eitaa logo
قصه های کودکانه
33هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
903 ویدیو
317 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👨‍👩‍👧‍👦 خانواده های محترم کانال قصه های کودکانه امیدوارم هم‌بازی خوبی برای همدیگه باشید 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼نقاشی گربه ملوس با استفاده از قیچی کانال ما رو به دوستانتون معرفی کنید🙏🌺 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
⛔️وقتی کودکتان ظرفی را شکست یا گونی برنجی را برگرداند، او را دعوا نکنید، داد نکشید! به او احساس گناه ندهید که " من با این خستگی باید خرابکاری تورو تمیز کنم " ، " تو هم لنگه باباتی" ، " ای خدا منو بکش" ، " کشتی منو" ، یا فرزندتان را نترسانید که " دست نزن، برو عقب، نکن بدتر میشه، دستت می بره، پاهات کثیف میشه. بلکه بهش بگید "برو جارو یا دستمال رو بیار تا با هم تمیز کنیم و اجازه دهید کمک کند و با این کار به او جبران کردن، همکاری کردن، اعتماد به نفس و اعتماد کردن به خودش و شما را بیاموزد . 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
یك كتاب و ده كتاب.MP3
16.68M
📔یک کتاب ده کتاب📚 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼تمرینات تنفسی برای بچه هایی که دیر صحبت میکنند یا تاخیر در گفتار دارند بسیار مناسب هست. 🌼این کاردستی با مزه رو درست کنید و لذت ببرید. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ ‍ 🕷🕸 عنکبوت گرسنه 🕸🕷 روی درخت توتی دیدم یه عنکبوتی گشنه بود و کلافه می خواست تاری ببافه تارش و با زرنگی تنید به دور برگی خسته و درمونده بود به دنبال طعمه بود رفت و نشست کناری تا برسه ناهاری پروانه ای پر کشید طفلکی تارو ندید عنکبوت گرسنه پرید و اون و بلعید هشت تا پاش و دراز کرد رفت و یه گوشه خوابید 🕷 🕸🕷 🕷🕸🕷 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸عنوان قصه:دزد نوری کشاورزی ساده و فقیر بود. بسیاری از افراد فکر می‌کردند که او بازنده ای ناتوان به دلیل عدم دخالت در امور دیگران و هم چنین عدم صحبت کردن مگر در زمان هایی که مجبور باشد است. یک روز، شخصی که به باهوشی شهرت داشت الاغ نوری را دزدید. زمانی که او دید الاغش نیست، به بازار رفت تا یک الاغ دیگر بخرد. هنگامی که او داشت در بازار چرخ می‌زد چشمش به الاغ خودش افتاد که برای فروش گذاشته شده بود. او به نزد فروشنده رفت و گفت: "این الاغ من است. هفته‌ی قبل آن را دزدیدند. " دزد که مردی بدون شرم و حیا بود پاسخ داد: "اشتباه می‌کنی، من این خر را زمانی که هنوز کره خر بود خریدم و خودم بزرگش کردم. " زمانی که نوری این حرف را شنید ایده ای به ذهنش خطور کرد. او چشمان الاغ را پوشاند و گفت: "اگر این الاغ مال توست، به من بگو، کدام یک از چشمان او کور است؟" دزد لحظه ای درنگ کرد و گفت: "چشم راستش. " نوری چشم الاغ را باز کرد و به فروشنده نشان داد که چشم راست او می‌تواند به خوبی ببیند. "اوه، شرمنده ام، گیج شدم. البته چشم چپ او کور است. " نوری در حالی که چشم چپ الاغ را باز کرده بود گفت: "دوباره اشتباه می‌کنی. " دیگر افراد حاضر در بازار جمع شده بودند. آن‌ها فهمیدند که نوری فرد باهوشی است. 🌸پیامبر عزیزمان کسانی را که اموال دیگران را می‌دزدند لعنت می‌کند: "خدواند توانا دزدان را لعنت می‌کند!" لعن الله السارق 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸وقتی همه کارهای کودک را بهش یادآوری میکنیم؛مشقاتو نوشتی؟جورابتو درآوردی؟ کتابهای فرداتو برداشتی؟ دستشویی نداری؟خودتو خیس نکنی(برای کودکی که درمرحله پوشک گرفتن است) و.... این بچه ها وابسته به تذکرات مادر میشوند و تا به آنها یادآوری نشود کارهایشان را انجام نمیدهند و باید دائم آنها را هُل داد. