eitaa logo
قصه ♥ قصه
114 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
398 ویدیو
70 فایل
با قصه ذهن و رفتار بچه ها را جهت دهیم.بچه ها ما رو عاشق خدا میکنند.مطالب به حفظ امانت با لینک قرار میگیره.فرق این کانال با بقیه اینه که جز اندک،مطلب اضافی نداره.نیز سعی شده قصه از لحاظ محتوا بررسی بشه.آیدی ارتباط با مدیر @Omidvar_Be_Fazle_Elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه ریحانه عروسک‌هایش را کنار دیوار چید. استکان‌های رنگارنگش را کنار سماور صورتی گذاشت. به عروسک‌ها نگاه کرد و گفت:«همه چی برای روضه آماده‌ست» بلند شد. به اتاق مادر رفت. مادر داشت خیاطی می‌کرد. کنار مادر ایستاد و پرسید:«مامانی چی می‌دوزی؟» مادر لبخند زد. پایش را از روی پدال چرخ برداشت. جواب داد:«دارم لباس مشکی بابا رو آماده می‌کنم تا امشب که می‌ره هیئت بپوشه» ریحانه کمی فکر کرد و پرسید:«برای منم لباس مشکی دوزیدی؟» مادر ریز خندید و گفت:«دوزیدی نه قشنگم، دوختی! بله پارسال لباس مشکی برات دوختم، امسال هم می‌تونی بپوشی» ریحانه مادر را محکم بغل کرد و گفت:«اخ جون الان کجاست؟» مادر دست ریحانه را بوسید و گفت:«توی کمده عزیزم صبح گذاشتمش دم دست برو بردار» ریحانه به طرف کمد دوید. پیراهن را از توی کمد برداشت و پوشید. کنار مادر برگشت و گفت:«مامانی لباس‌ عروسک‌های من همشون گل گلیه» آهی کشید و سرش را پایین انداخت. مادر دست روی سر ریحانه کشید و گفت:«اینکه غصه نداره!» تکه‌های پارچه‌ی مشکی را از روی زمین برداشت و گفت:«این‌ها تیکه پارچه‌های باقی مونده از دوخت لباس بابا و چادر مشکی منه، می‌تونی باهاشون برای عروسک‌هات لباس و چادر مشکی بدوزی» ریحانه از جا پرید و گفت:«وای مامان جون تو بهترین مامان دنیایی» پارچه‌ها را گرفت. عروسک‌ها را به اتاق مادر آورد. مادر که دوخت لباس مشکی پدر را تمام کرده بود کنار ریحانه نشست. ریحانه با کمک مادر چند دست لباس مشکی و چادر کوچک برای عروسک‌ها دوخت. آن شب مادر مهمان مراسم روضه‌ی ریحانه و عروسک‌هایش بود. 🖤🖤🖤🖤🖤 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نخود هر آش نخودی روی بوته چسبیده بود و می‌لرزید. از پشت پرده‌ی سبز آرام گفت:«این صداها برای چیست؟ چه خبر شده؟» نسیم رو به نخودی کرد و گفت:«نترس عزیزم دارند شما رامی‌چینند، تو دیگر بزرگ شدی باید از اینجا بروی وگرنه از بین می‌روی» نخودی خودش را توی پوسته‌اش جمع کرد و گفت:«کجا؟ باید به کجا بروم؟» نسیم لبخند زد و گفت:«باید به دست مردم برسی» نخودی کمی جابه‌جا شد نفس راحتی کشید و گفت:«یادم آمد با من غذا می‌پزند» نسیم دور نخودی چرخی زد و جواب داد:«بله مثلا با تو می‌شود هر آشی پخت» نخودی با چشمان گرد پرسید:«هر آشی؟» نسیم ریز خندید و گفت:«بله هر آشی مثل آش دوغ، آش شله قلمکار، آش بلغور» لحظه‌ای ساکت شد. یک دفعه انگار چیزی یادش آمده باشد بلند گفت:«آش نذری!» نخودی لبخند زد و گفت:«بله بله آش نذری، مادرم برایم گفته بود که خیلی از دوستانش نخود آش نذری شدند» سرش را پایین انداخت و ادامه داد:«کاش من هم نخود آش نذری می‌شدم» نسیم شاخه‌ی نخودی را تکان داد و گفت:«چرا که نه، شاید تو هم نخود آش نذری شدی» نخودی با أین فکر خوشحال و زردتر شد. آقای کشاورز به بوته‌ی نخودی نزدیک شد و او را هم چید. نخودی که از تکان‌ها حسابی خسته شده