شاخه_ی_گل.mp3
8.32M
#انتقام_سخت
#من_سلیمانی_ام
🌹شاخه گل🌹
🔅قرائت #سوره_العادیات
🔅با اجرای:اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🔅تدوین:رحیم یادگاری
🔅نوشته: اسماعیل کریم نیا
✅کمک به ساخت اپلیکیشن و چاپ کتاب لالایی فرشته ها👇
@Lalaiehfereshteha
✳️ارسال صوت بچه های گلم فقط به این آیدی👈
@Mimmeslehmadar
http://eitaa.com/joinchat/1409548311C9b1650259b
🌸کپی بدون لینک هم جایز🌸
9⃣9⃣
زبان_زور.mp3
12.09M
#انتقام_سخت
#من_سلیمانی_ام
🌹زبان زور🌹
🔅قرائت #سوره_العادیات
🔅با اجرای:اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🔅تدوین:رحیم یادگاری
🔅نوشته: حسین مجاهد
✅کمک به ساخت اپلیکیشن و چاپ کتاب لالایی فرشته ها👇
@Lalaiehfereshteha
✳️ارسال صوت بچه های گلم فقط به این آیدی👈
@Mimmeslehmadar
http://eitaa.com/joinchat/1409548311C9b1650259b
🌸کپی بدون لینک هم جایز🌸
1⃣0⃣0⃣
0102 baghareh 235.mp3
9.63M
#لالایی_خدا ۱۰۲
#سوره_بقره آیه ۲۳۵
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب
با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن.
@lalaiekhoda
"بسم الله قاصم الجبارین"
✨«الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ» (توبه، ۲۰)
🌹شهید قاسم سلیمانی، چهل سال از عمر پربرکت خود را در عرصه جهاد و مبارزه با دشمنان و استکبار جهانی صرف نمود و در این راه با اطاعت از ولی امر مسلمین، خالصانه در راه خدا و خدمت به مسلمانان گام برداشت و عاقبت به آرزوی دیرینه خود، یعنی شهادت نائل گردید.
اینک نوبت #جهاد ماست.
✨مقام معظم رهبری: "فرزندآوری یکی از مجاهدتها و وظایف زنان است."(٩٢/٢/١۱)
✅ ما مادران ایران زمین "بعنوان اثرگذارترین افراد جامعه" به تأسی از این شهید والامقام، هم قسم می شویم تا در نبرد با مستکبرین در #جنگ_جمعیتی که ویرانگرتر از جنگ نظامی است با #فرزندآوری بیشتر و #تربیت شایسته آنها براساس سبک زندگی اسلامی، ضمن لبیک به مطالبه جدی و مکرر امام خامنه ای (دام ظله العالی) مبنی بر افزایش جمعیت، حفظ نسل جوان و اقتدار کشور، انتقام سختی از نظام سلطه و در رأس آن، آمریکای جنایتکار بگیریم.
👌 در تاریخ ثبت است پس از شهادت زید بن علی (علیه السلام) زنان کوفه (شیعیان) تا یکسال پسرانی را که زائیدند، زید نام نهادند و دهها سال بعد، کوفه پر بود از مردانی زید نام که خاطره زید بن علی (علیه السلام) را زنده نگه داشتند. شایسته است زنان ایرانی و چه بسا زنان جبهه مقاومت تا سالگرد شهادت حاج قاسم، پسرانی که به دنیا می آورند، #قاسم نامگذاری کنند تا ان شاء الله سال آینده، نام قاسم جزو محبوب ترین اسامی انتخابی ایرانیان، توسط ثبت احوال اعلام گردد.