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قصه 🍲🐻 خرسها 🐻🍲 یک روز زمستانی، برف همه ی جنگل سبز را سفید کرده بود طوری که دیگر هیچ گیاه و سبزه ای دیده نمی شد و  تقریبا هیچ چیزی برای خوردن پیدا نمی شد. هوا آنقدر سرد بود که برفها و آبهای رودخانه یخ زده بودند. خرسها در خواب زمستانی بودند. پرنده ها به سرزمینهای گرمسیر مهاجرت کرده بودند و… اما حیوانات دیگری هم مثل خرگوش و سنجاب هنوز در جنگل سبز بودند که خیلی گرسنه بودند. آنها دلشان می خواست یک غذای گرم بخورند. اما مدتها بود که از غذای گرم خبری نبود تا اینکه یک روز، که از همه ی روزها سردتر بود، اتفاق عجیبی افتاد. آن روز از دودکش خانه ی خرسها دود بلند شد، بعد از آن طولی نکشید که بوی آش همه ی جنگل سبز را پر کرد. اما این ماجرای عجیبی بود چون خرسها در این وقت زمستان باید خواب خواب باشند. چطور ممکن بود در این سرمای زمستان از خواب بیدار شوند و غذا درست کنند؟! خرگوش و سنجاب، آهسته آهسته به خانه ی خرسها نزدیک شدند. وقتی نزدیک در شدند متوجه شدند در خانه کمی باز است. خرگوش در را هل داد و به داخل خانه سرک کشید. آنها از خرسها می ترسیدند اما آنقدر از بوی آش خوششان آمده بود که نمی توانستند آن را فراموش کنند و برگردند. خرگوش و سنجاب نگاهی داخل اتاق انداختند. داخل اتاق میز غذاخوری چیده شده بود ولی کسی نبود. خرگوش و سنجاب به سمت آشپز خانه رفتند کسی در آشپزخانه نبود ولی آش روی اجاق بود و چه بوی خوبی هم می داد. خرگوش و سنجاب می خواستند به سمت دیگ آش بروند که یک دفعه احساس کردند کسی پشت سرشان است. آنها به عقب برگشتند و دو خرس پشت سرشان دیدند. خرگوش و سنجاب از ترس جیغ کشیدند و نزدیک بود بیهوش بشوند آنها همدیگر را بغل کردند در حالیکه از ترس می لرزیدند. خرسها کمی با تعجب به آنها نگاه کردند و با زبان خرسی چیزهایی به هم گفتند. بعد خانم خرسه لبخند زد و گفت شما هم بفرمایید با ما آش بخورید. خرگوش و سنجاب هنوز می ترسیدند تا اینکه آقا خرسه هم به آنها تعارف کرد که سر میز غذا بنشینند. خرگوش و سنجاب خیالشان راحت شد و نفس راحتی کشیدند. آنها می خواستند به خانه برگردند اما خانم و آقای خرس اصرار کردند که اول آش بخورید بعد برگردید. خرگوش و سنجاب با خوشحالی سر میز غذا نشستند. خانم خرسه یک بشقاب آش برای خرگوش و یک بشقاب آش برای سنجاب کشید. خرگوش و سنجاب دلشان تالاپ تولوپ می کرد و برای خوردن آشها لحظه شماری می کردند. اما خانم خرسه رفت توی اتاق و چند لحظه بعد با یک خرس کوچولوی تازه به دنیا آمده برگشت. خرگوش و سنجاب متوجه شدند که خرسها به تازگی صاحب فرزند شدند. آنها تولد خرس کوچولو را به پدر و مادرش تبریک گفتند. خرسها گفتند ما به خاطر تولد این خرس نازنازی از خواب بیدار شدیم و تصمیم گرفتیم برای او آش درست کنیم. حالا از اینکه دو تا مهمان هم داریم خوشحالیم و دوست داریم با حضور شما جشن بگیریم. حالا بفرمایید آشتان را میل کنید. خرگوش و سنجاب با اشتهای زیادی سه تا بشقاب آش گرم خوردند و سیر سیر شدند. بعد از خرسها خداحافظی کردندو رفتند. لحظه ی آخر، خرسها از خرگوش و سنجاب خواستند که باز هم به آنها سر بزنند و با خرس کوچولو بازی کنند. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
بانتی وبابلی.pdf
3.34M
🌼پی دی اف 🌼عنوان: بانتی و بابلی 🍃 مترجم: زهرا سلیمانی کاریزمه 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نقاشی شیر ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇 🎨کانال آموزش نقاشی به کودکان👇 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼ویدیو آموزش نقاشی شیر 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
استخوانی که کلسیم کم دارد_صدای اصلی_428490-mc.mp3