بود کم کم خوابش برد. صبح زود چشم باز کرد. خودش را بیرون از پوسته‌ی سبز دید. به اطراف نگاه کرد. اطرافش پر از نخودهای زرد و درشت مثل خودش بود. حالا یک عالمه دوست وهمبازی داشت. هنوز خیلی نگذشته بود که مرد قد کوتاه و چاقی کنار گونی پر از نخود ایستاد. مرد جوانی هم کنارش بود. نخودی از دوستانش پرسید:«بنظرتان این مرد ما را برای نذری می‌خرد؟» یکی از نخودها جواب داد:«من که فکر نمی‌کنم توی کیسه‌هایی که در دست دارد خبری از وسایل آش نیست!» نخودی کمی فکر کرد. نباید به این مرد فروخته می‌شد. خودش را کنار کشید. مرد فروشنده مقداری نخود توی کیسه ریخت نخودی به گوشه‌ی گونی چسبیده بود. کار مرد فروشنده که تمام شد نخودی نفس راحتی کشید. خودش را رها کرد و گوشه‌ای نشست. مشتری بعدی پسری بود که جلو آمد و پرسید:«ببخشید آقا نخود برای آرد کردن دارید؟» مرد فروشنده سری تکان داد و کیسه‌ای برداشت. نخودی زود خودش را به دیوار گونی چسباند. مرد نخودها را توی کیسه می‌ریخت. نخودی دستش سُر خورد و روی بقیه‌ی نخودها افتاد. می‌خواست مقدار دیگری نخود توی کیسه بریزد که پسر گفت:«بس است همین‌قدر می‌خواستم» نخودی پوفی کرد و همان‌جا نشست. هنوز نفسش جا نیامده بود که پیرزنی عصازنان وارد مغازه شد. یکی از نخودها جلو رفت و به نخودی گفت:«این پیرزن شاید ما را برای نذری بخرد!» چشمان نخودی از خوشحالی برق زد و جلوتر رفت. مرد فروشنده نخودی و دوستانش را توی کیسه‌ای ریخت و روی ترازو گذاشت. نخودی به کیسه نگاه کرد. آرام گفت:«فقط یکی دو مشت نخود؟! فکر کنم اشتباه کردیم ما را برای نذری نمی‌برند!» پیرزن هن و هن کنان کیسه را به طرف خانه‌اش برد. دیگ کوچکی روی اجاق کوچکی توی آشپزخانه‌ی کوچکش گذاشت و زیرش را روشن کرد. نخودها را همراه مقداری لوبیا توی سینی ریخت. نخودی با چشمان پر اشک گفت:«به آرزویم نرسیدم، آش نذری نشدم» پیرزن شروع به پاک کردن نخود و لوبیاها کرد. همان‌طور که نخودها و لوبیاها را جابه‌جا می‌کرد خواند:«لالالا گل پرپر، بخواب ای شیرخوار اصغر...» پیرزن می‌خواند و اشک می‌ریخت. نخودی به اطراف نگاه کرد. پرچم سیاه کنار ستون آشپزخانه را دید. چشمانش پر شد. پیرزن دستانش را بالا برد و گفت:«خدایا من فقط تونستم کمی نخود و لوبیا تهیه کنم خودت این آش نذری را از من قبول کن» 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
مطالب مهم و پرتکراری در تجویزهای افراد معتبر مثل دکتر فصیحی دستجردی،حکیم خیراندیش،روازاده،تبریزیان،کردافشاری، معرداد کاظمی و .... برای درمان کرونا مایعات فراوان شربت عسل آبلیموی ولرم حداقل روزانه ۳لیوان مصرف دمنوش ها آویشن زنجبیل،پونه،بابونه،ختمی،نعنا یک قاشق چای خوری داخل قوری 20 دقیقه دم کنید و همراه یک قاشق عسل میل کنید آبمیوه ها آب سیب (سم زداست و برای تب هم خوبه)،هویج،انار بخور یکی از این موارد روزانه ۲-۳بار بابونه آویشن پنیرک ختمی نعنا آویشن دوقاشق از آب بخور میل کنید مزاج را نرم نگهدارید تا سموم به راحتی از بدن دفع شود 1 لیوان خاکشیر ناشتا آش ساده گشنیز،سوپ گندم کدوحلوایی پخته نخوداب درصورت سرفه و درگیرشدن ریه ۱ استکان آب کندر با تکرار ۴ ساعت یکبار شربت زوفا یا روتارین بخور گلاب قرقره آب نمک هر ساعت وقبل از خواب‌ و استنشاق آب و نمک از بینی بو کردن اسپند اگر سینه خیلی درگیر بود دود کم بدید گلاب چرب