#انتقام_سخت
#فرزندآوری
#لشکر_قاسمیون
#سلیمانی_ها_در_راهند
@dotakafinist1
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آموزش_قرآن
قراءت #سوره_همزه با صدای #استاد_منشاوی و تکرار کودک
💠 منبع: @quran_for_kids
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#قصه_کودکانه
#قصه_های_مثنوی
#پشــه_و_بـاد
روزی یک پشه برای دادخواهی و شکایت نزد حضرت سلیمان (ع) آمد و گفت: «ای سلیمانی که بر تمام موجودات عدالت گسترانیدهای! ما در ضعف و کوچکی و تو در کَرَم و بزرگواری شهرت داری. داد ما را بستان و ما را دستگیر باش.» سلیمان (ع) گفت: «چه کسی در زمان ما به خودش اجازه داده که بر کسی ظلمی روا دارد؟» پشه گفت: «شکایت من از باد است. او بر ما مشت میزند و ما را از این سو به آن سو پرت میکند. ما پشهها از او دل پرخونی داریم.» سلیمان گفت: «خدا به من فرمان داده است که شکایت یک نفر را بدون حضور نفر دیگر نشنوم و قبول نکنم. من نمیتوانم از امر الهی سرپیچی کنم اگر میخواهی به شکایت تو رسیدگی کنم برو و باد را نزد من بیاور.» پشه گفت: «من دلیل شما را قبول دارم ولی باد در فرمان توست.» حضرت سلیمان به باد فرمان دادکه نزد او بیاید. پشه تا فهمید باد دارد به آنجا میآید میخواست فرار کند که حضرت سلیمان گفت: «ای پشه مگر نخواستی که داد تو را از باد بستانم بمان تا بر هر دو قضاوت کنم و سخنان هر دوی شما را بشنوم و حکمی عادلانه بدهم.» پشه گفت: «همه سیهروزی من از وجود باد است وقتی او اینجا بیاید دمار از روزگار من در خواهد آورد. من چطور اینجا بمانم وقتی نیستی من در هستی اوست.» و پشه فرار را بر قرار ترجیح داد و دیگر برای دادخواهی نزد سلیمان نیامد.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
شعر کودکانه شهادت حضرت زهرا (س)
یه روز یه باغبونی
یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میون
باغچه مهربونی
می گفت سفر که رفتم
یه روز و روزگاری
این بوته یاس من
می مونه یادگاری
هر روز غروب عطر یاس
تو کوچه ها می پیچید
میون کوچه باغا
بوی خدا می پیچید
اونایی که نداشتن
از خوبیها نشونه
دیدن که خوبی یاس
باعث زشتی شونه
عابرای بی احساس
پا گذاشتن روی یاس
ساقه هاشو شکستن
آدمای ناسپاس
یاس جوون بعد اون
تکیه زدش به دیوار
خواس بزنه جوونه
اما سر اومد بهار
یه باغبون دیگه
شبونه یاسو برداشت
پنهون ز نامحرما
تو باغ دیگه ای کاشت
هزار ساله کوچه ها
پر می شه از عطر یاس
اما مکان اون گل
مونده هنوز ناشناس
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
#قصه
مریم پنجره اتاقش را باز کرد. به خورشید سلام کرد و از جلوی پنجره کنار رفت تا نور خورشید به اتاقش بتابد.
روی دیوار گربه ی چاق و پشمالویی نشسته بود. گربه از روی دیوار به پشت پنجره اتاق مریم پرید، که ناگهان ماهی چاق قرمزی در تنگ بلوری دید. خواست از بین میله ها وارد اتاق شود که گیر کرد و نتوانست.
ناامید از پشت پنجره کنار رفت و زیر درخت تمشک نشست با خودش فکر کرد: باید چاره ای پیدا کنم تا آن ماهی قرمز را بخورم. به فکرش رسید تا چند روزی نباید غذا بخورم تا کمی لاغر شوم. گربه هر روز صبح به امید، یک وعده غذای چرب و نرم از خواب بیدار می شد و به پنجره ی اتاق مریم نگاه می کرد .
تا این که یک روز، دو روز... تا ده روز گذشت.
گربه هر روز منتظر باز شدن پنجره ی اتاق مریم بود. که یک روز سایه ای پشت پنجره دید. مریم بود، پنجره را باز کرد و نگاهی به خورشید کرد و رفت.
گربه جستی زد و پشت پنجره پرید. آن قدر تقلا کرد تا توانست از بین میله ها وارد اتاق مریم شود.
به طرف تنگ ماهی دوید ولی ماهی حرکتی نمی کرد، گربه تعجب کرد! چرا ماهی از دیدن او نمی ترسد جلو رفت که دست در تنگ ماهی کند. دید ماهی دوست داشتنیش نیست، بلکه نقاشی یک ماهی با تنگ بلوری است. گربه ناراحت شد. در همین وقت مادر مریم وارد اتاق شد. وقتی گربه را دید، فریاد زد: مریم، مریم این گربه ی پشمالو در اتاقت چه کار می کند؟
گربه از ترس کتک های مادر مریم، پا به فرار گذاشت و از پنجره بیرون پرید که محکم روی زمین افتاد و پایش پیچ خورد.
