به رسمِ دینِ اسلام
🌸🔸🌸
آبی که پاک وصافه
اسرافِ اون خلافه
🌸🔸🌸
یه عادته همیشه
وقتیکه شیر وا میشه
🌸🔸🌸
آب میریزن یه مقدار
میخوان که گرم شه هربار
🌸🔸🌸
عزیز گُلَم که ماهی
یادت میدم یه راهی
🌸🔸🌸
یک ظرفِ خالیِ شیر
بردار بذار زیرِ شیر
🌸🔸🌸
از یک شمار تا بیست
آبِ حمومت عادیست
🌸🔸🌸
سردیِ آب تمومه
حموم دیگه حمومه
🌸🔸🌸
حالا که لوله گرمه
آبِ دوشم وِلَرمه
🌸🔸🌸
اون آب بذار بمونه
بعدش بِبَر رو خونه
🌸🔸🌸
میریز تو آبِ سرد را
پایِ گُلای زیبا
🌸🔸🌸
مادر بزرگ میدونه
گُلهایِ تووی خونه
🌸🔸🌸
همیشه با همین آب
سر زندهاند و شاداب
🌸🔸🌸
اون آبِ سردِ لوله
هر متری خیلی پوله
🌸🔸🌸
میشه درونِ طشتریخت
با آبِ گرم درآمیخت
🌸🔸🌸
با آبِ طشت همونجا
داد شست و شو بدن را
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر سلمان آتشی
#شعر_کودک_نوجوان
#پیشدبستانی_دبستان
#متوسطه_اول
#پرهیز_از_اسراف_آب
#دوش_گرفتن_با_آداب_اسلام
🌸با صرفه جویی درآب
ایرانِ ماست شاداب🌸
🔹با ذکر منبع شعر رابرای دوستانمان هم ارسال کنیم
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐎 نقاشی اسب
🍃ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇
🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐎 ویدیو آموزش نقاشی اسب
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
سفر دور و دراز_صدای اصلی_428493-mc.mp3
9.72M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌼سفر دور و دراز
🐜مورچهی قصهی ما دلش میخواست بره سفر. اون دوست داشت جاهای جدید رو ببینه...
🌸بهتره ادامهی داستان رو بشنوید.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✋سلام من به آقایی، که خیلی مهربونه❤️
☀️صاحب هر زمانه و صاحب این زمینه🌍
✨آقای ما امیر این عالم و این جهانه🌏
✨اون آخرین امام ما، امید شیعیانه
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
🏃♂فعالیت حرکتی و الگو یابی
👀دقت توجه و تمرکز
🙌تقویت عضلات ظریف
🦵تقویت عضلات درشت
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دانستنی_ها
💐✨شگفتیهای آفرینش ✨💐
🐛کرم شب تاب شبها نور میدهد🌙✨
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#نکته_تربیتی
✅اقتدار داشتن والدين به چه معناست؟
اقتدار بر خلاف تصور افراد به ترسناك بودن، اخم كردن، زور گو بودن، اخم كردن، قلدر بودن، حرف حرف من است، بودن نيست.
پدر و مادر مقتدر كسى است كه كنترل احساس و رفتارش را به دست كودك و نوجوانش نميدهد.
او هميشه محكم و مهربان است مخصوصا زمانى كه فرزندش دچار بحران احساسى و رفتارى است.
والدين زمانى اقتدار دارند كه كودك ميداند والدينش پشت و پناهش هستند.
بى قيد و شرط دوستش دارند، براى او حرمت و احترام قايلند،به او اعتماد دارند و به او آزادى ميدهند، اما هرگز به او اجازه نميدهند از مرزهاى خاصى عبور كند.
همانگونه كه والدين مقتدر هرگز به خود اجازه نميدهند از مرزهاى خاصى عبور كنند.
مرز براى كودكان جاييست كه او به خود يا ديگران آسيب ميزند يا به حقوق كسى تجاوز ميكند.مرز براى والدين جاييست كه اقتدار آنها تبديل به آزار كودكانشان ميشود، مانند داد زدن، تحقير تمسخر يا تهديد كردن، تنبيه غير علمى، قهر كردن، نصيحت تكرارى، سرزنش و مقايسه
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی ✂️
#کلاژ
👈 این روش ،موجب بروز خلاقیت در کودکان شده وبه علت نیاز به دقت در چسباندن تکهها ،باعث دقت توجه و تمرکزمی شود😍😍
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🐭داستان موش و گربه 🐱
#قسمت_اول
در روزگاران قدیم در دشتی دور موشی زیرک و دانا در زیر درختی برای خود لانه ای داشت،اتفاقا ًدر همسایگی او نیز گربه ای زندگی می کرد.