8.5M
🦴استخوانی که کلسیم کم دارد 🌼 استخوان قصه‌ی ما حالش خوب نبود. همه‌جاش درد می‌کرد، با خودش می‌گفت: من که همه‌‌ش دارم استراحت می‌کنم... 🍃بهتره ادامه داستان را خودتون بشنوید. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✅از آنجاییکه اضطراب آموختنی است، مادر و یا پدری که مضطرب باشند،این اضطراب را ناخواسته به فرزندان خود نیز آموزش میدهند. مواظب اموزشهای تخریب کننده ناخواسته باشیم. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساخت بازی ماز با کارتن ⭐️افزایش خلاقیت 💜افزایش دقت توجه وتمرکز ⭐️هماهنگی چشم و دست 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
شگفتیهای آفرینش 🐬بچه دلفین ها🐬 بچه دلفین‌ها🐬 تا زمانی که بتونن خوب شنا کنن، روی پدر و مادرشون سوار میشن و اینجوری کیف میکنن🐬 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼زاهدی که در سال قحطی می‌خندید روزی روزگاری در شهری دور شخصی زندگی می‌کرد که همه او را آدم زاهد و باخدایی می‌دانستند. در آن سال در شهر خشکسالی شد و قحطی آمد ولی با این حال شخص زاهد می‌خندید و خوشحال بود. شخصی او را که خوشحال بود دید و به او گفت: «الان چه وقت خنده است؟ خشکسالی و قحطی مؤمنان را دچار مشکل کرده است. کشت و کار مردم هر روز از بین می‌رود و سیاه می‌شود، هر روز ده تا ده تا و صد تا صدتا از مردم مانند ماهی در خاک می‌میرند. چرا دلت برای این مردم نمی‌سوزد. مؤمنان همه مانند اعضای یک بدن هستند و رنج یکی باعث رنج اعضا و جوارح دیگر می‌شود. با این همه درد و رنج باز هم تو می‌خندی؟» زاهد گفت: «این گرفتاری در نظر شما قحطی و خشکسالی است ولی از نظر من این سرزمین مانند بهشت پر نعمت است و قحطی وجود ندارد.زیرا من دست و چشم خود را از گناه دور نگاه داشته‌ام و این آزمونی برای شماست و این قحطی و خشکسالی به خاطر گناهانی است که شما انجام داده‌اید و این بازتاب اعمال شماست. یاران فرعون به خاطر اعمالشان غرق شدند و یاران موسی به خاطر اعمالشان نجات یافتند تا ببینند خداوند چگونه کافران را نابود خواهد کرد. اگر پدر فرزند را تنبیه می‌کند به خاطر بدی پدر نیست به خاطر رفتار فرزند است. وگرنه پدر همیشه نسبت به فرزندان مهربان است و آن تنبیه به خاطر عمل ناشایست فرزند است و نه بدی پدر. برادران یوسف به خاطر حسدی که به یوسف داشتند او را بد می‌دانستند. ولی وقتی آن حسد از بین رفت آن‌ها پی به اشتباه خود بردند و خداوند آن‌ها را بخشید و دوباره همه‌شان را به دور هم جمع کرد.» آن شخص هم دست از ملامت زاهد برداشت و دیگر چیزی نگفت و رفت. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کاردستی سرگرم کننده برای کوچولوهای ناز 🐳کاردستی نهنگ🐳 دقت و تمرکز فعالیتی مناسب برای کوچولو های یک تا دو سال با ما همراه باشید😘 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
كودكى لوس ميشود كه والدينشان دچار تناقص در روش آموزشى خود هستند. آنها روزى به نياز و خواسته فرزندشان جواب مثبت ميدهند و گاهى به همان دليل او را دعوا ميكنند، مثل بغل كردن. يا به فرزنداشان نه ميگويند و يا با گريه و جيغ و خشونت فرزندشان جواب خود را تغيير ميدهند. يا كودكانی كه به حقوق ديگران تجاوز ميكنند و والدين جلوى آنها را نميگيرند. وگرنه دادن آزادى و عشق و محبت كردن و احترام گذاشتن به كودك او را لوس نخواهد كرد. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💠 شعر یار حضرت مهدی(عج)🌷💚🌷 🌸 بچه های مهربان 🍃 یارهای امام زمان 🌸 شرط ظهور مولا 🍃 اعمال ماست بچه ها 🌸 اگر که ما خوب باشیم 🍃 یاور مهدی میشیم 🌸 باید با هم یک صدا 🍃 عهد ببندیم با آقا 🌸 در راه مولا باشیم 🍃 اهل کوفه نباشیم 🌸 با زرق و برق دنیا 🍃 نلرزه دل های ما 🌸 دور نشیم از راه دین 🍃 با وسوسه شیاطین 🌸 با بدی و گناهان 🍃 میشیم جزء گمراهان 🌸 از گناه و تاریکی 🍃 دوری کنیم با پاکی 🌸 با تهذیب و خودسازی 🍃 بریم به جنگ معاصی 🌸 تا دور بشیم از گناه 🍃 نورانی بشیم مثل ماه 🌸 دلی که پرنور باشه 🍃 عاشق مهدی میشه 🌸 حالا کنیم این دعا 🍃 برای ظهور مولا 🌸 تعجیل بفرما خدا 🍃 ظهور حجتت را...🤲💚 سروده: ن. علی پور (از اعضای خوب کانال) 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نشانه «الف مدی» درس 9_صدای اصلی_423069-mc.mp3