گربه ی حریص از گولی که خورده بود عصبانی شد و لنگ لنگان از دیوار بالا رفت و سر جای همیشگی اش نشست.
🐱🐱
@Ghesehaye_koodakaneh
داستان قشنگ بابا برفی🎅
درختان دچارسرما زدگی شده بودند – سبزیشان رفته بود – مثل شاخ بز، خشک و قهوه ای رنگ شده بودند. نه گل مانده بود نه سبزه، نه ریحان، نه پونه، نه مرزه.
آب هم از رفتن خسته شده بود و یخ زده بود.
همه جا سفید بود، همه جا، کوه و دشت و صحرا.
آسمان شده بود آسیاب، اما به جای آرد، برف می ریخت همه جا.
یک روز تعطیل، نزدیکی های ظهر، کامبیز و کاوه، میترا و منیژه، کوروش و آرش، سودابه و سوسن، به خانهی پدربزرگ رفتند تا هم پدربزرگ را ببینند و هم در حیاطِ بزرگِ مدرسه، که خانهی پدربزرگ آنجا بود، برف بازی کنند…..
….. وقتی بچه ها به حیاط بزرگ مدرسه، که پر از برف بود، رسیدند، کاوه گفت: بچه ها، به جای برف گلوله کردن و توی سر هم زدن، چرا نیایم یه آدم برفی درست کنیم؟
بچه ها گفتند خوب فکری است. آرش دوید پارو آورد. کامبیز بیل آورد. کاوه بیل آورد، هرکدام هرچه دستشان رسید برداشتند و آوردند.
اول برف های وسط حیاط را پارو کردند و برف ها را با پارو و بیل کوبیدند تا سفت شد…..
…..ساختنِ آدم برفی که تمام شد، بچه ها خوشحال بودند که توانستند خودشان این آدم برفی را بسازند، اما خوشحالی شان بیشتر شد وقتی دیدند آدم برفی، درست شکلِ پدربزرگی شده که آن همه دوستَش دارند. فقط یک کلاه کم داشت، این بود که یکی از بچه ها رفت و یک گلدان خالی آورد و سر آدم برفی گذاشت و دیگر آدم برفی شد مثل خود پدربزرگ.
بچه ها هم اسمش را گذاشتند بابابرفی و دست های همدیگر را گرفتند و دور آدم برفی چرخیدند و با خنده و شادی خواندند:
بابابرفی! بابابرفی!
چه کم حرفی! چه کم حرفی!….
…. پدربزرگ که بابابرفی نبود تا آتش و آفتاب آبش کنند و از بین برود و چیزی از او باقی نماند.
تازه اگر آدم خودش هم از بین برود. یادش و کارهایی که برای آدم های دیگر کرده، هیچ وقت از بین نمی رود. همیشه آدم های دیگر از او یاد می کنند. انگار که همیشه زنده است.
بچه ها فقط به یاد بابابرفی خواندند:
سَرت رفت و کُلاهِت موند،
بابابرفی، بابابرفی!
دِلِت شد آب و آهِت موند،
بابابرفی. بابابرفی!
دو چشم ما به راهت موند،
بابابرفی، بابابرفی!
پدربزرگ هم می خندید و سرش را تکان می داد و با آن ها می خواند:
بابابرفی، بابابرفی
🎅
🎅🎅
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
خربزه_و_عسل.mp3
7.36M
#انتقام_سخت
#من_سلیمانی_ام
🌹خربزه و عسل🌹
🔅قرائت #سوره_ناس
🔅با اجرای:اسماعیل کریم نیا
#عمو_قصه_گو
🔅تدوین:رحیم یادگاری
🔅کتاب : قصه ما مثل شد
✅کمک به ساخت اپلیکیشن و چاپ کتاب لالایی فرشته ها👇
@Lalaiehfereshteha
✳️ارسال صوت بچه های گلم فقط به این آیدی👈
@Mimmeslehmadar
http://eitaa.com/joinchat/1409548311C9b1650259b
🌸کپی بدون لینک هم جایز🌸
1⃣0⃣1⃣