این دو دشمنان قدیمی بودند زیرا گربه قبلاً موش های زیادی را شکار کرده بودو موشی نیز همیشه مواظب بودکه گرفتار گربه نشود.
در محل زندگی آنها حیوانات زیادی زندگی می کردند بـرای هـمین شـکارچیان بـسیاری بـرای شـکار بـه آن جـا می آمدند.
یک روز که موشی برای تهیه ی غذا از لا نه اش بیرون رفته بود، هنوز چند قد می دور نـشده بـود کـه دیـد گـربه همسایه در تور یکی از این شکارچیان گرفتار شده است اول خـیلی خـوشحال شد، ولی همین که چند قدمی جلو تر رفت راسویی را دید که کمین کرده و قصد دارد او را شکار کند.
به سرعت از آن محل دور شد و به طرف دیگر رفت، ناگهان چشمش به بالای درخت افتاد، دید در آنجا نیزجغدی نشسته و به او نگاه می کند، اتفاقا ً او نیز قصد داشت موشی را شکار کند.
موشی خیلی ناراحت بود و مانده بود چکار کند، ناگهان فکری به ذهنش رسید، با خود گفت:
بهتر است به طرف گربه رفته و از او کمک بخواهم او که حالا گرفتار شده است دیگر نمی تواند به من آسیبی برساند.
پس به طرف گربه رفت و گفت:
اگر تو به من کمک کنی که از دست راسو و جغد نجات پیدا کنم من هم بادندان های تیزم گره های بند ی را که بردست و پای تو پیچیده شده باز کرده و تو را آزاد میکنم.
گـربه از پیـشنهاد او خوشحال شد و شروع به سر و صدا کرد و به حالت حمله به سوی راسو و جغد حرکتی کرد و آنها هم از سرو صدای گربه ترسیدند و به سرعت فرار کردند.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🐭داستان موش و گربه 🐱
#قسمت_پایانی
موش دانا و زیرک که دیگر خیالش راحت شده بود به قول خود وفا کرده و شروع به باز کردن گره ها کرد.
ولی ناگهان با خود گفت:.
الان گربه خیلی گرسنه است اگر همه بند ها را باز کنم ممکن است من را شکار کند و بخورد، پس بهتر است تعدادی از گره ها را باقی بگذارم تا در زمان مناسب آنها را باز کنم، کم کم هوا تاریک شد و شب همه جا را فرا گرفت موشی که خیلی خسته شده بود دست از کار کشید.
گربه با ناراحتی به او گفت:
چرا همه گره ها را باز نمی کنی؟
موشی در جواب گفت:
خیلی خسته ام باید کمی استراحت کنم و برای استراحت به لانه اش رفت.
نزدیک صبح که خورشید داشت طلوع می کرد سر و صدای شکارچیان که به محل نزدیک می شدند به گوش رسید.
موشی هم به سرعت از لانه بیرون آمد و بقیه گره ها را باز کرد و گربه هم از این که شکارچیان رسیده، او را با خود ببرند خیلی خیلی ترسیده بود، به سرعت از درخت بالا رفته و از محل دور شد.
شکارچیان وقتی رسیدند بند های پاره شده را دیدند با تعجب دور وبر خود را خوب نگاه کرده و فهمیدند از شکار خبری نیست، سریع دام ها را جمع کرده به محل دیگری رفتند.
فردای آن روز گربه که از کمک موشی خوشحال شده بود برای تشکر به سراغ او آمد و از او خواست که به دوستی با او ادامه دهد.
موشی زیرک و دانا که می دانست دوستی موش و گربه امکان ندارد، زیرا گربه هر لحظه ممکن است گرسنه شده و او را شکار کند و بخورد، پیشنهاد او را قـبول نـکـرد.
گربه هم خیلی ناراحت شد و به سرعت از آنجا دور شد.
موشی زیرک و دانای ما با عقل و هوش خود توانست از دست سه دشمن قوی (جغد و راسو و گربه) نجات پیدا کرده سالیان سال خوب و خوش زندگی کند.
#پایان
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش_ریاضی
ماشین جمع براتون با جعبه شکلات و دو عدد لوله دستمال کاغذی، درست کردنش که اصلا کاری نداره ، ویدئو رو ببینید.
یک ظرف هم بزارید زیر لوله ها تا پوم پوم بریزه داخل ظرف و کودک جمعشون ببینه🙏اگه تو خونه پوم پوم ندارید میتونید از مهره، دکمه و حتی پوست پرتقالم استفاده کنید😊مناسب #چهار _ سال به بالا
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4