13.45M
🌼با آقاجون و نورا کوچولو همراه بشید و قصه‌به‌قصه، روخوانی قرآن رو با برنامه‌ی زنگ قرآن یاد بگیرید. 😍آموزش روخوانی قرآن برای اولین بار در قالب قصه‌ی صوتی. 😊شما که دوست داری قرآن خوندن رو یاد بگیری، باید این برنامه رو گوش کنی و با آقاجون و نورا کوچولو درس‌ها رو بشنوی و تکرار کنی. 🌼در این برنامه نورا با «صداهای کشیده: الف مدّی» آشنا می‌شود. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی گربه 🐈🐈 با چشم متحرک👀 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😔روزها گذشت. من دوچرخه‌ام را در زیرزمین خانه قایم کردم تا هیچ کس نتواند آن را بدزدد. مدادرنگی‌هایم را در جامدادی گذاشتم تا خدای نکرده گم نشوند. لباس‌های عیدم را در کمد گذاشتم تا دست هیچ‌کس به آنها نرسد. توپ فوتبالم را توی توری گذاشتم و به دیوار زدم تا هیچ‌کس آن را برندارد. عروسک‌هایم را در ویترین گذاشتم تا مبادا خراب شوند. روزها گذشت و سال‌ها گذشت. من از همه داشته‌های کودکی‌ام به خوبی مراقبت کردم اما نمی‌دانم کدام روز، کدام سال، چه کسی از کجا آمد و روزهای کودکی‌ام را برد؟ 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🏰 قلعه درختی تابستان شده بود و مدرسه ها تعطیل شده بود .ویلی و جسی که خواهر و برادر بودند تمام روز رو مشغول بازی کردن با هم بودند. اونها عاشق بازی کردن توی حیاط بودند. تاب بازی، بسکتبال و شنا کردن توی استخر زیر نور خورشید از سرگرمی های مورد علاقه اونها بود.ولی از همه بیشتر ویلی و جسی عاشق خونه درختی کوچیکی بودند که توی جنگل کنار خونه شون داشتند. یک خونه کوچولو بالای درخت که خیلی از وقتها ویلی و جسی به همراه دوستهاشون به اونجا می رفتند و ساعتها داخلش می موندند. با هم بازی می کردند ، کتاب می خوندند و خوراکی می خوردند. ویلی و جسی و دوستهاشون اسم اونجا رو قلعه درختی گذاشته بودند. اون روز صبح مثل همیشه جسی و ویلی از خواب بیدار شدند و کتابها و خوراکی هاشون رو برداشتند و به طرف جنگل رفتند. وقتی به قلعه درختی رسیدند دیدند که دوستهاشون سوفی و مکس زودتر از اونها اونجا بودند. قیافه اونها ناراحت و غمگین به نظر می رسید.جسی گفت:” چی شده بچه ها؟ خیلی ناراحت به نظر می رسید!” سوفی با ابروهای در هم کشیده گفت:” امروز از پدرم یک خبر بد شنیدم ! ظاهرا قراره اینجا یک مرکز خرید بزرگ ساخته بشه .. برای همین به زودی همه درختهای این منطقه قطع میشه ..باورکردنی نیست که به خاطر یک مرکز خرید قراره قلعه درختی مون خراب بشه !” جسی و ویلی با شنیدن این حرف خیلی ناراحت شدند . ویلی گفت:” واای چقدر بد.. باید یه فکری کنیم ، شاید بتونیم قلعه درختی مون رو نجات بدیم !” همه بچه ها ساکت شدند و مشغول فکر کردن شدند. ناگهان جسی چشمش به بادکنکی افتاد که به شاخه درخت بسته بود.نسیم ملایمی می وزید و بادکنک رو توی هوا به آرومی تکون می داد. یک دفعه جسی گفت:” ... 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
⭕️کودکان دو به دو پایشان بسته میشود باید مسیری را با همراهی هم طی کنند این بازی یکنوع بازی حمایتی هم هست که کودکان باید برای طی مسافت مراقب باشند تا دوستشان نیافتد. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4