کردن بینی با روغن سیاه دانه یا قطره منتول برای بازگشت حس بویایی برای ریه شبها سینه را با یک روغن گرم در دسترس چرب کنید(روغن زیتون سیاه دانه بادام تلخ کرچک...) یه کیسه نمک پارچه ای درست کنید و گرمش کنید و روی سینه بگذارید حداقل تحرک و حداکثر استراحت باید انرژی و قوت بدن صرف مبارزه با بیماری و بازسازی آسیب ها بشه لبنیات و غذاهای سرد و سنگین قطع بشه فقط دوغ رقیق کم نمک مناسب هست که الکترولیت طبیعیه. و همچنین گوشت قرمز کبابی تقویت کننده است. پوره هویج و پیاز و سیر و آبلیمو قلیان عرق نعنا بدون آتش, روزی چندبار استفاده شود.(در تکمیل عرق های زوفا ختمی هم اضافه بشه) و همچنین بادکش وسیع کتف روزانه به مدت 10 دقیقه بسیار به بازسازی ریه کمک میکنه. در موارد حاد ، حجامت سرانگشتان شست و اشاره با سوزن دیابت (گوشه پایین و بیرونی ناخن ها) درصورت تهوع بلعیدن حب زنجبیل یا قرص آن (منع در فشارخون) در صورت سردرد نور و صدای کم مالیدن روغن بنفشه بر پیشانی بوییدن گلاب و سرکه برای بدن درد روغن مالی به لطف خدا با این روشها هزاران نفر از بیماری کرونا بهبود یافته اند ❤️ لطفا تا اونجایی که توان دارید این متن رو در گروه هاتون منتشر کنید @behtarinhkanalha
0227 ale_emran 184.mp3
8.75M
۲۲۷ آیه ۱۸۴ (تاریخ پیامبران) ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب 📣 بچّه‌های لالایی خدا! 📣رزمنده های جبهه مواسات! 🔴 عمو عباسی زمان شرکت تو پویش رو یه هفته دیگه تمدید کردن😍 🔴 یه خبر مهم دیگه هم داریم برا فهمیدن اون باید برنامه رو گوش کنید😉 ‼️حتما در شرکت کنید. @lalaiekhoda
!نوبت تو نیست.mp3
3.54M
🌹🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : 🎶تدوین : مرضیه دری 📚منبع : تبیان https://eitaa.com/joinchat/1409548311C6b48882918 🔰کپی آزاد با یک صلوات 🔰 4⃣8⃣6⃣
این که شوخی نیست!.mp3
19.53M
🌹🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای: اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : 🎶تدوین : __ 📚منبع :پیامبر وقصه هایش https://eitaa.com/joinchat/1409548311C6b48882918 🔰کپی آزاد با یک صلوات 🔰 4⃣8⃣7⃣
هابیل علیه السلام.mp3
4.31M
🌹🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای :اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : 🎶تدوین : مرضیه دری 📚منبع : قصه های پیامبران https://eitaa.com/joinchat/1409548311C6b48882918 🔰کپی آزاد با یک صلوات 🔰 4⃣8⃣9⃣
آشتی و آتش.mp3
18.4M
🌹🌹 🙍‍♂بالای۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : 🎶تدوین : _ 📚منبع : پیامبر وقصه هایش https://eitaa.com/joinchat/1409548311C6b48882918 🔰کپی با یک صلوات 🔰 4⃣8⃣8⃣
17.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نظر مقام معظم رهبری درباره کتاب قصه های خوب برای بچه‌های خوب و رسیدگی به فززندانشون در دوران قبل از انقلاب من مدیون جناب آذر یزدی هستم سفارش کتاب👇 http://ketabhayekhoob.ir/product-tag/ghesehayekhoob/?ref=7
سلیمان علیه السلام.mp3
4.02M
# 🌹🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : 🎶تدوین : مرضیه دری 📚منبع : قصه های پیامبران https://eitaa.com/joinchat/1409548311C6b48882918 🔰کپی آزاد با یا صلوات 🔰 4⃣9⃣0⃣
اینم صوت عمو عباسی و متن مقدمه کتاب برا پویش 👇👇👇